eitaa logo
کلینیک تخصصی ادبیات
96 دنبال‌کننده
1هزار عکس
59 ویدیو
680 فایل
کتابخانه تخصصی ادبیات به کوشش دکتر مسعود فلسفی نژاد ⬅️ گامی کوچک در جهت اشاعه فرهنگ کتابخوانی☘ نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید . @falsafinejad @saye1980
مشاهده در ایتا
دانلود
پذیرش اساسی شکست‌ها، کمبود‌ها و باخت‌ها چطور امکان پذیر است؟ اگر ما با ابزارهایمان به حال خود رها شویم، چنین کاری تا حدی طاقت فرساست. ما اغلب دیگران را بسیار شفاف‌تر و واضح‌تر می‌بینیم، تا خودمان را. (به همین دلیل است که اغلب از دیگران مایوس می‌شویم اما به ندرت از خودمان) . بنابراین بهترین شانس شما داشتن شریک زندگی یا دوستی است که بتوانید به او تکیه کنید و او حقیقت شما را زشت یا زیبا نشانتان دهد. حتی در این شرایط، مغز شما تمام تلاشش را می‌کند تا بخش‌هایی از این حقیقت را که برایتان ناخوشایند است تنزل دهد. با این وجود با گذر زمان می‌آموزید که قضاوت دیگران از خودتان را جدی بگیرید. 📘 ⁣✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
هر تلاشی برای فرار از چیزهای منفی، اجتناب، سرکوب یا ساکت کردن آن‌ها فقط نتیجهٔ معکوس میدهد. اجتناب از رنج، خود یک نوع رنج است. اجتناب از درگیری، خود یک نوع درگیری است. انکار شکست خود یک نوع شکست است. 📘 ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
آرامش روحی وقتی به دست می آید که آدم ها را همان طور که هستند بپذیریم و بر نقاط مثبتشان تکیه کنیم. 📘 ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۴۸ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی - حدود ساعت 8شب بود كه رفت بيمارستان وقتي اومد بيرون رفتم سراغش مطمئن بودم رفتنش اونجا يه ربطي به ماجراي مواد داشت هر چي بهش اصرار كردم اولش چيزي نمي گفت اما بالاخره حرف زد ... مي خواست ماجرا رو به آقاي ساندرز بگه تا با اون بچه ها صحبت كنه و يه طوري قانع شون كنه كه از اين كار دست بردارن ... نمي دونست بايد چي كار كنه خيلي دو دل بود مدام به اين فكر مي كرد اگه بره پيش پليس چه بلايي ممكنه سر اون بچه ها بياد براي همين رفته بود سراغ ساندرز اما بدون اينكه چيزي بگه برگشت وقتي ازش پرسيدم چرا ... هيچي نگفت فقط گفت آقاي ساندرز شرايط خاصي داره كه اگر ماجرا درست پيش نره ممكنه همه چيز به ضررش تموم بشه نمي خواست ساندرز به خاطر حمايت از كريس آسيب ببينه و بلايي سرش بياد براي همين تصميم گرفت چيزي نگه ... اون شب من تا صبح نتونستم بخوابم من خيلي كريس رو دوست داشتم خيلي ... مخصوصا از وقتي عوض شده بود يه طوري شده بود مي دونستم واسه من ديگه يه آدم دست نيافتني شده خوب تر از اين بود كه مال من بشه اما نمي تونستم جلوي احساسم رو بگيرم صبح اول وقت رفته بودم جلوي مدرسه شون مي خواستم بهش بگم تو كاري نكن من ميرم پيش پليس و طعمه ميشم حاضر بودم حتي به دروغم كه شده به خاطر نجات اون برم زندان مي ترسيدم بلاي سرش بياد كه ديدم داشت با اون مرد حرف مي زد ... خيلي با محبت دستش رو گذاشته بودي روي شونه كريس و با هم حرف مي زدن برگشت سمت ماشينش وهمه چيز توي يه لحظه اتفاق افتاد كريس دو قدم به سمت عقب تلوتلو خورد و افتاد روي زمين ... انگار تو شوك بود هنوز به خودش نيومده بود سعي كرد دوباره بلند بشه نيم خيز شده بود كه اين بار چند ضربه از جلو بهش زد ... همه جا خون بود از دهن و بيني كريس خون مي جوشيد ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چو ایران نباشد تن من مباد چهل و دومین فجر انقلاب اسلامی گرامی باد🌷 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
📚 فرهنگ یعنی ... - فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانه‌ی ضعف نیست. - فرهنگ یعنی: کینه‌ها وبال گردن خودمان هستند. - فرهنگ یعنی: لباس گران‌قیمت نشانه‌ی برتر بودن نیست. - فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم - فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست - فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربه‌هایمان را به اشتراک بگذاریم - فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم. - فرهنگ یعنی: چشم و هم‌چشمی را کنار بگذاریم. - فرهنگ یعنی: تفاوت نسل‌ها را درک کنیم - فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود. - فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم! - فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم - فرهنگ یعنی: در دورهمی‌ها کسی را سوژه‌ی غیبت کردنمان قرار ندهیم - فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم - فرهنگ یعنی: کتاب بخوانیم...! 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
هیچ آسانسوری برای موفقیت وجود نداره؛ تو یکی یکی باید پله‌ها رو بالا بری! 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
لطفا از "لحظه" لذت ببرید...! برای ناراحت بودن خیلی وقت دارید؛ پس چرا به فردا موکولش نمی‌کنید؟ 📘 ✍🏻
⬅️ قسمت ۴۹ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی لالا ديگه نمي تونست حرف بزنه فقط گريه مي كرد ، مي لرزيد و اشك مي ريخت ... با هر كلمه اي كه از دهانش خارج شده بود ،درد رو بيشتر از قبل حس مي كردم جاي ضربات چاقو روي بدن خودم آتيش گرفته بود ... - من ترسيده بودم اونقدر كه نتونستم از جام تكون بخورم مغزم از كار افتاده بود ... اون كه رفت دويدم جلو ، كريس هنوز زنده بود يه خط خون روي زمين كشيده شده بود و اون بي حال چشم هاش داشت مي رفت و مي اومد .نمي تونست نفس بكشه . سعي كردم جلوي خونریزی رو بگيرم .اما همه چي تموم شد کریس مرد ... تنفس مصنوعي هم فايده اي نداشت ... قلبش ايستاد ،ديگه نمي زد ... چند دقيقه فقط اشك مي ريخت ، گريه هاي عميق و پر از درد و اون در اين درد تنها نبود ... اوبران با حالت خاصي به من نگاه مي كرد انگار فهميده بود حس من فراي تاسف، ناراحتي و همدردي بود . انگار حس مشترك من رو مي ديد نمي دونستم چطور ادامه بدم كه حاضر به بردن اسم قاتل بشه ضعف و بي حسي شديدي داشت توي بدنم پيش مي رفت و پخش مي شد ... - توي همون حال بودم كه يهو از دور دوباره ديدمش. داشت برمي گشت سراغ كريس ، منم فرار كردم ، ترسيدم اگر بمونم من رو هم بكشه ... اون موقع نمي دونستم چقدر قدرت داره بعد از مرگ كريس فهميدم اون واقعا كي بود ... - تو رو ديد؟ - فكر مي كنيد اگه منو ديده بود يا مي فهميد من شاهد همه چيز بودم ، الان زنده جلوي شما نشسته بودم؟ اون روز هم توي خيابون ترسيدم ، فكر كردم شايد من رو ديده و تو رو فرستاده سراغم دستم رو گذاشتم روي ميز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم . سعي مي كردم خودم رو كنترل كنم اما ضعف شديد مانع از حركت و گام برداشتنم مي شد . آروم دستم رو به ديوار گرفتم و از اتاق بازجويي خارج شدم ... تنها روي صندلي نشسته بودم .كمي فرصت ازم داشتم تا افكارم رو جمع كنم ... اوبران هم چند لحظه بعد به من ملحق شد ... - توماس ... بدجور رنگت پريده همه ماجرا رو شنيدي با لالا هم كه حرف زدي برگرد بيمارستان و بقيه اش رو بسپار به ما تو الان بايد در حال استراحت زير سرم و مسكن باشي . نه با اين شكم پاره اينجا ... چند لحظه بهش نگاه كردم .چطور اين همه رفاقت و برادري رو توي تمام اين سال ها نديده بودم؟ ... حالا كه قصد رفتن و تموم كردن همه چيز رو داشتم اوبران فرق كرده بود؟ يا من تغيير كرده بودم؟ نفس عميقي كشيدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرين افكارم رو مديريت كردم و برگشتم توي اتاق بازجويي ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 ۲۲ امسال هم به نوبه خودش بی‌نظیر بود. برای اولین بار به جای راهپیمایی ماشین پیمایی داشتیم 😄 حضور مردم بی‌نظیر بود شور و اشتیاق خانواده ها دیدنی بود اکثر ماشین ها پرچم ایران به ماشینشون نصب کرده بودند بعضی ها هم خلاقیت به خرج داده بودند و با گل و بادکنک تزئینش کرده بودند. هر خانواده در یک ماشین بود همه شاد و خندون بودن راننده ها عجله نداشتن در مسیر به هم راه می‌دادند و با حوصله رانندگی می‌کردند یه عده تو ماشینشون سرودهای انقلابی و سرود مرگ بر آمریکا پخش می‌کردند پلیس هم سرتاسر مسیر حضور داشت و مردم رو راهنمایی می‌کرد. واقعا دست مریزاد به این ملت خداقوت به همه کسانی که در برپایی هرچه باشکوه‌تر مراسم جشن پیروزی انقلاب زحمت کشیدند 42 سالگی انقلابمون مبارک 😊 🇮🇷 زنده باد ایران 🇮🇷 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat