در ادامه به چند دلیل دیگر دربارهی چرایی موثر بودن روش مطالعهی فاینمن اشاره شده است:
اگر با شخص دیگری تمرین شود، دانش دربارهی موضوع و همچنین مهارتهای سخنرانی در جمع افزایش مییابد.
ساده کردن و توضیح یک مطلب پیچیده میتواند درک و به خاطر سپردن موضوع را بهبود ببخشد.
استفاده از این تکنیک میتواند به دانشآموزان کمک کند تا در نحوهی برخورد با موضوعات دشوار مانند علوم یا ریاضیات تجدیدنظر کنند.
در بازبینی و تقویت آنچه دانشآموزان از پیش آموختهاند، اثرگذار است.😍
#اد_کوثر
#فاینمن
@CafeYadgiry😜
تکنیک فاینمن یک روش یادگیری موثر با فرآیندی ساده است که برای درک سریع و موثر هر موضوع یا مفهومی کاربرد دارد. برخی آن را روشی برای یادگیری سریع هر چیزی مینامند و یکی از بهترین تکنیکهای یادگیری است.
با استفاده از ترکیبی از تکنیک فاینمن و سایر روشهای مطالعه، میتوانید به چشمگیرترین نتایج دست پیدا کنید. بدون شک ریچارد فاینمن یک نابغه بود و تکنیک او همچنان یکی از قویترین روشهای مطالعهی موجود است. اما این بدان معنا نیست که این روش برای شما هم دقیقاً مفید فایده باشد. قدرت شما به عنوان یک یادگیرنده در توانایی شما برای آزمودن روشهای کارآمد مطالعه و یافتن شیوهای است که برای شما بهترین نتیجه را به ارمغان میآورد.⭐️
#اد_کوثر
#فاینمن
@CafeYadgiry💗
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_61 رادین پوفی کشید و نشست روبروم! _اونکمپوتو بخور ! من میرم بیرون ! بر
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_62
#فلش_بک_به_گذشته...
#آرام....
با صدای وحشتناکی سیخ سرجام نشستم...
_آخی! خواب بودی؟ نچ...ای بابا! ببخشید!
دستی به صورتم کشیدم...
پسره بیشعور!
زیرلب فحشش میدادم...
ب سختی وایسادم روبروش...
چشم تو چشم خیره شدیم!
_دلت برای رادین جون داش گلت تنگ نشده؟
با اسم رادین ، عصبی شدم...
+چی..میخای ازمن لامصب! چیکار به رادین داری تو! کینه داری میخای بلایی بیاری سر کسی سر من بیار! ...
انگشت اشارمو تکون دادم...
+ولی نبینم گیر بدی به رادین!
اخم غلیظی کرد و نشست روی صندلی قراضه ...
تبلت بزرگی توی دستش بود...
چنتا ضربه با انگشتش زد روی تبلت ...
_ببین! تا حالا هیچکس با انگشت باهام حرف نزده بود! تو روم واینستاده بود! عاشقم نکرده بود! بی معرفتی نکرده بود! منو نادیده نگرفته بود!
توفقط فکر رادینی! برادرت!...
بلند شد و دورم راه رفت...
_برادری که روت دست بلند کرد!
چشمامو روهم فشاردادم...
نباید بزارم نقطه ضعفم دستش بیوفته...هرچندتا الان افتاده!
با صدای لرزون گفتم:
+به تو هیچ ربطی نداره!
تو چکاره منی که هی دخالت میکنی!
عاشق؟ تو اگه عاشقم بودی منو باجون کسی که واسم ارزش داره تهدید نمیکردی!
بهم ریخت!
کلافه شد...
داد زد.
_یعنی چی! هنوز باورت نشده عاشقتم؟
عاشقتم که آوردمت اینجا!
پوزخندی زدم...
_نه! مث اینکه میخای لچ کنی! عب نداره! بچرخ تا بچرخیم!
فقط قبلش اینو نگاه کن...
تبلتو گرفت سمتم...
با چیزی که دیدم نفسم قطع شد...
_اون ماشین مشکی .....
اونم داداش جونت!
فقط کافیه بگم : آتتششش!
خنده ای کرد و ادامه داد...
_بعدش رادین زیر اون ماشین جون میده!
جنازشم ....یکاری میکنیم ! توی همین انباری خاکش میکنیم!
با ترحم نگاهی انداخت و ادامه داد!
_بزار برات برنامه هامو بگم!
میخام آزادت کنم بری...
ولی!...
قدمی اومد جلو..
_فکرنکن آزاد که شدی میری همهچی رو میزاری کف دست اون داداشت!
داد زد: امییییر!
.....
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_63
پسری شبیه گوریل اومد تو...
# بله آقا؟
_بیارش!
پسره اومد طرفم که جیغ زدم:
+دستت به من بخوره جیگرتو درمیارم!گمشو!
ارسلان با چشمای گشاد نگامون میکرد که سرشو تکون داد..
پسره رفت اونور ...
_پس دنبالم بیا!
شالمو مرتب کردم و پشت سرش راه افتادم...
از توی انباری که زیر زمین بود ، زدیم بیرونو رفتیم سمت راست حیاط...
حیاط سرسبزی بود..
درخت و گل های سرحال و خوشبو روحیمو عوض کرد...
زمین چمنی ...
گل های خوشبو...
منو یاد خونمون انداخت!
یاد بابامانداخت که چقدر به گل های تو حیاطمون اهمیت میداد...
_خشکت زد؟ زود باش دیگه!
باصدای ارسلان وارد یه خونه بزرگ شدم!
پراز تابلو های قیمتی و مجسمه های بزرگ و گرون قیمت!
سقف های طلایی و لوستر های بزرگی که از سقف خونه آویزون شده بود...
مبلای کلاسیک که چیدمان خاصی داشت...
آرامش خاصی بهم تزریق شد...
نور خونه طلایی بود...
بخاطر سقف طلایی و هارمونی طلایی که داشت....
با صدای سرفه ارسلان،به خودم اومدم که دیدم وسط خونه وایستادم و مثل ندید پدیدا زل زدم به در و دیوار خونه...
ارسلان اومد کنارم..
_چیه؟ خوشت اومده؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
+فقط از خونه ت خوشم اومد! دکوراسیون قشنگی داره!
لبخندی زدم...
+آرامش بخشه!
_زیاد ذوق نکن! چون این اولشه! آخرش بد تموم میشه!
بیشعور! کلا عادت داره بزنه تو ذوق آدم!
پشت سرش مثل این جوجه اردکا راه میرفتم...
خونه دوبلکس! تابلو ها قیمتی! مبل و....هم جذاب!
معلوم نیست اینهمه پولو ازکجا آورده!
روبروی در بزرگی وایستادیم..
ارسلان درو باز کرد ...
وارد اتاقه شدم...
اتاقه خیلی بزرگ بود! یعنی اندازه خونه ما بود!
ارسلان نشست روی مبل تک نفره..
اینجا برعکس پایین خیلیی ساده ولی شیک بود...