eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
26 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ارسال از جناب آقای مسعود ابوالحسنی 🖤 یاد و خاطره ی برادر دوست داشتنی، رفیق با معرفت و پسر همیشه خندون و خوشروی بهاباد زنده یاد منصور ابوالحسنی بخیر باد و روانش شاد. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
سرکار خانم زینب باقرزاده: ◾️امروز سومین سالگرد درگذشت رفیقم عاطفه غلامزاده هست، یادش گرامی باد. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
📨 جناب آقای حسن لقمانی با ارسال تصویری دیده نشده از دوست قدیم خود نوشتن: ✍ مرحوم حسین امینی پور، برادر شهید محمدرضا و مرحوم حاج حسن امینی پور من قیافه حسین را یادم هست و الان جلو نظرمه، سرطان گرفتن و از موقع بروز مرض تا فوت طولی نکشید. مزار حسین درست در ورودی درب سالن مرقد ملاعبدالله و کنار دیواری هست که الان دیوار تخریب شده. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما هم از پشت گوشی بوی این مغازه رو حس کردین؟ یاد مغازه ی خدابیامرز حاج علی قنبریان و مصادق رزاقی و حاج جواد باقری نسب افتادین؟ چه روزای خوبی بودن و ...😊 ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
جناب آسیدجلیل رضوی با ارسال تصویری از مرحوم حاجی علی کاظمی نوشتن: « این مرد بزرگ همسایه پدرخانم حقیر و در کوچه ی تاریکو محله قدیمی بهاباد (قلعه) زندگی می کردند . خدا رحمت کنه حاجی حسین و حاجیه زمزم، همه ذکر و خیرشون از صفا و معرفت این حاجی علی و حاجیه سکینه امراللهی(سکینه مصادق) بود.» ◾️روح همه مسافران آسمانی شاد. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
هميشه يادمان باشد که نگفته ها را ميتوان گفت ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت... چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است ... دلها خيلي زود از حرفها می شکنند !💔 مراقب گفتارمان باشيم... ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
15.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 آتش در نیستان 🗓 فروردین سال ۱۳۶۷ 🎙 شهرام ناظری 🎵 جلال ذوالفنون 📚شعر از مجذوب علیشاه کبودرآهنگی مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #خاطرات_مدرسه 💌 مهدی آقای کاظمیان عزیز این عکس قشنگ رو از بچه های مدارس بافق و بهاباد فرس
جناب آقای حسین دهقان سلام و عرض ادب عکس که نوشتید مدرسه ابوذر روستاهای بهاباد، متعلق به مدرسه راهنمایی ابوذر بافق هست که بچه های بهاباد هنگام بازدید از بافق با بچه های مدرسه ابوذر بافق عکس گرفتن شیخ عباس و محمدرضا بخشی هم تو عکس هستن. تشکر حسین دهقان
چَنتِه 🗃
#خاطرات_طنز ✍ جناب آقای فریدون شجاعی با سلام خدمت آقایان عبداللهیان و اهالی چنته ✋ حال که صحبت از
جناب آقای سیدحسین رضوانی نژاد(حسین آغای آغا سید احمدا) 🔸اگه بخوام از مرحوم حسین آقای شفائی خاطره بنویسم خاطرات جذابی خواهد شد و فکر نکنم کسی از آن دوران ایشون را بشناسه و ازشون خاطره ای در ذهن نداشته باشه . در دهه ی شصت در دبیرستان سید مصطفی خمینی ( که بعدا به کانون شهید بهشتی تبدیل و بعدتر بی جهت تخریب شد، تخریب کانون ؛تخریب دیوار و سنگ و آجر نبود تخریب خاطرات چند نسل بود 😞) بگذریم؛ در اون دبیرستان در رشته ی تجربی درس میخوندیم و معلّم زبان انگلیسی ما آقای شفائی بودند. ایشون - همانطور که آقای زینلی تعریف کردند- با وجود داشتن شخصیتی مهربان و دوست داشتنی، سر کلاس درس اما بسیار جدّی بودن و هر درسی را امتحان می گرفتند بر اساس معیارهایی خاص نمره می دادند مثلا تصحیح برگه ها را از روی شناخت شخصیت و روانشناسی دانش آموزانشون انجام میدادند ☺️ یه روز ساعت ۱۰ صبح امتحان زبان داشتیم ، امتحان رو دادیم و دانش آموزان برگه ها را تحویل آقای شفائی دادن ، زنگ آخر که زده شد،هنگام خروج از مدرسه، تو سالن دبیرستان، آقای شفائی من را دیدن و گفتن : پسر دائی! یه سر میتونی بیای خونه ما کارت دارم؟ گفتم: چشم و با دوچرخه و عجله عجله خودم را از تو باغوها به کوچه زِئرون و از طریق کوچه تَگِر به خونه عمّه رسوندم.(حسین آغا پسر عمه ی من بودن). بعد از سلام و احوال پرسی با عمّه ، حسین آقا گفتن: حسین آغا! بیا کمک کن یه قالی نو خریدم تو اتاق پهنش کنیم . گفتم: چشم ادامه دادن : زحمتی یه دسته کاغذ، رو فرمون موتور منه بیار و چند تا دسته دیگه هم تو طاقچه بردار، همه رو پهن کن رو موزائیکهای کف اتاق که قالی خاکی نشه 😏 کارمون را شروع کردیم و در حال اجرای دستورات آغا معلم بودم که ناگهان چشمم خورد به اسامی آشنای بالای برگه ها و تاریخ آزمون که مال همون روز بود😂 چشمم رو روی برگه های امتحانی پهن شده کف اتاق چرخوندم تا رسیدم به برگه ای با نام و خط و سوالات جواب نداده ی خودم که همین دو ساعت قبل سر جلسه ی امتحان زبان، تحویل جناب شفائی داده بودم . ته دلم از این خوشحال بودم که به خاطر کمک به آقای شفائی نمره حداکثر ۶ یا ۷ بنده، حداقل بالای ۱۵ خواهد بود. 😋 منظره ی جالبی بود، تمام کف اتاق سه در چهار آقای شفائی، با برگه امتحان زبان انگلیسی تصحیح نشده پوشیده شده و چند دقیقه بعد هم قالی نو روش پهن شد. 😂 اون روز پس از اتمام کار،خوشحال و خندون از عمه و پسرعمه خداحافظی کردم و دو روز بعد، همانطور شد که بنده حدس زده بودم ، آقای شفائی بعد از خوندن چند نمره ی ۷ و ۸ و ۱۰ ، ۱۲ بلند گفتن:«سید حسین رضوانی نژاد ۱۵.۵» ◾️ برای شادی روح این معلم عزیز و همچنین روح اموات خودتون فاتحه و صلواتی هدیه کنید. 🙏 ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
📷 تجریش و امامزاده صالح صد و پنجاه سال پیش در زمان قاجار ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#یادی_و_فاتحه_ای 📨 جناب آقای حسن لقمانی با ارسال تصویری دیده نشده از دوست قدیم خود نوشتن: ✍ مرحوم
جناب آقای محمودرضا امینی 🔸مرحوم حسین امینی پور با آقایان حاج محمدحسن خانی زاده و حاج عباس غنی‌زاده و حاج سیدمحمد رضوی( محمد آسید مصطفی) و غلامرضا شیخ زاده همکلاس بودن و در دانشسرای مقدماتی بفروئیه تحصیل می‌کردن. فکر کنم سال تحصیلی ۴۹ -۵۰ یا ۵۰ -۵۱ بود که به رحمت خدا رفتن و ایشان حدوداً از کلاس هشتم مریض احوال بودن و با هیچ کدام از آقایان لقمانی همکلاس نبودن