چَنتِه 🗃
✍ جناب آقای علی محمد دهقان بهابادی 📸 عکسی از هنرجویان هنرستان سال ۶۴ عملیات والفجر ۸ 🔹ایستاده از چ
#پیام_شهروندان
✍ آقای حسین ملازینلی
🔸در این عکس 👆 نشسته از چپ شهید رضا امیری سمکوئیه هست که در آن سال رتبه ۱ کشوری در کنکور سراسری را آوردن. روحش شاد باد.
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
📷 آشیخ محمد عبداللهیان در مدرسه حضرت امام خمینی(ره) یزد
🗓 سال ۶۱
📨 ارسالی از جناب آقای محمدعلی کاظمیان (حسن)
🆔 @chantehh
#خاطرات_طنز
#خاطره_قدیمی
✍ آقای علی حیدری ( گرگین آباد)
باعرض ادب خدمت چنته ای های عزیز🌹
خدا رحمت کنه همه رفتگان شما رو ، پدربزرگ من حاج علی اکبر صادقی (معروف به اکبر حسن غُلومَلی) پیرمرد خوش رو و دلسوز و غصه خوار همه بودن! ایشون هوای حیواناتشون رو هم داشتن چه گوسفند و چه الاغ و...
حاج علی اکبر یه خری داشتن که خیلی آروم بود و تو گرگین آباد به تاکسی محل معروف بود😁
فکر نکنم بچهای تو این روستا باشه که سوار شدن بر خر اکبر حسن غلوملی را تجربه نکرده باشه!
این خرو خیلی فهمیده و حرف گوش کن بود و به قول امروزیا تمام اتومات 😄 برنامه که بهش میدادی خودش میرفت،انجام می داد و برمیگشت 😂
پدربزرگ ما صبح زود که از خواب بیدار میشدن سوار بر مرکب به سمت نامعلومی روانه میشدن، تو مسیر اگه کسی مثلا بنّایی می کرد وایمیسیدن خدا قوتی و « کمکی نمیخد؟ » میگفتن
(البته تعارفاشون از اون تعارفا بود 😉☺️) مردم محل که از شوخ طبعی ایشون خبر داشتن جواب می دادن: چرا ، کمک میخم. ایشون هم که زرنگتر از بقیه بودن و کلاه سرشون نمی رفت درجوابشون میگفتن: خب پس من برم جلوتر خرو را ببندم به تیر برق و بیام😆 دیگه اگه شما کبلکبر را دیدِت اون مردم هم می دیدن 🤠
تشنه هم که میشدن با عصاشون در خونه ها را میزدن که: «یه اوخارویی آب بدِت به من (یه لیوان آب) »
بعد ادامه راه....
بالاخره خاطرات خوشی از ایشون برا ما و اهالی روستا به جا مونده تا اینکه سرانجام در یه غروبی خانمشون (بی بی من فوت کردن و ایشون زن دوم گرفته بودن ) سراسیمه به سمت خونه ما اومد که:« بابا اکبرتون دیر کردن حتی خرو هم نیومده» 😱 این استرس ما رو زیادتر می کرد که حتما اتفاقی افتاده که عاقبت با همت مردم روستا، بعد از ساعتها دنبال گشتن،پدربزرگ عزیزمون رو پیدا کردیم که تو یه کیز پسته درحالی که مشغول علف چیدن بودن سکته کرده و به رحمت خدا رفته بودن.
روحشون شاد😔
حتما می پرسِت خرو چی شد؟
(خیلی نامردِت 😜😏)
بعداز فوتشون از روستاهای مجاور،خیلیا اومدن دنبال خرو ، ولی وقتی میبردنش فرار می کرد و یه راست میومد در خونه پدربزرگ
بالاخره ناچار شدیم ببریم تو بیابون های اطراف ولش کنیم.
این بود خاطرات ما با پدربزرگ و خروشون ☺️ خوش باشید🤚🤚
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطرات_طنز #خاطره_قدیمی ✍ آقای علی حیدری ( گرگین آباد) باعرض ادب خدمت چنته ای های عزیز🌹 خدا رحم
#مردم_بهاباد
📨 آقای علی حیدری از گرگین آباد:
▪️ اینم پدر بزرگ عزیزم حاج علی اکبر صادقی و همسرشون خانم زهرا پوردهقان (زهرا حسین شفیع)
روحشون شاد باشه🖤🖤
🆔 @chantehh
#شهدای_بهاباد
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
📸 عکسی زیبا از رزمندگان بهابادی قبل از عملیات والفجر مقدماتی
🗓 بهمن ماه ۱۳۶۱
🔸متن پشت عکس اردیبهشت ۱۳۶۲ نوشته شده
🔸 تو این عملیات، بهاباد؛ اسیر و شهید داد.
🚩 شهید عباسعلی کارگر،شهید عباسعلی یوسفی، شهید غلامرضا ملکپور، شهید حسن اسماعیل زاده، شهید غلامرضا گنجی
🏴 حاج حسین شیخ زاده، حاج عباس اسماعیلی، حسین اسماعیلی، حسین دهقان، سیدجلیل رضوی، حسن دهقان زاده، سید حمید رضوی، حسین مقدسی، اکبر ابراهیمی
📨 این یادگاری و یادبود ارزشمند را جناب حاج حسن قاسمی و جناب محمدعلی کاظمیان امروز ارسال کردند که از هر دو عزیز سپاسگزاریم.
🆔 @chantehh
#حکمتهای_چنته
زمان تصميم میگیرد چه کسی را در زندگيت ملاقات خواهی کرد،
قلبت تصميم میگیرد چه کسی را در زندگيت میخواهی،
و رفتارت تصميم میگیرد چه کسی در زندگيت میماند.
#کریشنا_مورتی
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر 📷 آشیخ محمد عبداللهیان در مدرسه حضرت امام خمینی(ره) یزد 🗓 سال
#پیام_شهروندان
✍ جناب آشیخ محمد عبداللهیان
سلام حسین آقا
نائب الزیاره شما و همه ی چنته ای های عزیز در عتبات عالیات هستم.
عکس حقیر را که آقای کاظمیان براتون فرستادند، در سال ۶۱ در یکی از عکاسی های شهر بانه گرفتم.
در آن سال با شهید منصور برهانی و شهید سیدکاظم حسینی و آقایان حسین دهقان زاده و حسین حدادزاده و محمد ابوالقاسمی با هم بودیم.
#نوستالژی
#خاطره_قدیمی
#قد_کوچه_باباد
قد کوچه باباد
🔺 قسمت اول
✍ حسین عبداللهیان بهابادی
قدیما که نه ولی تا سال ۷۷ خیابونی داشتیم که به قدِ کوچه ی باباد معروف بود.
از پیچی که اون روزا به پیچ شهرک معروف بود، وقتی وارد مثلا خیابون امام میشدی همش باغ بود و کوچه باغ . اول اون و توی پیچ معمولا ماشین حاج علی دهقان جلوی باغشون پارک بود . پایین تر که میومدی و سمت چپ دوتا درخت توت بزرگ بود که به آسیای پایین معروف بود ( کسی میدونه چرا؟🤔 )
دو طرف خیابون هم جوی آب بود که معروف بود به آب باباد . مردم توی پاییز گوسفنداشون رو تو باغ میکردن و عصرای پاییزی اکثر قد کوچه باباد دنبال گوسفند میدویدند و کمتر کسی موتور و ماشین داشت . مثلا اکبرآقای جلیل ، حاج حسن اخوان ، حاج حسن مَرَفیا وحاج حسین جلیلی افرادی بودند که ماشین داشتن .
دانشگاه کندئو مرکز داد و ستد و شور و مشورت بود . ما بچه ها که خیلی کم سن و سال بودیم . گاهی خوشمان میومد قاطی بزرگترا بشیم .
پیرمردی ریش سفید با جلیقه مشکی و پیراهن بلند آبی و شلوار مشکی و گیوه هایی که ما رو به عهد قدیم وصل می کرد با لبخند همیشگی بر صورت گِردش، هر روز صبح قدّ خیابون باباد را از بُن قلعه رکاب میزد تا نزدیک پیچ شهرک . به دانشگاه کندئو که می رسید صدای دانشگاهیان به حاجی حاجی گفتن بلند میشد و پیرمرد که خوش برُ رو بود و خنده رو، در حین رکاب زدن فریاد میزد:«حاجی باباتونه» و ما بچه ها که از دیدنش ذوق میکردیم به واسطه رابطه فامیلی در همان حالت بچگی صدا می زدیم :«حاج آقا سلام» و به دنبال پدر صلواتی گفتن حسین حاجیا میگفتیم : عمه مریم کُجِیَن؟ و گل از گلمون میشکفت وختی میفهمیدیم عمه قراره بیان باغستون خونمون.
از دیگر پیرمردهای قدیمی که با دوچرخه قد خیابون باباد رو متر میکردند و همیشه هم یا چراغ دستی دستشون بود و یا بیل و از قضای روزگار میونه خوبی هم با اهالی دانشگاه داشت،«مَحَد صادق بودن» . بسیار خوش مشرب و اهل گفتگو و شوخی و خنده .
از دیگر پیرمردهای قدیمی و با حال « آسید مَرَضا رضوی» و «آسید فضل الله هاشمی» بودند که هر دو تقریبا کم بینا و فوق العاده شوخ، که هر وخت جلوی دانشگاه به هم می رسیدند ابتدا ۴ تا فحش نون و آبدار نثار هم می کردند و بعد دستانشان را جهت دست دادن به هم دراز می کردند و از آنجا که هم رو خیلی نمیدیدند از کنار هم و بدون دست دادن رد میشدند .😂
و اما از پیرمردهای گاه پایه ثابت دانشگاه که در واقع استاد تمام و استاد همه اساتید دانشگاه کندئو بودند «جناب حاج جواد آغا صالحی» بودند ، که خاطرات زیادی از ایشون باقی مونده و در مجالی دیگر به آنها میپردازیم...
🆔 @chantehh
#یادی_و_فاتحه_ای
✍ آقای محمدمهدی خواجه ای
▪️مرحوم حاج شیخ علی دهقان و فرزند شهیدشون محمد رضا دهقان بهابادی
🆔 @chantehh
#خاطره_قدیمی
#مردم_بهاباد
✍ آقای فرهاد شجاعی بهابادی
🔺 قسمت اول
دروود بیکران بر مدیران و اعضای خوب چنته
شب گذشته منزل دوستی بسیار محترم و ارزشمند - که خودشان از چهره های شاخص و ارزشمند شهرمون هستن - مهمان بودم. صحبت بود که چقدر بزرگان بهاباد برای حفظ و توسعه ی آبادانی این دیار زحمت کشیدند و از جان مایه گذاشتن و الان کوچکترین نامی و یادی از آنها برده نمیشود و نسل امروز حتی نمیدانند در گذشته پدرانشان در صحنه های مختلف چه نقش آفرینی هایی که نکردند.
بر خود واجب دانستم در ادامه مطالب شیوای «حسن آقای هاشم» که به زیبایی از نقش آفرینی « حاج حسن آرتشدار » در تعطیل کردن حفر چاه های سنگ آهن یاد کردن، تا جایی که حافظه یاری میکند مطالبی از بزرگان و دلسوزان بهاباد - که شوربختانه همگی از این دنیا کوچ کردن - را برای ثبت در تاریخ یادآوری کنم .
لازم به ذکر است بنده هر چه در خاطرم مانده و اسامی را که به یاد دارم عنوان می کنم، لذا پیشاپیش عذرخواهم اگر اسم بزرگمردی فراموش شد و مطلبی کج و راست نگاشته شد.
مرحوم حاج لقمان لقمانی ؛ یکی از چهره های فراموش نشدنی زندگی من هستن. انسانی بسیار شریف و شخصیتی مهربان و دوست داشتنی که مهارت خاصی در بیان خاطرات داشتند و طوری با جزئیات و آب و تاب داستانی را بیان میکردن که شنونده خودش را درست وسط معرکه میدید .
یکی از خاطرات به یادماندنی که از ایشان به یاد دارم و هر بهابادی با شنیدنش به خود می بالد از این قرار است:
نقل کرده اند: زمانی « فاضلی » ، نماینده یزد در مجلس شورای ملی که آدم بسیار قدرتمند و با نفوذی بود، در منطقه ی بهاباد اقدام به حفر و احداث قناتی در کنار قنات بهاباد برای مصرف شخصی خودش کرده و در این راه از حمایت تمام قد حکام و بزرگان یزد برخوردار بود.
از آنجایی که بزرگان بهاباد چنین جفایی را بر نمی تافتند به مخالفت و اعتراض و شکایت پرداختند و نقل است علی رغم مشکلات آن زمان مثل راه های خاکی و نبود امکانات و وسایل ارتباطی ، مردانه پای کار بلند شده و از زمان و زن و زندگی خود گذشتند، بی هیچ اجر و مزدی دو ماه،دو ماه به تهران و یزد به دادخواهی رفتند که اگر نمیرفتند الان اثر و آثاری از قنات و باغهای سرسبز بهاباد باقی نمی ماند ...
🔹 ادامه دارد....
🆔 @chantehh
#خاطره_قدیمی
#مردم_بهاباد
✍ آقای فرهاد شجاعی بهابادی
🔺قسمت دوم
... درگیری ها و جلسات زیادی علیه حفر قنات توسط فاضلی به پا شد و اما بشنوید از آخرین نشست که ظاهرا قرار بود توافقاتی صورت پذیرد اما همه چیز آنطور که طرفین پیش بینی می کردند پیش نرفت ...
🔸ادامه ی جلسه آخر به نقل از مرحوم آقای لقمان :
در منزل آقای دستمالچی (از بزرگان یزد) من به همراه آمیرسعید ، آسید ضیاء ، حاج سید محمد رضوی ، جناب آرتشدار و مرحوم گلشن (پدر مرحوم حاج علی گلشن ) و - اگر اشتباه نکنم- حاج حسین توسلی از طرف بهاباد و فرماندار یزد ، آقای رسولیان ، آقای فاضلی و جمعی از بزرگان و مقامات یزد هم از طرف دیگر نشستیم و بعد از فرمایشات فاضلی و سایر مقامات، صلح نامه ایی نگاشته شد و برای قرائت از دست من به آمیرسعید و همینطور دست به دست شد تا رسید به دست حاج سید محمد رضوی که آن زمان جوانی حدوداً ۲۴ ساله بودند .
به محض خواندن توافقنامه، مرحوم حاج سید محمد برگه را پاره پاره میکنن و با صدایی بلند رو به مقامات می فرمایند: جناب آقای فرماندار
جناب آقای رسولیان
جناب آقای استادان و...
شما کار آقای فاضلی را به ما مردم بهاباد واگذار کنید و کار مردم بهاباد را به آقای فاضلی 😳 ما خودمان خوب بلدیم چه کار باید بکنیم 😂
حاج لقمان تعریف کردن که:
فاضلی بلادرنگ از جا نیم خیز شد و گفت: خوب چکار میخواهید بکنید ؟
حاج سید محمد: شما اگر پایتان به بهاباد برسد به والله، به والله میگوییم برزگرهای بهاباد با نیشِ بیل تکه تکه ات بکنند 😂
حاج لقمان میگفتند ما دهانمان خشک شده بود، سکوتی مطلق فضا را پر کرده بود، عنقریب انتظار هر گونه برخورد را احساس کردیم . رنگ فاضلی هم به کبودی رفته بود و می لرزید . لیوان آبی به دست فاضلی دادند ، نخورد و به سرعت جلسه را ترک کرد.
فردای آن روز خبر رسید که فاضلی دار فانی را وداع گفته است ...
چقدر امروزه جای خالی این بزرگان احساس میشود. حتما اگر بودند،کسی قدرت اینکه به کوه همیجان نگاه چپ کند و یا از آب بهاباد قطره ای برداشت کند نداشت.
بزرگانی مثل حاج لقمان ، آسید ضیاء، آمیرسعید ، حاج حسن ارتشدار ، حاج سید محمد رضوی ، حاج حسین توسلی
و پسران فقیدشان حاج جواد و حاج محمود توسلی ، حاج غلامحسین گلشن و حاج علی گلشن ، حاج حسین شجاعی
حاج میرزا محمد ایمانی ، کلممد هوشمند ، تقی خان ، خاندان بزرگ جلیلی از حاج حسن جلیلی و فرزندانشان حاج محمد ، جلیل ، حاجعلی اصغر و حاج حسین ، اکبرآقا جلیل و حاج حسین جلیل ، داوود آقا بهابادی و تمامی بزرگانی که دلاورانه برای فرهنگ و آبادانی و رشد بهاباد تلاش و جانفشانی کردند و کسانی که از قلم حقیر ناخواسته جا ماندند خدا جمیعشان را امشب مورد لطف و مغفرت خود قرار دهد و روح بزرگشان را در آرامش قرار دهد. 🙏
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#خاطره_قدیمی
📨 آقا فرهاد شجاعی با ارسال این تصویر نوشتن:
🔸 بازیگران قصه ی غیرت
همیشه زنده در یادها:
حجج اسلام آمیرسعید رضوی، آسیدضیاء رضوی و حاج سید محمد رضوی و آقایان حاج حسن آرتشدار، حاج لقمان لقمانی، حاج... گلشن و حاج حسین توسلی کسانی بودند که از بهاباد به حق طلبی علیه ظلم و جور فاضلی به مجلسی شکایت بردند که این دو تن آقایان میرزا تقی رسولیان و سیداحمد اخوان دستمالچی به حکمیت دعوت شدند.
🆔 @chantehh
🍂لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا
سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا...
🍂آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد
نه که ما،فاطمه هم چشم به راهت دارد
#سلامآقایمن
#امام_زمان♥
اَلسّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلی علی اِبن الحُسَین
وَ عَلی اَولاد الحُسَین وَ عَلی اَصحاب الحُسَین
♻️ امروز جمعه
۹ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
۲۵ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری
ذکر مخصوص روز جمعه :
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» ۱۰۰ مرتبه
🆔@chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح یعـــــنی بوسه برقلب خدا
صبح یعـــــنی عاشقی باکبریا
صبح یعـــــنی نور یعنی زندگی
سلام صبحتون بخیر عزیزان🌺
🆔@chantehh
#شهدای_بهاباد
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
🚩 از راست: شهید محمدرضا دهقان، حسین عبدالهیان (علی)، شهید محمدعلی حاتمی، شهید عبدالرضا عابدی، مهندس علی اصغر امینی
📨 ارسالی از خانم زهره حاتمی
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_قدیمی #مردم_بهاباد ✍ آقای فرهاد شجاعی بهابادی 🔺قسمت دوم ... درگیری ها و جلسات زیادی علیه
#پیام_شهروندان
✍ آقای سیدحسین میرزایی
سلام و درود،برام سواله چرا بزرگانی که بودند،اجازه دادند،چاهای آب چادرملو در بهاباد حفر بشه؟ 🤔
چَنتِه 🗃
#خاطره_قدیمی #مردم_بهاباد ✍ آقای فرهاد شجاعی بهابادی 🔺قسمت دوم ... درگیری ها و جلسات زیادی علیه
#پیام_شهروندان
✍ آقای محمدعلی دادگر بهابادی
سلام حاجی مهدی ..کبلحسین خالو زینلی خیلیییییییی برای آب بهاباد و مبارزه با فاضلی زحمت کشیدن که در روزنامه بهاباد قشنگ براشون نوشتند.
بسم الله الرحمن الرحیم
✍ حسین عبداللهیان بهابادی
سلام
خداوند منان رو شاکرم که توفیق داد دعاگوی شما همشهریان باشم و به دعای خیر شما عزیزان به سلامت برگشتم تا در کنار هم لحظات خوب دیگری را رقم بزنیم .
در مسیر بازگشت از کربلا به سوژه های نابی برای طرح در چنته فکر کردم و مطلبی هم نوشتم که در کانال بارگذاری بشه ، اما با رسیدن به یزد و مراجعه به گروه مدیران، متوجه مطلبی شدم که مرا بر آن داشت آن را با شما عزیزان در میان بذارم:
قبلا هم خدمتتون عرض کردم مطلب طنز نوشتن مثل کاریکاتور کشیدنه و یک مطلب واقعی ( البته در خاطرات طنز ) با شاخ و برگ دادنهای خنده دار نوشته میشه. از پیشتازان طنز مطبوعاتی میتوان به مرحوم گل آقا اشاره کرد که هر هفته تصاویر مرحوم حبیبی معاون وقت رئیس جمهور و وزرا را به صورت کاریکاتور بر روی جلد گل آقا منتشر و به صورت طنز از آنها انتقاد می کرد .
کانال چنته هم تلاش دارد برای ایجاد نشاط و خنده بر لب مخاطب، هنگام نقل خاطرات، ضمن رعایت احترام کامل افراد یادشده،آن خاطره را به زبان طنز بیان کند.
در یکی از خاطرات که اتفاقا مطلب طنز آن بسیار هم کم بود و بر اساس روایت مشهور از زبان افراد مختلف نوشته شده ، یکی از اعضای خانواده فرد مذکور، در پیامی به اخوی مهدی و آبجی محترمه ضمن توهین به اینجانب تهدید به شکایت از بنده و تعطیل کردن کانال چنته و حتی تهدید به برخورد فیزیکی آن هم با ادبیات زشت و زننده کرده اند و چنانچه در کانال جستجو میفرمودند متوجه میشدند بارها در مقاطع مختلف در مورد ایشون مطالبی نوشته شده است .
و نکته اینکه اگر چه هنوز اصرار دارم در مطلب مذکور هیچ گونه اهانتی صورت نگرفته و ایشان نفرموده اند ما چه توهینی کرده ایم، اما باید اذعان داشت کانال چنته نو پا است و ممکن است در بعضی مطالب اشتباهی در روایت یا بیان صورت بگیرد که قابل جبران است و نیازی به اهانت و تهدید نیست .
به نظر می آید از این پس، اینگونه پیامها بایستی با نام نویسنده در کانال مطرح شود تا مردم عزیز خود قضاوت کرده و به ما در برخورد با اینگونه افراد مشورت دهند .
درآخر، تاکید می کنم مسئولیت کانال چنته با اینجانب می باشد و خواهش میکنم چنانچه از ما خطایی سر زد که نیاز به تذکر و یادآوری بود یا از مطلبی آزرده خاطر شدید، من در قبال مطالب منتشر شده پاسخگو خواهم بود. فقط به آیدی بنده پیام بدید تا خاطر دیگر عزیزان که برای تولید محتوای چنته زحمت می کشند مکدر نشود.
والسلام علی من اتّبع الهدی
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#مردم_بهاباد
#جوانان_قدیم_بهاباد
📷 این دو برادر: حسین فلاح (سمت راست) و حاج امیر فلاح فرزندان رَضا امیر
📨 آقا یا خانم فلاح
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_قدیمی #مردم_بهاباد ✍ آقای فرهاد شجاعی بهابادی 🔺قسمت دوم ... درگیری ها و جلسات زیادی علیه
#پیام_شهروندان
✍ آقای محمدحسین دهقان
سلام آقای عبداللهیان
بابا حسن من (مرحوم حسن دادگر) برای قضیه آب بهاباد ساطور ورداشتند رفتن جلو که این فاضلی ترسید و فرارکرد بعدا دادگاه یزد خواستنشون.
«چنته»: الان نمیشه گفت قلم بردارین، موبایلتونو بردارین و از اجداد غیورتون برامون بنویسین. روح مرحوم حاج حسن دادگر شاد»
چَنتِه 🗃
#پیام_شهروندان ✍ آقای سیدحسین میرزایی سلام و درود،برام سواله چرا بزرگانی که بودند،اجازه دادند،چاها
#پیام_شهروندان
✍ خانم اقدس حاتمی
سلام، در پاسخ به اینکه چرا آب چادرملو رفته: اولا: مردهای قدیمی تموم شدن و چندنفری هم که مونده بودن، همراه معدودی کفن پوش بارها و بارها به استانداری یزد رفتن و جلوی بردن آب رو گرفتن ولی تفرقه و نبود اتحاد و وطن فروشی بعضی خائنین کار را به اینجاها رساند و به جرات میتونم بگم الان هم هیچ اتحادی بین مردم نیست فقط حرف میزنن و ذره ای عمل وجود نداره و مشکل فقط بردن آب نیس، در همه زمینه ها و مسائل دیگه هم وجود مسئولین ضعیف در کشور هست و لا غیر.
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #کوچه_های_بهاباد تا از کوچه «تَگِر» خیلی دور نشدیم، عزیزانی که در مورد تاریخ بهاباد اطلاعا
#کوچه_های_بهاباد
پرسیده بودیم چرا کوچه شهید ابوالقاسمی فعلی رو در قدیم «کوچه زائران یا زئرون» می گفتند؟ 🤔
البته به لطف بچه های زحمتکش شهرداری، الان نه زئرون هست نه شهید ابوالقاسمی
🔸سر کوچه و از سمت خیابون امام تابلوش هست:«امام خمینی ۳۱»
🔸ته کوچه و از سمت خیابون ملاعبدالله هست:« ملاعبدالله ۱۰» 😳
یعنی الان این کوچه قدیمی چهار تا اسم داره 🤓
🔹 حالا چند تا پیام و پاسخ شما👇
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#کوچه_های_بهاباد پرسیده بودیم چرا کوچه شهید ابوالقاسمی فعلی رو در قدیم «کوچه زائران یا زئرون» می گف
#پیام_شهروندان
#کوچه_های_بهاباد
✍ آقای عباس عالمی زاده
سلام
زائران هرگز اسم این کوچه نبوده، بلکه همان زئرون یا زیرون بوده (حالا این کلمه به چه معناست نمی دانم ) در دهه ی پنجاه که کارت عروسی در بین مردم مد شد و دادن کارت عروسی کلاس و دیسیپلین داشت، برای دادن آدرس کوچه خواستن کلمه زیرون یا زئرون را کتابی بنویسند و امروزی تلفظ کنند از کلمه «زائران» استفاده کردند، ولی اسم اصیل این کوچه همان زئرون یا زیرون است و بهتر است ما هم از اسم اصیل آن استفاده کنیم.
البته در اواخر دهه ی پنجاه و حتی چند سال اول انقلاب اسم این کوچه به نام «فردوسی» بود و تابلو آبی کوچکی اول کوچه بر دیوار مسجد زده شده بود و مامورین زحمتکش پست این کوچه را به نام فردوسی می شناختند که بعد از شهادت حسین ابوالقاسمی این کوچه به نام او تغییر نام داد.
چَنتِه 🗃
#کوچه_های_بهاباد پرسیده بودیم چرا کوچه شهید ابوالقاسمی فعلی رو در قدیم «کوچه زائران یا زئرون» می گف
#پیام_شهروندان
#کوچه_های_بهاباد
✍ خانم اقدس حاتمی
مادر من میگن: زوار مشهد همیشه از این کوچه حرکت میکردن و نزدیک خونه خدا بیامرز وهاب گرانمایه (خاله گوهر من ) دری بوده که میبستن تا راهزنی وارد بهاباد نشه.
چَنتِه 🗃
#کوچه_های_بهاباد پرسیده بودیم چرا کوچه شهید ابوالقاسمی فعلی رو در قدیم «کوچه زائران یا زئرون» می گف
#پیام_شهروندان
#کوچه_های_بهاباد
✍ صدیقه گرانمایه (حاج مِرزا حِسِینا)
مردم -که اون موقع سفر ضروری نداشتند- برای مسافرت بیشتر میرفتند زیارت آقا امام رضا (ع) ،کربلا، مکه ،امام زاده عبدالله بافق یا امام زاده جعفر یزد و امام زاده های دیگری که اطراف وجود داشت.
برای حرکت باید از این کوچه عبور می کردند. ماشین هم تا جای خونه فعلی حاج علی امینی بیشتر نمی اومد. جای خونه حاجی علی، اون موقع آسیاب بود و محمدجعفر خواجه ای آسیابان بودند. جلوی درب آسیاب محوطه بزرگی بود که ماشین میومد اونجا و مسافرها با بدرقه سوار ماشین می شدند و با چوشی خوانی دوستان و هم ولایتی ها به سلامتی حرکت می کردن به سوی مقصد.
تو اون محوطه آسیاب، اگر یک ماشین بود مثلا ماشین کمپرسی حاجی حسین برهانی شوهر خدابیامرز فاطمه جواد آغا صالحی، ماشین بعدی در محوطه ملاعبدلله مسافرا را سوار می کرد .
فکر کنم به این خاطر این کوچه را گفتن «کوچه زائران».