eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
‏"قهرمان بودن یعنی توانایی فراخواندن امید؛ آنهم در جایی که ذره‌ای امید وجود ندارد."🌱 ✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
این توافقات در قرارداد کار بین کارگر و کارفرما باطل است و اثری ندارد🔻🔻 ۱.توافق بر کار بیش از ۴۴ ساعت در هفته بدون دریافت اضافه کاری باطل است ۲.توافق بر اینکه کارگر حق استفاده از مرخصی استحقاقی خودش رو ندارد حتی با رضایت کارگر باطل است ۳.توافق بر عدم استفاده کارگر از تعطیلی هفتگی(جمعه ها) باطل است ۴.توافق بر حقوق روزانه کمتر نسبت به قانون حتی با توافق کتبی کارگر باطل است ⚖ ⚖ ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
📚داستان کوتاه روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن." شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! " عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد. سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته " شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. " عارف پاسخ داد : " نه " و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی " شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! " عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن " برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند ‌ استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ". ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔴 هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست ... پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ... روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.» ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 افکار منفی مثل حسادت، نفرت و خشم نسبت به دیگران مثل این است که سم بخوریم ولی امیدوار باشیم دیگران بمیرند. ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
اگه می خوای آرامش داشته باشی🌱 سعی کن خدا رو راضی نگه داری نه آدما رو..💚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 ! 🌷 يكى اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد! يه عكسى به من نشون داد، يه پسر مثلاً ١٩، ٢٠ ساله اى بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبرى» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبرى» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هِى با اون زبون كر و لالى خودش، با ما حرف مى زد، ما هم مى گفتيم: چى مى گى بابا؟! محلش نمى ذاشتيم، مى گفت: عبدالمطلب هر چى سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ... 🌷 گفت: ديد ما نمى فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبرى. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. مى گفت: ديد همه ما داريم مى خنديم، طفلك هيچى نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهى به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد، فرداش هم رفت جبهه. ١٠ روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايى كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند. 🌷وصيت نامه اش خيلى كوتاه بود، اين جورى نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحيم يك عمر هرچى گفتم به من مى خنديدند. يك عمر هر چى مى خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچى جدى گفتم، شوخى گرفتند. يك عمر كسى رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلى تنها بودم. يك عمر براى خودم مى چرخيدم. يك عمر ... اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مى زدم و آقا بهم مى گفت: تو شهيد مى شى. جاى قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!» راوی: حجت الاسلام انجوى نژاد ✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
💎هرگاه كسی پولی را كه باید صرف مخارج لازم و ضروری شود در راه بیهوده و طریق غیر عادلانه خرج كند ، با استفاده از ضرب المثل بالا می گویند : فلانی همه را خرج اتینا كرد ، یعنی نفله كرد و روی اصل جهالت و جوانی به مخارج غیر لازم رسانید . آورده اند كه ... اتینا حشرات خرد و به كنایه به آدمهای فرومایه می گویند . شادروان امیر قلی امینی می نویسد : سابقاً مطربها در مجالس عروسی و امثال آن پس از آنكه یك دور می رقصیدند در مقابل هر یك از میهمانها می نشستند و پس از چندی سر و كله آمدن و عشوه گری كردن زنگی را كه در شست یا یك نعلبكی را كه در دهان داشتند جلو می برند و او به همت خود یا سكه ای زر یا سكه سكه ای نقره در زنگ یا نعلبكی او می ریخت و در حقیقت پولی مفت و رایگان را از دست می داد ، به همین مناسبت به خرجهای بیهوده و بی مصرف عنوان خرج اتینا دادند و آن جزء اصطلاحات مثلی قرار گرفت . اتینا در اصل اطیناست كه در تلفظ عوام بدین صورت درآمده است و راجع به مورد استعمال این واژه باید دانست كه سابقاً پس از دریافت شاد باش یكی از مطربان با بانگ بلند اعلام می داشت ، اعطینا یعنی مرحمت كردند ، این توصیف معلوم كردید كه واژه اتینا از فعل عربی اعطینا می باشد و در آن روزگار كه زبان عربی ، بیشتر از امروز در كشور ایران رواج داشت بر سر زبانها افتاده و به صورت ضرب المثل درآمده است . ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽استاد بندانی نیشابوری 👈خواص ..... ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌از کجا بفهمم امام من، به من چقدر و چجوری فکر میکنه؟ عجل الله تعالی فرجه الشریف ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
👌ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ!! ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ❓ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟؟ ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: خب! ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ! ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ : ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟🧕🏻 ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮﺩﻭﯼ آنها را ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ؛ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔر ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ، ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: آن ﺷﮑﻼﺕ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند.💕🕋 ✍بله آن عالم امام موسی صدر بود.👤💕🌺 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
کسانی که از جنسِ هم نیستند و همدیگر را دوست ندارند با این عقیده که "بعدا به مرور زمان درست می شود" 👈مانند پوشیدن جورابِ لنگه به لنگه است ؛ همان طور که آن جوراب ، کار آدم را تا وقتی توی کفش است راه می اندازد 👈 آن زوج هم کار هم را راه می اندازند . اما شما رویتان می شود با چنین جورابی ، بروید مهمانی ؟ یا مثلا ممکن است در اثر مرور زمان رنگ جوراب ها ، توی کفش عوض شود ؟ ❌نه ! آن ها فقط هر روز کثیف تر و چرک تر می شوند. ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
عزیـزان فراموش نکنـید ❣️❣️ یکے از مهم ترین وجوه ابراز خودتون و عشقتون💖 نشون دادن سلیقه تونـہ... زمانے کہ بتونید در ڪوچڪتـرین چیزها سلیقـہ خودتون رو ابراز ڪنید اون زمان هست ڪہ یـڪ فاڪتور جذابیت بہ فاڪتورهاے قبلیتون اضافـہ میشـہ !👌🌺 تزئین ظرفــ میوه🍃، یا دیس غـذا 😋 همسر شما ممڪنہ بہ زبون نیاره ڪہ چقدر آرزوے یڪـ همسـر ڪدبانو رو داشتہ ، یا مثلا چقدر غذاے تزئین شده بیشتر بهش میچسبه ❗️ حتے ممڪنہ بہ شما بڱہ ڪہ خودتـــ رو خستہ نڪن ، مزه ش ڪہ عوض نمیشہ اینقدر وقت میذاری ⛔️ اما☝️ شما مےتونید با گفتن : " / کے از شما شایستہ تر براے دیدن هنرهاے من ؟؟؟ "😊 بهش این پیامـ رو بدید که از همـہ چیز و همہ کس براتون با اهمیت تره ❤️ ڪہ هرچقدر سخت باشہ اما حاضرید براش وقت بذارید👏🏻 سعی ❌نکنید با گفتن : "نہ کارے نداره ڪہ !" " یہ دقیقه اے درستش کردمـ بابا !" و ... ارزش ڪارتونو پایین بیارید/ اتفاقا نشون بدید ڪہ کار داره اما شما بہ حد کافے هنرمندید ...😊 🌐 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
«خانوم بودن» خوب است. گاهی «دخترک» درونت را زنده کن گاهی اوقات بلند بلند بخند اصلا دوچرخه سواری کن چه عیبی دارد اگر دلت خواست لی لی بازی کنی، آواز بخوانی عروسکت را بغل کن موهایش را بباف اینقدر ما را در بند و زنجیر سن و سالمان نکنید هر گاه دلمان صورتی خواست چه عیبی دارد در هر سنی صورتی بپوشیم؟ عزیز من، میشود لطفا کمی کمتر قضاوت کنید؟ این دلخوشی ها خیلی ساده اند با قضاوتهایمان، ساده ترین دلخوشی ها را از هم دریغ نکنیم ما فقط دلمان برای آن دخترک درونمان تنگ میشود وگرنه سبک سر نیستیم بگذارید به وقتش پیر شویم ما هنوز خیلی جوانیم. هنوز برای این همه «خانوم» بودن زود است بگذارید لااقل گاهی «دخترک» پر شور باشیم. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
📚شب پیشگویی : 👁‍🗨 ۲۷۳ صفحه کتاب شب پیشگویی، رمانی نوشته ی پل استر است که اولین بار در سال 2003 به چاپ رسید. در صبح یکی از روزهای سپتامبر سال 1982، رمان نویسی که در حال بهبودی از یک بیماری تقریبا کشنده است.
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🍃🍃 💠 سلام خانم. دختر خانم. نماز رو که آخوندا نیاوردن. درسته!!! بعد از انقلابم که درست نشده؟ درسته!!!! نماز در بین تمام امتها و در طول هزاران سال گذشته تاریخ بشر همیشه بوده؛ فقط شکلش در گذر زمان فرق کرده؛ ممکنه بپرسی چرا؟ اصلا" چه ضرورتی داره که ما نماز بخونیم!!! چون ما روح داریم و روح ما موجودی فرا زمینیه یعنی از آسمون اومده ما همیشه نیاز به ارتباط با آسمون داریم و الا روحمون افسرده میشه. و نماز بهترین شکل ارتباط انسان با آسمون هست و هیچ ربطی هم به انقلاب و حزب و گروه و راست و چپ نداره!!! تا اینجاشو که قبول داری!!!! خب حالا این نماز یه مقدمه داره. و اون هم وضو هست. تو انقلابی باشی یا نباشی برای نمازت باید وضو بگیری. خب وقتی ناخن کاشتی. یا ناخنای دست و پاتو لاک زدی. چطور میخوای وضو بگیری؟ وقتی هفت قلم آرایش کردی!! و صورتت پر از انواع و اقسام کرمها و رنگهای پلاستیکی. و عجیب و غریبه. چطور میخوای وضو بگیری!!! چطور میخوای غسل کنی؟ حتما" میخوای بگی غسل رو هم آخوندا در آوردن.!! پس نه وضو می تونی بگیری. نه غسل می تونی بکنی. میدونم درونت غوغاست. خودت با خودت در حال جنگی. گاهی میگی قید نماز رو بزنم. حالا این رابطه با آسمون بمونه برا بعد. شیطون هم برات هی دلیل میاره میگه ببین فلانی نماز میخونه ولی اخلاقش تنده. فلانی نماز میخونه همیشه با چادر و مقنعه تو این گرما خلاصه با همین بهونه ها قید آسمون و میزنی و می چسبی به زمین. یه وقت هم بیدار میشی که تموم جونیت رفته با کوله باری از گناه با روحی مرده و افسرده. خونه نیست دوباره بسازی ماشین نیست دوباره بخری عمرت بوده که بیهوده رفته. در راه باطل و گناه خودت که نمی تونی به خودت دروغ بگی. از ما گفتن........... خود دانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! . 🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلا براى زیارت. محمد(صابری) هم با ما بود. همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!! همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته و مشغول نماز شب است. دستش به سوى آسمان بود و استغفار می كرد. همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم. 🌷سال ٦٩ و يك ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود. یک شب بی مقدمه گفت: هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر و مادرم برسانید. قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید. بعد ادامه داد: به پدر و مادرم بگویید همانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید. هرچند سخت است. می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!! 🌷 از صحبت های او تعجب کردیم گفتم: محمد این حرفها چیه؟خدا رو شكر تو حالت خوب شده، چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم. روز بعد در محوطه بودیم. ساعت ٣ عصر محمد گفت: سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد و روى زمین افتاد او را به بهداری بردند. همه دلشان مى خواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما .... 🌷.... محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود. برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد. در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت. روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است. 📚 کتاب خاطرات آزادگان ✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
❤️ داستانک شبی از شب ها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره می کرد. استاد پرسید: «برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟» شاگرد گفت: «برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند!» استاد گفت: «سوالی می پرسم پاسخ ده؟» شاگرد گفت: «با کمال میل، استاد.» استاد گفت: «اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟» شاگرد گفت: «خوب معلوم است استاد. برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.» استاد گفت: «اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟» شاگردگفت: «خوب راستش نه...! نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!» استاد گفت: «حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!» شاگرد گفت: «نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر خواهند بود!» استاد گفت: «پس تو نیز برای خداوند چنین باش! همیشه تلاش کن تا با ارزش تر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی. تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقت توجه و لطف و رحمت او را بدست آوری. خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد! او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد. ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛡 برای آخرین و شدیدترین فتنه‌های آخرالزمانی، خودتان را آماده کنید! | ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
آیت الله العظمی جوادی آملی: چند نکته درباره اشک فشانی بر ماتم سید الشهداء سلام الله علیه: ۱.گریستن بر سالار شهیدان سلام الله علیه عبادت است و ثواب های فراوانی دارد. ۲.این اشك در حالی که کاری عاطفی است، خردمندانه و نسبت به برخی از دلباختگان عاشقانه است و بر اثر آن گرایش و محبتی میان گریه کننده و شهدای کربلا پیدا میشود که این گرایش، مقدمه و زمینه زنده نگه داشتن سیرهٔ آنان مانند شجاعت و شهادت طلبی است... ۳.گریه بر شهید به سود جامعه است و خود شهید از آن بی‌نیاز است. ۴.زمان رقّت قلب،هنگام باز شدن درهای رحمت خداست و چون دل در مصیبت سالار شهیدان سلام الله علیه زودتر می‌شکند، از این فرصت باید بیشترین بهره را به دست آورد و در آن هنگام فورا از خدا چیزی خواست. کوثر کربلا ص۲۱۴،۲۱۵ آیت الله العظمی ✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🕯 تأسف در عالم برزخ به خاطر مداوت نداشتن بر زيارت عاشورا ☑️ عالم جليل القدر، شيخ عبدالهادي حائري مازندراني از والد خود «مرحوم حاجي ملا ابوالحسن» نقل كردند كه فرمود: ▫️ من حاجي ميرزا علي تقي طباطبايي را بعد از رحلتش در خواب ديدم. به او گفتم: 🔹 آيا در آنجا آرزويي هم داري؟ ▫️ گفت: 🔸 هيچ آرزويي ندارم جز يك چيز و آن اينكه چرا در دنيا هر روز زيارت عاشوراي ابي عبدالله الحسين عليه السلام را نخواندم؟ ▪️ رسم سيد اين بود كه فقط در دهه‌ي محرم، زيارت عاشورا مي خواند، نه در تمام سال! و لذا افسوس مي خورد كه چرا در تمام سال نمي خواندم. ⬅️ کرامات الحسينية ص ۲۲۳ به نقل از آثار شگفت ص ۱۹. 🏷 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
ریشه ضرب المثل: حکایت شده که تازه‌عروس مغرور و پر ادعایی با مادرشوهرش در روستایی زندگی می کرده است. عروس که بلد نبود غذای درست و حسابی بپزد، تصمیم می گیرد از مادرشوهرش غذا پختن را یاد بگیرد اما از آن جایی که به غرورش بر می خورد که خودش را پیش او کوچک کند، سعی کرد با روش دیگری این کار را پیش ببرد. یک روز پیش مادرشوهرش رفت و گفت میخواهم پلو و خورش هایم خوشمزه تر شوند. روش شما در این کار چگونه است؟ مادرشوهرش شروع کرد به توضیح دادن؛ گفت: اول برنج را خیس می کنی. عروس گفت بله بلدم. سپس انقدر نمک میریزی. عروس گفت بلدم. خورش را به فلان شیوه بپز. عروس گفت بلدم. مادرشوهرش هرچه از روش پخت پلو و خورش می گفت، عروس برای اینکه کم نیاورد سریع می گفت بلدم! مادرشوهرش هم برای اینکه عروسش خیلی ادعا نکند، آخرسر گفت، وقتی برنجت دم کشید، یک خشت هم بگذار در دیگ! عروس بازهم گفت میدانم. بلدم! وقتی عروس با روش مادرشوهرش غذا پخت و خشت را هم در دیگ غذا گذاشت، کم کم خشت داغ شد و تمام غذا گِلی شد! این هم درس عبرتی شد برای عروس پر ادعا که وقتی چیزی را بلد نیست نگوید بلدم و میدانم! ♦ از آن پس هرکس در هرچیزی که تخصصی ندارد ولی ادعای ماهر بودن دارد، این ضرب المثل را استفاده می کنند. یعنی زیادی اهل ادّعا کردن هستی! ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan