998.1K
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
نیم نگاهی به عملیات نصر۷
🎙احمد خواستار
معاون وقت گردان الحدید
🆔 @chantehh
#پیام_شهروندان
#جشنهای_دهه_فجر_بهاباد
🔹خاطره بازی
✍ آقای اصغر جعفری
🔸چنته ایهای عزیزم سلام
در ایام الله دهه فجر در سالهای دور تئاتری به نماش دراومد که اسمش درخاطرم نیست . اما نقش حقیر یک فرد مبارزی بود که به دام ساواک افتاده وقراربوداعدام بشه.😊
نقش روبروی حقیر جناب مهندس جلیل دانش به عنوان فرمانده وقت ژاندارمری وماموراجرای حکم اعدام بودن .😡
در تئاتر واسه اعدام قبل از شروع پرده آخر، طنابی را از زیر لباس بنده و ازبین دوتا کتفم رد کرده بودن و هنگام اعدام حلقه طناب را دور گردن من مینداختن اما قلابی تعبیه شده بود که به طناب زیر لباسم وصل میشد و بعدصندلی را از زیر پاهام میکشیدن و صحنه اجرا میشد.😳😲
...و اما بعد...جناب جلیل خان با اون هیبت ☺️ مردونه ولباس نظامی شیک و اتو کشیده بنده را به بالای صندلی هدایت فرموده و حلقه داررابه دورگردن منِ گردن شکسته انداختن . ولی به علت مشغله کاری یادشون رفت قلاب مدنظررا به طناب کذایی وصل کنن😱😱😱
ودستوراعدام؛
جلیل : افراد به جای خود
..مامورها خبردار وایستادن و ایشون باصراحت لهجه، حکم راقرائت فرموده ورفتن برای کشیدن صندلی!!!!
درطول این مدت کوتاه من به خودم میگفتم الان میاد قلابه را وصلش میکنه. غافل از اینکه جناب دانش قصد راحت کردن همشهریان از دست من بدبخت را داشتن و کلا به قول امروزیا رد داده بودن و بی خیال قلاب شده بودن ...
اینجابود که یک آن به خودم گفتم:اصغرجون دیر بجنبی صندلی راکشیده و تو می مونی و حضرت عزرائیل ویک بازی کاملا طبیعی(البته ازدیدتماشاگران) وبعدهم الفاتحه😭😭😭ازاونجایی که حقیر ید طولایی در پیچوندن اوضاع بحرانی داشتم، بلافاصله حقه ای ردیف کرده نمایش درام را به طنز تبدیل کرده و خودم رانجات دادم. ماجرا این شد که به خودم گفتم یجوری باید به جلیل خان بگم که قلاب فراموش شده لذا یکدفعه فریادزدم:ای بابا هرکی رابخوان اعدامش کنن باید وصیت کنه
جلیل:خفه شو مردک نابخرد چه مرگته حرفتا بزن.😡
من: این بالا که نمیتونم حرف بزنم . بیاریدم پایین تا آخرین وصیتم را بنویسم🙈
جلیل:بیاریدش پایین این پدرسوخته راببینم چه غلطی میکنه.....وبعد
منِ خدازده را آوردن پایین...
من: آخی ...راحت شدم😊
جلیل:زود حرفتا بزن وقت تلف نکن خائن
و همینطور که جلیل روی صحنه دورمیزد
یک لحظه که پشت به تماشاگران بودم به صورت کاملا نامحسوس گفتم جلیل قلاب رو یادت رفت بزنی.😳
به محض دریافت این خبررنگ از رخسار آقاجلیل پرید و ادامه داستان...
جلیل:زود حرفتا بزن هزار تا گرفتاری دارم
من:سرکار نمیگی این صندلی را میکشیدی من ناکام ازدنیا میرفتم... وباخنده گفتم؛ای بابا نزدیک بود خفه شم😂(وتماشاگراکه فکرمیکردن جزئی ازنمایشه خندیدن)...
و بالاخره جلیل خان در مرحله دوم قلاب راهم درجای خودش قراردادن وبنده راازمرگ حتمی نجات دادن البته اگه زیرکی خودم نبود الان نبودم که براتون بلبل زبونی کنم...🤣
پیروزوسربلندباشید.
🆔 @chantehh
#ورزش
#ارسالی_شهروندان
✅ مسابقات مچ اندازی قهرمانی استان یزد در بهاباد
🗓 جمعه ۱۴۰۳/۵/۱۲
🔸 ارسالی از آقای هادی حاتمی زاده
🆔 @chantehh