eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.9هزار دنبال‌کننده
771 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۱۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) لحنش از درون آتیشم زد... من تشنه‌ی محبتش بودم و اون محبتش رو خرج غیر می‌کرد زمانی می‌تونست بهم بگه برو به جهنم که خودش مثل گذشته یه آدم مستقل باشه‌... اونزمان اگه زنا و دخترا بهش چسبیده بودند چون پولدار بود نه حالا که حتی خرج لباس تنش هم از من بود، حتی هزینه‌ی مکالمه و پیامکش با پولای من بود چه برسه به بسته‌های اینترنتی که صرف چت کردن با اون زنای خونه خراب کن می‌کرد... بنابراین اینبار با اینکه می‌دونستم تبعات حرفم چیه اما حتی حاضر بودم زیر دست و پا و کتک زدنش جون بدم اما حرفمو بزنم خصوصا که حالا که وارد حموم شد و می‌تونستم حرفمو کامل بهش بزنم پس صدام رو طوری که مطمئن بشم بهش می‌رسه بالاتر بردم _بدبخت دوره‌ی تو تموم شد، یه وقتی برای خودت بروبیایی داشتی، الان تو دیگه هیچی نیستی، حتی اون ننه جونتم تنهات گذاشت و مابقی پولای باباتو حق این بچه‌رو بالا کشید و رفت از صدای من پوریا بیدار شده بود و سرجاش گریه می‌کرد اما اونقدر آتیش دلم زیاد بود که باید حرفنو می‌زدم پس ادامه دادم _عملا مرد این خونه الان منم، پس بیخود می‌کنی برام ادای مردارو و لات بازی در میاری که یهو در باز شد و با صورت کفی شده و نصفه شیو شده بهم حمله کرد و چنان کتکم زد که تا دوساعت بعدش حتی وقتی پوریا تلاش می‌کرد بغلم کنه از درد به خودم پی‌چیدم... نامرد چنان می‌زد که انگار قاتل باباش رو می‌زنه نفرت از کلام و عملش فوران می‌زنه... مگه می‌شه با این آدم دیگه زندگی کرد... به دلم نهیب زدم، خاک برسرت ، تا حرف رفتن بهت می‌زنم تو چرا هُری می‌ریزی؟ این سگ هار و وحشی چیش خواستنیه که تو هنوز می‌پرستیش؟ خاک برسرت، تو نهالی، همونی که روزی هزار بار تن پدرو مادر و خواهرا و برادرات رو می‌لرزوندی که فقط بتونی بهشون بفهمونی حرف حرف توئه... اونوقت اینجا با اینهمه حقارت همین که تصمیم به رفتن می‌گیرم تو خودت رو به در و دیوار سینه می‌‌کوبی؟ خودت تنفر رو تو چشماش دیدی، در لحن کلامش موج انزجار رو دیدی، نشنیدی چی گفت؟ برای چندمین بار به روت آورد که این بچه رو به فرزندی قبول نداره درسته، قبول دارم اخلاقش همینه، وقتی بخواد کسی رو از اعماق وجود بسوزونه و خاکستر کنه این حرفارو می‌زنه ، ولی می‌زنه. این جندمین باره بازبون بی‌زبونی بهت برچسب هرزگی زده. کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) 💜ادامه داستان نهال✍️✍️✍️: یاد حرفش افتادم که وقتی شیک و مرتب از خونه بیرون می‌رفت _تو محکومی به خدمت کردن به من... چه اونزمان زار و زندگی داشتم و چه حالا که ندارم... شرایط من همینه، با لحن حرص دراری گفت فعلا که باید مخارجمو تامین کنی، خودم دارم به کارایی می‌کنم اگه کارم بگیره مثل قبل می‌تونم روزانه صد تا مثل تو و همه‌ی کس و کارات رو بخرم و بفروشم با این شرایط اگه موندگاری که هیچ، اگر نه که هرموقع برگشتم اثری ازت اینجا نبینم وگرنه خودت و این بچه‌ای که معلوم نیست در نبود من از کجا پیداش شده رو زنده نمی‌ذارم... حالا بعدا برای رفتنت هم یه فکری می‌کنم بیخیال این حرفا هم بشی، فحشهایی که به بابام داد رو چی می‌گی؟ این بیچاره چه گناهی کرده روزی هزار بار تنش توی گور بلرزه؟ اونارم نشنیده بگیری، بیکاری و سربار بودنش چی؟ تو نیمارو میخواستی که بهش تکیه کنی اون غیرت نداره با حرفایی که الانم زد یعنی دوباره دنبال خلاف سنگینه که دلش قرصه دوباره می‌تونه پولدار بشه. داداشم گفت هروقت دوباره دیدی می‌خواد اذیتت کنه یه زنگ‌ بهم بزن خودم میام دنبالت و کارای طلاقتم طوری انجام می‌دم که آب تو دلت تکون نخوره اما می‌دونم نیما بفهمه قصد قهر و طلاق و جدایی دارم اونقدر لجباز هست که برای زمین زدن من و داداشم حاضره بره اعتیاد به مواد و الکلش رو ترک کنه یه خونه درست درمون دست و پا کنه تا بتونه به دادگاه ثابت کنه مرد زندگیه و حضانت این بچه رو بتونه ازم بگیره. اون خیلی زرنگتر از این حرفاست دلم لرزید هم برای بچه‌م هم برای خودم برای تنهایی بعد از نیما _خاک برسرت دل بیچاره و بدبخت که از همون اول به غلط لرزیدی، برای یه آدم عوضی لرزیدی و منو بیچاره کردی _هم من دیگه جون کتک خوردناش رو ندارم و هم این بچه طاقت دیدن این صحنه ‌هارو نداره... از خودت دیگه هیچی نمی‌گم که بیشتر از خودم داری اذیت می‌شی، دل دیوونه‌ی من از این همه بی‌توجهی تکرار کردم _ازت متنفرم نیما، متنفرم، متنفرم... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) کاش از همون اول قبول نمی‌کردم دوباره باهاس زیر یه سقف زندگی کنم. همش تقصیر مامان و نریمان شد از نسرین توقعی ندارم اون تجربه‌ی زندگی مشترک رو نداره شاید به اشتباه یه راهنمایی غلط بهم کنه اما مامان و برادرم چی؟ اونا که با نیما از اولم مخالف بودند پس چرا وقتی فهمیدند هنوز دلم باهاشه و عاشقشم بهم گفتند تو می‌تونی با رفتار و اخلاق درستت اون رو هم تغییر بدی؟ نیما هم مثل هر مرد دیگه‌ای بهیچ عنوان قابل تغییر نیست یه زن به مردی می‌تونه احترام بذاره که اون مرد قابل احترام باشه زن‌هایی که من در اطرافم دیده بودم همگی مثل مامان و عمه و نیلوفر و زینب به شوهراشون عشق می‌ورزیدند و حرمت قائل بودند چون اونام آدمایی بودند که از اول در خانواده‌ای فهیم با سطح شعور بالا بزرگ شدند. مثل نریمان، آقا کاوه، آقا جواد اصلا چرا راه دور برم؟ بابام... دلم برای خودم سوخت زینب یا نیلوفر هرچقدر هم که می‌خواستند بد باشن بخاطر خوبی‌های شوهراشون هم نمی‌تونستند بد باشن اما من بدبخت گیر یه آدم از خود راضی و متکبر و پرمدعا افتادم که هم اهل فحاشیه و هم کتک زدن نه کار می‌کنه و نه حرمت سرش می‌شه چطوری بهش احترام بذارم آخه؟ همینجوریشم منو آدم حساب نمی‌کنه، فقط کافیه کمی بهش عزت بدم دوباره خودش رو گم می‌کنه و فکر می‌کنه چه خبره عمرا تا وقتی نیما در چنین شرایطیه بهش احترام بذارم. هم دلم برای خونواده‌ی بیچاره‌م می‌سوزه که نیما رو آدم حساب می‌کردند و فکر می کردند می‌تونه آدم بشه و هم ازشون عصبانیم که من و این بچه رو توی مخمصه انداختند... الان نیما فهمیده جونم به جون پوریا بنده، طبق گفته‌های خودش اگه برم و برای طلاق اقدام کنم می‌دونم که می‌خواد توسط بچه‌م اذیتم می‌کنه. اون استاد به اصطلاح روانشناس نسرین هم یه جور دیگه گند زد به زندگیم... حیف که نمی‌خوام کسی از خونواده‌م بفهمه چه زندگی نکبت‌باری دارم وگرنه تاحالا صدبار به نسرین زنگ زده بودم و بهش گفته بودم با معرفی استادش چه گندی به زندگیم زده من بدبخت فکر می‌کردم می‌تونه کمکم کنه که وقتی روز آژادی نیما به تهران اومدم و ازش شنیدم که بهیچ عنوان نمی‌خواد به شهرمون بیاد همینجا موندم و به داداشم گفتم به مامانم بگو نگرانم نباشه، سعی میکنم هرروز با مشاورم در تماس باشم و زندگیم رو از نو بسازم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) و چقدر اون بیچاره‌ هم مثل بقیه خوش خیال بود که با تغییر من و نصیحتای مشاورم نیما درست میشه. لابد الان همه‌شون می‌گن اخلاقای گند نهال درست شده نیما‌ هم یه شوهر عالی برای اونه و زندگی شیرین در جریانه... اون شبی که نریمان اینجا رو برامون اجاره کرد به شوهر نرگس سپرد که اگر برای من و نیما مشکلی پیش اومد بهش خبر بده، حالا خوبه از همون اول با نرگس رفیق شدم و وقتی فهمیدم داداش این کارو از شوهرش خواسته ازش خواهش کردم تا فعلا هیچ اخباری از خونه‌ی من به گوش خونواده‌م نرسونه... نیما هم انگار یه بوهایی برده که وقتی می‌دونه ایشون خونه‌ست رفتار نامعقول یا خلاف عرفی نمی‌کنه. دعواهاش با من رو هم همیشه میذاره برا وقتی که شوهر نرگس خونه نیست نمیدونم به جز دیشب وقت دیگه‌ای هم بوده که صدای دعواهامون رو شنیده باشه یا نه؟ دمشون گرم که به حرفم گوش دادند ولی دیگه دارم کم میارم... صبح که از خواب بیدار شدم یاد حرف دیشب نرگس افتادم گفت امروز نیمه شعبانه... یعنی ولادت امام زمانه؟ دوسالی که توی اون خونه‌ی اعیونی زن نیما و عروس بهادری‌ها بودم هیچی از نیمه شعبان نفهمیدم. اصلا نفهمیدم کی رسید و کی تموم شد... الانم که تازه فهمیدم و تازه یاد دیروز و پریروز و چند روز پیش افتادم توی همین کوچه‌ی و خیلی کوچه‌های دیگه وقتی داشتند آذین می.بستند اونقدر فکرم مشغول بدبختی‌هام بود حتی یه سوال هم به ذهنم خطور نکرد که چه خبره. چقدر با دنیای بیرونم غریبه شدم نمی‌دونم با نرگس برم جشن ولادت یا نه... هم دوست دارم برم و هم نه... چون لباس مناسب ندارم دلم نمی‌خواد با این مانتوی داغون برم جایی که می‌دونم ممکنه یه عده خانم محجبه‌ی مرتب هم باشن. محجبه‌ها درسته به مارک و جنس لباس اهمیت چندانی نمی‌دن اما به تمیزی و مرتب بودن خیلی اهمیت می‌دن. و این مانتوی من یه گوشه‌ش سوخته. اون یکی مانتوها‌مم به درد جشن امروز نمی‌خوره کاش یه چادر مشکی داشتم و روش می‌پوشیدم یاد خواهرام افتادم اگه این حرف رو پیش اونا بزنم ازم خیلی دلخور می‌شن و حرف همیشگی نسرین "چادر برای پوشوندن عیب و ایراد و نقطه ضعف لباسهای تنت نیست 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
⚜️موزر خط زن⚜️ ❌️قیمت اصلی : ۲۴۸/۰۰۰❌️ ✅️قیمت با تخفیف : ۱۹۹/۰۰۰ تومان✅️ 📎لینک کانال : https://eitaa.com/Khanehsabzz 📦ثبت سفارش : @Mr_Sohrab
🌸 مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): 📃 همواره در انتظار فرج (آل محمد علیهم السلام) باشید و از رحمت خداوند نومید نشوید؛ زیرا که محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند، انتظار فرج است. 📜 انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ انْتِظَارُ الْفَرَجِ. ⬅️ شیخ صدوق، خصال، ج ۲، ص ۶۱۱ – ۶۳۷ 🏷
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بلکه برای پوشوندن زیباییها و نقاط قوت بدنته که اونا رو از آسیب نگاههای هرزه حفظ کنه" البته چادر مشکی هم ندارم. فکری به ذهنم خطور کرد مانتو و شالم رو شستم و روی بخازی خشک کردم. شلواری که به تازگی خریده بودم کمی برام گشاده و توی تنم ایستایی نافرمی داره کاش چادر داشتم و با پوشیدن اون دیگه به فکر لباسهای تنم نبودم. نیما که از دیشب از خونه خارج شده هنوز برنگشته، قلبم به درد اومد، معلوم نیست الان کدوم گوریه و در آغوش کدوم هرزه. ذهنم رو خیلی فوری از افکار پریشونی که بهش هجوم میاورد رها کردم، نگاهم روی پوریا ثابت موند این بچه هم که می‌دونم فعلا بیدار نمی‌شه پس مانتو و شالم رو روی میخی که به منظور خشک کردن لباسها بالای بخاری نصب کرده بودم آویزون کردم از کار خودم خنده‌م گرفت نه به اون همه ادا و اطوار برای با کلاس بودن و نه به این همه شلختگی و بی‌برنامگی. تقصیر من چیه که لباسشویی خشک‌کن ندارم اگه مامانم و خواهرام الان اینجا بودند بهم می‌گفتند اینا دلیل شلختگی یه خانم نمیشه... مگه لباسهای تنت رو فقط زمانی که جای خاصی می‌خوای بری باید بشوری؟ لباسهات همیشه باید شسته شده و تمیز و مرتب باشن که مثل امروز یهویی تصمیم به شستنشون نگرفته باشی که مجبور شی بالای بخاری میخ بکوبی. البته پایین مانتوم رو سرکار وقتی یبار خیلی سردم بود و خودم رو به بخاری چسبونده بودم سوزوندم. گوشیم رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم می‌دونستم همیشه بعد از نماز صبح بیدار می‌مونه بعد از دوتا بوق جواب داد _ سلام خوبی... _سلام نرگس جان شوهرت خونه‌ست یا رفته سرکار؟امروز تعطیل رسمیه نهال جان. ولی رفته مسجد برای مراسم امروز کمک کنه _ای وای راست می‌گیا... ولی من بیچاره تعطیل نیستم _ای جانم... میخوای پوریا رو امروز با خودت نبر ، بیارش پیش من داروهاشم بیار حواسم بهش هست، تو هم با خیال راحت برو سرکار ، تا زودتر کارتو تحویلی بدی بتونی یکی دوساعت زودتر به خونه برگردی. روز عیده بریم مجلس اهل بیت یه عیدی مشتی بگیریم برگردیم خونه کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) لحن حرف زدنش باعث شد بغض کنم. _عیدی... اونم مثل خونواده‌م همیشه خودش رو محتاج و متکی به اهل بیت می‌دونست برخلاف من که معتقد بودم آدما با تلاش و زحمت و تدبیر خودشونه که می‌تونن موفقیت بدست بیارن اما اینبار حرفی که از زبون نرگس شنیدم دیگه برام مسخره نبود حتی باعث شد یهو تپش قلبم شدت بگیره حس عجیب غریبی سراغم اومد. نگاهم رو به بالا دادم _یعنی اهل بیت به منم عیدی می‌دن؟ منی که یه عمر رحمت خدارو ندیدم زحمت بابامو ندیدم ولی دوسال لقمه‌ی حروم بهادری‌ها رو با لذت به دندون کشیدم و به‌به گفتم؟ من به خدا و حتی به همه ثابت کردم آدم نمک نشناس و قدرنشناسی هستم یعنی ممکنه دوباره خدا بهم لطف کنه ؟ یا نظر لطف اهل بیت دوباره بهم میفته؟ به خودم نهیب زدم سلامتی بچه‌ت رو مدیون کی هستی پس؟ با صدای نرگس به خودم اومدم _پس میاریش دیگه؟ _آره... میارمش... با خودتم کار دارم... مانتوی نم‌دارم رو برداشتم، باشه پس تا شوهرت خونه نیست یه سر میام پیشت کارت دارم خیلی وقت نداشتم و باید خیلی زود حاضر می‌شدم تا دیر سرکار نرسم بعد از سلام و احوالپرسی با نرگس مانتو رو نشونش دادم _نرگس جان من مانتوی مناسب برای اومدن به مجلس امروز ندارم مانتوی نویی که تازه خریده بودم مشکیه، شالمم چون رنگش خیلی تیره‌ست می‌ترسم سخنران مراسم بگه چرا مشکی پوشیدی. _به حرف اون که نیست عزیز دلم... در کل بهتره در جشن اهل بیت شاد بود و روشن پوشید. اتفاقا چندبار می‌خواستم بهت بگم این مانتو رو چرا درستش نمی‌کنی... عیب نداره بدش به من برات درستش می‌کنم تو هم دیگه برو دیرت نشه، تا وقتی برگردی هم این خشک شده و هم و درستش کردم . تشکر کرده و دوباره به خونه برگشتم. لباس پوشیده و حاضر و آماده پوریا و وسایلش رو برداشتم آشپزخونه رو یه بار دیگه از نظر گذروندم غذای ظهر هم آماده‌ست تا اگه نیما برگشت دوباره به جونم غرغر نکنه که چرا نهار نداشتیم. تنها اخلاقی که با قبلش فرقی نکرده همین شکم پرستیشه. پوریا رو فورا به نرگس تحویل دادم و خیلی زود به سرکارم رسیدم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
💥آخرین مهلت ارتقا مدرک تحصیلی💥 مورد تایید وزارت علوم ✅ارتقا مدرک تحصیلی در طرح طبقه‌بندی مشاغل 🔥ویژه شاغلین🔥 🔗https://mat-pnu.ir/5 ✔️ارتقا مدرک تحصیلی در کوتاه‌ترین زمان ممکن ✔️بدون آزمون در تمامی مقاطع، حتی دکتری ✔️ معتبر و قانونی با قابلیت ترجمه ✔️صرفه‌جویی در زمان و هزینه ✔️مشاوره کاملا رایگان و تخصصی ✅از کاردانی تا دکتری ✅از سیکل تا دیپلم ✅زبان: مدرک آیلتس، آزمون جامع ✅از MBA تا POST DBA ثبت نام در لینک زیر 🔗https://mat-pnu.ir/5 @hamrahanfarda_admin برای پاسخ دهی بهتر به دلیل حجم زیاد پیام ها لطفا فرم ثبت نام را تکمیل کنید تا کارشناسان ما با شما تماس بگیرند
‌﷽‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔰 آموزش قرآن رایگان شد😍 ❇️ روانخوانی ❇️ تجوید ❇️ صوت و لحن ❇️ حفظ ❇️ تفسیر بزن روی لینک زیر، عضو شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b آخرین مهلت جشنواره رایگان👆
‌ ⭕️میدونی بهترین آدم از نظر خدا کیه؟🤔 پیامبر اکرم(ص) جواب این سوال رو به ما دادن و فرمودن: بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد😍 الان وقتشه که تو هم جزو بهترین ها بشی 🥳 🔻بزن روی لینک زیر و عضو شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b ❌ ظرفیت پذیرش بسیار محدود👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ورزشکاران برجسته ایرانی در لبنان 📌خداداد عزیزی، وحید شمسایی و علیرضا دبیر برای همدردی و کمک به لبنان رفتند 👌درود به شرف‌شان... 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🔞عاشق مرد متاهلی شدم که طلبه بود و به شدت مذهبی ، وقتی بهش گفتم عاشقشم سرشو پایین انداخت و گفت : این عشق گناهه ، برو توبه کن .. منم از روی لجبازی با برادرش ازدواج کردم ولی روز عقدمون یهو دیدم ...😳 ❌🔴ادامه داستان کانال تاوان بخونید👇 https://eitaa.com/joinchat/1090454352C237144b4ca
بارداری دختر 10 ساله ام ❌ 15 سالیه ازدواج کردم من و شوهرم بعد از سال ها صاحب دختری شدیم  اسمش رو فاطمه گزاشتیم فاطمه خیلی زیبا و خوشگل بود و به عموش رفته بود عمو همیشه با  نگاه های خاصی به فاطمه نگاه میکرد که من ترسی ته دلم رو میگرفت یه شب ... آهای مادر ها پدر ها بخونید 1 دقیقه ام ک شده 🔴 ادامه داستان👈 باز شـــــــــــــود 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔷️شادی روح شهدا صلوات.. 🔶️شهید حمید سیاهکالی مرادی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 .
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) برای اولین باره که اینقدر دلم می‌خواد به جشن میلاد امام زمان برم... نمی‌دونم چرا برای اولین بار یه ذوق خاصی دارم. ساعت نه مامان طبق معمول همیشه بهم زنگ زد و کمی باهم صحبت کردیم. بهم گفت که دیشب با بقیه برای جشن نیمه شعبان به مسجد رفته و خیلی برای آرامش زندگیم دعا کرده، شاید حال خوب امروزم رو مدیون دعای دیشب مامانم. نمیدونم شاید... اونقدر امروز سرحالم که فرز و بانشاط کارهام رو به سرعت انجام می‌دادم... اما متعجب بودند که ساعت دو، تمام کارهای امروزم رو تحویل دادم. قبل از ساعت دو و نیم به خونه رسیدم. اول به سراغ نرگس رفتم پشت در خونه صدای خنده‌ و بازی شوهر نرگس با پوریا میومد معلوم بود گرگم به هوا بازی می‌کنند بین جیغ و خنده‌‌های پسر قشنگم، صدای نرگس رو می‌شنیدم که یبار پوریا رو تشویق می‌کنه و یه بارم شوهرش رو... در خونه‌شون رو که زدم نرگس با روی باز در رو برام باز کرد _سلام ... چه زود اومدی _سلام... آره کارمو زود تموم کردم کی باید بریم؟ صبر کن مانتوت رو برات بیارم ببرش بالا تا تو حاضر شی منم حاضر میشم _پس قربون دستت، پوریارم ببار ببرم حاضرش کنم _باشه... خوابش گرفته بود عمو مهدیش اومد باهم بازی کردند خوابش پرید لبخندی از سر شوق زدم _اتفاقا صداتون تا کوچه هم میومد _پوریا خاله بیا مامانت اومده... با دیدن پسر نازنینم خستگی از تنم بیرون رفت _قربون قد و بالات برم مامان جان بیا بغلم _بیا عزیزم این از مانتوت، اینم وسایل این وروجک، داروهاشم سروقت بهش دادم _یه دنیا ممنونتم هم بابت پوریا و هم این مانتو... چکارش کردی؟ اون قسمتی که سوخته بود رو بریدم قد مانتو رو کوتاه کردم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _چرا عقل خودم نرسیده بود؟ ممنونم پس برم حاضر شم _وقت زیاده،نهارتم بخور بعد بیا... نهار پوریارو دادم سیره. _دستت درد نکنه _ساعت س و ربع بیا که بریم نیما هنوز به خونه برنگشته بود... خورشتی که از صبح روی گاز گذاشتم حسابی جا افتاده و اگه کمی دیدترمی‌رسیدم می‌سوخت... کمی برنج و خورشت برای خودم کشیدم و خوردم لباسهای پوریارو عوض کردم و سراغ مانتوی خودم رفتم چقدر تمیز و مرتب دوخته، انگار تازه خریدمش و نو نو شده... قسمت سوخته‌ی پایینش باعث شده بود کهنه و شلخته به نظر برسه وقتی پوشیدمش با تعجب به قدش نگاه کردم، حسابی کوتاه شده برام جالب بود که نرگس با اون پوشش و حجاب، مانتوم رو اینقدر کوتاه کرده فقط به خاطر اینکه مرتب و شیک بشه. با اینکه قبلا خیلی عاشق مانتوی به این کوتاهی بودم اما برای رفتن به مولودی و جشن ولادت اصلا مناسب نیست کاش روم می‌شد یکی از چادر مشکی‌های نرگس رو ازش قرض بگیرم... کیفم رو برداشتم و پوریا رو بغل کردم نرگس جلوی راه پله منتظرم بود از همون بالا صداش کردم _نرگس جان چقدر تو باسلیقه‌ای دستت درد نکنه مانتوم عالی شده اما خیلی کوتاهه، منم چادر مشکی ندارم که روش بپوشم دستش رو بالا آورد _خودم می‌دونستم مانتوت خیلی کوتاه می‌شه برای همین این چادر‌م که کمی برامم کوتاهتره رو برات آوردم خوشحال پله‌هارو پایین رفتم _راست می‌گیا، شیک و مرتبم نهایت یه چادر روش می‌پوشم که کمتر به چشم بیام. پوریارو ازم گرفت و چادر رو به دستم داد کش چادر رو روی سرم مرتب کردم _چقدر سبکه این چادرت... _آره این یکی رو مامانم از مکه برام خریده بود، هدیه می‌دمش به خودت _قربون دستت وقتی به محل جشن رسیدیم و وارد منزل دوست نرگس شدیم خونه‌ی کوچکی که بیشتر از سی نفر مهمون توش جا نمی‌شد... با دیدن ما برامون جا باز کردند و با محبت بهمون تعارف کردند که کنارشون بنشینیم... به تبعیت از نرگس چادرم رو در اوردم و تا کرده داخل کیفم جا دادم کنار هم نشستیم پوریا توی بغلم خوابش برد و به لطف داروهای خواب‌آورش اونقدر خوابش سنگین بود که سروصدا هم مخل آرامش و خوابش نشد. مراسم خیلی خوب و مفرحی بود خانم سخنران به زیبایی سخنرانی کرد و کلی برای حاجات دل میزبان و میهمانان دعا کرد اواسط مولودی خوانی حال و احوال شاد اما معنوی خاصی به همه دست داده بود یهو مداح گفت همه دستهای دعا رو رو به بالا بگیرید می‌خوایم به مناسبت سالروز ولادت حضرت مهدی یه چشم روشنی به حضرت نرجس خاتون هدیه کنیم، همه با هم دعای سلامتی امام زمان رو زمزمه کردند همه‌ی دستها بالا رفته بود و با چشمهای پر اشک و صدای بلند دعا می‌خوندند 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
°•🌱🧵🪡 الان هزینه کامل لباس رو‌ نمیتونی پرداخت کنی؟😱 نگران هیییچی نباش😉 ما در گلستان این مشکل رو حل کردیم🙂 سایز۳۸تا۵۲ دوخت_مزونی پوشاک گلستان، مورد اعتماد هزاران مشتری🥰 حرف اول و آخر ما، کیفیت و تنوع مدل😎 🔸 شیک ترین لباس ها 🧥 رو مستقیم از تولیدی و بدون واسطه 🤑 خرید کن.🤩 ❣ >>>> خاص و ارزان خرید کن <<<<❣ 🆔 https://eitaa.com/tolidi_golestan 🔸 یه سر به فروشگاه مجازی 🛍 ما بزن مطمئنم پشیمون نمیشی.👌🏻 🛍 تولیدی پوشاک گلستان ➡️ @tolidi_golestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 آخرین خبرها از جنوب لبنان از زبان خبرنگار صداوسیما در شهر صور @iribnews 🤲❤️ 🌹🇮🇷🌹 ✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾ https://eitaa.com/i_eslamshahrr ‌‌
به بهار شک داشتم بچه رو بغل کرد رفت درمانگاه از فرصت استفاده کردم و گوشیش رو باز کردم هرچی پیام رسانهاش رو زیر رو کردم چیزی پیدا نکردم تا اینکه گوشیش زنگ خورد جواب دادم بله ولی صدایی نیومد شمارش رو برداشتم با گوشی خودم زنگ زدم که ... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
. اگه دوست داری در نرم افزارهای کاربردی کامپیوتر مثل ، Exel , word و ... حرفه ای بشی😊💪 چند دقیقه وقت بگذار و بیا اینجا و برای اینکه ما رو گم نکنی حتما" پیوستن رو بزن 👇👇👇 https://eitaa.com/fara_amoozesh/1050
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حاج حسین یکتا: هر چی میتونید به آوارگان لبنان کمک کنید! 🔵مشارکت فوری جهت کمک رسانی به مردم عزیز لبنان و غزه ▫️شماره کارت:
6063731181316234
6104338800569556
(روی شماره بزنید کپی می‌شود) ▫️شماره شبا:
IR710600460971015932937001
بنام هیئت حضرت رقیه (س) 👆🏴
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🔺حاج حسین یکتا: هر چی میتونید به آوارگان لبنان کمک کنید! 🔵مشارکت فوری جهت کمک رسانی به مردم عزیز لب
رفقای و سروران عزیز شما همیشه در این سال ها کنار ما بودید و کارهای بزرگی رو رقم زدیم، این بار هم یه یاعلی بگین، زمستون نزدیک خبرهای خوبی به گوش نمی‌رسه، منو و شما سریع تر باید به اندازه خودمون حرکتی کنیم👆 لبخند امام زمان پشت و پناهتون لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 "اشک‌ها و لبخندها" 🔺از خوشحالی و پایکوبی شهروندان لبنانی‌ تا حمایت تمام قد از حزب‌الله و سر دادن ندای سید حسن نصرالله(ره) 🔷 بانوی سالخورده لبنانی: خداوند پشتیبان مقاومت باشد؛ این یک پیروزی بزرگ است. 🔶 شهروند لبنانی: ما با پیروزی به خانه برمی‌گردیم، دشمن به هیچ یک از اهدافش نرسید، او غیرنظامیان و ساختمان‌های خالی را هدف می‌گرفت. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
شهیدی که ۳روز به اربعین متولدشد... ۳روز مانده به محرم مفقودشد... شب قدر پیکرش سالم وبا طراوت تفحص شد😍 شهیدی که روزتولد وخاکسپاریش یکی شد❗️ جوان خوشرو ؛ خوشپوش ومعطر سال۶۰ پسر مجرد و مایه داری که با وجود ثروت کلانِ پدرش طلبه شد...🥰 وجالبه بدونیداملاک ومیلیارهاتومن ارثشو بخشیدبه ایتام...😳 اگه شماهم دوست داری مهمان ثابت کانال شهیدبرزگر باشی.... بسم الله اینم لینک عضویت👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d 💌خوش اومدین.🙏