eitaa logo
کافه تاریخ
293 دنبال‌کننده
162 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ سکانسی دردناک از در ایران بازخوانی تاریخ گذشته می تواند بسیاری از نعمات امروزی جامعه را برایمان بازنماید. در گذشته های نه چندان دور و در تاریخ معاصر ایران، گاهی سرما و گرمای هوا باعث می شد تا محصول گندم یک سال نابود شود و غذای سفره های مردم از میان برود. گاهی نیز مشکل به آب و هوا باز نمی گشت؛ بلکه سیاست باعث خالی شدن سفره مردم می شد. مثل چنگ جهانی دوم و هجوم قوای بیگانه و به خصوص شوروی به محصولات کشاورزی و حمل آن به کشور خودشان. در آن روزها ایران در اوضاع و احوال غریبی بود: «در آن روزها، منظره ازدحام مردم گرسنه در اطراف نانوایی ها، به راستی دل خراش و تکان دهنده بود: مردم، پس از ساعت ها انتظار در صف های طولانی که اغلب به کشمکش و زدوخورد منجر می شد، حداکثر می توانستند به چند قرص نان دست یابند. بسیاری هم، پس از تحمل مشقت فراوان، دست خالی به خانه باز می گشتند. و در نتیجه، بسیاری از خانواده های کم در آمد، عملا در یک حالت گرسنگی مزمن به سر می بردند و آمار تلفات ناشی از کم غذایی، رو به افزایش بود. عنوان های روزنامه های آن ایام بهترین گواه وضع بسیار نابسامان و ناگوار نان در تهران و شهرستان ها در آن دوره است. از ان جمله روزنامه ی اطلاعات در مقام انتقاد از عملکرد دولت قوام السلطنه در باره ی نان نوشت: مردم عوض نان ، سنگ و شن یا خون دل خوردند. همین روزنامه در شماره ای دیگر، گفته ی شریدان، مستشار وزارت خواروبار را به این شرح نقل کرد که: مردم تهران، مواد چرکین و کثیفی را به نام نان که نانواهای بی رحم می پزند، می خورند. نانواها آرد دولتی را به قیمت گزاف به طور قاچاق می فروشند و از این رو، دولت ناچار شده است، نانواخانه مرکزی تهیه کند.» منبع: احمد کتابی، قحطی های ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1384، ص 60 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ سازمانهای به ظاهر فرهنگی متولی اصلی پیشبرد سیاستهای مدرنیزاسیون دیکتاتور بزرگ از زمان ، تلاشهای مقطعی و غیرمنسجمی جهت آموزش بازیگران، کارگردان و نمایشنامه نویسان توسط افراد و شخصیتهای مختلف شروع شد. اکثریت قریب به اتفاق این تلاشها به دلیل غیرحرفه ای و آماتور بودن و همچنی فقدان حمایت نهادی و دولتی بی نتیجه ماند. لیکن از زمان حکومت پهلوی اول و با توجه به اهمیت سیاست گفتمان سازی فکری و هویتی ایران در قالب برنامه های مدرنیزاسیون ، سازمان پروش افکار تاسیس گردید. سازمانی که بیش از آنکه کارکردی هنری داشته باشد کارکردی سیاسی داشت. لذا اقدامات اولیه در جهت ایجاد یک مدرسه تئاترال حرفه‌ای و تأسیس‌ مراکز‌ آموزش علمی و تخصصی تئاتر در ایران به دهه دوم 1300 خورشیدی باز می‌گردد. درواقع اساسی ترین اقدام در جهت ایجاد تأسیس مدارس تئاتر در ایران‌ را سازمان پرورش افـکار انـجام داد که با تخصیص یکی از شعبه‌های هفت‌گانه خود به نمایش، تاسیس «هنرستان‌ هنرپیشگی‌» را‌ در دستور کار خود قرار داد. ایـن موسسه از هر حیث‌ کامل‌ و مطابق‌ با روش‌های آموزش و پرورش و آخرین اصول علمی و متداول در کشورهای مترقی جهان‌ بود‌ که‌ تـحت تـأثیر بـرنامه‌های آموزشی کنسرواتوارهای فرانسه و بخشی کشورهای اروپائی در تهران به وجود آمده‌ بود‌. در زمان ریاست «سید علیخان نصر» اساسنامه مدرسه در 28ماده در تاریخ شنبه 6 اسفند1317 هــ.ش تصویب شد. نیایش پور حسن،هنرستان هنرپیشگی (نخستین مدرسه علمی دولتی تئاتر در ایران)، مجله نمایش، مهر و آبان 1387، شماره 109 و 110، ص14 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ روایتی از «دوره»های زنان و مردان در عصر ملاقات حضوری و به تعبیری دید و بازدیدهای حضوری، یکی از آداب و رسوم کهن ایرانیان به ویژه در عصر می باشد. به ویژه اینکه این ملاقاتها در دین اسلام تحت عنوان «صله رحم» بسیار سفارش شده است. در عصر قاجار، اغلب زنان و مردان جدا از یکدیگر به دید و بازدید می پرداختند و رسم بر این بود که خانمها و مردها جدا از هم اغلب هفته ای یکبار دور هم جمع می شدند و به اصطلاح آن روز دوره داشتند. در مجالس زنانه که مردی وجود نداشت اغلب سرگرمیهایی برای خود ترتیب می دادند. نمایشاتی از قبیل گندم گل گندم، عرق چین ، جین و وجین، خاله رورو، ننه غلامحسین، عروس و مادر شوهر، زن آشیخ، خاله غربالی یا خاله دیگ بسر و امثال آنها رواج داشت. دراین نمایشات هرجا که لازم می شد زنانی بودند که نقش مردها را بازی می کردند. در اینگونه مواقع از لباس مردانه و احیاناً از فکل و کروات و عصا و عبا و عمامه آقای خانه استفاه می شد. زنان در اینگونه مجالس هنرهای خود را ابراز می داشتند. زنانی بودند که خوب تار می نواختند و یا خوب ضرب می زدند. زنانی نیز بودند که کارهای نمایشی آنها باعث تفریح و خنده حضار می شد و اغلب رل و نقش خود را با نهایت مهارت و زبردستی بازی می کردند سید علی میرنیا، فرهنگ مردم ایران، تهران، نشر پارسا، 1378، ص 384 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ وقتی کسی دیگر خنده شاه را ندید! با آنکه حکومت از اساس و همان ابتدای امر بر پایه عدم مشروعیت مستقر شده بود، اما محمدرضا پهلوی همیشه تصور می کرد پادشاه محبوب مردم ایران است. این باور کذایی با انقلاب سفید به شدت فزونی گرفت و شاه اعتقادی راسخ یافت که مردم بسیار او را دوست می دارند! از همین رو بود که با وقوع انقلاب اسلامی، شاه هنوز باور نکرده بود که مردم علیه او قیام کرده اند. تقریبا تا 17 شهریور 1357 این باور ادامه داشت. اما با وقوع جمعه سیاه و پیش از آن تظاهرات عید فطر، شاه دانست در میان مردم مشروعیتی ندارد: «تظاهرات عید فطر که از شروع شد و آن انبوه جمعیت غیر منظره و شعار حکومت اسلامی که همراه آن انبوه جمعیت بود و اساسا سازمان دهی بی چون و چرایی که آن جمعیت را به قیطریه کشانده و سپس در ردیف های منظم به راهپیمایی در خیابان ها آورد، زنگ خطر بزرگی بود. و تنها با گذشت چند روز جمعه 17 شهریور پیش آمد و آن تظارات و برخورد در میدان ژاله و صدای گلوله ها و خونی که بر آسفالت خیابان ریخته شد و این نیز دومین زنگ خطر بود و تازه شاه دانست که مردم علیه او هستند و این روحیه شاه را یکسره دگرگون کرد و حتی می شود این لغت را به کار برد که آن مرد با همه ابهت و قدرتی که به آن تظاهر می کرد یکسره شکست. پس از این دو حادثه دیگر کسی چهره خندان و شاداب شاه را ندید. او به انزوایش پناه می برد و اگر در جمع درباریان می آمد حرف نمی زد، شوخی نمی کرد و بر سر میز شام اخمو و در هم بود. و شام که تمام می شد بی درنگ میز شام را ترک می کرد و به اتاقش پناه می برد. با او نمی شد حرف زد چرا که بی حوصله بود و حالت افسردگی او روز به روز شدیدتر و محسوس تر می شد.» 1 1- احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، تهیه و تنظیم: محمد برقعی و حسن سرافراز، تهران، نشر البرز، 1371، چاپ دوم، ص 140-141 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
در کانال نیز که یک هفته ای است در کار خود را شروع کرده عضوشوید @iichs_ir
✳️ گوشه ای از درسهای دیپلماتیک شاه عباس و جانشینان او برای حفظ شخصیت خود، مدتی دراز از پذیرفتن سفیران بیگانه خودداری می‌کردند. تحمل کردن این رفتار، مخصوصا برای نمایندگان دولتهای اروپایی سخت ناگوار بود، زیرا تا شاه آنها را بار نمی‌داد نمی‌توانستند از خانه بیرون روند یا به مسافرت و سیر و سیاحت پردازند. هیچکس جز مهماندار و مأموران مخصوص شاه به دیدن آنها نمی‌رفت. گاه مانند زندانیان چند ماه تنها و در محیطی محدود و مقید زندگی می‌کردند. در دوران توقف، شاه به‌وسیله میهماندار از موضوع مأموریت و منظور سفیر آگاه می‌شد. سفیران، چون به حضور شاه می‌رسیدند، پس از تعظیم و بوسیدن پای یا دست او، نامه‌ای را که از فرمانروای خود داشتند، بدو تسلیم می‌کردند و هدایا را با تشریفات خاصی از نظر او می‌گذرانیدند. مثلا سفیر هند (خان عالم) عده همراهانش از هفتصد می‌گذشت. این سفیر با خود از هندوستان جانوران گوناگون مانند فیلان، و گاوان هندی و ببر و پلنگ و آهو و یوز و کرگدن و طوطیهای رنگارنگ، و نیز ارابه‌های زرین مخصوص هند، که با گاوان سپید کشیده می‌شد، و هدایای دیگر از دندانهای فیل و استخوانهای ماهی و سلاحهای گرانبها از شمشیر و خنجر و امثال آن، و آلات موسیقی گوناگون، و تحفه‌های دیگر آورده بود که دیدن آن برای مردم اصفهان تازگی داشت. «شاه عباس با سفیران بیگانه با مهربانی بسیار رفتار می‌کرد و همیشه سخن موافق و مناسب با روحیه و ذوق و معتقدات ایشان می‌گفت ... اگر مایل نبود که سفیری درباره موضوع مأموریت خود سخن گوید، چنان با مهارت او را به سؤالات گوناگون مشغول می‌کرد که در میان گذاشتن مطلبی دیگر میسر نمی‌شد و سرانجام نیز او را بدون اینکه برخلاف میل خود وعده‌ای داده باشد، مرخص می‌کرد. ولی اگر برخلاف، می‌خواست در موضوع دلخواهی بحث کند به آسانی رشته سخن را بدان موضوع می‌کشید و به میل خود نتیجه می‌گرفت.» سفیران بیگانه و جهانگردان فرنگی درباره رفتار محبت‌آمیز این پادشاه و سرگرمیها و تفریحاتی که برای ایشان فراهم می‌ساخته است، در سفرنامه‌های خود مطالبی شیرین نوشته‌اند؛ شاه برای دلخوشی و سرگرمی سفیران، آنان را با خود به شکار می‌برد، در جشنهای ملی مانند جشن نوروز و جشن آبریزان و امثال آنها دعوت می‌کرد.گاه دستور چراغان و آتشبازی می‌داد یا با ایشان به قهوه‌خانه‌ها می‌رفت و یا در بازارهای بزرگ به معیت ایشان به گردش و تفریح و گفتگو و شوخی با مردم شهر و تماشای رقص و بازیهای مختلف مشغول می‌شد. «شاه عباس گاه برای ورود سفیران کشورهای بزرگ، تشریفات فوق العاده ترتیب می‌داد؛ از آن جمله در ماه رجب سال 1028 هجری قمری، در روزی که سفیران هندوستان و عثمانی و دولت مسکوی (روسیه) به اصفهان وارد می‌شدند، فرمان داد همه مردم اصفهان، از مسلمان و فرنگی و گبر و یهود و ارمنی از ایشان استقبال کنند ... 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ ژوئل فویه؛ پرستار یا جاسوسه فرانسوی؟ هرچه به انتهای حکومت نزدیک می شویم، غربزدگی در این خاندان و البته کل حکومت پهلوی جلوه های بیشتری به خود می گیرد. از جمله آنکه خاندان سلطنت کسر شان خود می دانستند برای فرزندان خود معلمان و مربیان فارسی زبان و ایرانی بگیرند و به معلمان اروپایی روی می آوردند. معلمانی که تلاش می کردند تا خودسرانه در سراسر کاخ نفوذ کنند و بر همه مردان کاخ مسلط شوند. از جمله این افراد، معلم رضا پهلوی بود: «ژوئل فویه چه کسی بود؟ این زن توسط فرح برای پرستاری و تربیت پسرش – رضا – انتخاب شده بود. در تواریخ آمده است که همواره سعی می شده تعلیم و تربیت شاهزادگان به مربیان صالح و آگاه و ایرانی الاصل محول می شود تا از آنها افرادی شایسته و دانا بسازند. اما اینجا وضعیت وارونه بود. ژوئل یک فرانسوی بود. با روحیه ضد ایرانی و دچار عقده های روانی و بسیار پول پرست و سودجو. اصلا یک زن تعلیم دیده بود برای اینکه رضا را منزوی کند و اطلاعات مورد نظر کشورش را بدست بیاورد. وقتی وارد کاخ شد ابتدا به اطرافیان رضا توجه کرد تا ببیند که از کدام یک می تواند استفاده کرده و کدام یک را باید از محیط و محدوده ی کارش دور نماید . او بر فرح تسلط پیدا کرد و احمد علی اویسی را هم که شخص نالایق و احمقی بود در اختیار گرفت. اما مهدی شاه نظر را که یک افسر لایق بود از آنجا دور کرد.» منبع: علی شهبازی، محافظ شاه: خاطرات علی شهبازی، تهران، تهران، انتشارات قلم، 1377،ص 196 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ چرا قائم مقام فراهانی را خفه نموند؟ سوگند یاد کرده بود تیغ روی قائم مقام نکشد! قائم مقام فراهانی به مدت یک سال و اندی در خدمت محمدشاه به صدارت اشتغال داشت. قائم مقام نیز سرانجام همانند اسلاف خود قربانی توطئه های داخلی و خارجی شد و نهایتاً محمدشاه دستور قتل وی را صادر می نماید. در روز 24 سفر سال 1251 قمری وقت غروب آفتاب از طرف محمدشاه مستخدمی به نزد قائم مقام رفته و به وی می گوید شاه شما را طلبیده است. قائم مقام به سمت کاخ حرکت می کند و گویا کربلایی قربان- پدر میرزا تقی خان امیر کبیر- که دربان قائم مقام بوده وی را از رفتن منع می نماید و به او می گوید من برای شما خواب دیده ام که اتفاقی افتاده . قائم مقام در باغ نگارستان منتظر شاه می شود ولی چون از آمدن شاه خبری نبوده قصد مراجعت از کاخ می کند اما مانع رفتن وی می شوند که اینجاست قائم مقام متوجه موضوع می شود. به دستور شاه ابتدا قلم و کاغذ را از وی دور می نمایند سپس او را در زیرزمین کاخ به مدت 5 تا 6 روز حبس کرده و شب آخر ماه صفر اسماعیل خان قراچه داغی میرغضب باشی وارد حوضخانه شده و با قنداق تفنگ وی را مضروب و سپس با دستمالی خفه اش مینمایند. جسد او را به حضرت عبدالعظیم برده و بدون غسل به خاک می سپارند. خفه نمودن وی بدین سبب بوده است که محمدشاه سوگند یاد نموده بود که تیغ به روی قائم مقام نکشد لذا او را خفه می نمایند. پرویز افشاری، صدراعظم های سلسله قاجاریه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه، 1376، صص94-95 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ وقتی پسر کودتاچی، جان شاهدخت پهلوی را نجات می دهد! داستان ازدواج تنها دختر از با شنیدنی است. شاه در نظر داشت دخترش را برای ملک فیصل پادشاه جوان عراق نامزد کند و مقدمات امر هم ظاهراً فراهم شده بود، که در این بین داستان عشق و عاشقی شهناز با اردشیر زاهدی، فرزند فضل الله زاهدی پیش آمد و شاه ناچار به ازدواج آنها رضایت داد. اردشیر زاهدی با این ازدواج موقعیت خود را در دربار پهلوی تثبیت نمود و کمی بعد بدون هیچ سابقه ای در کار وزارت خارجه با عنوان سفیر کبیر ایران به لندن رفت و بعدها نیز به مدت پنج سال سکاندار وزارت امور خارجه پهلوی دوم گردید. شهناز چندی بعد به علت عدم توافق اخلاقی با اردشیر زاهدی از او جدا شد ولی با این ازدواج نامناسب از خطر مرگ رهایی یافت. زیرا ملک فیصل دوم که قبل از اردشیر زاهدی برای نامزدی او در نظر گرفته شده بود در ژئویه سال 1958 میلادی ( تیرماه 1337 شمسی) در نتیجه یک کودتای نظامی به طرز فجیعی به قتل رسید و اگر عروسی او با شهناز سر گرفته بود او هم به سرنوشت فیصل دچار می گردید. محمود طلوعی، داستان پدر و پسر، تهران، نشر علم، 1383، ص 690 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
صورتحساب اقامت #محمدرضا_پهلوی در سوئیس 👇 #کافه_تاریخ را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ « » محصول مشترک ایران و هندوستان 28 آبان 1312 شمسی/ 9 نوامبر 1933 میلادی، فیلم دختر لر اثر عبدالحسین سپنتا به عنوان نخستین فیلم ناطق ایران که با امکانات کمپانی امپریال فیلم بمبئی در هند ساخته شده بود، در سینما مایاک تهران به نمایش درآمد. فیلم دختر لر را یک نفر هندی و یک نفر ایرانی به نام عبدالحسین سپنتا ساخته اند. عبدالحسین سپنتا جوانی که تحصیلاتش را در ایران در مدرسه سن لویی فرانسوی و کالج امریکایی به پایان رسانده بود و شیفته فرهنگ ایران باستان بود در سفری پژوهشی به هندوستان با اردشیر ایرانی از پارسیان هند و صاحب موسسه فیلمسازی امپریال فیلم آشنا می شود. این آشنایی با مقدمه ای که سپنتا به تئاتر و بازیگری داشت و مهری که در دل اردشیر ایرانی به زادگاه اجدادش بود، او را مصمم به تهیه یک فیلم ناطق فارسی می کند. تهیه فیلمنامه و ایفای نقش اول به عهده سپنتا واگذار می شود. تلاش سپنتا برای پیدا کردن زن فارسی زبانی که حاضر به بازی در فیلم شود، به جایی نمی رسد و بناچار دست به دامن همسر راننده اردشیرخان می شود. صدیقه سامی نژاد که یک اشکال عمده هم داشت و آن لهجه غلیظ کرمانی اش بود. سپنتا با وسوسه «اولین هنرپیشه زن تاریخ سینمای ایران شدن» او را راضی می کند. جمال امید، عبدالحسن سپنتا: زندگی و سینما،تهران، فاریاب، 1363، صص 11-13 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ «کله پاچه» و جایگاه طبقاتی ایرانیان در زمان های گذشته مشتریانی که به مغازه های کله پزی مراجعه می کردند، مطابق میل خود هر نوع نانی را که دوست داشتند و معمولا نان سنگک بود با خود به مغازه کله پزی می بردند . صاحب مغازه آنها را به نشستن بر روی یکی از تختها راهنمایی می کرد. و آنها بر روی آن مینشستند. پس از آن یک سینی یا مجمعه که وسط آن ظرفی از آب کله بود توسط شاگرد مغازه برای او برده می شد و او نان را در آن تلیت می کرد. اگر مشتری از افراد والامقام یا درباری بود، خود صاحب مغازه، نان ها را داخل ظرف خرد می کرد و با دست بر روی آن فشار می آورد تا تکه های نان خیس شود و آب اضافی آن را می گرفت و پس از آن به شکل مخروطی در می آورد و مقداری روغن و مغز بر روی آن گذاشته و آن را به مشتری برمی گرداند. البته دو، سه لقمه ای که مشتری از غذا می خورد، شاگرد مغازه ظرف غذا را از جلویش برمی داشت و دوباره با اضافه کردن روغن و کمی مغز، به او باز می گرداند. پس از آن، نوبت به خوردن گوشت می رسید و صاحب مغازه بنا به شخصیت مشتری، ظرفی از چشم، بناگوش، پاچه و زبان تهیه می کرد و بر روی آن روغن و دارچین می ریخت و به مشتری می داد. در این جا هم اگر مشتری دارای شخصیت والایی بود، دست و اگر از افراد معمول بود، پای گوسفند بر روی ظرف قرار می گرفت. البته مبلغی به آب کله تعلق نمی گرفت و مغازه دار فقط پول گوشت را دریافت می کرد . قیمت یک وعده این غذا، از سه شاهی تا ده شاهی بود و دو، سه شاهی نیز جهت نان دریافت می شد. مشتری کله پزی ها اکثرا افراد دست به جیب و به قول امروزی ها آدم های لارج بودند ولی این صنف دارای مشتری های فقیر و بی پول هم بود که بعضی های شان به خوردن همان آب کله اکتفا می کردند ولی عده ای با چانه زدن و سماجت، کمی هم روغن، مغز و گوشت نیز دریافت می کردند. 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ عبدالحسین ، غلام حلقه به گوش چرایی ساخت کاخهای پهلوی اول در زمینهای مفت فرمانفرما عبدالحسین میرزا فرمانفرما در کودتای 1299 در زمره رجالی بود که به بند و زنجیر کشیده شد و در تمام دوران حکومت سید ضیاء در زندان به سر می برد. روزی که سید ضیاءالدین از ایران رفت و احمدشاه کلیه زندانیان سیاسی را در کاخ فرح آباد به حضور پذیرفت و نخست وزیری قوام السلطنه را به آنها مژده داد هر یک از رجال و معاریف در حضور شاه سخنی گفتند. عین الدوله و سپهسالار تنکابنی و فرمانفرما از سخنگویان آن جمع بودند. فرمانفرما سخن خود را با تجلیل از سردار سپه آغاز کرد و شمه ای از صفات عالیه و وطن پرستی او را ستود. وی از قدیم با رضاخان دوستی و آشنایی داشت. زمانی هم که والی کرمانشاهان بود رضاخان جزء محافظین منزل والی بود و در دستگاه فرمانفرما رفت و آمدی داشت. وی بعد از رهایی از زندان روابط خود را با سردار سپه حفظ کرد و جزء محارم او شد. کاخهایی که رضاخان درست می کرد همه زمینهای آن متعلق به فرمانفرما و فرزندانش بود. باقر عاقلی، نصرت الدوله فیروز، از رویای پادشاهی تا زندان شاهی، تهران، نشر نامک، 1373، ص 28 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ ، حمایت از گرانفروشان و تعیین کدخدای قلهک! عجز دولت ایران در برخورد با قصاب های گرانفروش تحت حمایت سفارت انگلیس! یکی از جنبه های بسیار شگفت انگیز حق کاپیتولاسیون در دوران قاجار این بود که در تهران قصابانی بودندکه تحت الحمایه دولت انگلیس به شمار می رفتند و نرخ گوشت را بی رضایت و موافت سفارت انگلستان نمی توانستند تعیین نمایند. از طرفی دولت نیز به دلیل حمایت سفارت انگلستان از این قانون شکنان، توان مقابله و مجازات آنها را نداشت، لذا خیلی از قانون شکنان داخلی برای فرار از کیفر و مجازات به سفارت انگلستان متوسل می شدند. جایگاه تابستانی سفارت انگلستان در قلهک بود و سراسر آن آبادی جزء خاک انگلستان شمرده می شد و نه تنها شهربانی ایران حق دخالت در اموارت آنجا را نداشت حتی کدخدای قلهک را نیز سفارت انگلستان عزل و نصب می کرد. جایگاه تابستانی سفارت روسیه تزاری هم در زرگنده بود و آن سفارت نیز همان امتیازات را در آنجا داشت. سعید نفیسی، تارخی معاصر ایران، تهران، کتابفروشی فروغی، 1345، 12-13 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ خاطره از تمسخر در حضور شاه خاندان سلطنتی بسیار اهل خوش گذرانی بود. برخی از این خوش گذرانی ها هم در قالب برنامه های شب نشینی اتفاق می افتاد. جالب اینکه بسیاری از خوانندگان برون مرزی امروز! هم در این شب نشینی ها حضوری فعال داشتند؛ برای آنکه دل اعلی حضرت و خانواده او خوش باشد. این شادی حتی می توانست به قیمت به طنز کشیدن اعضای کابینه و نخست وزیر هم باشد و این نشان می دهد که شوخی ها چقدر می توانست مبتذل و پیش پا افتاده باشد: «شاه در زمستان ها معمولا در کاخ نیاوران به سر می برد و تابستان ها، غیر از ایامی که به شمال می رفت به کاخ اختصاصی سعدآباد می رفت و معمولا کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توام با برنامه سرگرم کننده نباشد. به طور معمول هفته ای سه شب میهمانی خصوصی در دربار برگزار می گردید که در این میهمانی های خصوصی تنها همان افرادی که به عنوان حلقه خصوصی دوستان شاه و فرح نام بردیم شرکت می کردند. تا آنجا که به خاطر دارم برای شرکت و به قول معروف هنر نمایی در این مجالس بیشتر از خوانندگان معروف آن دوره دعوت می شد که ستار و کوروس سرهنگ زاده بیشتر از هر خواننده ای دعوت می شدند. از گوگوش و هایده هم دعوت می شد. از جمله کسانی دیگری که دعوت می شد عبدالکریم اصفهانی بود که در رادیو ادای خواننده ها و هنرپیشه ها را در می آورد و تقلید صدای آن ها را می کرد، اما در میهمانی های دربار به تقلید صدای رجال می پرداخت و مخصوصا تقلید از طرز حرف زدن هویدا در میان حاضران طرفدار داشت و معمولا خود شاه نیز خوشش می آمد که رجال دولتش توسط هنرپیشه ای دست انداخته شوند و این اواخر که هویدا هم در میهمانی های خصوصی دعوت می شد گاهی در حضور خودش ادایش را در می آوردند.» 1 1- احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، تهیه و تنظیم: محمد برقعی و حسن سرافراز، تهران، نشر البرز، 1371، چاپ دوم، ص 73 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ تلگراف همسر سوم به شاه مخلوع برای مساعدت مالی عصمت‌الملوک دولتشاهی دختر غلامعلی میرزا مجلل‌الدوله دولتشاهی همسر سوم رضاخان است. او به هنگام تبعید رضاشاه، همراه وی به جزیره موریس رفت و پس از چند ماه به تهران بازگشت. وی از ابتدا وارد سیاست نشد اما از نفوذ خود در به کار گماردن اقوام خویش در پست‌های پر درآمد استفاده شایانی کرد. پس از مرگ رضاخان در ویلای شخصی خود در شمیران اقامت کرد. پس از انقلاب اسلامی در تهران ماند و در سال 1374 شمسی در سن 90 سالگی درگذشت. 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ رستوران داری که به مناسبت مرگ غذای مجانی داد+عکس مرگ مشکوک و معماگونه استالین در نهم مارس سال 1953 میلادی را باید یکی از معماهای تاریخی ای دانست که هنوز هم به رغم گذشت بیش از یک قرن از وقوع آن اسرار آن هویدا نگشته است. فارغ از چگونگی مرگ این دیکتاتور نکته دارای اهمیت آن است که به محض انتشار خبر درگذشت استالین مردم بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای غربی از شنیدن این خبر خوشحال شدند. در تصویر ذیل تابلویی را می بینید که در آن صاحب رستوران به مناسبت مرگ استالین یک روز غذای مجانی به مشتریانش می دهد: 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh