eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.4هزار دنبال‌کننده
780 عکس
404 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🎉 فروشگاه اسباب‌بازی 🎉 ✨ اسباب‌بازی‌های شگفت‌انگیز برای سنین ۲ سال تا جوانان! ✨ 🎈 از بازی‌های آموزشی تا سرگرمی‌های هیجان‌انگیز! 🎈 🧸 بیایید و دنیای شادی را کشف کنید! 🧸 https://eitaa.com/joinchat/2095907902C77301e0539
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
عزیزان این بنده خدا تازه کانال زده که یه کاسبی راه بندازه به در آمدش نیاز داره نا امیدش نکنید عضو کانالش بشید 🙏
، ختم قرآن ☇ توسط حافظ قرآن ومدرس قرآن لذا از بزرگوارانی که میخواهند دراین ماه رجب ماه خدا ، ماه مغفرت و بخشش ،برای اموات شان نماز و روزه یا ختم قرآن و یا ختم زیارت عاشورا درخواست بدند به صورت اقساطی هم انجام میشه مدرک معتبر هم داده میشه ، و اموات شان را خوشحال کنند و...🌼☇ همچنین در روایت آمده فردی از امام صادق علیه السلام پرسید :آیا برای مرده نماز بخوانند تاثیر دارد یا نه؟فرمود : آری ؛ گاهی فردی در فشار بوده بعد به او گفته میشود ، اینکه برای تو گشایشی حاصل شده و در فسحت و وسعت قرار گرفته از برکت نمازی است که فلان شخص ، برای تو انجام داده است🌷🌷🌷 @M_r313_313 آیدی جهت ارتباط👆👆👆👆 .
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#رمان_انلاین_نهال ارزوها #قسمت_۱۱۲۹ به قلم#کهربا(ز_ک) پس سکوت کردم تا ببینم نظر خودش چیه؟ قبل از
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با خوشحالی لب زدم _پس تحصیلکرده هم هست... فکر می‌کردم چون از بچگی کار کرده تحصیلاتشو ادامه نداده نسرین جواب داد _نه بابا... هم درس خونده و هم کار کرده... حافظه‌ی خیلی خوبی داره الانم با اینکه دوتا شیفت تدریس داره حوزه هم شرکت کرده میگه خیلی دوست دارم در حوزه‌ی دین هم اطلاعاتم رو بالا ببرم با خوشحالی گفتم _پس اگه معلم ریاضی باشه نونش تو روغنه... می‌دونی تدریس خصوصی چقدر درامد داره؟ _توکل به خدا _والله اینجوری که داداشت می‌گفت و این آقا تو مساجد و پایگاههای بسیج تدریس ریاضی انجام می‌ده فکر کنم بصورت جهادیه و تدریس خصوصی با دارمد کلان کنسله با تعجب به زینب که این حرف رو زد نگاه کردم و بعد هم نگاه پرسشگرم رو به نسرین دادم _واقعا اهل کارهای جهادیم هست؟ پس کارت در اومده بگو مثل داداش و آقا جواد سرش درد می‌کنه برا جمع کردن ثواب و بعد همگی زدیم زیر خنده مامان با محبت صدام کرد _چقدر خوبه که اینقدر بزرگ شدی؟ لبخند زدم _بزرگ که بودم مامان... رشد کردم رو به جمع ادامه دادم _یکسالی هست که در کلاسهای همسرداری مسجد و حسینیه‌ی محله‌مون که توسط یه مشاور حوزوی تدریس می‌شد شرکت کردم از جهت عقلی و استدلال و تحلیل‌گری خودمم متوجه شدم فهمم خیلی بهتر از قبل شده. همه سوالی نگاهم می‌کردند توی اون کلاس خیلی چیزا یاد گرفتم... کلا زندگیم با نیما خیلی چیزا رو بهم یاد داد فهمیدم زندگی فقط خوش گذرونی توی این دنیا نیست... اون دوسال زندگی متاهلی اوایل ازدواجم رو دوست ندارم جزو عمرم حساب کنم خوشیهای زودگذری که هروقت بهشون فکر می‌کنم جز خجالت چیزی عایدم نمی‌شه تو این یکسال استاد کمکمون کرد از خودشناسی به خدا شناسی برسیم همسرداری و فرزند پروری یادمون داد کلی ایده برای رفتار صحیح با همسر و فرزند و اطرافیان یادمون داد. نماز اول وقت و دعا و درد دل با خدا و امام زمان باعث شده حسابی یه آدم دیگه بشم دیگه از آدمای اطرافم حتی از نیما توقع خاصی ندارم. کم کم تونستم حرف استاد رو بفهمم دیگه می‌دونم من مامور به انجام وظایف انسانیم هستم ولی نتیجه‌ی کار با خداست، 🌺 🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) می‌خوام اعتراف کنم زندگی من و نیما فقط دوسه ماه اولش با عشق و علاقه همراه بود بعدش انگار به همدیگه عادت کرده بودین اوایل با هربار سردی و بی‌توجهی‌هاش دلسرد و دلشکسته می‌شدم و کم‌کم عادت کردم بعدم که افتاد زندان و وقتی آزاد شد اونقدر دلتنگش بودم که فکر می‌کردم این دلتنگی باعث می شه دوباره مثل اوایل زندگی باهم مهربون باشیم اما نشد... وقتی این دوره رو شرکت کردم یواش یواش یاد گرفتم فقط به خاطر خدا خوب باشم چون برای هر عمل و رفتار و حتی کلامم نیتم رضای خدا بود هم قوت قلب می‌گرفتم که کارم عبث و بیهوده نیست هم امید و انگیزه‌م جهت رسیدن به اهدافم بیشتر می‌شد استاد روشهای انتقاد مناسب و سازنده از همسر رو هم یادمون داده بود اونارو هم توی حرفها و پیامهام استفاده می‌کردم و روابطم به مرور با نیما بهتر شد نگاه پرسشگر همه روم زوم شده بود پس از مکث کوتاهی ادامه دادم _اینارو گفتم که مقدمه‌ی این صحبتم بشه.... دوباره کمی مکث کردم _اگه قبلتر می‌شنیدم این آقا داره درس حوزوی می‌خونه خندم می‌گرفت و کارش رو بیهوده تلقی می‌کردم، بحث تدریس جهادی که اصلا در مخلیه‌م نمی‌گنجید اما از وقتی با استادم و سبک زندگی که یادمون داد آشنا شدم فهمیدم هر چیزی که از دین استخراج بشه قطعا درسته نگاهم رو به نسرین دادم _خیلی برات خوشحالم... تو که خوشبخت باشی عذاب وجدان منم کم می‌شه من باعث شدم اون خواستگار خوب قبلیت رو از دست بدی نسرین نگاهش رو ازم برداشت و نیم نگاهی به بقیه کرد _فراموشش کن نهال خود منم همون زمان فراموش کردم. ما که با حکمت خدا آشنا نیستیم. قطعا اتفاقات اون ایام برای همه‌مون درس بزرگی داشت همینکه تو اینقدر رشد کردی و خدا رو توی زندگیت پیدا کردی برای همه‌مون کفایت می‌کنه... از وقتی همه‌مون نماز خوندنت رو دیدیم لحظه‌ای نیست شکر خدارو نکنیم. عاقبت بخیر شدن در سایه‌سار دین قطعیه... آرزوی هر پدر و مادر و خواهر و برادری همینه دیگه... الان بابا هم اون دنیا روحش شادتره _قطعا این همه تغییر نتیجه‌ی لقمه‌ی حلالی که باباجون بابتش اون همه سال زحمت کشید هم هست با شنیدن این حرف زینب لبخندم پهن‌تر شد بغضی که با شنیدن اسم بابا به گلوم نشست رو به سختی قورت دادم اشک گوشه‌ی چشمم جمع شد _بابا مرد زحمت‌کشی بود خیلی تلاش کرد من آدم بشم درسته دیر آدم شدم اما خدارو شکر می‌کنم بالاخره راه دین رو پیدا کردم دست نیلوفر دور شونه‌هام پیچیده شد تلاش کردم اشک رو با یه تنفس عمیق پس بزنم _وجود همه‌تون برام عزیزه. از وقتی که اینجا اومدم انرژی مضاعفی برای ادامه‌ی راه پیدا کردم نیلوفر با لبخند و بغض لب زد _قربونت برم... تو که خوب باشی همه‌ی ما هم خوبیم مامان با اشتیاق شروع به صحبت کرد _پس اگه حاضری، خبر خوش بعدی رو خودم بهت میدم از آغوش نیلوفر خارج شدم _چی؟ تو که با داداشت حرف می‌زدی نیلوفر به زنداداش آقا داماد زنگ زد و جواب مثبت نسرین رو بهشون داد اونام قرار گذاشتند فردا شب برای خواستگاری رسمی و قول و قرار‌های بعدی بیان خونمون. از شدت خوشحالی اشک شوق تو چشمام جمع شد _واقعا؟ این طوری که خیلی خوبه... منم تو مراسم خواستگاری نسرین هستم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli 🌺 🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
میخواستم ازش بپرسم که من رو میخواد یا نه ولی هر کاری میکردم روم نمیشد از طرفی هم همه فکر و ذکرم شده بود صدیقه. اومدم پیش صاحب خونم با خجالت گفتم محترم سادات میخوام برام مادری کنی با روی باز جواب داد. چشم حسن جان بگو ببینم باید چیکار کنم سرم رو انداختم پایین و روم نشد بگم محترم سادات گفت میخوای برات برم خواستگاری صدیقه مشد عباس با تعجب سرم رو گرفتم بالا شما از کجا میدونی؟ خنده ای کرد. حالا بماند که از کجا میدونم باشه میرم پیش مادرش و صدیقه رو برات خواستگاری میکنم تو دلم گفتم وااای آبروم رفت حتما اگر محترم سادات فهمیده خیلی ها فهمیدن و به روی من نیاوردن. فردای اون روز محترم سادات من رو دید بهم گفت... https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d این داستان بر اساس واقعیت هست و عاشقی هم همیشه بوده حالا اگر دوست داری یکی از عشق‌های قدیمی رو بخونی ببینی چه جوری بوده بیا توی این کانال👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌♨️ سازنده فیلم اهانت آمیز به پیامبر از مسلمان شدنش و اسلام می گوید: من از اسلام شناختی نداشتم اما بعد از مسلمان شدن فهمیدم اسلام دین صلح و امنیت است. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari