eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19.2هزار دنبال‌کننده
767 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🌼🍃🌼 *سالروز شهادت شهید مدافع حرم احمد اسماعیلی گرامی باد* 🌸🍃🌼 بعد از اینکه از پهلو تیر خورد ، خودش را یک کیلومتر عقب می کشد. ۱۰ روز در بیمارستان‌ حلب بستری بود ، و کلیه هایش را از دست می دهد. شب آخری می گفت: قربون حضرت‌زهرا برم چی کشیده ؛ و تا لحظه آخر زیارت عاشورا می‌خوند.. احمد و برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شبِ شهادت حضرت زهرا(س)شهـید شدن ... امیر_اسماعیلی برادر این شهید عزیز در عملیات_والفجر_۸ به شهادت رسیده است . ◻️تارےخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۲ ◻️محل شهادت : سوریه به روایت از همسر شهید حاج احمد اسماعیلی🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷شبتون شهدایی🌷
🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️سنگین‌ترین قَسَم... همه با هم برای فرج آقا دعا کنیم❤️ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
عید بزرگ بیعت با امام زمان عج - سخنرانی استاد رائفی پور.mp3
16M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌پور 📝«آزمون‌حکومت قبل از ظهور» ( ۱۴۰۰) 📅 ۲۴ مهرماه ۱۴۰۰ - شیراز 🎧 کیفیت 48kbps ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) به خودم گفتم، جلو جلو برم به مادر شوهرم بگم که من شام نمیام، که دیگه منتظر من نمونن، هم یه وقت نیاد در اتاقم، اومدم توی ایون به کفشها نگاه کردم، خدا رو شکر علیرضا نیست، چند تقه به در اتاق زدم، وارد شدم مامان من امروز زود از خواب بیدار شدم، شب میخوام زود بخوابم شامم اشتها ندارم ببخشید نمیام اینجا پیش شما چون که من صبح زود میرم شما خوابید، یه خورده نون پنیر میبرم صبح میخورم میرم _ما اذیت نمیشم ولی بازم هرطور راحتی رفتم تو آشپزخونه سراغ جانونی، سه تا نون، از یخچالم پنیر و گوجه خیار برداشتم، اومدم اتاقم، به خودم گفتم، خوبه اصلا یه مقدار خوراکی برای خودم بخرم، تو زمانهایی که علیرضا خونه‌است، کمتر برم اتاق مادر شوهرم، اذان مغرب رو. گفتن، نمازم رو خوندم، برای پدر مادرم و احمد رضا هم نماز خوندم، قرآن رو باز کردم، دو جز هم قرآن خوندم. احساس گرسنگی کردم، سفره انداختم، نون و گوجه خیار آوردم خوردم، تلوزیونم رو روشن کردم، صداش رو کم کم کردم، خواب چشمم رو گرفت، خوابیدم، صدای احمد رضا رو شنیدم چه زود خوابیدی، برگشتم سمت صدا سلام حالت خوبه من خوبِ خوبم، چقدر زود خوابیدی چیکار کنم دیگه خواستم بگم علیرضا اذیتم میکنم، دلم نیومد میای بریم پیش مامانت، خیلی دلش برای تو تنگ شده بعدن میرم الان اومدم تورو ببینم با دستم اشاره کردم به کنارم بیا بشین پیش من نشست کنارم، دستم رو گرفت، از خواب پریدم، نشستم دور و برم رو نگاه کردم، نیست، فهمیدم خواب دیدم، خودم رو پرت کردم روی بالشت، آهی از حسرت کشیدم، به خودم گفتم، ایکاش بیدار نشده بودم، چشم‌هام رو گذاشتم روی هم که خوابم ببره، شاید دوباره ببینمش، ولی ندیدم، با صدای اذان گوشی بیدار شدم، بعد از نماز و فریضه دعا و قرآن خوندن، برای خودم چایی گذاشتم، صبحونم رو خوردم، هفت و ربع اماده شدم، کتونیم رو از توی کشو کمد در آوردم، در اتاقم رو باز کردم، خیلی اروم بستم، کتونی رو پوشیدم، پاورچین، پاورچین اومدم بیرون، در رو خیلی آهسته بستم، پا تند کردم به سمت آموزشگاه... سلام و وقت بخیر خدمت اعضا محترم کانال زیر چتر شهدا🌷 بزرگواران گرامی از این تاریخ به بعد رمان حرمت عشق(مریم) روزهای زوج در کانال گذاشته میشه🌹 از تک تک همه شما اعضا خوب کانال کمال تشکر رو دارم🌹 ✍️نویسنده رمان لواسانی 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
💕معرفی شهید💕 باز هم پرستوی دیگر از سرزمین عشق تنها ڪسانی مردانه مۍ‌میرند ڪه؛ مردانه زیسته اند قسمت هایی از وصیت نامه شهیدمدافع حرم خدایا ببخش گناهانی را که لذتش رفت و مسئولیتش ماند💥 سفارش می‌کنم خودم و همه را به رعایت تقوای الهی. هر چند خودم اهل مراعات نبودم ولی کلام قرآن و معصوم را همه باید انجام دهیم. 🍀 میخانه را نبستند/ جام مرا بشکستند  دیگر پس از شهیدان/ عمرم ثمر ندارد. به امید دیدار در جوار سیدالشهداء در جنت‌الحسین(ع) حلالم کنید.  عبد حقیر 1394/11/20 متولد۱۳۶۰/۶/۳۰ شهادت۱۳۹۴/۱۲/۲ محل شهادت:زینبیه مزار:گلزارشهدای قزوین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| بوی گل نرگس مثل آبروی انسان است ... 🔹 تعبیر زیبای دکتر محمود انوشه‌ از گلاب وجود انسان‌ها که نباید نابودش کرد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در آرزوےتو‌باشم . ‌. .🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بێـــــسێݦ‌چێ📞 🌸-- خواهَرااا_خواهَرااا --🌸 +مرکز بگوشیم👂🏻 -- حِجاب!..🌱 حِجابِتونومُحڪَم‌بگیرید حَتۍ،توۍفضاۍمجازۍ📱 اِینجابَچِه‌هابخاطِرِحفظِ‌چادُر ناموس‌شیعِه♡ مۍزَنَن‌به‌خطِ‌دُشمَن🌿♥️ 🦋🦋🦋
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) رسیدم به اموزشگاه، داخل شدم، بعد از من هانیه اومد، تا چشمش افتاد به من دستش رو گرفت بالا، با خنده گفت سلام حالت خوبه به پاش بلند شدم سلام ممنون خوبم مریم خانم میگم، شماره‌های همدیگر رو. داشته باشیم، یه وقت سوالی چیزی در مورد خیاطی داشتیم از هم بپرسیم خوبه منم موافقم، شماره من رو یاداشت کن توی گوشیش شماره من رو ذخیره کرد، رو. کرد به من تو هم شماره من رو ذخیره کن شمارش رو توی گوشیم ثبت کردم مریم دامنت رو دوختی آره، صبر کن نشونت بدم دامن آخری که توی تمرینهام دوختم رو در آوردم، از دستم گرفت، نگاهش کرد واااای چه قشنگ دوختی، خوش بحالت، اگر برای من رو ببینی، افتضاح دوختم دامنش رو از توی کیفش در اورد، رو کرد به من برای من رو ببین خیلی تلاش کردم که نخندم، شبیه یه کیسه بود تا دامن ببین چرا این‌طوری دوختی؟ مگه الگو نکشیدی؟ چرا بابا الگو کشیدم، نمی دونم چرا این, طوری شد تمرینی، چند تا دوختی؟ سه تا دوختم هر سه تا شم، همین‌طوری شد، میگم ایکاش میشد باهم تمرین میکردیم با هم که نمیتونیم، چون هم دو تو داداش بزرگ توی خونه داری، هم من آره راست میگی نمیشه عجله نکن یاد میگیری، چشمم افتاد به خانم شمسی که وارد سالن شد، همگی به احترامش ایستادیم، سلام بچه‌ها کارهاتون رو بگذارید روی میز یکی یکی دوختها رو چک کرد تا رسید به من، دامن رو برداشت، یه خورده نگاهش کرد، گفت آفرین خوب دوختی دامن هانیه رو گرفت، نگاهی انداخت، رو. کرد به هانیه بیشتر تمرین کن از سر میزمون که رفت هانیه دستش رو. گذاشت روی قلبش وااای چه خوب هیچی نگفت، چه استرسی گرفتم گوشیم زنگ خورد، نگاه کردم به صفحه گوشی، علیرضات، صورتم رو مشمیز کردم، برو بابا، چیکار من داری، گوشیم رو. گذاشتم روی سکوت، دوباره زنگ زد، جواب ندادم، چند بار دیگه زنگ زد جواب ندادم، کلاس تموم شد، وسیلهام رو جمع کردم با هانیه اومدیم بیرن، چشمم افتاد به علیرضا، از شدت عصبانیت صورتش قرمز شده، به خودم گفتم، یا حسین مظلوم به دادم برس... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح همه با هم این دعارو بخوانیم 🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید مثل حضرت عباس(ع)باشید برای امام زمانتان 🌼اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🗓 سه‌شنبه ۳ اسفند (۲۰ رجب) 📿 صد مرتبه «یا اَرْحَمَ الرّاحِمینْ»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسانی قشنگ زندگی میکنند😢 خریدار اون نگاه بی ریاتیم🌷 خریدار اون آغوش با صفاتیم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*پاداش دوستی با اهلبیت علیهم السلام* يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند، مي فرمودند : پير مرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام ، علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام، او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت، يک اتاقی هم اجاره کرده بود . گاهی کارهای دستی انجام مي داد. مثلا يک چيزی خريد و فروش مي کرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران مي داد. اين پير مرد زيلوهای حرم را جمع مي کرد و پهن مي کرد و براي نماز جماعت، خيلی هم سرحال و با نشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام، از خانه بيرون آمدم، در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت: حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است، و در کربلا غريب است. اگر مي شود از ايشان عيادتی داشته باشيد . و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری مي کند. حاج عباسی که هر وقت ما را مي ديد سلام مي کرد دست به سينه مي شد، خيلي سر حال بود. اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است، ديگر نه مي تواند بنشيند، نه مي تواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است، دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم، لحظه آخر خيلی مهم است، که به چه حالت بميرد. عبرت بگيريم، به اين واعظ گفتم : که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت: چشم و شروع کرد، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ . . . هنگام روضه خواندن همه با چشم خود، ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست، حالا ما هم داريم با تعجب نگاه مي کنيم، رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان، من پير غلام، چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد. السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، همين طور سلام داد، تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف، به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما، و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار مي کند، نه نبضش کار مي کند، و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت، من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده، امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد، تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل، به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد، به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد، به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد، به هيئتي ها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا، برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد، مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود. هيئتها مي آمدند به سر و سينه هایشان مي زدند، چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند، گريه مي کردند، براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود، به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند، پير مردی بود حدود نود سال، ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند: که منبر ختم اين آقا را من مي روم، همه تعجب کردند. ايشان عصا زنان آمدند، در پله اول منبر نشستند. بعد از قرائت قرآن، گفت: که مردم مي دانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم، ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی، برايتان بگويم. گفت: که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا، امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند، من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم، خوابم برد، خواب ديدم حاج عباس، در باغی از باغهای بهشت است. خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد، ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام، تشريف آوردند فرمود: تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است، اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس، همين جا باش، در قيامت هم مي آيم تو را مي برم در بهشت کنار خودم قرار مي دهم. بعد گفت آقاي سيبويه، برو به مردم بگو، هر چه هست، در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر، خبری نيست. کل الخير في باب الحسين، هر خيری است، در خانه امام حسين عليه السلام است. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹
معجزه توسل به امام زمان - شهید کافی.mp3
2.78M
🎧🎧 ⏰ 2 دقیقه 👆 ✅ مردم اگه گرفتارید برید در خونه امام زمان ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『📋۳اسفند|سالگردعملیات..؛ 』 اين سردار خيبر ، قلعه قلب مرا نيز فتح کرده است ... ✍🏻شهيد سيد مرتضی آوينی 🌹 سالگرد عملیات خیبر گرامیباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حادثه سقوط «جنگنده نیروی هوایی ارتش» در یک منطقه مسکونی در شهر تبریز بار دیگر قلوب مردم ایران را جریحه دار کرد و بار دیگر مسئله «تقویت نهاجا» و لزوم رفع نیاز فوری و کوتاه مدت کشور «با خرید و در مراحل بعد انتقال فناوری» و... را متذکر شد.
💢راننده ای که دیروز در حادثه سقوط جنگنده در تبریز جانش را از دست داد، از خیّرینی بود که ایتام در تبریز به خوبی او را می شناختند مرحوم پرویز حبیبی امروز پیکرش با دو شهید تشییع شد «نوید مستفیضی»