『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
امروز باید تا آخر سوره اسرا تلاوت میکردیم دوستان و ۳۰آیه اول سوره کهف 💚 ثواب تلاوت این آیات رو تقدیم
سلام دوستان شبتون بخیر🌙طاعات و عباداتتون قبول حق باشه انشاءلله
روز اول فروردین،باید تا آیه ۹۰ سوره کهف خونده میشد✅
روز دوم فروردین باید از آیه ۹۰ سوره کهف تا آخرش یعنی آیه ۱۱۰ خونده بشه،به علاوه ۴۰ آیه اول سوره مریم✅
روز سوم فروردین باید تا آخر سوره مریم یعنی تا آیه ۹۸ خونده میشد✅
روز چهارم فروردین باید ۶۰ آیه اول سوره طه خونده میشد✅
و امروز که روز پنجم فروردین هست تا آیه ۱۲۰ سوره طه باید خونده میشد✅
ببخشید نشد آیات رو بزارم حلال کنید چون بهتون گفته بودن روزی فعلا ۶۰ آیه میخونیم
از امروز روزی ۷۵ آیه خونده میشه یعنی روز ششم فروردین از آیه ۱۲۰ سوره طه تا آیه ۱۳۵ میخونین که تموم بشه،بعد هم ۶۰ آیه اول سوره انبیاء
روز هفتم فروردین هم از آیه ۶۰ سوره انبیاء تا آیه ۱۱۲ (آخرش)خونده میشه(استثنائا چون سوره انبیا آیات طولانی داره و روزه هستین ۷۵ آیه نمیخونیم که شما برای خوندن جزءهای روزانه ماه رمضان وقت داشته باشین)
May 11
📔•| بـهنیابتازاهلبیت"علیهالسلام"،
همهاموات،،شھدایمدافعحرموهمهشھدایاسلام
.
🌿•| #دعایفـرج
بـسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم
الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ
یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یاصاحِبَالزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
.
🌿•| #دعایسلامتیامامزمان"عجـ"
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا.
#اللھمعجللولیڪالفرج
#قرارعاشقی ❤️✨
🌱معنای #رمضان چیست؟
«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت
حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن
می باشد.چون در این ماه #گناهان انسان
بخشیده می شود، به این ماه مبارک رمضان
گفته اند.
پیامبر اکرم(ص):
انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب
ماه رمضان به این نام خوانده شده است
زیرا گناهان را می سوزاند.
📚مفردات الفاظ القرآن، راغب ص ۲۰۹
📚بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۵، ص
#ماه_رمضان
#به_وقت_ششم_فروردین
در میانِ هیایویِ شهر ،
رد شدھ از ترافیڪ و رفت و آمدِ ماشین ها ،
جایے پشتِ دیوار خانه ها ، مادری بعد از نُه ماھ دست بر شڪم ڪشیدن و حرف زدن با طفلِ در راھ ، چشمش به جمالِ گل پسرش روشن مےشود❤️(:
و جایےِ آنطرف هفت آسمان ،
پشتِ پردھ ی آبےِ آسمان ، صدایِ نجوایِ آرامے مےآید : وقتش شدھ بندھ ی من ! وقت آن است ڪه به دنیا بروی ..✨
بندھ اش هنوز وابسته است . هنوز نفسش به نفسِ دنیایے نخوردھ ڪه خدا را از یاد ببرد ؛
او هنوز دور ماندن از خدا برایش سخت است !
ناز مےڪند :
من مےخواهم ڪنارِ تو باشم !
و خدایے ڪه خوب ناز مےخرد :
نَحنُ أَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید !🌹
دلش راضے نمےشود ، باز التماس مےڪند : بگذار بمانم ..
خداوند تبسمے مےڪند و مےگوید :
به دنیا ڪه رفتے ، دنیایے نشو ! آنوقت خیلے زود دوبارھ پیش خودم برَت مےگردانم ! تو خوب باش ؛ ببین من تاب مےآورم دور بمانے ازم یا نه ..؟ ✨(:
دلِ ڪودڪ ڪمے قرار مےگیرد . آرام به دنیا مےآید . اما تا چشم باز مےڪند و خدا را در بَرَ نمےبیند ؛ بےتوجه به خندھ ی جمع، بلند بلند گریه مےڪند ..
مےگذرد .. اما وعدھ ی خدا از یادش ، نه !
آمد به دنیا ، چندی هم ماند ؛
اما دنیایے نشد ! (:
آن چند صباحِ دور از خدا را جز به یادش نگذراند !
آنقدر برای خدا ناز ڪرد ، آنقدر برایش دلبری ڪرد .. تا آخر ، مثال آن شد ڪه خدا گفت :
تو خوب باش ؛ ببین من تاب مےآورم دور بمانے ازم یا نه ..؟
و چه خوب نشانمان دادی ڪه خدا ، عاشقِ ڪم طاقت است❤️(:
#برادر_شهیدم_تولدت_مبارک💕
#شهیدانه
موتور آرمان رو دزدیده بودن. چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخره؛ برای کمک هزینه هم میخواست انگشترش رو بفروشه. هربار که قصد این کار رو میکرد میگفت: دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم. به همه ضریح ها متبرکش کردم.
آخر سر هم با انگشترش روضه ها رو برای ما زنده کرد💔
-دوستشهیدارمانعلیوردی
‹‹👀📌››
میگنماهِرمضان،ماهِخودسازیہ!
محرمکہدرستنشدیم،
فاطمیہکہنتونستیم ،
رجبهمکہنشد'!
یہجورۍنشہماهرمضونمتمومشد
بگیم،رمضانمنتونستیم!🚶🏿♂
ماھِࢪمضاݧ،ماهِخداست.
ثوابوبࢪکتازاینماهمیباࢪه ‹طبقاحادیث›
پس بسماللّٰھ رفیق.
#تلنگࢪ
گفتازدلتنگےبنویس...
گفتمدلتنگڪے؟
گفت: «ح» !
گفتم«ح»مثلچے؟
گفتبنویسحمثل :
حسین،حرم،حیات
گفتجملہبسـٰاز !
بابغضنوشتم :
دلتنگےیعنےحسین
حسیــنیعنےحـرم
حــرمیعنےحیــٰات
حیـٰاتیعنے...
منبے؏ـشقحسینمیمیرم
#شهیدانه
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زرنگ اونیه ک شهید بشه 💔 .
#شهیدانه🌱
#راهیان_نور🪖
••|🦋♥️|••
-توتنھاییاتبهچےفکرمیکنے؟!
+بهخیلےچیزا....
-مثلاچی؟؟!!
+مثلا #شھادت...💔؛
بهسبکبرادرشھیدم🙃؛
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
••|🦋♥️|••
#رمضان عجب ماهیست ،؛
خوابیدن مان عبادت حساب میشود،
نفس کشیدن مان تسبیح خداست،
یک آیه ثواب یک ختم قرآن دارد،
افطاری دادن به یک نفر ثواب آزاد
کردن یک اسیر دارد...
و تمام گناهان را به عبادت و توبه
تو میبخشند...
وقتی خدا میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام میگذارد...💚
| #ماهرمضان
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze4.mp3
4.12M
📢 #جزء_خوانی | تندخوانی(تحدیر)
📖 جزء پنجم #قرآن_کریم
🎤 با صدای #استاد_معتز_آقایی
🌙 ویژه #ماه_رمضان
●━━━━━━── ⇆♥️ ⃟ ⃟ •↰
◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ↻
درس هایی از آیات قرآن برای زندگی موفق
در " جز ۵ قرآن کریم "
#ماه_رمضان #ماه_مبارک_رمضان
🌹دعاى روز پنجم ماه #مبارك_رمضان
خدایا؛ در این روز مرا از آمرزش جویان
در گاهت قرار ده ...🤲
#ماه_مهمانی_خدا💛
لبخند خدا توی این ماه قشنگ گوارای وجودتون...(:🌱
اعمال مشترک هر روز ماه میهمانی خدا
#ماه_رمضان
#میهمان_نور_باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احکام به زبان طنز
🔻 قضای روزه
#احکام_شرعی_به_زبان_ساده
#احکام_روزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آقا افطاری میخواد
جواب آقا دیدنیه 😂
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🍂🌼🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🌼
🌼🍂🌼
🌼🍂
🍂
بسمـــ ربــــــِّ الشهــــــــدا ...
°^°#من_میترا_نیستم°^°
#پارت۶
•°•فرزند ششم•°•
سر بچه شش ماهه باردار بودند که یک خانه شرکتی دو اتاقه در ایستگاه ۴ فرخ آباد کوچه ده پشت درمانگاه شرکت نفت به ما دادند خانه مان نبش خیابان بود همه میدانستیم که قدم تو راهی خیلی بوده که بعد از سالها از مستاجری و اثاث کشی نجات پیدا کردیم از آنجا به بعد خانه مستقل دست ما نبود و این آخر خوشبختی و راحتی برای خانواده ۸ نفره ما بود مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید درد زایمان سراغم آمد دو روز تمام درد کشیدن جیران سواد درست و حسابی نداشت و کاری از دستش برنمیآمد برای اولین بار بعد از ۵ زایمان طبیعی در خانه من را به مطب دکتر مهری برد آن زمان آبادان بود و یک خانم دکتر مهری مطب اودر لین یک احمد آباد بود من تا آن موقع خبر از دکتر دوا نداشتم حامله می شدم و نه ماه تمام شب و روز کار میکردند و دکتری و دارویی تا روزی که وقتش میرسید جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد و می رفت بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی خانم مهری آمپول به من زد به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدن نزدیک اذان مغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم جعفر رفت و ایران را آورد در غروب یک شب گرم خرداد ماه برای ششمین بار مادر شدم و خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیب نکرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و هر کدامشان یک شکلات داد پسر بزرگ مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت هر کدام از بچه ها به دنیا می آمدند جعفر یا مادرم به نوبت برای شان اسم انتخاب می کردند من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت میکردم جعفر بابای بچه بود و حق پدری داشت از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دل خوش زندگی از من و بچه هایم بودیم نمی توانستند دل مادرم را بشکنند که خواهر و برادری نداشت من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچه های نداشته است نه به هایش را بغل کند.
نویسنده✍ معصومه رامهرمزی🥀
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🍂🌼🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🌼
🌼🍂🌼
🌼🍂
🍂
بسمـــ ربــــــِّ الشهــــــــدا ...
°^°#من_میترا_نیستم°^°
#پارت۷
•°•فرزند ششم•°•
جعفر به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم جعفر اسم اول مرا مهران گذاشت به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دوم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از نگیرند جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی رامینا گذاشت جعفر اسم پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم آخرین دخترم را میترا گذاشت من خوب میگفتم و نبرد دخالتی نمی کردند همیشه سعی میکردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید تنها راه برای سازش آن ها گذشتن از حق خودم بود و بس این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم میگفت مادربزرگ اینم اس بود برای من انتخاب کردی اگر تو اون دنیا از شما بپرسند چرا من جا میترا گذاشتید چه جوابی میدی من دوست دارند اسم زینب باشه من می خوام مثل حضرت زینب باشم زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی می کردیم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی به من و بچه های رسیدگی میکرد او مرد مهربان به خدا ترسی بود از ته دل دوست داشت بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم میرفتم بابام به مادرم میگفت کبرا تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تو قوت بگیره شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخوای اینجا که میاد هرچی خواست براش تهیه کن
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود بابام هر وقت که به خانه ما میآمد در میزد و پشت شمشادها قایم می شد در را که باز می کردیم می خندید از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد همیشه پول خرد در جیبهایش داشت به دخترها سکه میداد بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت مادرم به قولی که سالها قبل در نجف و بامداد بود عملکرد خانه اش را فروخت و مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام در کرد در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود ۳ هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادی ها خیلی از مردها وصیت می کردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم میان نجف درد می شوند مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دور ائمه رفت تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم...
نویسنده ✍ معصومه رامهرمزی