eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
800 عکس
418 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۵۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _سلام مامان قشنگم... الهی قربونش برم به صدام واکنش نشون داد ، نگاه ممتدش توی صورتم می‌چرخید که صورتم رو جلو بردم و گونه هاش رو بوسیدم و به تقلید از خودش که همیشه به نشونه‌ی احترام پیشونی هرکسی که خیلی براش عزیز بود می‌بوسید رو بوسیدم. نگاهش خاص بود قشنگ می‌شد فهمید از دیدنم خوشحاله. باخودم زمزمه کردم یعنی منو شناخته ؟ _مامانی منم، نهال، قربونت برم منو می‌شناسی؟ نهالم، دختر کوچیکه‌ت لبخند کوتاهی زد و من هم ادامه دادم _نمی‌دونی خدا چه فرشته‌ای بهم داده، یه پسر کوچولوی خوشگل کپی داداش، اگه ببینیش از تعجب شاخات در میاد انگار نریمانه که دوباره کوچک شده لبخند ملیح زیبایی که کنج لبش نشسته این رو می‌رسونه که یعنی متوجه حرفام هست مامان می‌تونی چیزی بگی؟ ملتمسانه گفتم توروخدا اسم منو بگو... نمی‌دونم چی شد که اشک توی چشماش جمع شد _نّ ،هاال... نهال... خو...بی _الهی قربونت برم اره عزیزم من خوب خوبم اشک که از چشمش روون شد احساس کردم میخواد قلبم از تپش بایسته کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۵۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _گریه نکن عزیزم قربونت برم من خوبم... می‌بینی که خواست چیزی بگه که نتونست ادامه بده برای همین فقط با فشار پلکش روی هم بهم نشون داد که خیالش از بابت من راحت شده پرستار جلو اومد و دستش رو پشت سرم گذاشت _خب خانوم خیالت راحت شد که هوشیاریش سرجاشه؟ بفرمایید حالا برید بیرون بیشتر از این نباید خسته‌ش کنید بقیه‌ی همراهانتونم میتونند از پشت شیشه ببیننش... دیگه کسی حق ورود نداره تا دکترش بگه فشار خیلی زیادی روشه... این همه هیجان بران خوب نیست با اینکه اصلا دلم نمیخواست مامان رو ترک کنم اما چاره‌ای نبود. شاید واقعا موندنم اینجا براش خوب نباشه صورتش رو بوسیدم _مامان پرستارت میگه باید برم بیرون الان نیلوفر و نسرین و بقیه‌م میان ولی دیگه اجازه ندارن بیان داخل از پشت شیشه ببینشون باشه با تاکید پرستار بیرون رفتم و بقیه رو خبر کردم _الحمدلله این روزام تموم شد به عمه که این حرفو زد نگاه کردم مشغول درست کردن بالش زیر سر مامان بود 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۵۷ به قلم #ک
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _اینم از مامانتون... بالاخره با حال خوب برگشت خونه... خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری... _و اینجاست که شاعر میفرماید دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم نگاه همه به نیلوفر که حس مشاعره‌ش گل کرده بود دوخته شد _چیه چرا اینجوری نگام می‌کنی؟ با اخمهای در هم جواب دادم _منظورت منم؟ بنظرت الان درد و درمان مامان کی بوده؟ _خب مگه دروغ می‌گم؟ این بنده‌ی خدا از وقتی تو قصد ازدواج کردی هرروز تن و بدنش لرزید آخرشم رسید به اون نقطه که سکته کرد و اون بلا سرش اومد تا چند ماه هیچکس رو به خاطر نمیاورد و کلامی هم حرف نمی‌زد آخرشم درست وقتی دکترش قطع امید کرده بود که دیگه فراموشیش درمان نمیشه با دیدن حالِ بدِ تو دوباره حافظه‌ش رو بدست آورد و زبونش هم به گفتن باز شد _ چی بگم؟ والله تا اونجایی که من از حرفای خودتون فهمیدم مامان زمانی سکته کرد که تو و نریمان خونه نبودین و چون فکر کرده بلایی سر شماها اومده اون اتفاق براش افتاد _وای چه راحت ازون کلمه‌ی منفور چهره‌ی عمه طوری شد که انگار چه کلمه‌ای می‌خواد به زبون بیاره. و با اکراه بیشتر و با صدای آروم کلمه‌ی "سکته" رو به زبون آورد _راحت در موردش حرف می‌زنید... خدا نصیب هیچ مسلمونی نکنه که سراغ هرکی اومد یه بلایی هم با خودش آورد. اون از نریمان، اون از بابای خدا بیامرزتون و اینم از مادرتون ... بی‌خیال شید دیگه اسمشم به زبون نیارید... بجای اینکه خدارو شکر کنید که مامانتون حالش خوب شده و سالم به خونه برگشته دوباره دارید کل‌کل می‌کنید؟ _من که منظور بدی نداشتم عمه... میخواستم بگم اتفاقات اخیر مصداق این شعر و ضرب‌المثل بود وگرنه منظورم شماطت یا سرزنش نهال نبود بعد هم جوری که نشون بده از اینکه دلخورم کرده ناراحته صدام کرد _نهال جون بخدا منظور بدی نداشتم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۵۸ به قلم #که
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) این حرکات از نیلوفر بعیده... از وقتی پوریا دنیا اومده حسابی باهام مهربون شده و اصلا دوست نداره ناراحتم کنه لبخندی به مهربونیش زدم تا بفهمه چیزی تو دلم نیست و دلخوریم از بین رفته تا چند روز درگیر مامان بودیم و کارهایی که دکترش گفته بود رو انجام می‌دادیم. خداروشکر همه رو کاملا به خاطر آورده و دیگه می‌تونه کلمات رو کامل به زبون بیاره البته گاهی با لکنت همراهه که اونم فکر می‌کنم خودش اصلا متوجهش نیست. _فدای محبتش بشم که حسابی هوامو داره و تا می‌بینه پوریا خوابش برده بهم می‌گه تا بچه‌خوابه بگیر استراحت کن که وقتی بیدار شد انرژی رسیدگی بهش رو داشته باشی، نمی‌دونه پسر من همیشه خواب و بی‌حاله یه روز که تازه بچه رو توی حموم شسته بودم و به سمت اتاق می‌رفتم متوجه عمه و مامان و زینب شدم که باهم مشغول صحبت کردن بودند احساس کردم با حضور من صداشون رو پایین اوردند بی اهمیت بهشون وارد اتاق شدم و لباسهای پوریای عزیزم رو تنش کردم _الهی قربون پسر نازم بشم چقدر تو ماهی عزیز دلم، فدای ذره‌ ذره‌ی وجوت بشم مامانی جونم. این بار که نزد بقیه برگشتم متوجه شدم که موضوع بحثشون رو تغییر دادند 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌺🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۵۹ به قلم #که
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با خیال اینکه دوباره اخباری در مورد پدرشوهرم شنیدند و موضوع مورد بحثشون الان اون یا نیماست رو به همه‌شون کردم _چی شده؟ دوباره چه اخباری شنیدین که کله پاچه‌ی فامیل نیمارو بار گذاشتین؟ بغضم رو نتونستم مهار کنم _شایدم در مورد خود نیماست... عمه با دلخوری نگاهم کرد _ما ازین اخلاقها داریم نهال؟ شده تابحال بی دلیل بنشینیم غیبت کسی رو بکنیم؟ اون زمانی که گاهی صحبت از پدرشوهرت و خود نیما بود مال زمانی بود که پدرت زنده بود و همه‌ی تلاشش رو میکرد تا خوشبختی رو رو تامین کنه خدا رحمتش کنه ، به اون خدابیامرز که حق ولایت به گردنت داشت اجازه‌ی حمایت ندادی، اونوقت ماها که هیچ کاره‌ایم تا وقتی خودت نخوای چه کاری می‌تونیم برات بکنیم که بی اطلاع از خودت باهم حرفی بزنیم یا تصمیمی بگیریم؟ بعد هم نگاهی کوتاه به مامان و زینب انداخت _به تو خوبی کردن نیومده. بیا بشین تا بگم جریان چیه؟ تو دلم گفتم بفرما... اونوقت میگه ما کاری به تو نداریم با این حرف مهر تایید به پیش داوری من کوبید کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با چهره‌ای که می‌دونم دلخوریم کاملا مشهوده با فاصله مقابلشون نشستم عمه رو به زینب پرسسید تو می‌گی یا خودم بگم؟ _خودتون بفرمایید بهتره _ببین عمه جان، از وقتی بچه‌ت دنیا اومده همه ی هوش و حواست یکجا پیشش نبود، بود؟ نصفش پِیِ مامانت بود و نصفشم پِیِ شوهرت این طفلکی بغل این و اون بزرگ شد بین حرفش پرید _خودشون مشتاق بودند الان سر اینم میخوان منت بذارن؟ _ای بابا... آخه چرا صبر نمی‌کنی کلام آدم منعقد بشه؟ هنوز حرفم تموم نشده، _ببخشید کلافه از رفتارم سری تکون داد _داشتم می‌گفتم، از یه طرف زود به دنیا اومد و از یه طرف گفتند نیاز به دستگاه نداره. من خیلی تعجب کردم وقتی این رو شنیدم مگه میشه بچه‌ای هفت ماهه به دنیا بیاد و نیاز نشه بذارنش توی دستگاه، ولی خوب شکر خدا لطفش شامل حالت شد و نیاز نشد شاید خدا به حال و روز خودت و خونواده‌ت نگاه کرد و با این لطفش خواست که زودتر از محیط بیمارستان خلاص بشی 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) یادته این طفلکی خیلی خوبم نمی‌تونست مک بزنه و شیر بخوره در نهایت با مشورت دکترش مجبور شدی باسرنگ شیر تو حلقش بریزی یادته خیلی سخت می‌شد بغلش کنی؟ از بس ریزه و کوچولو بود؟ الان که پنجاه روز رو رد کرده تازه از آب و گِل در اومده و مثل یه نوزاد طبیعی می‌تونی ازش مراقبت کنی این مدت اونقدر دل مشغولیهای مختلف داشتی با این بچه که شاید متوجه یه مساله نشده باشی فقط به حرفی که می‌خوام بزنم خوب گوش کن، احساسی هم برخورد نکن، اجازه بده حرفم تموم شه اگه حرفم رو باور و قبول نداشتی که هیچ، اما اگه قبول کردی باید قول بدی شلوغش نکنی تا بتونیم منطقی و عاقلانه راجع بهش فکر کنیم و تصمیم بگیریم ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد،نکنه عمه چنین منظوری داره؟ لابد می‌خواد بگه حالا که بچه‌بزرگ شده یه مدت برم پیش مادرشوهرم تا ایشون هم از دیدن نوه‌ش لذت ببره، اخه وقتی یبار گفتم که نیما چنین توقعی ازم داره گفت چه اشکالی داره؟ اون بیچاره هم مادربزرگ این بچه‌ست و حق داره نوه‌ش رو ببینه، با فکر به اینکه الانم منطورش همین موضوعه لب زدم _عمه چی می‌خوای بگی؟ اگه منظورت مادرشوهرمه، اون اگه تاحالا خیلی دوست داشت نوه‌ش رو از نزدیک ببینه برام کلاس نمی‌گذاشت و توی تهران موندگار نمی‌شد، بالاخره میتونست یه آدرس و شماره تلفن ازم پیدا کنه و لااقل یه تماس بگیره یا بیاد اینجا بهم سر بزنه و نوه‌ش رو هم ببینه، من اونو می‌شناسم منتظره من بچه‌م رو بردارم برم دستبوسش که عمرا این کارو کنم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) عمه کلافه دستش رو به نشونهکی استپ بالا آورد _گفتم بذار حرفم تموم شه بازم نمیذاری که؟ نه حرفم اون چیزی که الان فکر میکنی هم نیست شرمنده سر به زیر عذرخواهی کوتاهی کردم کمی که سکوتش طولانی شد نگاهش کردم _هنوز قول ندادی که ادامه بدم و تازه یادم افتاد که چی گفته _چشم قول می‌دم فقط عمه جان تروخدا زودتر بگو، قلبم از استرس داره میاد توی دهنم _بچه‌ت از وقتی دنیا اومده خیلی ساکته و زیاد می‌خوابه، نه به سر و صداها واکنش نشون میده و نه رفتارهای یه نوزاد چهل پنجاه روزه رو داره، بنظرم خیلی طبیعی نیست اینکه خیلی می‌خوابه با زینب مشورت کردم اونم حرفمو قبول داره _چی می‌گی عمه؟ اگه بچه‌م مثل بچه‌ی نیلوفر مدام گریه و زاری می‌کرد خوب بود؟ یعنی میخوای بگی بچه‌ی ساکتی که بموقع می‌خوابه و بیدار می‌شه آنرماله و بچه‌ی نِق‌نِقوی نیلوفر نرمال؟ _عمه راست میگه نهال جان به نظر منم پوریا خیلی زیادی ساکته و این همه خوابیدنش غیر طبیعیه، 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) تنفسش معمولا منظم نیست و تا وقتی خودت یا کسی تلاش نکنه این بچه از خواب بیدار نمی‌شه که شیر بخوره، خیلی وقته که می‌خوام بهت بگم اما ترسیدم ناراحت بشی _خب معلومه که ناراحت می‌شم، همه از خداشونه بچه‌ی ساکت داشته باشن اونوقت توقع دارین من بزنم تو سرم بگم چرا بچه‌ی من زیادی ساکته و می‌خوابه؟ با نگاهِ مامان یه لحظه به خودم اومدم باز شلوغش کرده بودم،،، نمیدونم تا کی می‌خوام به این رفتارم ادامه بدم؟ همیشه خیلی سریع مقابل خونوادم موضع می‌گیرم ولی بعدا متوجه می شم اشتباه کردم و حرفاشون خیلی هم بجا و منطقی بوده نکنه این بار هم همین طور باشه؟ پای سلامتی بچه‌م در میونه و نباید به خاطر لجبازی و خودخواهیم باعث بشم اگه واقعا چیزی هست انکارش کنم _ببخشید عمه... زینب جان ببخشید اشتباه کردم می‌دونم که خیر و صلاح بچه‌مو می‌خواین ... اشکی که داشت پشت پلکام جا خوش می‌کرد رو با چند بار پلک زدن پی‌درپی پس زدم و ملتمسانه گفتم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _چی می‌خواین بگین؟ بچه‌م مریضی خاصی داره؟ زینب که متوجه حالم شد پاشد و در حالیکه دستش رو دورم حلقه میکرد کنارم نشست _نه عزیزم، ما هیچی هنوز نمی‌دونیم، الان از نظر من و عمه بهترین تصمیم اینه که حتما یه بار دیگه به پزشک متخصص اطفال مراجعه کنید تا با معاینه‌ی مجدد پوریا بهمون بگه نگرانی‌مون بی مورده و چیزی خاصی نیست فقط همین... ما هیچی نمی‌دونیم فقط نگرانیم، همین بغضم رو به زحمت فرو خوردم _نمی‌خوای راستش رو بگی که مثلا ناراحت نشم؟ اینجوری بیشتر نگرانم کردی _نه به جون خودت... اینطوریام که تو فکر می‌کنی نیست به عمه که جون خودم رو قسم خورد نگاه کردم اون هیچوقت جون کسی رو بیخودی قسم نمی‌خورد پس کمی خیالم راحت شد 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) باز هم مثل همیشه تند رفتم نمیدونم چرا اینقدر زود قضاوت می‌کنم خونوادم رو. این خصلت رو از بچگی داشتم و هنوز هم نتونستم درمانش کنم. به قول عمه هنوز کلامشون منعقد نشده فورا بهشون می‌پرم ... یکی نیست بگه دختره‌ی احمق بی چشم و رو خونواده‌ت اینهمه بهت محبت می‌کنند ولی همیشه ازشون طلبکاری... آخه این چه برخوردیه که من دارم از خجالتم نمی‌دونم باید چکار کنم. انگار مامان متوجه حالم شد پس به کمکم اومد... _بچه‌م نگران بچه‌شه، برای همینه که اینقدر عجوله عمه که متوجه جریان شده بود نگاهش کرد _ای بابا خواهر، الان بچه‌ت خودش به بچه داره، به خدا دیگه بزرگ شده این ویژگی بدش قبلا اینقدرا بد نبود از وقتی شوهر کرده خیلی بدتر شده... اینطوری پیش بره پس فردا که شوهرش برگرده و بخوان برن زیر یه سقف پدر خودشو اون بدبخت رو در میاره، یا این طفل معصومش دوسال دیگه بزرگتر می‌شه با این رفتاراش می‌خواد هرروز بچه‌ رو پیش داوری کنه خوب معلومه بچه سر لج میفته باهاش اونوقت دودش توچشم خودش میره _بچه‌م زندگی‌ش رو هواست برای همینه که حال و حوصله و دل و دماغ نداره و زود عصبی می‌شه این حرف مامان بیشتر از حرفای عمه به اعصاب و روان و شخصیتم خدشه وارد کرد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۶۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) اما از اونجایی که تازه حالش بهبود پیدا کرده دلم نیومد چیزی بهش بگم و برای اینکه باز هم قاط نزنم و به کسی نپرم ترجیح دادم جمع رو ترک کنم _باشه عمه، وقتِ دکتر می‌گیرم که خیال شماهام راحت بشه بچه‌ی من چیزیش نیست تلاشم رو کردم تا توی لحنم هیچ حرص و عصبانیتی نباشه اما فکر نکنم موفق عمل کرده باشم... به اتاق برگشتم و کنار پسر کوچولوی عزیزم که جثه‌ش به تازگی کمی شبیه نوزادان تازه متولد شده نگاه کردم همونجا نشستم و زانوهام رو بغل گرفتم چونه‌م رو روی زانوهام قرار دادم و زل زدم به کوچولویی که این روزا تنها امید زنده بودنمه، بغض اونقدر به گلوم فشار آورد تا مجبور شدم بیرون بفرستمش با صدای بلندی که خیلی سعی می‌کردم کنترلش کنم و بقیه نشنون گریه سر دادم اونقدری گریه کردم تا دلم سبک و آروم بشه چه بخت سیاهی برای خودم رقم زدم این چه زندگیه من دارم؟ بیچاره بابا چقدر گفت زندگی با نیما آخر و عاقبت نداره اما من اهمیت ندادم فکر می‌کردم پول حلال همه‌ی مشکلاته، اما کدوم پول؟ پولی که از سهم زندگی آدمای دیگه بود و با کلاهبرداری تصاحب شده بود؟ 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨