eitaa logo
کلینیک تخصصی ادبیات
98 دنبال‌کننده
1هزار عکس
59 ویدیو
680 فایل
کتابخانه تخصصی ادبیات به کوشش دکتر مسعود فلسفی نژاد ⬅️ گامی کوچک در جهت اشاعه فرهنگ کتابخوانی☘ نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید . @falsafinejad @saye1980
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 روایت زندگی کارگرِ کشاورزی است که برای تحقق رؤیاهای خود، پدر و برادرانش را ترک می‌کند و به غرب آمریکا می‌رود، توفیق او در تحقق رؤیاهایش با یک ارتباط جسمی و روحی با طبیعت همراه است. مردی که گویی با زمین حرف می‌زند و آن را می‌فهمد و به درکی ویژه درباره آن رسیده‌است. 📘 ✍🏻
من فکر میکنم موقعیت‌هایی در زندگی پیش می‌آید که انسان باید سکان کشتی خود را به دست جریان سرنوشت بسپارد، درست مثل اینکه قدرت مقابله در برابر امواج آن را ندارد. در این صورت ممکن است خیلی زود متوجه شود که جریان آب رودخانه، به نفع او بوده است ... این موقعیت را تنها خود او درک میکند ممکن است شخص دیگری صحنه را ببیند و فکر کند که کشتی در حال غرق شدن است، غافل از اینکه هرگز آن کشتی چنین ناخدای استوار و محکمی نداشته است...! 📘 دخمه ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
از نظر روانی، خوشبختی به انتظارات وابسته است نه به شرایط عینی ... زمانی که زندگی آرام و پررونقی را می گذرانیم احساس خرسندی نمی کنیم. بلکه، این احساس وقتی به ما دست میدهد که واقعیت مطابق با انتظاراتمان میشود. خبر ناگوار این است که با بهبود شرایط زندگی انتظارات افزایش می یابد. پیشرفت های چشمگیری که آدمی در دهه های اخیر تجربه کرده است به انتظارات بیشتر تبدیل میشود نه رضایت بیشتر. اگر در این مورد کاری نکنیم، ممکن است دستاوردهای آینده هم مثل همیشه ما را ناخرسند بگذارد. 📘 ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
⬅️ قسمت ۵۹ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی جا خورده بود اما نه اونقدر كه انتظارش رو داشتم . دستش رو جمع كرد و با حالتي گرفته و جدي پشت سرم راه افتاد ... آقاي تادئو و همسرش با ديدن من به سرعت اومدن سمتم ... حالت شون به حدي گرم و با محبت بود كه از اين حس، وجود خالي من پر مي شد ... - كارآگاه ما واقعا متاسفيم ... نمي خواستيم مزاحم شما بشيم اما گفتن براي اينكه بتونيم وسائل كريس رو بگيريم به امضاي شما نياز داريم ... لبخند زدم و رفتم سمت افسر بخش اسناد و فرم ترخيص رو ازش گرفتم ... - زحمتي نيست ... بيكار بودم ... به هر حال كمك به شما بهتر از بيكار گشتنه ... همين طور كه قلم رو از روي ميز برمي داشتم نيم نگاهي هم به ساندرز انداختم . ساكت گوشه راهرو ايستاده بود . آقاي تادئو متوجه نگاهم شد ... - يه امانتي پيش كريس داشتن . نمي دونستيم لازمه ايشون هم درخواست ترخيص اموال رو پر كنن يا همين كه ما پر كنيم همه وسائل رو مي تونيم بگيريم ... نگاهم برگشت روي برگه ها . پس دليلش براي اومدن و خراب كردن بقیه روزم این بود ... - نيازي به حضورش نبود . درخواست شما كفايت مي كرد .با همون يه درخواست مي تونيم تمام وسائل رو آزاد كنيم . البته چيزهايي كه به عنوان مدرك پرونده ضبط شده غيرقابل بازگشته و بايد بمونه فرم رو امضا كردم و دادم دست افسر بايگاني ... فضاي سنگيني بين ما حاكم شده بود ... جوي كه حس حال من از ديدن ساندرز درست كرده بود . .. خودشم ديگه كامل فهميده بود من اصا ازش خوشم نمياد ... و فكر كنم آقاي تادئو هم اين رو متوجه شده بود ... يه گوشه ايستاده بود و به ما نزديك نمي شد . و هر چند لحظه يك بار نگاهش رو از روي يكي از ما مي گرفت و به ديگري نگاه مي كرد ... بالاخره تموم شد و افسر با پاكت وسائل كريس اومد ... همه چيزش رو جزء به جزء ليست كرديم و آخرين امضاها انجام شد ... اونها با خوشحالي دردناكي وسائل رو تحويل گرفتن ... ساندرز هنوز با فاصله ايستاده بود و به ما نزديك نمي شد ... آقاي تادئو از بين اونها يه دفتر چرمي رو در آورد . .. ساندرز با ديدن اون چند قدمي به ما نزديك شد ... زير چشمي نگاهي به من كرد و جلو اومد ... دفتر رو كه گرفت ديگه وقت رو تلف نكرد ... بدون اينكه بيشتر از اين صبر كنه از همه خداحافظي كرد و اونجا رو ترك كرد ... چند دقيقه بعد خانواده تادئو هم رفتن ... منم حركت كردم اما نه سمت آسانسور تا برم بالاپيش بقيه رفتم سمت سالن ورودي تا از اداره خارج بشم در حالي كه به قوي ترين شكل ممكن حالم گرفته بود و هيچ چيز نمي تونست اون حال رو بدتر كنه ... جز ديدن دوباره خودش توي سالن منتظر من يه گوشه ايستاده بود ... سرش پايين بود و داشت نوشته هاي دفترش رو مي خوند .اومدم بي سر و صدا ازش فاصله بگيرم از در ديگه سالن خارج بشم كه ناگهان چشمش به من افتاد ... ـ كارآگاه مندیپ .... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی عمل کردن است ؛ این شِکَر نیست که چای را شیرین می‌کند ؛ بلکه حرکت قاشق چای‌خوری باعث شیرینی می‌شود … 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آورند)؛ در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)؛ در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)؛ در ٧٠ سالگی خونه‌ی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)؛ در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)؛ در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چکار كنين)؛ 👈 زندگی را آسان بگیرید. هیچ معمایی نیست که بخواهید حلش کنید. در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم. پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر ...! 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
اگر می‌خواهی بدانی این کار یا این چیز براي تو خوب است، نگاه کـن و ببـین چـه احساسـی نسبت به آن داری؟ گاهی مشکل است ما احساسات خود را کشف کنیم، و مشکل تر از آن، بیان احساسات است. 📘 ✍🏻
خودخواهی و غرور، دو چیز متفاوتند، هر چند که معمولا مترادف گرفته می شوند. ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد. غرور بیشتر به تصور ما از خودمان بر می گردد، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ما می گویند...! ممکن است بدون قصد بدخواهی برای دیگران بدی کرد و میتوان از روی سهو و خطا سبب بدبختی دیگران شد. بی فکری، عدم توجه به احساس دیگران و عدم تصمیم باعث چنین کارهایی میشود...! 📘 غرور و تعصب ✍🏻 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
امشب زمين و آسمان بايد چراغانى شود سرتاسر روى زمين از گُل، گل افشانى شود چون حجت بر حقّ حق محبوب معبود آمده يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat