eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
891 عکس
239 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
از آدما به آدما پناه نبرید ، بی‌پناه تر میشید.!!! @CafeYadgiry🖤🤍
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰ ‹.⋆ با‌اینا‌کم‌کم از‌استرس‌دورشو💛🚴‍♀⋆.› - انجام‌دادن‌یه‌پروژه‌هنری🎨🍊. - خوندن‌یه‌کتاب‌خووب📚💗. - خوردن‌یه‌صبحانه‌عالی🍞🔗. - گوش‌دادن‌به‌موزیک‌ملایم♥️ 🎶. - نوشیدن‌چای‌سبز🍵🍓. - مهربونی‌و‌محبت‌به‌بقیه👧🏼🍊. - فکر‌کردن‌به‌اتفاقای‌مثبت🌚? @CafeYadgiry♥️
آخه من بگردم پشمک🥺♥️😂 @CafeYadgiry♥️
یه‌پارت‌دلبرانه‌آماده‌کردم...دلم‌ضعف‌کرد:))🥺💔
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_210 _خدا لعنتتون کنه! گمشید! زدیم زیر خنده که دستشو گرفت جلوی دماغش و س
•{🖤🤍}•• ‌ ‌+یعنی باید بریم خونه خودمون؟ _نه ! اونجا امن نیست! ترسی تو دلم رخنه کرد..! +یعنی ...یعنی چی که امن نیست! کلافه روشو برگردوند که حامد اومد.. _عاقا بیاید ببینید چی گرفتمم! رادین حمله کرد سمتش و غذاهارو ازدستش قاپید.. سمت بالکن رفتم تا نفسم بالا بیاد... خیره شدم به درختها... حامد خاص بود! همیشه خونه هایی که میگیره بالکن داره! با فکر خودم خندم گرفت... _آرام؟ چرا اومدی اینجا؟ +هیچی! کنارم وایستاد و نشست روی نرده.. +میوفتی ! بیا کنار! _نوچ...نمیوفتم! چشم غره ای رفتم و رومو کردم سمت خیابون... _آرام چیشده؟ چرا تو فکری؟ دو دل بودم! اینکه دردمو بگم یانه! چیزی که فکرمو درگیر کرده رو بگم یانه! +فکرم درگیره! _درگیره؟ درگیر چی؟ برگشتم سمتش و مثل خودش نشستم رو نرده... +الان ش..شما میخواین بیاین خواستگاری! ماهم خو...خونه زندگیمون تهرانه! رادین هم که میگه خونه خو..خودمون امن نیست! پ..پس شما باید ک..کجا بیاین؟ _چرا لکنت گرفتی! سرمو انداختم پایین... همیشه خجالت میکشیدم از لکنتم! نمیتونستم حرفامو جدی و کامل بزنم! هروقت عصبی میشدم یا استرس میگرفتم و میترسیدم ، سر و کله لکنتم پیدامیشد! _آرام منو نگاه کن! خیره شدم بهش: _منم ازین جنگولک بازیا خوشم نمیاد ! اما به اصرار نرگس و مامانم که گفتن رسمه و فلان..گفتم عب نداره ! میایم! اما حالا که شرایط جور نیست...پس همینجوری بله رو بگو و تمام! +ی..یعنی چی! نزدیک تر شد و چشماش برقی زد.. _یعنی تو بله رو الان بگو! بقیش بامن! موافقی؟ +بله! _ایولللل! +جواب سوالتو گفتم بله ! لبخندش محو شد و دستی به ریشاش کشید... دستشو کرد تو جیبش و جعبه ای درآورد.. نگاه کوتاهی بهم انداخت و زانو زد... جعبه رو باز کرد و گفت: _مایل به شراکت در زندگی؟ +ای...این رمانتیک بازیا چیه دیگه! زشته حا..حامد! _بله یا خیر؟ لبمو گاز گرفتم و سرمو انداختم پایین... حلقه رو برداشتم و زیرلب گفتم: +ب..بله! _اون داداش گفتنم پرروت کرد؟ باصدای رادین دوتامون برگشتیم.. حامد: خب داداش چیکار کنم...! تاکی هلک و هلک بیام خواستگاری! آیا جواب بشنوم آیا نشنوم...بعداز جواب مثبت شنیدن تاکی وایستم بقیه تصمیم بگیرن عقدمون کی باشه و اووووو....! میدونی چقد طول میکشه؟ الان کارو تموم کردم!همین الان آبجی خانوم شما شد دنیای بنده!
•{🖤🤍}•• ‌ رادین اخم غلیظی کرد و اومد جلو... ترسیده خیره شدم به دوتاشون! نزدیک حامد شد و مشمای فلافلو کوبوند تو صورتش... زدم زیرخنده که رادین گفت: _این کتک اولیه✅. تا آدم باشی و جلو جلو تصمیم نگیری...مبارکه! حامد دستشو گرفت رو صورتش و همزمان پرید بغل رادین! لبخندی زدم و خیره شدم به حلقه دستم! چقدر خوش سلیقه بود! طرح قلبی روی حلقه حکاکی شده بود که دل منو برده بود! فکرشم نمیکردم تواین وضعیت ...ته قلبم شاد بشه! حامد : رادین وایستا همینجا الان میام... سوالی نگام کرد که شونه ای بالا انداختم... چنددیقه بعد با یه صندلی اومد که رادین گفت: _داداش تورو باید ببریم تیمارستان! میدونم...میدونم دیوونگی بد دردیه! حامد صندلی رو گذاشت و دستاشو توجیبش کرد.. حامد: هووم...بسوزه پدر تجربه! +میزنم تو سر جفتتونا ! هنوز نه به داره نه به بار ! دارین همو قورت میدین! رادین نشست رو صندلی و اشاره ای به حلقه تو دستم کرد: _اگه نه هنوز به دار و بار نیست پس اون حلقه تو دستت چی میگه آبجی خانوم؟ خداوکیلی کی اینو میگیره؟ یه پسر رو مخ و بی ریخت شل و وارفته! والا!... +عه ! رادین! نگو اینجوری! حامد نیشش باز شد .. _قربونت بر... با صدای سرفه من حرفشو خورد... لپام گل انداخت که رادین اخمی کرد... _داداش جلوخودتو نگه دار تا گردنتو نشکستم✅. محرم نیستین هنوز! حامد دستپاچه شده بود... حرکاتش شبیه بچه های دوساله ای بود که براشون کلی خوراکی خریدن! +حامد؟ با نگاه چپ چپ رادین آقا روهم اضافه کردم.. +آقا...می...میگم..چیزه...من یه شرطی داشتم! من میگم...خطبه ع..عقدمون تو حرم خونده بشه! عروسی هم ..علاقه ای ندارم! به سر و صدا و م...مهمونی! بجای مراسم عروسی ...بریم دو...دور دنیا رو بگردیم! طرز نگاهشون باعث خجالتم شد.. +چرا اینجوری...ن...نگام میکنین؟ رادین‌: بیا اینجا ببینم! چقدر مظلوم شدی تو ! باناز لبخندی زدم و پریدم بغلش... حامد: من که ازخدامه..نه یعنی..منظورم اینه که اینجوری بهتره! من موافقم...فقط صبر کن به نرگس خبر بدم به مامان و آقاجون بگه! سری تکون دادم که حامد گوشیشو درآورد... رفت داخل خونه که من و رادین تنهاموندیم... همونطوری که موهامو نوازش میکرد دم گوشم لب زد: _آرام ...حواست باشه از حد و مرزها عبور نکنید ! نزارید این شوخی ها و قربون صدقه ها به جاهای باریک کشیده بشه و تبدیل بشه به دعوا و بحث! حد و حدودی برای خودت تعیین کن تا متوجه بشه! باشه؟ لبخندی زدم و سرمو تکون دادم... همیشه فهمیده بود! من هیجان داشتم واز سر احساسات تصمیم میگرفتم! رادین منطقی بود و با حوصله زیاد فکر میکرد و درآخر بهترین تصمیم رد میگرفت! بوسه ای رو پیشونیم کاشت و لب زد: _خوشبخت بشی! دهنشو سرویس کن قشنگ ! میخام روزیو ببینم که عر بزنه و بگه غلط کردم! خندید که ضربه ای به بازوش زدم.. +بیتربیت. حامد: داداش موافقت کردن ایوللل! با صدای پرانرژی حامد لبخندی زدم... چقدر منتظر همچین لحظه ای بودم! لحظه ای که قلبم آروم باشه! حامد حالش خوب باشه! کنارهم باشیم! بدون استرس! بدون گریه و بغض ...:) !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روتین برای یه روز تابستانی: 💆🏻‍♀💘ʚ ‌ 1-صبحانه ات رو کامل بخور🍳🌱! 2-یکم ورزش کن🏃🏻‍♀🌸! 3-یه حموم برو «دوش بگیر»🛁💓! 4-یکم به صورتت رسیدگی کن🍓🌬! 5-یه کیک خوشمزه بپز🌿🥧! 6-نهار بخور ، وسایل رو جمع کن🥓🔥! 7-فیلم سینمایی ببین🖥🤹🏻‍♀! 8-نقاشی بکش و اتاقت رو تمیز کن🪞✨! 9-موزیک گوش بده🙇🏻‍♀🎧! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹.🌝💘.› @CafeYadgiry😻