فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرت نکنننن قرآن توشههه🤣🗿.
حقققق .
#سوگنگ
۰@CafeYadgiryִֶ🌻
برای یه خواب بهتر این کار هارو انجام بده💆🏻♀🕊
┆به فایل صوتی حاوی صدای آب و آبشار گوش بده🌧🫧
┆تمام وسایل ارتباطی الکترونیکی رو خاموش کن📱✖️
┆یه رمان خوب و یا یه کتاب جالب بخون📚🕯
┆اگر درگیری ذهنی داری قبل از خواب روی یه برگه بنویسش اینجوری تخلیهش میکنی📒🖊
┆ساعت رو کوک کن تا سر ساعت بتونی بیدار بشی🕰☕️
┆نور اتاق خوابت رو کم کن و سعی کن اتاق رو برای خواب خنک نگه داری🌚🧊
#توصیه⤹ #ایده #کاربردی
@CafeYadgiry😻🍍
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_308 نفس عمیقی کشیدم و سمت آشپزخونه قدم برداشتم... حرف اضافه ای زد که به
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_309
بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!...
هرچی چشم چرخوندم ، لادن رو پیدا نکردم ...
_دخترجون ! عزیزدلم لطفا یه قهوه و کیک برام بیار ! ممنونم !
سری تکون دادم و برگشتم به آشپزخونه ...
قهوه رو علی آماده کرده بود و من فقط باید کیک رو برش میدادم ...
کیک و فنجون رو تو سینی گذاشتم ...
قرص رو تو جیبم انداختم و رفتم سراغ خانومه ...
+خانوم بفر...
چشمم به ارسلان خورد که همراه لادن داشت سمت من میومد !!
سرجام میخکوب شدم و برای لحظه ای نفسم رفت ! ناباور خیره شدم بهشون !!!
_آرام !آرام پسره کیه !
آرام چهرش از قاب خارجه !!!!
آرام !!!!!!!
+ارسلان !!!!
ول شدن سینی از دستم، با سکوت یهویی مهمونا یکی شد!!!
صدای گوشخراش شکستن فنجون و سینی شیشه ای ، بغضی تو گلوم نشوند!
تموم سرها سمتم چرخید و با داد رادین ، اشکام شروع به ریختن کردن !
_آرام !!!!!!! زود بزن بیرون !
_آرام باتوام !
_آرااااام !!!!!
ناامید به ارسلانی که خیره شده بود بهم ، چشم دوختم.!
ایرپادو ازتو گوشم درآوردم و گذاشتم تو جیبم ..
سرمو انداختم پایین و دستمو به میز گرفتم !
سرگیجه اومده بود سراغم و چهره هارو واضح نمیدیدم!!!
با حس لوله اسلحه روی پیشونیم ، تکونی خوردم.!
-چیکار میکنی ارسلان !!!
_ اَبله های احمق !!!! این دختر نفوذیه !!!!
لادن هینی کشید که ارسلان دندوناشو بهم فشرد ...
_زنده نمیزارمت دختره احمق !!!
ماشه رو کشید و روی پیشونیم فشار داد !
تموم بدنم گر گرفته بود و بی حس بودم !
تموم شد !
با خودخواهیام جون این بچه رو هم به خطر انداختم !
با صدای شلیک گلوله جیغی زدم که تاریکی سرتاسر خونه رو فرا گرفت!
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_309 بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم
اللهم الرزقنا سلامتی آرام:)😂♥️.
.
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_309 بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_310
با پیچیده شدن دستی دور موهام جیغی کشیدم و پرت شدم رو زمین ...!
کشیده شدنم روی فرش، باعث سوزش دست و کمرم میشد!
کل محوطه رو صدای شلیک و جیغ و داد برداشته بود!
تپش قلبم بیش از حد بود و چیزی تا از کار افتادنش نمونده بود!
+ولم کن عوضی ! بچم !!! ولم کننن !
_پاشو گمشو !
با ضربه کلتش به سرم ، سرگیجم بیشتر شد ...!
در ماشینشو باز کرد و مثل یه گونی برنج پرتم کرد عقب !
جونی توی بدنم نمونده بود و توانایی فرار کردن و تقلا نداشتم!!!
افتادم کف ماشین و ارسلان پاشو گذاشت روگاز که ماشین از جا کنده شد !
لحظه به لحظه بیحال تر میشدم ..!
چشمای نیمه باز خستمو روی هم گذاشتم که به خواب عمیقی فرو رفتم ... !
______________________
#رادین
خیره شدم به مانیتور !
" استرسو دلشوره ذرهذره ازبدنمو آبمیکرد!
حامد دل تو دلش نبود...
ازدوربینی که بهآرام وصل بود، متوجه استرسش شدم...
جامهایرویسینیمیلرزید!
هدفونروگذاشتمروگوشم:
+آرام آرومباش!...فقطمیخایمکساییکهتومهمونیانرو شناساییکنیم!واردپذیراییبشیتمومه!"
خنگ بازیای آرام تمومی نداشت !
عصبی نگاهی به آقامحمد انداختم که تاسف بار سری تکون داد !
+رسول ! رسول زوم کن رو پسره !
_نمیشه رادین ! چهرش خارج از قابه !
میکروفون رو به لبم نزدیک کردم ..
+آرام !!! آرام پسره کیه؟
آرام چهرش از قاب خارجه !!!!!
آرام !!!!
با شنیدن اسم ارسلان از جانب آرام ، زوم کردم روی چهرش !
خودش بود !
_این عوضی که اینجاست !!!!
باصدای حامد تازه فهمیدم چه رکبی خوردیم !!
صدای خوردشدن شیشه ها گوشمونو کر کرد !
محمد : رادین ! بگو زود بره بیرون !
آقامحمد نگران علی بود و من نگران آرام !
علی کجا بود؟
چرا نمیومد خواهرمو نجات بده؟
+علی چرا نمیاد !
+آرام !!!! زود بزن بیرون !
آرام !!!!باتوام !!
آرام !!!!!