چَنتِه 🗃
#نوستالژی #یادی_و_فاتحه_ای 📷 این عکس قشنگ رو ببینین از عید قربان سال ۱۳۸۲ که مرحوم حاج محمد حاتمی (ا
#خاطره_قدیمی
✍ آقای محمدحسن دادگر (حسن هاشم)
حاج حسن غنی زاده
با عرض سلام به خویش قوم های عزیز
کلا بابا حسن من آدم منحصربفردی بودن، اصلا دوز و کلک تو کارشون نبود، به قول خودشون میگفتن:«من حتی برای شوخی هم تو عمرم دروغ نگفتم»
واقعا فکرشا که بکنی تو این دور و زمونه به قول بازاری ها یا روحانیون عزیز «برای مصلحت» هم دروغ نگی کار سختیه
یادمه یکی از همسایه های البته دور برای درد دل اومده بود خونه بابا حسن و برای بی بی«بی فاطی» حرف میزد که:
« شوهر من چقدر اذیتم میکنه، نمیشه یه کلمه حرفی باش بزنی، این پشت دست مَنا میبیند چطو سیاه شده! این مرده شور برده دینِشو همچین زد پشت دستم ایشاالله دسُّش خُش شه:»
در این موقع رو به بابا حسن کرد و گفت: میفهمِد چِشی میگم اگر ایقدو سر و صدا کنم کتکم میزنه 😒
بابا حسنم با همون آرامش که همیشه در وجودشون موج میزد گفته بودن:
«خدا را شکر که میزنتت، اگر من شوهرت بودم اینقدر نالش میکردی و زبونت دست خودت نبود، دوری بود سقطُت کرده بودم» 😝
اون بنده خدا هم شروع کرده بود به شوهرش و باباحسن من بد و بیراه گفتن😂
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_قدیمی ✍ آقای محمدحسن دادگر (حسن هاشم) حاج حسن غنی زاده با عرض سلام به خویش قوم ه
#پیام_شهروندان
✍ جناب آشیخ حسین حاتمی
سلام علیکم
خدا رحمت کنه حاج حسن غنی زاده را که ما یک بار می گفتیم «عمو» چون عموی مادرمون بودند و یکبار می گفتیم «دِیَسَن» یعنی دایی حسن چون دایی بابامون بودند.
همیشه سوار موتور صدی می شدند که غُرر غررر می کرد و همه جا با همین بودند.
اواخر عباسشون موتور ۱۲۵ نویی براشون خریدند که با استارت روشن می شد اما پس از مدتی این موتور را دزد برد. 😞
خودشون گفتند که عباس اومد و گفت که بریم شکایت کنیم و به نیروی انتظامی بگیم و من گفتم ولش کن حُکماً ماطل بوده.
از پیگیری صرف نظر کردند و موتور هم رفت که رفت.
داستانی از بزرگواری و گذشت ایشان همچنین یک آقایی از یکی از روستاها با فرزندشان حسین ، تصادف کرد و منجر شد به فوت مرحوم حسین غنی زاده...
ادامه دارد...
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
#شهدای_بهاباد
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
🚩 جناب «علی خان محمدی» بر بالین شهید بزرگوار «محمدرضا زینلی» پس از مجروحیت
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
#موسیقی
🎶 داستان «مرا ببوس» 🎵
«مرا ببوس» نام تصنیفی است با شعری از «حیدر رقابی» و آهنگی از «مجید وفادار» که توسط حسن گلنراقی معروف و جاودانه گشت.
این تصنیف در آواز اصفهان، همراه با ویولن پرویز یاحقی و پیانوی مشیر همایون شهردار از ترانههای ماندگار موسیقی ایرانی است.
«مرا ببوس» در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای نخستین بار از رادیو ایران با نام مستعار خواننده پخش شد.
«اسماعیل نواب صفا» به نقل از «عباس فروتن» که در سال ۱۳۳۶، تنظیم برنامهٔ «شما و رادیو» را که روزهای جمعه از رادیو پخش میشد عهدهدار بود، مینویسد:
«... روزی آقای مهدی سهیلی که با آقای گلنراقی دوست بود، ایشان را نزد من آورد و اظهار داشت، آهنگ جالبی آقای مجید وفادار ساخته که شعر آن از آقای حیدر رقابی میباشد و آقای گلنراقی آن را بهخوبی اجرا میکند، وقتی آن را خواندند، متوجه شدم که کار تازه و بسیار جالبی است و برای پخش در برنامه شما و رادیو خیلی تناسب دارد. آقای وفادار حضور نداشت؛ ولی آقایان مشیر همایون و پرویز یاحقی حاضر بودند. پس از تمرین، آقای گلنراقی همراه با پیانوی مشیر همایون، و ویولن یاحقی برای نخستین بار اجرا کرد و روز جمعه از رادیو پخش شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت…»
حسن گلنراقی در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در کوچهٔ آبشار خیابان ری در تهران بهدنیا آمد. او سالها در سرای بلورفروشهای بازار تهران کسب و کار مختصر و متوسطی داشت. در کار و کاسبی قانع و درستکار بود.
گلنراقی ،کلا دو ترانه ی «مرا ببوس» و «ستاره مُرد» را خواند.
وی در مهر ماه ۱۳۷۲ دیده از جهان فروبست.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرائت_مجلسی
📖 تلاوت استاد مصطفی غلوش
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
#هرروزباقرآن
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
🔰صفحه بیست و دوم قرآن کریم
📖 سوره بقره، جزء ۲
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارزشمندترین مکان هایی که
می توان در آن
حضور داشت :
در فکر کسی
در قلب کسی و
در دعای کسی
هر سه را
برایتون آرزو می کنم🌷🍃
سلام صبح زیباتون بخیر
🆔@chantehh
#داستان_کوتاه
⭕️✍️ گاهی مسائل آنطوری که فکر میکنیم نیستند
🔹ماجرای خندهدار تختی که هر بیماری روی آن میخوابید، میمرد!!
🔸چند وقتی بود در بخش مراقبتهای ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بهخصوص، در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان میسپردند.
🔹این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت.
🔸این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود بهطوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط میدانستند.
🔹کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان میسپرد.
🔸به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص برای بررسی موضوع، تشکیل جلسه دادند و پس از ساعتها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم گرفتند تا در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده ی این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
🔹در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که «پوکی جانسون» نظافتچی پارهوقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد.
🔸دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد و دو شاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد!
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh