صلوات_بر_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله.mp3
10.36M
✨ قرائت استدیویی صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله۰
بابا، با خشونت دستم رو گرفت و کشید. احساس کردم قلبم توی سینهام گیر کرده. نگاهش مثل همیشه پر از بیرحمی بود. هر چی بیشتر تلاش میکردم که از دستش فرار کنم، بیشتر به سمت خودش میکشید. دلم میخواست فریاد بزنم، بگم که نمیخوام، بگم که هیچچیز توی دنیا نمیتونه من رو مجبور کنه به این زندگی. اما صدای من توی گلوم خفه شده بود.
"تو باید بری. این تصمیم منه، همه چیز تمامه."
حرفش مثل پتکی به سرم خورد. هیچوقت فکر نمیکردم اینطور توی چنگال تصمیمهای بیرحمانهاش گرفتار بشم. سرم به شدت درد میکرد، دلم تند تند میزد و تنها چیزی که میخواستم این بود که فرار کنم اما...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
رمانی آنلاین😍 زیبا 🌟 عاشقانههای پاک❤️
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🔹خوک های امت پیامبر
🔹نشر حداکثری واجب بر کسانی که این کلیپ رو ببینند
❗️هر کس نشر نداد و فردای قیامت به شکل میمون و خوک خودش رو دید امروز رو یاد داشته باشه ..
به نظرتون دنبال چی هستن؟!
قراره قوم و خویشها با این رانت برن سفر خارجی؟ قراره دوباره یه تعداد بچههای دوتابعیتی روی دست نظام بمونه؟
یا در خارج جاسوس پروری راحت تر است؟!!
🗳 جهش ایران |
@jahesheiran
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۱۲۷ به قلم #ک
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۱۲۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
چه قدر حرفای داداش برام جالب بود، طرز فکرش خیلی شبیه حرفای استادمه.
دیگه مطمئن شدم میتونم رو کمک و راهنماییاش حساب کنم.
ممنون داداش خوبم دیگه کاری ندارم برو بخواب شبت بخیر...
نگاه پرمحبتی بهم کرد
_تو هم پاشو برو بخواب
هرچند فکر کنم خانما تو اتاق هنوز بیدارن
لبخند پهنم نمایان شد
_آخه نمیدونی گفتگوی زنونه نصفه شبا چه حالی میده.خصوصا اگه کلهپاچهی کسی رو بار بذاریم و غیبت کنیم
عهعهعه... غیبت؟
_شوخی کردم حرفای خودمونو میزنیم
دوسال همدیگه رو ندیدیم. نمیدونی چقدر حرف نگفته باهم داریم
سر تکون داد و آه پرحسرتی کشید
_راست میگی... همهمون دلتنگتون بودیم
از جاش بلند شد
_فعلا شب بخیر
با رفتنش به اتاق اول از همه مامان بلند شد و بیرون اومد
لحظاتی بعد نسرین و نیلوفر شب بخیر به داداش گفتند و هر کدوم روی مبلهای خیلی ارزون قیمت خونهی داداش که معلومه به تازگی خریدشون
نشستند.
زینب هم لحظاتی بعد به جمعمون اضافه شد
مامان رو بهم گفت از وقتی اومدی یه چیزی رو میخواستم بهت بگم اما نسرین اجازه نمیداد
الان توی اتاق بهم گفت میخواد خودش بهت بگه
با کنجکاوی به نسرین نگاه کردم
_چند روز پیش یه خواستگار برام اومده
خوشحالی رو نتونستم تو چهرهم نشون ندم
خندهی روی لبهام اینو کاملا نشون میداد
ادامه داد
_ منم وقت خواستم تا فکرام رو بکنم و داداش هم تحقیقاتش رو انجام بده
همون روز اول داداش و نیلوفر رفتند تحقیق کردند
گویا خونوادهی خوبین
تنها مشکلشون اینه که مامانش مریضه و بعد از ازدواج باید با ما زندگی کنه
خواستم بگم قبول نکن
که یاد حرفای استادم افتادم
همیشه میگفت این سفارش اهل بیت رو همیشه آویزهی گوشتون کنید
آنچه برای خود میپسندید رو برای دیگرون هم بپسند
چطوره که من دوست دارم عروس و دامادهای این خونواده هوای مامانم رو داشته باشند و در صورت لزوم بهش رسیدگی کنند خوب همسر و مادرشوهر آیندهی نسرین هم همین توقع رو در آینده از اون خواهند داشت
#کپی_حرام
🌺
🌺✨
🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨
#رمان_انلاین_نهال ارزوها
#قسمت_۱۱۲۹
به قلم#کهربا(ز_ک)
پس سکوت کردم تا ببینم نظر خودش چیه؟
قبل از اومدن تو، دو مرتبه با خونوادهش در حد آشنایی با هم رفت و آمد داشتیم
خونوادهی خوبین
مادرشم مثل مامان خودم خیلی مهربون و با محبته
نگاهی به مامان کرد
تصمیم گرفتم با اجازهی شما جواب بله بدم
مامان آغوشش رو باز کرد
_الهی خوشبخت بشی دخترم
نسرین از روی مبل بلند شد و مقابل مبلی که مامان روش نشسته زانو زد
و سرش رو جلو برد، هردو باهم روبوسی کردند
همه باهم کف زدند و بهش تبریک گفتند
صدای داداش بلند شد
_چی شد؟ جواب بله رو گرفتین؟
زینب کلکشون به طرف اتاق رفت
_بله ... مبارک باشه برادر عروس
داداش هم از همونجا مبارک باشهای گفت
فکر میکردم الان میاد و به جمعمون ملحق میشه
اما دقایقی بعد زینب لبخند زنان به تنهایی از اتاق بیرون اومد
_بندهخدا خستهست دیگه خوابید
از خوشحالی جیغ خفهای کشیدم و رو به نسرین گفتم
_وای که خیلی خوشحالم...
حالا چطور پسری هست؟
چند سالشه؟ تحصیلاتش چیه؟چهدر تا برادرن
و ایشون پسر کوچک خونوادهست
از چهارده سالگی که پدرش رو از دست داده کار کرده تا سربار برادراش نباشه آدم پخته و محکمی به نظر میرسه
یه لحظه دلم گرفت
پسری که از چهارده سالگی کار کرده پس لابد ترک تحصیل هم کرده و مدرک تحصیلیش سیکل هست
بیچاره نسرین
اون که با هزار بدبختی لیسانسش رو گرفته حالا باید با یکی که تحصیلاتش از خودش خیلی پایینتره ازدواج کنه
لابد پس اوضاع مالی خیلی خوبی هم نداره پسره
نمیدونستم چطور باید در مورد تحصیلات و اوضاع مالیش اطلاعات بگیرم یه طوری که حساسش نکنم و ناراحت نشه از حرفام
که نیلوفر ادامه داد
_پسر خیلی خوبیه
میدونی قسمت جالبش چیه؟
سوالی نگاهش کردم
آقای داماد حاج آقاست
از طرز حرف زدنش خندم گرفت
_آخونده؟
نسرین رو به نیلوفر توضیح داد
_تازه سه ساله وارد حوزه شده
هنوز نه آخونده و نه روحانی، یه طلبهی سادهست
نیلوفر با لبخند گفت
_آره بابا... آقا لیسانس ریاضی محض داره و دبیرستان تدریس میکنه
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌊 موج شیعه شدن فلسطینیان در نوار غزه و افتتاح اولین حسینیه در غزه 😍
✅ شیعه وقتی درست و به موقع به تکلیفش عمل میکنه 👇
نتیجش میشه کنار رفتن ابرها و تابیدن نور ولایت در قلبهای آماده پذیرش حق
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤