eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
903 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 فقط کافیه بدونی دلیل دویدنت چیه ....:) @CafeYadgiry🫀
6 تکنیک تندخوانی مخصوص امتحانات👊🤓. @CafeYadgiry📱
چطور مفید درس بخونم🌈 +-------_____--------+______--------+ 📋🔗•. برنامہ روزانت رو از قبل بنویس 🛋💘.• هر چهل و پنج دقیقه بہ خودت استراحت بده ⚙😌.•اول سراغ سخت ترین ڪار برو 💰👩🏻•. به خودت پاداش بدھ 🛏👀 .•صبح زود پاشو 📱🌸•.حواس پرتی ها رو ڪنار بزار @CafeYadgiry😍
پروف پاییزی🥺🍂. @CafeYadgiry🪐
خب رفقا دم همگی گرم. مرسی که بودید♥️🤍 من برنامه ریزی که کردم میگم چه زمانی پارت گذاری میشه... احتمالا یه شب درمیون ۳ تا پارت ساعت ۱۲ شب میزارم✅.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق یا عشقتو اینجوری سیو کن: Mon petit                             فسقلی من Pollo                        جوجه کوچولوی من Mi Paz                                آرامش ابدی Mein begleter                       همدم من Mon abrl                             پناهگاه من Ma lockige haare                   فرفریم 🥺💘 @CafeYadgiry🔱
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_255 #فلش_بک_به_حال رسول: بیا رادین! فقط جان جدت بیخیال من شو دیگه! با ص
•{🖤🤍}•• ‌ باصدای مداوم و محکم در ازخواب پریدم... تواین دوسه هفته اونقدر چاق شده بودم که نمیتونستم تکون بخورم! بعداز سقط بچه همه چی بدنم به هم ریخته بود! صدای تق تق در یه لحظه هم قطع نمیشد ... آدم تو این هتل آرامش نداره! +اومدم! دربه در شده آدم نیستی اینجوری در می... با دیدن حامد دستم رو در خشک شد... ازچشماش آتیش میبارید! +براچی اوم... با دستی که رو صورتم فرود اومد ، حرفم تو دهنم موند..! با هلی که بهم داد وسط اتاق افتادم... حرصی در اتاقو بست و دندون قروچه ای کرد: _بهت گفته بودم اگه رادین یه کلمه از حرف و دعوامون چیزی بفهمه حسابت بامنه! بهم نزدیک شد که خودمو کشیدم عقب... _الانم اومدم برای حسابرسی! با یه حرکت بلندم کرد و تکیه م داد به دیوار... دستشو سمت گلوم برد و فشار داد... لال شده بودم! من همون دختری بودم که زیر بار حرف زور نمیرفت! همون دختر گستاخ و لجبازی که حقشو میگرفت! پس چرا الان تموم قدرتم تو چشمام بود؟ چشمایی که فقط توانایی خیره شدن به حامد رو داشت! راه گلوم بسته شده بود! انگار تو کابوس نقش بازی میکردم! همون کابوسایی که وقتی میخای جیغ بزنی صدات درنمیاد! دستشو چنگ میزدم و با چشمام التماسش میکردم! اما هیچ فایده ای نداشت! قصد جون منو کرده بود و خون جلوی چشماشو گرفته بود! چشمام تو باتلاق سیاه رنگی افتاده بود و هیچ جارو نمیدیدم! بیخیال دست و پا زدن شدم و چشمامو بستم... با پرت شدن حامد به سمت عقب ، روی زمین افتادم... سرفم بند نمیومد... دستمو به گلوم گرفتم که با داد رادین جون به تنم برگشت... _ تف تو غیرت نداشتت! جنازتو میندازم حامد ! با جیغ و داد های مدیر هتل و بقیه کسایی که ریخته بودن تو اتاق خودمو به تخت رسوندم... خواستم بلند شم اما سرگیجه و سستی پاهام اجازه نمیداد! +ر...رادین! با اومدن رادین تونستم رو تخت بشینم... _آرام منو نگاه کن! آرام خوبی!؟ خواستم چیزی بگم که‌ گلدونی رو سر رادین شکسته شد ! حامد:بی پد*ر مادر ! اینم جوابت! با افتادن رادین روی زمین جیغی کشیدم: +رادین ! رادیییین! ______________
•{🖤🤍}•• ‌ خیره شدم به صورت بی جون رادین... +رادین؟ ق...قربونت برم بهتری؟! آرنجشو روی پیشونیش گذاشت و زیر لب گفت: _نمیزارم عذاب بکشی! زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنی طلاقتو میگیرم! چکیدن قطره اشکم همزمان شد با باز شدن در... +س..سلام ! _سلام خانوم. سلام ! رادین: سلام علیکم. _مزاحم شدم برای صورت جلسه! از آقای حامد هاشمی شکایت دارید؟! رادین: بله! +نه جناب ! _آرام! سمت رادین برگشتم... اخم غلیظی کرده بود ... نزدیکش شدم: +فعلا کار دارم باهاش رادین! زوده برای تنبیه! _سرمو زده شکونده ! ده سانت دیگه اینور تر زده بود الان تو سردخونه بودم نه اینجا! چشمامو بستم ونفس عمیقی کشیدم! +بخاطر من! روشو برگردوند و با لحن دلخور گفت: _من نمیدونم...هرکار میخوای بکنی بکن. رو کردم سمت مامور و نیم نگاهی به حامد انداختم: +جناب ! ما از این آقا شکایتی نداریم! البته فعلا ...شکایت نداریم! شاید درآینده ....! ممنون! _خواهش میکنم ! پس اینجا روامضا کنید خواهر... امضایی به برگه زدم ... _داداش شما هم یه امضابزن... واکنشی نشون نداد که گفتم؛ +رادین امضا بزن! با اکراه بلند شد و خیره شد به حامد... امضای سر سری زد و گفت: _فکر نکن تموم شد ! تازه شروع شده آقای هاشمی! لبمو گاز گرفتم که رادین سرمو از تو دستش کند... +چیکار میکنی دیوونه! _بریم! حامد دست به جیب جلو اومد... روبروی من وایستاد و سینشو سپر کرد.. _آدم پست و خیانتکاری مثل تو ارزش زندگی کردن نداره ! کاش یکم دیرتر میرسید ! ریشه وجودت رو از زمین میکندم! مکثی کرد و نزدیک تر شد... فاصلمون دوسانت بیشتر نبود! سعی کردم بیخیال خودمو نشون بدم... اما با حرف آخرش روحم کشته شد! _طلاقتو نمیدم آرام خانوم ! فکر کردی الکیه؟! بیای تو زندگی من و سرک بکشی!؟ بعد بری دنبال یکی دیگه تا بدبختش کنی؟ رادین سمتش خیز برداشت که دستمو جلو سینش گرفتم... +ب...بریم رادین! از بیمارستان زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم...