eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.1هزار دنبال‌کننده
870 عکس
233 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" حال‌خوبت‌ر‌اباید‌خودت‌بنوازۍ! با‌تارهای‌شادۍ‌و‌نت‌هائ‌بی‌خیالی...🎻🎼 @CafeYadgiry🫐
برای یه خواب بهتر این کار هارو انجام بده💆🏻‍♀🕊 ┆به فایل صوتی حاوی صدای آب و آبشار گوش بده🌧🫧 ┆تمام وسایل ارتباطی الکترونیکی رو خاموش کن📱✖️ ┆یه رمان خوب و یا یه کتاب جالب بخون📚🕯 ┆اگر درگیری ذهنی داری قبل از خواب روی یه برگه بنویسش اینجوری تخلیه‌ش میکنی📒🖊 ┆ساعت رو کوک کن تا سر ساعت بتونی بیدار بشی🕰☕️ ┆نور اتاق خوابت رو کم کن و سعی کن اتاق رو برای خواب خنک نگه داری🌚🧊 @CafeYadgiry😻🍍
اقولییییی🥺🍓. @CafeYadgiry🧩
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_308 نفس عمیقی کشیدم و سمت آشپزخونه قدم برداشتم... حرف اضافه ای زد که به
•{🖤🤍}•• ‌ بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم ، لادن رو پیدا نکردم ... _دخترجون ! عزیزدلم لطفا یه قهوه و کیک برام بیار ! ممنونم ! سری تکون دادم و برگشتم به آشپزخونه ... قهوه رو علی آماده کرده بود و من فقط باید کیک رو برش میدادم ... کیک و فنجون رو تو سینی گذاشتم ... قرص رو تو جیبم انداختم و رفتم سراغ خانومه ... +خانوم بفر... چشمم به ارسلان خورد که همراه لادن داشت سمت من میومد !! سرجام میخکوب شدم و برای لحظه ای نفسم رفت ! ناباور خیره شدم بهشون !!! _آرام !آرام پسره کیه ! آرام چهرش از قاب خارجه !!!! آرام !!!!!!! +ارسلان !!!! ول شدن سینی از دستم، با سکوت یهویی مهمونا یکی شد!!! صدای گوش‌خراش شکستن فنجون و سینی شیشه ای ، بغضی تو گلوم نشوند! تموم سرها سمتم چرخید و با داد رادین ، اشکام شروع به ریختن کردن ! _آرام !!!!!!! زود بزن بیرون ! _آرام باتوام ! _آرااااام !!!!! ناامید به ارسلانی که خیره شده بود بهم ، چشم دوختم.! ایرپادو ازتو گوشم درآوردم و گذاشتم تو جیبم .. سرمو انداختم پایین و دستمو به میز گرفتم ! سرگیجه اومده بود سراغم و چهره هارو واضح نمیدیدم!!! با حس لوله اسلحه روی پیشونیم ، تکونی خوردم.! -چیکار میکنی ارسلان !!! _ اَبله های احمق !!!! این دختر نفوذیه !!!! لادن هینی کشید که ارسلان دندوناشو بهم فشرد ... _زنده نمیزارمت دختره احمق !!! ماشه رو کشید و روی پیشونیم فشار داد ! تموم بدنم گر گرفته بود و بی حس بودم ! تموم شد ! با خودخواهیام جون این بچه رو هم به خطر انداختم ! با صدای شلیک گلوله جیغی زدم که تاریکی سرتاسر خونه رو فرا گرفت!
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_309 بسته مسکن رو توی دستم فشردم و وارد پذیرایی شدم!... هرچی چشم چرخوندم
•{🖤🤍}•• ‌ با پیچیده شدن دستی دور موهام جیغی کشیدم و پرت شدم رو زمین ...! کشیده شدنم روی فرش، باعث سوزش دست و کمرم میشد! کل محوطه رو صدای شلیک و جیغ و داد برداشته بود! تپش قلبم بیش از حد بود و چیزی تا از کار افتادنش نمونده بود! +ولم کن عوضی ! بچم !!! ولم کننن ! _پاشو گمشو ! با ضربه کلتش به سرم ، سرگیجم بیشتر شد ...! در ماشینشو باز کرد و مثل یه گونی برنج پرتم کرد عقب ! جونی توی بدنم نمونده بود و توانایی فرار کردن و تقلا نداشتم!!! افتادم کف ماشین و ارسلان پاشو گذاشت روگاز که ماشین از جا کنده شد ! لحظه به لحظه بیحال تر میشدم ..! چشمای نیمه باز خستمو روی هم گذاشتم که به خواب عمیقی فرو رفتم ... ! ______________________ خیره شدم به مانیتور ! " استرسو دلشوره ‌ذره‌ذره ‌ازبدنمو ‌آب‌میکرد! حامد‌ دل‌ تو‌ دلش ‌نبود... ازدوربینی‌ که‌ به‌آرام ‌وصل ‌بود، متوجه استرسش‌ شدم... جام‌های‌روی‌سینی‌میلرزید! هدفون‌رو‌گذاشتم‌روگوشم: +آرام آروم‌باش!...فقط‌میخایم‌کسایی‌که‌تومهمونی‌ان‌رو شناسایی‌کنیم!واردپذیرایی‌بشی‌تمومه!" خنگ بازیای آرام تمومی نداشت ! عصبی نگاهی به آقامحمد انداختم که تاسف بار سری تکون داد ! +رسول ! رسول زوم کن رو پسره ! _نمیشه رادین ! چهرش خارج از قابه ! میکروفون رو به لبم نزدیک کردم .. +آرام !!! آرام پسره کیه؟ آرام چهرش از قاب خارجه !!!!! آرام !!!! با شنیدن اسم ارسلان از جانب آرام ، زوم کردم روی چهرش ! خودش بود ! _این عوضی که اینجاست !!!! باصدای حامد تازه فهمیدم چه رکبی خوردیم !! صدای خوردشدن شیشه ها گوشمونو کر کرد ! محمد : رادین ! بگو زود بره بیرون ! آقامحمد نگران علی بود و من نگران آرام ! علی کجا بود؟ چرا نمیومد خواهرمو نجات بده؟ +علی چرا نمیاد ! +آرام !!!! زود بزن بیرون ! آرام !!!!باتوام !! آرام !!!!!