زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_163 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_164
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
خانم شمسی وارد سالن شد، بعد از سلام و احوالپرسی جمعی روی تخته وایت، برد الگو یقه کتی کشید، به نظر من که سخت نبود، فوری با اشل رو کاغذ الگو کشیدم، برش دادم، شروع کردم به دوختن، هانیه یه نگاه به کار من انداخت
خوش به حالت، الگوت رو کشیدی، برش زدی داری میدوزی، من چند تا الگو کشیدم همش خراب شد
صبر کن برای خودم تموم شه بهت کمک میکنم
اخرین کوک لباسم رو زدم گذاشتم کنار، رو. کردم به هانیه
بیا بهت یاد بدم،
نگاه کردم دیدم، خیلی کار میبره تا درستش کنم، بهش گفتم
این خیلی کار داره، فعلا همین رو نشون بده، بعدن هی تمرین کن منم کمکت میکنم که یاد بگیری
ناراحت سرش رو تکون داد گفت
باشه
هر دو کارمون رو برداشتیم، رفتیم پیش خانم شمسی گذاشتیم روی میزش، کار من رو برداشت برسی کرد، با تبسم سرش رو به تایید تکون داد
آفرین مریم خانم، خیلی تمیز دوختی
دست برد کار هانیه رو برداشت، نگاه کرد، گفت
هانیه خانم، بد نیست، ولی بهتر از اینم میشد بدوزی، شما باید خیلی تمرین کنی، برای فردا سه تا لباس یقه کتی با اشل خیاطی میدوزی میاری
هانیه گفت
چشم خانم شمسی، ببخشید ما میتونیم بریم
بله برید، این مدل یه کم سخته، درس جدید نمیدم، فردا هم همین رو تمرین میکنیم
دوختههای خودمون رو برداشتیم، اومدیم وسایلهامون روجمع کردیم، به ساعت نگاه کردم، یازده است، به خودم گفتم، خدا روشکر علیرضا فکر میکنه من دوازده تعطیل میشم الان نیست، منم با هانیه میریم ثبت نام میکنیم، چادر سرم کردم، کیفم رو برداشتیم، هانیه رو. کرد به من
مریم داداشم میاد دنبالمون که بریم
وا رفته گفتم
چرا با داداشت، خودمون میرفتیم دیگه
حالا چیزی نمیشه که، مسیرشم یه کم دوره، حتما باید ماشین سوار بشیم، با هومن میریم دیگه
دو. دل شدم، که قبول کنم یا نه، هانیه به شوخی زد پشت کمرم
نه توی کار نیار دیگه، ما باید تاکسی سوار شیم، حالا برادرم، مارو میبره، اصلا تو فکر کن داریم با آژانس میریم ، راننده، راننده است دیگه
با بی میلی گفتم
باشه بریم
از در آموزشگاه اومدم بیرون، علیرضا دقیق پشت در ایستاده، یه دفعه دیدم هومن داداش هانیه، یه لباس تنگ، با یه شلوارجین، موهاشم انگار رفته ارایشگاه درست کرده، تیپ زده، اومد جلو، با لبخند گفت
سلاو خانم حالتون خوبه
نگاهم افتاد به قیافه، برج زهر ماری، علیرضا...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح
همه با هم این دعارو بخوانیم
🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🌎 اینکه ما، در مقطعی از تاریخ به دنیا آمدهایم
که امام حسین علیهالسلام، آرزوی زیستن در آن را
داشتهاند، اصلا اتفاقی نیست!
💥 رسالت ویژهای بر دوش ماست!
خداوند، هدف و مقصد خاصی را،
برای ما، در نظر گرفته است!
🎯 کدام هدف و مقصد؟! چه رسالتی؟!
🎊 ویژهی ولادت #امام_حسین علیهالسلام
32.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐#مولودی_ولادت_امام_حسین_ع
🎙با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
نسیم عشق وزیدن گرفت در جانها
بهار نور رسیده پس از زمستانها
خبر دهید به فطرس، سر آمده تبعید
دوباره بال بزن بر فراز میدانها
ولادت با سعادت اباعبدالله الحسین(علیه السلام ) مبارک باد🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️رابطه بین امام زمان(عجل الله ) و امام حسین (علیه السلام)
🎙 آیت الله بهجت (ره)
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_مهدی_علیه_السلام
🌸سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#اباعبدالله_الحسبن💕
تولدت مبارک🎉
تولد دوباره زندگیم🎊
دوست دارم...😍
نه که الان از قدیم...🤩❤️💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تولدحضرت امام حسین علیه السلام رامحضرمولاصاحب الزمان عجل الله وشمامحبین و عاشقان آن حضرت تبریک و شادباش عرض میکنم 🌸
🌸عیدتان مبارک🌸
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تولدحضرت امام حسین علیه السلام رامحضرمولاصاحب الزمان عجل الله وشمامحبین و عاشقان آن حضرت تبریک و شادباش عرض میکنم 🌸
🌸عیدتان مبارک🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌴جالبه ، خبرنگار زن که در زمان جنگ با اسیرا توی اردوگاه عراق مصاحبه کرده ، پیداش کردن و آوردنش ایران و با همان بچههای اسیر ملاقات کرد ،بسیارجالبه دیدن داره
🌺سعادت در کلام ولایت🌺
🦋🦋🦋
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
وزن زمیـ🌏ـن روی دݪٺ سنگینے ڪند⚖💔!
『 #عڪسنوشتہ📷』
『 #حاج_قاسم🥀』
『 #دلتنگے💔
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا🌷
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#اباعبدالله_الحسبن💕
تولدت مبارک🎉
تولد دوباره زندگیم🎊
دوست دارم...😍
نه که الان از قدیم...🤩❤️💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | سخنان شهید #قاسم_سلیمانی در رابطه با ارادت دانشمند مسیحی و رهبر بزرگ پاکستان به امام حسین علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند على حیدر کرار ابوالفضل
و ز حلم و ادب سَرْوَرِ اخیار ابوالفضل
اى ماه بنى هاشم و مصداق فتوت
گشتى پدر فضل بـه ادوار، ابوالفضل
ولادت حضرت عباس«علیه السلام» و روز جانباز خجسته باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میلادبابرکت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رامحضرمولاصاحب الزمان عج وشمامحبین آن حضرت تبریک و شادباش عرض میکنم 🌸
🌺عیدتون مبارک 🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_164 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_165
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
کُپ کردم، از خجالت آب شدم، علیرضا اومد جلو، رو کرد به من با تندی گفت
این آقا کیه؟؟
ترسیدم، به تته پته افتادم، آخه اگر با یه قیافه ساده معمولی اومده بود، عیبی نداشت، میگفتم برادر دوستمِ، ولی این ورداشته تیپ زده، معلومه که منظور داره، علیرضا بازوی من رو گرفت، هم زمان که پرتم کرد سمت ماشین گفت
برو گم شو بشین توی ماشین
ترسیده سریع در ماشین رو باز کردم نشستم، توی ماشین
یقه هومن رو گرف
تو با این چیکار داشتی؟
هومن با دستهاش تلاش میکنه یقه اش رو از دست علیرضا رها کنه، علیرضا محکمتر، یقهاش رو گرفت، چسبوندش به دیوار، هومن با اصرار گفت
آقا ولم کن توضیح بدم
هانیه بیچاره، داره التماس میکه
آقا برادر منه قرار گذاشته بودیم با هم بریم آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنیم.
علیرضا بی توجه به حرف هانیه، همچنان یقه هومن رو گرفته هی میکوبش به دیوار
یه آقایی که اومده بود دنبال خانمش که از آموزشگاه ببرش، رفت نزدیک علیرضا
آقا ولش کن، یه آقای دیگهای هم اومد، علیرضا و هومن رو از هم جدا کردند، علیرضا عصبانی اومد سمت ماشین.
وووی چقدر ازش میترسم، خدا بیامرزدت احمد رضا توی این مدت زندگیمون من هیچ وقت اینطوری ازت نترسیدم، علیرضا با عصانیت تمام در ماشین رو باز کرد نشست توی ماشین، محکم در ماشین رو بست، نعره زد
این بود اون دوستت که میشناختیش
صداش رو بالا تر برد فریاد زد
آره، با توام، میگم این بود اون دوستت، چرا لال شدی، کامل چرخید عقب، تهدید وار گفت،
واای به حالت اگر برای این کارت توضیح قانع کنندهای نداشته باشی،
از ترسم نمیتونم حتی یک کلمه حرف بزنم
سرش رو تکون داد، غرید
مریم، مریم داری دیونم میکنی، حرف بزن ببینم این پسره پدر سو خته برای چی با اون تیپ و قیافه اش اومد با تو سلام و علیک کرد
با هق هق گریه با زحمت و زور گفتم
من نمی دونستم، داداشش میخواد مارو ببره، هانیه به من گفت بریم ثبت نام کنیم، منم گفتم بریم، کلاس تموم شد من فهمیدم داداشش میخواد ما رو ببره
بعد که فهمیدی قبول کردی؟
نه اولش قبول نکردم، گفت برای تو چه فرق میکنه فکر کن راننده آژانس یا راننده تاکسی هست
اونوقت توی ساده ام قبول کردی، اره
تو آموزشگاه آره قبول کردم، ولی وقتی داداشش رو با اون تیپ دیدم، میخواستم بگم نه نمیام، که دیگه شما اومدی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4_5960936714426909945.MP3
29.13M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝« عباس (علیهالسلام) الگوی منتظران حضرت مهدی (عجلالله) »
✅ لینک فایل تصویری
https://t.me/masaf/62392
🗓 ۲۰ فروردین ٩٨ - #بابل
#مهدویت #اهل_بیت
✅ @Masaf
#شهید_سپہبد_صیاد_شیرازی
دوستش می گفت:
صیاد تو قنوتش
هیـــچ چیزی برای خودش
نمی خواست.
بارها می شنیدم که می گفت:
" اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای "
بلند هم می گفت،
از تہ دل ...
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_165 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_166
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
مکثی کرد، گفت
حرفت رو باور میکنم ولی من مطمینم بازم برات زبون بازی میکرد، تو هم قبول میکردی با اون پسره الدنگ بری، تحکمی گفت
درست میگم
علرضا راست میگه، هانیه توی راضی کردن من خیلی مهارت داره، ولی اگر بگم اره خیلی برام بد میشه، گفتم
نه نمیرفتم
ببینم مگه من نگفتم، خودم میام دنبالت می برمت، پس چرا قبول کردی، با هانیه بری
چه میدونم، چقدر سوال پیچم میکنی
_من میدونم، میخواستی من رو بپیچونی، ولی فکر نکردی که من زود میام دنبالت، نمی دونم چرا جواب محبتهای و خواستن من رو با بی میلی و بی مهری میدی
نفس بلندی کشید
حالا بریم خونه، من الان مغزم ریخته بهم، یه استراحتی بکنیم، بعدن راجع به آموزش رانندگی تو با هم حرف میزنیم
ساکت شدم، حرفی نزدم، تو دلم گفتم، چرا نمیدونی، بدون، من قصد ازدواج ندارم،
رسیدیم در خونه، خواستم از ماشین پیاده شم گفت
اون شماره هانیه رو از توی گوشیت پاک کن، اگرم بهت زنگ زد جوابش رو نده
درسته که من خودمم از دست هانیه ناراحتم، و حتما بابت این کارش باید به من توضیح بده، اما هانیه تنها دوست من توی این شهر هست، نمیتونم به این راحتی ترکش کنم، بدون اینکه جواب علیرضا رو بدم، کلید انداختم در رو باز کردم، وارد خونه شدم، علیرضا از در پارکینک ماشین رو اورد داخل، از پله حیاط رفتم بالا، مادر شوهرم داره روی بند رخت، لباس پهن میکنه
سلام مامان
برگشت سمت من
سلام مریم جان، چی شده چرا رنگ و روت پریده
یه لحظه به خودم گفتم بزار همه چی رو عین واقعیت براش بگم، که دیگه استرس این رو.نداشته باشم، که اگر بفهمه چی میشه، گفتم
بزار کمکتون کنم زودتر لباسها رو پهن کنید، بیاید توی اتاق براتون بگم چی شده
باشه عزیزم
دو تایی لباسها رو آویزون کردیم، علیرضا اومد بالا رو به مامانش گفت
سلام مامان خسته بناشی
سلام، ممنون پسرم
علیرضا رفت توی اتاقشون، رختها رو که اویزون کردیم، رو. کردم به مادر شوهرم
مامان بریم توی اتاق من میخوام باهاتون حرف بزنیم.
نگران گفت
باشه بریم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی
🎥کشف پیکرمطهر شهید در سالروز میلاد امام حسین ع و روز پاسدار
📍شرق دجله
⏰۱۵ اسفند ۱۴۰۰
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_166 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
سلام🌸
ریپلای پارت دیشب حرمت عشق❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
سلام روز همگی بخیر
از امروز یک روز در میان یعنی روزهایی که رمان حرمت عشق گذاشته نمیشه رمان زیبای معامله ازدواج گذاشته خواهد شد🙏🌹
.
پیکر شهید احمد صداقتی بعد از ۳۰ سال
با دستهای قطع شده و فرق شکافته تفحص شد ...
راوی : جستجوگر نور حاج جعفر نظری
قبل از شروع کار به آقا ابوالفضل علیهالسلام سلامی کردیم . هنگام تفحص وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده میشد. شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان بود . در پیکر شهید صداقتی چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود. همه اینها نشانه سلام ما به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کارمان بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار کردند.
[ روحش شاد باصلوات ]
#روزتون_شهدایی🌷