eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.5هزار دنبال‌کننده
777 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 شهید حجت الله رحیمی🌺 💢✨💢جنگ نرم مثل خمپاره شصت میمونه، چون صدا نداره وقتی متوجهش میشی، که دیگه رفیقت مسجد نمیاد💢✨💢
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#نود_دو شمامهمونی درست! حرمت و احترام داری درست! ولی یادت نره مام صاحب خونه ایم... همونقدر که احتر
حاج حمید وا میرود و دنبال جواب نگاه ملتمسانه ای به سهیلا میندازد. سهیلا _یلداو سینا رفتن خوراکی و دغال بگیرن برای جوجه ها یحیی خونسرد میگوید: ذغال که خودم خریدم سهیلا خانوم! ازجا بلند می شود که من برپا میدهم. آذر با اخم می پرسد: کجا؟! آذر دهانش باز میماند. میخواهم بگویم اخه دروغ که حناق نیست که داری به عمو و یحیی میگید. آخه! یلدابهم پیام داده دارم میرم پیشش دلیلش را خوب میدانستم. عمو میگوید: -به رفیقم دختر نمیدم! والسلام! عجب منطقی داردها! معادله ی نیوتون هم باید جلویش لنگ پهن کند! کتونی هایم را پامی کنم و از جمع دور میشوم. حضورش را پشت سرم احساس می کنم... دنبال من می آید؟! به یک پیچ میرسم و وارد چمن میشوم... برگ های زرد، نارنجی و قهوه ای زمین را آرایش کرده! مثل زنی طناز میماند که اگر نازش کنی صدای خنده های مستانه و ریزش دلت را میبرد! پاهایم راروی برگها میگذارم و سعی می کنم صدای خنده ی زمین را بشنوم! پائیز را حسابی میپرستم! فصل خنگی است! تکلیفش باخودش روشن نیست! یکروز آفتابی و یک روز سرد است! گیج میزند! من هم ازگیج ها خوشم می آید! پشتم رانگاه می کنم دستهایش را درجیب های شلوارش فروبرده و سرش پایین است! آفتاب دسته ای ازموهایش راطلایی و دسته ای دیگر را خرمایی کرده! به راهم ادامه میدهم. دلم برایش میسوزد... برای دیدن یلدا به دنبال من آمده... مسیرم را سمت خلوت ترین جا کج می کنم. متوجه نیست! یعنی گیج است! باید دوستش داشته باشم؟! پقی میخندم و میدوم... یعنی اوهم میدود؟ پشت سرم را نگاه می کنم... خشکش زده و به دویدنم نگاه می کند... دردلم فحشش میدهم... مثل بچگی... یک دفعه میدود... به سرعت من... دیوانه است! صدایم میزند: صبرکنید. صبرکنید! میدوم... انگار که نشنیده ام. داد میزند: دخترعمو! صبرکنید! به پشت سرم نگاه می کنم... یک دفعه پایم به یک چیز بزرگ و تیز گیر می کند
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
گاهے ڪہ چادرت خاڪے میشود ؛ از طعنہ هاے مردم این شهر .. بہ گلزار شهدا برو ؛ یادت نرود، سرخے خون هزاران شهیدی که خرج سیاهے چادرت شدند تا خاڪے نشود!
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قبله‌عشق #قسمت_93 حاج حمید وا میرود و دنبال جواب نگاه ملتمسانه ای به سهیلا میندازد. سهیلا _یلداو
و با کف دست و صورتم روی زمین می افتم. ناله ی بلندی می کنم و روی برگها از درد غلت میزنم. صدایش را میشنوم: محیاخانوم! باالی سرم می رسد و درحالیکه کف دستهایش را روی زانوهایش گذاشته به طرف صورتم خم می شود. چشمهایم رامی بندم و لبم را محکم گاز میگیرم. کف دستهایم را مشت می کنم و پای چپم را روی زمین میکشم. تندو پشت هم ناله می کنم. شکمم ضرب دیده. نمی توانم نفس بکشم... اخمش بانگرانی گره خورده! می پرسد: درد دارید؟! دوست دارم داد بزنم: -پ چی احمق! واسه چی دارم ناله می کنم! کنارم می نشیند و می گوید: می تونید بلند شید؟! نگاهش به پایم خشک میشود. یک دفعه میگوید: تکون نده! می ترسم و ناخوداگاه دهانم را می بندم! نفسم رادرس*ی*ن*ه حبس می کنم... دستش رابه طرف پایم دراز می کند. ازتعجب شاخ که نه روی سرم دم در می آورم! دستش را عقب میکشد: تکون نخور... باشه؟! مثل بچه حرف گوش کن ها سرم راتکان میدهم. تلفنش را بیرون می آورد و شماره ای رامیگیرد و منتظر میماند. بعداز چند دقیقه میگوید: -سالم بابا! سارا خانوم اونجاست... . ما توی چمن های قسمت آب خوری هستیم... یلداهمین جاست... به سارا خانوم بگید ایشونم بیاد بادخترا باشه... من برم با سهیل و سینا یه قدمی بزنم! ... یلدا! گوشیش خاموشه... محیا... محیاخانومم شارژ نداشت! ... مامنتظریم بگید فقط سریع بیان!
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
می‌گفت: کسی که آقارا قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد! برسردرخانه نوشته بود: هرکه دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان❗️ شهیداحمدعطایی :همسرشهید
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دل من تنگ‌ همین یک لبخند وتودر خنده_مستانه خودمیگذری.. نوش جانت اما.. گاه گاهی به دل خسته ماهم‌ نظری شهید_حاج_حیدر_ابراهیم_خانی
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 دوستان رمان خوان امروز بین پستها رمان قبله عشق گذاشته خواهد شد از ادامه رمان جا نمونی https://eitaa.com/chatreshohada/1525 آخرین پارت قبله عشق
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔘نمیدونم این کانال اسمش چی بوده چندتاعضو داشته، ادمینش کی بوده ولی دم اعضاش گرم که تا لحظه ی آخرموندن و لفت ندادن فدای آخرین نفساتون💐
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
. 💥خندید لب شما‌ لب ما خندید !! 💥بارید دو چشمتان دو چشمم بارید !! 💥آقا تو تمام زندگی مایی !! 💥تا کور شود هر آنکه نتواند،دید رهسپاریم با ولایت تا
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
ابراهیم مےگفت: اگه جایے بمانی ڪہ دست احدے بهت نرسہ، کسے تو رو نشناسہ، خودت باشے و آقا، مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره، این خوشگلترین شهـادتہ...
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹