#داستانک
🔹خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند.
روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند، پس از چند روز ، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند.
طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
🔹روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه ی چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند، مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند.
پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
☀️چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است، و خدا مى داند، و شما نمى دانید .
( بقره / 216 )
در تمام مشكلات و حوادث زندگی صبر پيشه كنیم و به خدا اعتماد کنیم.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
نيوتن منجم و رياضی دان مشهور به يک مکانيک ماهر دستور داد که ماکت کوچکی از منظومه شمسی بسازد سيارات اين منظومه توپهای کوچکی بودند که با تسمه به يکديگر پيوسته بودند و برای آن هندل کوچکی قرار داده که با حرکت آن تمام توپها به طرز بسيار جالبی در مدار خود حرکت می کردند و دور هسته مرکزی به گردش در می آمدند.
يکروز نيوتن کنار ميز مطالعه خود نشسته بود و اين ماکت هم در مقابلش قرار داشت در اين هنگام دوست او که يک دانشمند ماترياليست (کافر) بود وارد شد هنگاميکه چشمش به آن ماکت زيبا افتاد تعجب کرد و زمانيکه نيوتن هندل ماکت را حرکت داد و آن سيارات با سبکی جالب به دور هسته مرکزی حرکت کرد تعجب آن دانشمند بيشتر شد و فرياد زد:
وه! چه چيز جالبی چه کسی اين را ساخته است؟!
نيوتن جواب داد هيچکس، خودش تصادفا بوجود آمده است.
دانشمند مادی گفت: آقای نيوتن
فکر کرديد من احمقم چگونه ممکن است اين ماکت با اين سبک جالب خودش تصادفا بوجود آمده باشد نه تنها سازنده دارد بلکه سازنده اش نابغه بوده است.
اينجا بود که نيوتن به آرامی برخاست و دست روی شانه آن مادی گذاشت و گفت دوست من آنچه شما می بينيد جز يک ماکت کوچک نيست که از روی سيستم واقعی عظيم منظومه شمسی ساخته شده است با اين حال شما حاضر نيستيد بپذيريدکه تصادفا و خودبخود بوجود آمده باشد پس چگونه اعتقاد داريد خود آن منظومه شمسی با همه وسعت و پيچيدگی که دارد آفريننده ای عاقل و قادر نداشته و بدون سازنده است؟
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
زمانی که بتوانی افکار درونی خود را به سمت چیزی که میخواهی متمرکز نمایی، دیگر نیازی نخواهی داشت تا انرژی خود را صرف انتظارات دیگران از خود کنی.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
✍ دو سؤال و دو پاسخ :
🔸 ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟؟
🔹 ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟
🔸 ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩندﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ.
🔹 ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ.
🔸 ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ:
ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ می پوﺷﺎﻧﻨﺪ ، یا ﺣﺠﺎﺏ را ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟
🔹 ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽ
ﺑﻌﺪﺍ" ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
🔸ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ:
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ.
🔹 ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند.
آن عالم امام موسی صدر بود.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
🖇 امام حسین(ع) و مرد فقیر ...
〽️ عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟
◇ همه امام حسین(ع) را نشان دادند.
عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد.
✿ مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است:
تا حال هر که به تو امید بسته ناامید بر نگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است.
تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.
🌱 او اشعارش را می خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت،
◇ به غلامش قنبر فرمود:
از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟
غلام عرض کرد:
آری،
چهار هزار دینار موجود است.
◇ فرمود:
آن پولها را بیاور!
کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.
🌱 سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود:
◇ این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش می خواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم. اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک می کردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی و تنگ است.
◇ امام با این اشعار از او عذر خواهی کرد.
❗️ عرب پولها را گرفت و از روی شوق گریه کرد. امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟ گفت: گریه ام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر می گیرد و در زیر خاک می ماند.
🌟السلام علیک یا ابا عبدالله 🌟
📚 بحار ، ج۴۴ ، ص۳۷۱
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 11
🔸حسرتی بسیار عظیم برای کربلا نرفته ها!!
✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم سهیم باشید.
#رهتوشه_زوار
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
قافله حسینی معطل کسی نمیماند
شهید مرتضی آوینی :
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید
که اهل سرعت باشند!
و اِلاّ تاریخِ کربلا
نشان داده که قافله حسینی
معطل کسی نمیماند...
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها راه عاقبت بهخیری امام زمان عجل الله و یاری ایشان است.
معلوم نیست ما تا #ظهور حضرت زنده باشيم، اکنون را دریاب و امام زمانت را یاری کن.
#اللهمعجللولیکالفرج
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
🌟داستانی در مورد انكار ثواب گريه بر امام حسین علیه
علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه از بعضى از اهل وثوق از سيد على حسينى رحمة اللّه عليه نقل فرمود: من مجاور برقبرمولايم آقا على بن موسى الرضا ع بودم ، چون روز عاشورا شد مردى از دوستان ما، كتاب مقتل آقا امام حسين ع را شروع كرد به خواندن تا به اين روايت رسيد كه حضرت باقر ع فرمود: هركس در مصائب آقا سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين ع از چشمهايش باندازه پر پشه اى اشك ريزد حق تعالى گناهان او را مى آمرزد، اگر چه بقدر كف دريا باشد. در آن مجلس مرد جاهلى كه مدعى علم بود حاضر بود و بعقل ناقص خود اعتقاد تمام داشت گفت گمان نكنم اين حديث صحيح باشد، زيرا چطورى مى شود كه گريه كردن بر آن حضرت اينقدر ثواب داشته باشد؟ ما با او به بحث و مجادله زيادى پرداختيم ولى او دست از ضلالت خود برنداشت و برخواست رفت چون صبح شد يك وقت ديدم او با يك اضطراب و حالتى آمد و نزد ما نشست و از ما معذرت خواست و از گفته هاى ديروز خود نادم وپشيمان بود علت را سؤ ال كرديم گفت:
وقتى از شما جدا شدم و شب شد به بستر رفته و خوابيدم درعالم خواب ديدم قيامت برپاشده ، و همه مردم را در يك صحرا جمع كرده اند و ترازوهاى اعمال را آويخته اند و صراط را بروى جهنم كشيده اند و ديوانهاى عمل را گشوده اند و آتش جهنم را افروخته اند و قصرهاى بهشت را بجلوه در آورده اند در آن وقت تشنگى شديدى بر من غالب شد چون نظر كردم بطرف راست خود ديدم حوض كوثر است و برلب حوض دومرد و يك زن مجلله ايستاده اند كه نور جمال ايشان صحراى محشر را روشن كرده و لباس هاى سياه پوشيده اند و ميگريند، از مردى كه نزديكم بود، پرسيدم اينها كيستند كه كنار حوض كوثر ايستاده اند؟ گفت : آقا رسول اكرم ص و آقا اميرالمؤ منين على ع و آن زن مجلله فاطمه زهرا سلام اللّه عليها است گفتم چرا لباسهاى مشكى و سياه پوشيده اند و ميگريند؟ گفت مگر نمى دانى كه امروز روز عاشورا است و روز شهادت آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين ع است ؟ من جلو رفتم وقتى نزديك حضرت بى بى عالم فاطمه زهرا سلام اللّه عليها شدم ، گفتم اى بى بى جان اى دختر رسول اللّه تشنه ام ، آن حضرت از روى غضب بمن نظر كرد و فرمود:
تو آنكس نيستى كه فضيلت گريه كردن بر مصيبت فرزند دلبندم نورعين و ديده و چشم من شهيد مظلوم حضرت اباعبداللّه الحسين ع را انكار كردى!؟
از وحشت از خواب بيدار شدم واز گفته خود پشيمان شدم و حالا از شما معذرت ميخواهم و از تقصير من بگذريد
منبع: کتاب کرامات الحسینیه جلد 2، تالیف علی میر خلف زاده
#داستان_مذهبی
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
چندی پیش که به مطب یک دکتر مراجعه کردم روش درست برخورد با افراد ناراضی را به طور عملی دیدم. حدودا یک ساعتی بود که به همراه چند نفر دیگر در اتاق انتظار نشسته بودیم و خبری از دکتر نبود.
مردی که روبروی من نشسته بود از منتظر بودن کلافه شده بود و تمام مدت یک سری مجله ی پاره پوره را ورق می زد و دائما در صندلی اش وول می خورد. بی صبرانه پاهایش را تکان می داد و هر چند دقیقه یک بار به ساعتش نگاه می کرد. بالاخره صبرش تمام شده و به طرف متصدی پذیرش رفت و محکم به شیشه ی اتاقکش ضربه زد.
او در را باز کرده و گفت:
بله آقا؟ می توانم کمکی کنم؟
مرد با تحکم گفت:
این چه وضعش است؟ من ساعت سه وقت داشتم. الآن ساعت چهار است و هنوز دکتر را ندیده ام!
متصدی به جای هر گونه توضیحی گفت:
مرحله ۱ (موافقت): حق با شماست آقا. شما ساعت سه وقت دکتر داشتید.
مرحله ۲ (عذر خواهی): متاسفم که این قدر معطل شدید.
مرحله ۳ (بیان دلیل): دکتر درگیر عمل جراحی شده.
مرحله ۴ (اقدام): اجازه دهید به بیمارستان تلفن کنم و بپرسم چقدر طول می کشد کارشان تمام شود.
مرحله ۵ (قدر دانی): متشکرم که موقعیت را درک می کنید و ممنونم که این قدر صبور هستید.
خشم آن مرد بعد از دیدن رفتار متصدی و شنیدن این جملات، فروکش کرد.
در برابر چنین مهربانی و لطفی چه کار دیگری می توانست بکند؟
بنابراین در برخورد با افراد ناراضی به جای تلف کردن وقتمان با توضیح و توجیه، تنها کاری که لازم است انجام دهیم روبه راه کردن اوضاع با بیان جملاتی درست و به موقع است.
📕 روش برخورد با افراد دشوار
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
خداوند گاهی نیستمان می کند
به اوجمان می کشد
به دنیای ناشناخته میبرد
این فرایند نشانه عمق محبت و حکمت اوست
که ما را در مسیری قرار می دهد
تا بهترین خود را بسازیم
و در تمام این مدت مویی از تو کم نشود
اگر اون نخواهد .....👌
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب های خود مینویسد:
«روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد. قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟
زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند.قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد.
گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است. چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید!
شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟! هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمیدهم که چهرهی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود.
چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید.»
چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه امروز ما را هم میدید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان میدهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 12
🔸آیا با این اوصاف شرافتی برای شیعه باقی مانده؟!
✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم سهیم باشید.
💎اگه هیچ کدوم از قسمت ها رو هم نشنیدی، این یکی رو کامل گوش کن و برا هر کسی که دغدغه امام زمان داره ارسال کن.
#رهتوشه_زوار
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅استاد پناهیان: #اربعین بیش از آنکه حسینی باشد، مهدوی است.
#امام_زمان
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
سفارش به خواندن زیارت عاشورا
سفارش میکنم به زیارت عاشورا و مداومت بر روضه امام حسین(ع) که در آن برکات فراوانی است و بنده حقیر هر چه دارم
از آن دارم و بس..
🔹️مزد اخلاص و جهاد خود را در عصر
تاسوعا و شب عاشورا، در سن ۲۹ سالگی
گرفت؛ بر اثر اصابت موشک کورنت در منطقه دیرالزور به یاران شهیدش پیوست و جاودانه شد .
شهید محمد جاودانی بافکر
شادی روحش صلوات🌹
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan