eitaa logo
روضه خانگیِ دخترانِ سلیمانی
118 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
690 ویدیو
6 فایل
هر گونه سوال ،پیشنهاد یا انتقادی دارید با کمال میل در خدمتتون هستیم🥰❤️ میتونید به این شناسه مراجعه کنید👇 @Ash1721
مشاهده در ایتا
دانلود
بیانات امام خامنه‌ای در ۱۳۸۶/۰۵/۱۲ https://khl.ink/f/51809 خب، این حالا شد صفت ما و خدا. ببینید آن کسی که دعا را تنظیم می‌کند ــ که امام است و بلد است چه ‌جوری با خدا حرف بزند ــ چقدر هوشمندانه آن را تنظیم می‌کند. تا اینجا شد رابطه‌ی ما و خدا؛ ما [از این طرف] گیج و گول و ندانسته و نخواسته و بی‌معرفت و بی‌ملاحظه، او از آن طرف اهل رحمت، اهل تفضّل، اهل عطا، اهل مهربانی. خب حالا که این‌جور شد، یک درجه بالاترش را می‌خواهیم. حالا که خدای متعال این‌قدر کریم است، پس دیگر [باید] از خدا بخواهیم؛ چه بخواهیم؟ اَعطِنی؛‌ خدایا به من عطا کن‌، [چون] حالا من دیگر از آن کسانی نیستم که از تو نخواهم؛ [البتّه] تو نخواسته خیلی چیزها داده‌ای، امّا حالا [از تو] می‌خواهم. اَعطِنی بِمَسئَلَتی ایّاک،‌ یعنی به‌ خاطر سؤال و درخواستی که از تو می‌کنم، به من عطا کن «جَمیعَ خَیرِ الدُّنیا وَ جَمیعَ خَیرِ الآخِرَة»؛ همه‌ی خوبی‌های دنیا و همه‌ی خوبی‌های آخرت را به من عطا کن؛ این را از خدا می‌خواهیم و امید هم داریم که خدا این را بدهد؛ چرا؟ چون از اوّلِ دعا این‌جوری توصیف کردیم خدا را. به این هم اکتفا نمی‌کنیم، می‌گوییم: وَ اصرِف عَنّى ‌بِمَسئَلَتى‌ ایّاک؛ باز به خاطر سؤالی که از تو می‌کنم ــ سؤال یعنی درخواست؛ اینجا به این معنا است ــ به خاطر درخواستی که از تو می‌کنم، از من دور کن، منصرف کن، چه چیزی را؟ جَمیعَ شَرِّ الدُّنیا وَ شَرِّ الآخِرَة؛ همه‌ی شُرور دنیا را و شُرور آخرت را. چرا ما از خدا این‌جور وسیع و بی‌پایان می‌خواهیم؟ خب «سنگ مفت و گنجشک مفت»! ما حالا می‌خواهیم. هر چیزی‌ از اینها بر طبق مصلحت الهی شد، هر چیزی‌ از اینها بر خلاف مصلحت خودمان نشد، خدای متعال به ما عطا می‌کند. چرا این‌جور وسیع از خدا می‌خواهیم؟ فَاِنَّهُ غَیرُ مَنقوصٍ ما اَعطَیت؛ چون در آنچه تو عطا می‌کنی، کم گذاشته نمی‌شود. چون همه‌ی این عوالم در نظرِ خالقِ این عوالم و مؤثّرِ این عوالم، مثل یک دانه‌ی ریگ است؛ به نظر من و شما مثلاً هزار تومان، بیشتر از صد تومان است ــ ما این‌ٰجوری [هستیم دیگر] ــ امّا آن کسی که فرض کنید میلیاردی پول [دارد]، پول‌سازِ میلیاردی است، هزار [تومان] و صد [تومان] برایش اصلاً فرقی نمی‌کند؛ صد تومان، هزار تومان، ده هزار تومان، صد هزار تومان تفاوتی نمی‌کند. فَاِنَّهُ غَیرُ مَنقُوصٍ ما اَعطَیت. خب، تا اینجا که دعا کردید، بعد می‌رسد به آن فقره‌ی معنوی‌تر و روحی‌ترِ دعا و آن، همان است که در اغلب این دعاهای ما، در خیلی از دعاهای ما از همه مهم‌تر دانسته شده و آن، نجات از آتش دوزخ است. امام حسین (علیه السّلام) در آخر دعای عرفه می‌گویند خدایا! یک حاجتی دارم که اگر چنانچه آن حاجت را روا کنی، همه‌ی این حاجاتی را که در دعای عرفه از اوّل تا حالا خواستم، به من ندهی، باز چیز زیادی گیر من آمده؛ اگر همه‌ی آن حاجات را روا کنی، این یکی را روا نکنی، هیچ چیز گیر من نیامده؛ و آن چیست؟ این است که مغفرت تو شامل حال من بشود و عذاب تو من را مسّ نکند. اینجا هم همین است؛ حالا که همه‌ی خیرات را از تو خواستیم و نخواسته هم دادی، یا ذَا الجَلالِ وَ الاِکرامِ یا ذَا النَّعماءِ وَ الجودِ یا ذَا المَنِّ وَ الطَّولِ حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار؛ ای آن کسی که دارای جلالتی، دارای کرامتی، دارای مَنّی ــ «مَنّ» به معنی منّت گذاشتن نیست، به معنای آن چیزی است که می‌تواند مایه‌ی منّت بشود؛ یعنی همان نعمت، لطف؛ «طَول» [هم] یعنی کَرَم و زیاده‌دهیِ یک بخشنده به یک انسان ــ ای کسی که دارای نعمت هستی، دارای جود و بخشش هستی، حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار؛ دعای مهمّ من این است که این ریش سفید من را که «شِیبه» یعنی ریش سفید، بر آتش حرام کنی. حالا شماها که ریشتان سفید نیست، یا خانم‌ها که ریش ندارند می‌توانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار. این را بدانید که این اشکالی ندارد. چون حضرت [صادق] وقتی به آن شخص [این دعا را] می‌فرمودند، محاسن خودشان را گرفتند و محاسن خود حضرت سفید بود و به خدای متعال عرض کردند: حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار. «شِیبه» یعنی ریش سفید، یعنی ریش ما؛ اینهایی هم که ریششان سفید است بگویند «حَرِّم شَیبَتی» ایرادی ندارد. شماها که ریش‌هایتان مشکی است، یا خانم‌ها هم که ریش ندارند، می‌توانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار؛  صورتم را بر آتش [حرام کن]. محاسنشان را یا چانه‌شان را بگیرند؛ چون این گرفتنِ چانه و گرفتنِ محاسن یک نوع خواهش است؛ شما هم در فارسی مثلاً گاهی می‌گویید این کار را بکن، [بعد] آدم دست را به ریشش می‌گیرد، این خواهش است؛ این همان کاری است که در فارسی هست. این در مشهدی‌ها هست، نمیدانم جای دیگر هم هست یا نه؛
۱۳۶۵/۱۰/۱۹ https://khl.ink/f/21488 از سلاطین و جهانگیران عالم جز نامی، آن هم همراه با طعن و لعن انسانهای هوشیار چیزی در تاریخ نمانده، اما بشر آنجا که زندگی می‌کند، آنجا که می‌فهمد، آنجا که دانش دارد، آنجا که ایده‌های شریف را مطرح می‌کند، آنجا که خصوصیات نیک انسانی از او سر می‌زند، در حقیقت دنباله‌رو پیغمبران و حکیمان و عارفان و همان کسانی است که فکرشان را بر تاریخ و بر بشریت عرضه کردند و پایش ایستادند و مبارزه کردند؛ اگرچه خودشان رفتند، اما فکرشان ماند و تیرشان به هدف نشست. این تفاوت اساسی بین آزادی در فرهنگ غربی رایج امروز دنیا و آزادی در فرهنگ اسلامی که ما راجع به آن بحث می‌کنیم و شقوق آن را بیان خواهیم کرد.  یک فرق اساسی دیگر عبارت است از ریشه‌ی آزادی. این بحث را من کوشش می‌کنم تا آنجا که ممکن است، کوتاه و فشرده و درعین‌حال ساده کنم، اما جزو بحث‌هائی است که جا دارد اگر صاحبان علاقه‌ی به مباحث فکری و اهل تأمل و تفکر در مسائل اسلامی دنبال آن کار و مطالعه‌ی فراوانی را انجام بدهند. منشاء آزادی و ریشه‌ی آزادی در فرهنگ غربی با منشاء و ریشه‌ی آزادی در بینش اسلام و در فرهنگ اسلامی بکلی متفاوت است. اینی که شما می‌بینید در تمدن کنونی غرب می‌گویند بشر باید آزاد باشد، این یک فلسفه‌ای دارد، یک ریشه و منشاء فکری دارد و اینی که اسلام می‌گوید بشر و انسان باید آزاد باشد، فلسفه‌ی دیگری دارد و ریشه و منشاء دیگری. ریشه‌ی آزادی در غرب عبارت است از خواست انسان، تمایلات انسان. وقتی می‌گوئیم خواست و تمایلات انسان، مقصود همه، تمایلات عقلانی و منطقی هم نیست؛ یعنی انسان یک سلسله خواست‌ها دارد، تمایلات دارد، بعضیاش مهم است، بعضیاش حقیر است؛ بعضیاش منطقی است، بعضیاش پوچ و واهی است، بعضیاش مربوط به مسائل شهوانی است، بعضی مربوط به مسائل فکری و روحی و چیزهای دیگر است، اما هر چه هست، چون انسان دارای یک خواستی هست، یک تمنائی هست، یک میلی هست، باید بتواند این میل خود و تمنای خود و خواست خود را اعمال کند. این به طور کوتاه و خلاصه فلسفه‌ی آزادی در غرب است. لذا در تمدن غربی و فرهنگ غربی وقتی نگاه می‌کنید، صحبت از آزادی که می‌کنند، آزادی سیاسی را هم شامل می‌شود، یعنی فعالیت سیاسی و پارلمانی و حق انتخاب و حق قانونگذاری و حق کسب و کار و بقیه‌ی امور، فعالیت‌های فردىِ شهوانی را هم شامل می‌شود. اگر بگویند چرا فلان زن یا فلان مرد در ملاء عام، در خیابان با آن وضع ناهنجار و نادرست ظاهر می‌شود و یک حرکاتی می‌کند که وجدان مردم معمولی از آن شرم می‌کند، می‌گویند آقا او دلش می‌خواهد، آزاد است، می‌خواهد بکند، بگذاریم بکند. فلسفه‌ی آزادی، خواستن است، خواستن دل، تمنای دل انسانی؛ این اساس آزادی در غرب است. اگرچه در غرب می‌گویند که آزادی با قانون محدود می‌شود، اما خود آن قانون هم محصول آرزوها و تمنیّات و تمایلات افراد است. قانون را کی در تمدن غربی و دموکراسی غربی معین می‌کند؟ اکثریت مردم. اکثریت مردم بر اساس چه چیزی به این قانون یا به این فرد یا به این دستگاه رأی می‌دهند؟ چون دلشان می‌خواهد، چون فکر می‌کنند که این خوب است. دلیل خوبی او انطباق با ارزش‌های انسانی لزوماً نیست. آرزوها و تمنیّات اکثریت افراد جامعه، قانون را و نظام را به وجود می‌آورد و این قانون و نظام آزادی‌های عمومی را در چهارچوب خود محدود می‌کند. پس ریشه‌ی آزادی در تمدن غربی و فرهنگ غربی عبارت است از خواهش‌های قلبی انسان‌ها، از تمایلات و تمنیّات انسان‌ها. این منشاء آزادی است.  البته این نکته را نگفته نگذارم که این ظاهر قضیه است. همین هم در تمدن کنونی غربی به صورت واقعی و حقیقی نیست. اگر کسی در مسائل جهان غرب، امروز تأمل کند و مشکلات آنها را مطالعه بکند، خیلی روشن خواهد فهمید که رأی اکثریت را و میل اکثریت را هم یک دسته‌ی مخصوصی از مردم به وجود می‌آورند: باندهای اقتصادی، باندهای سیاسی، در بعضی از کشورها مثل مثلاً آمریکا، باندهای قوی صهیونیستی یا وابستگان به تشکیلات گوناگون سیاسی و اقتصادی مختلف. اگر ریشه‌ی آزادی غربی را بخواهید پیدا کنید، یعنی آنی که در قرن هجدهم در فرانسه پایه‌گذاری شد و در آمریکا و اروپا و بقیه‌ی مناطق تحت تأثیر فرهنگ غرب رواج پیدا کرد، ریشه‌ی این آزادی عبارت است از خواست طبقات ممتاز جامعه، سرمایه‌دارها، صاحبان شرکتها، صاحبان کارتل‌ها و تراست‌های فعال اقتصاد بین‌المللی، شرکت‌های چند ملیتی.
۱۳۶۵/۱۱/۱۷ https://khl.ink/f/21490 خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: الّذین یتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم.  همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را دعوت و توصیه می‌کنم به رعایت تقوا و پرهیزگاری و اجتناب از تبعیت از هوای نفس و توجه به خدا در همه‌ی گفته‌ها و اعمال و حتی اندیشه‌ها و خواطر. بحثی که امروز در خطبه‌ی اول عرض خواهم کرد، دنباله‌ی بحث در باب آزادی و وظائف دولت اسلامی در تأمین انواع آزادی‌هاست. بعد از تبیین مفهوم آزادی از دیدگاه اسلام و ریشه‌های آزادی، عناوینی که در باب آزادی‌ها بر روی آن تکیه می‌شود را - چه در معارف اسلامی و چه در معارف کنونی جهان - یکی پس از دیگری مطرح می‌کنیم و اوّلین عنوان که امروز درباره‌ی آن بحث کوتاهی خواهم کرد، بحث در باب آزادی فکر و عقیده است که یکی از مباحث مهم هم در اسلام است و هم در فرهنگ کنونی جهان. و کوشش می‌کنم امروز به طور کوتاه چهارچوبی از این بحث را ارائه بکنم و شاید در یک یا دو خطبه‌ی دیگر لازم باشد که در باب برخی جزئیات و نکات مطالبی عرض شود.  اولاً آزادی عقیده، آزادی فکر و آزادی مذهب امروز یک شعار پذیرفته شده‌ی جهانی است. یعنی در دنیا حتی حکومت‌ها و کشورهائی که به آزادی اعتقادی هم ندارند و انواع آزادی‌ها را، بخصوص آزادی فکر را در جامعه‌ی خودشان بشدت محدود کرده‌اند، دم از آزادی فکر و آزادی عقیده و آزادی مذهب می‌زنند و شعارش را می‌دهند؛ گاهی هم تظاهراتی که نشانه‌ی این است که در این کشور مثلاً مذهب یا عقیده آزاد است، انجام می‌دهند. مثلاً در کشورهائی که شدیداً روی عقیده‌ی اسلامی و دین اسلام حساسیت دارند، بعضی از ظاهرکاری‌ها انجام می‌شود تا در دنیا منعکس بشود که در این کشور آزادی فکر و عقیده تأمین شده است. نظر اسلام به طور کلی باید تبیین بشود. البته در آنچه که دنیا شعار آن را می‌دهد حرف زیاد است؛ اینکه آیا واقعاً در دنیا آزادی فکر که ادعا می‌شود، هست یا نیست، این در خور بحث و تفصیل است که من لااقل امروز به خاطر اینکه خطبه‌ی دوم مطالب بیشتری دارد، به آن نمی‌پردازم؛ اما اجمالاً نظر اسلام را در سه محور عرض میکنم.  محور اول این است که اصل فکر کردن و اندیشیدن در اسلام نه فقط آزاد است، بلکه لازم و واجب هم هست و شاید در بین کتاب‌های آسمانی و نوشته‌های مذهبی هیچ کتابی را نشود پیدا کرد که به قدر قرآن انسانها را به تفکر و تعقل و مطالعه‌ی در پدیده‌های حیات و امور مادی و معنوی و انسانی و تدبر در تاریخ و امثال اینها دعوت کرده باشد. این در هیچ کتاب دیگری شاید یا حتماً نیست. حتی تفکر در باب اصول مذهبی واجب است و پیدا کردن یک استدلال بر توحید یا نبوت یا بقیه‌ی اصول برای هر کسی لازم است. حتی بالاتر از این، اگر کسی در تفکرات مذهبی خود دچار وسوسه و تردید و شک و شبهه بشود، این هم از نظر اسلام چیز ناشایسته‌ای نیست. البته در شک نباید بماند و موظف است که با تلاش و تفکر و ادامه‌ی جستجو و بررسی به یک نقطه‌ی یقین‌آور و قابل اعتمادی خود را برساند. اما اصل اینکه در یک امری، در یک اصلی از اصول دینی در ذهن کسی شک به وجود بیاید، این چیزی نیست که در دین مقدس اسلام مرز ایمان به حساب آمده باشد و ممنوع باشد؛ اختیاری هم نیست، قابل منع هم نیست. لذا در روایات متعددی می‌بینیم که کسانی مراجعه می‌کنند به پیغمبر یا ائمه (علیهم السّلام) و از آنها گله‌مندانه می‌پرسند که ما درباره‌ی برخی از اصول دینی شک کرده‌ایم. شک در باب توحید، شک در باب وجود خدا، شبهه در این امور و خود آنها تصور می‌کنند که این شبهه، این وسوسه‌ی ذهنی موجب شده است که از دین خارج بشوند؛ به آنها گفته می‌شود نه، این موجب خروج از دین نیست. البته باید این گونه افراد راهنمائی بشوند؛ خود آنها هم باید دنباله‌ی مطالعه و تحقیق را رها نکنند. کسی آمد خدمت پیغمبر اکرم عرض کرد: «یا رسول الله هلکت»؛ ای رسول خدا هلاک شدم، بیچاره شدم. حضرت فهمیدند که او در مطالعات اسلامی خود به یک بن‌بست رسیده است؛ آن بن‌بست را برایش بیان کردند. گفت درست است، همین است. فرمودند: «هذا محض الایمان»؛ این عین ایمان است؛
بیانات امام خامنه‌ای در دیدار ۱۴۰۳/۱۱/۰۳ http://khl.ink/f/59052 راجع به غزّه یک کلمه عرض کنم. گفتیم مقاومت زنده است و زنده خواهد ماند؛ غزّه پیروز شد. مقاومت نشان داد که زنده خواهد ماند. آنچه در مقابل چشم دنیا دارد اتّفاق می‌افتد، شبیه افسانه است. واقعاً اگر در تاریخ، ما می‌خواندیم، خدشه می‌کردیم، باور نمی‌کردیم که یک دستگاه جنگی عظیمی مثل آمریکا به کمک یک دولت ظالم خونخواری مثل رژیم صهیونی بیاید، این رژیم آن‌قدر سفّاک و بی‌رحم باشد که از کشتن پانزده هزار کودک در ظرف حدود یک سال و چند ماه اِباء نداشته باشد، آن قدرت هم آن‌قدر بی‌اعتنای به مفاهیم انسانی و بشری باشد که به این رژیم سفّاک بمب‌های سنگرشکن بدهد تا خانه‌ی آن کودک‌ها و بیمارستانی را که در آنجا بستری هستند بمباران کند؛ این اگر در تاریخ بود مطمئنّاً باور نمی‌کردیم، می‌گفتیم لابد یک گوشه‌ای از آن یک اشکالی داشته. امروز مقابل چشم ما این اتّفاق افتاد؛ یعنی آمریکا همه‌ی امکاناتش را به رژیم صهیونی داد ــ که اگر نمی‌داد، رژیم صهیونی در همان هفته‌های اوّل به زانو درمی‌آمد ــ اینها هم یک سال و سه ماه هر چه توانستند جنایت کردند؛ بیمارستان، مسجد، کلیسا، خانه، بازار، محلّ اجتماعات، هر جا دستشان رسید را زدند؛ در کجا؟ در یک قطعه زمین کوچک مثل غزّه؛ در یک قطعه‌ زمین کوچک مثل غزّه! هر چه توانستند جنایت کردند؛ هدفی هم معیّن کردند؛ آن رئیس رژیم صهیونی ــ‌ آن روسیاهِ بدبخت ــ گفت که می‌خواهیم حماس را نابود کنیم و باید نابود بشود؛ و اینها حتّی نقشه‌ی اداره‌ی بعد از جنگ غزّه را هم کشیدند! تا این حد مطمئن بودند. حالا همان رژیم صهیونی ظالم و سفّاک آمده با همان حماس که می‌خواسته نابودش کند، سر میز مذاکره نشسته و شرایط او را قبول کرده برای اینکه آتش‌بس تحقّق پیدا کند؛ یعنی آنچه اتّفاق می‌افتد، این است. اینکه می‌گوییم مقاومت زنده است یعنی این. اینکه می‌گوییم: «وَ لَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لا یَجِدونَ وَلِیّاً وَ لا نَصیرا» یعنی این. فقط مال آن زمان هم نیست، چون بعدش می‌گوید: سُنَّةَ اللَهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَهِ تَبدیلاً؛ این سنّت الهی است؛ باید اینها پیروز می‌شدند و شدند. هر جا از طرف بندگان خوب خدا مقاومت باشد، پیروزی در آنجا حتمی است. آن متوهّمِ خیال‌باف اعلام کرد که ایران ضعیف شده؛‌ آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده. صدّام هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده حمله را شروع کرد. ریگان هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده آن کمک‌های آن‌چنانی را به رژیم صدّام انجام داد؛ آنها و ده‌ها متوهّم دیگر به درک واصل شدند و رژیم [جمهوری] اسلامی روزبه‌روز رشد پیدا کرد؛ من به شما عرض می‌کنم به فضل الهی این تجربه این بار هم تکرار خواهد شد. والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
بیانات امام خامنه‌ای در جمع شرکت‌کنندگان در چهل‌ویکمین دوره . ۱۴۰۳/۱۱/۱۴ https://khl.ink/f/59224 من اضافه کنم این جمله را که اینجا یادداشت کرده‌ام: در آن شرط ذهنی، یقین داشته باشیم که با اذن خدا محال ممکن می‌شود؛ چیزی که به نظر محال می‌رسد، ممکن می‌شود؛ این را یقین داشته باشیم. خیلی از چیزها در عالم موجود ما و زندگی ما جزو محالات است؛ مثلاً زنده شدن مرده جزو محالات است. یقین داشته باشیم که با اذن الهی، اگر خدای متعال اذن بدهد و اراده بفرماید، این امر محال می‌شود ممکن، می‌شود واقع؛ همچنان که خود قرآن یک جا از قول حضرت عیسیٰ و یک جا از قول خود خداوند متعال این را برای ما نقل کرده: اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیها فَیَکونُ طَیراً بِاِذنِ الله؛ با گِل یک شکل کبوتری را، حیوانی را، پرنده‌ای را می‌سازم، بعد در او می‌دمم، کبوتر می‌شود؛ این جزو محالات نیست؟ امّا باذن‌الله این محال ممکن می‌شود. «و اُبرِئُ الاَکمَهَ وَ الاَبرَصَ وَ اُحییِ المَوتیٰ بِاِذنِ الله» ــ «اَکمَه» یعنی کور مادرزاد ــ کور مادرزاد را بینا می‌کنم، مرده را زنده می‌کنم باذن‌الله؛ این[جور] است. این را معتقد باشد که با اذن الهی همه‌ی محالات عالم، و چیزهایی که به نظر نمی‌رسد بتواند تحقّق پیدا کند، تحقّق پیدا می‌کنند. [یا این آیه:] «کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِاِذنِ الله»؛ عدّه‌ی کمی می‌توانند بر عدّه‌ی زیادی پیروز بشوند باذن‌الله؛ این[جور] است دیگر. «فَهَزَموهُم بِاِذنِ الله»؛ یک گروه کمی دُوروبَر طالوت توانستند باذن‌الله غلبه پیدا کنند بر یک دشمن گردن‌کلفت؛ یعنی باذن‌الله غزّه غلبه پیدا می‌کند بر رژیم صهیونیستی و رژیم آمریکا؛ این[جور] است دیگر؛ [این] محال نبود؟ اگر به شما می‌گفتند که بنا است غزّه‌ی یک‌وجبی، با قدرت بزرگی مثل قدرت نظامی آمریکا مواجه بشود، روبه‌رو بشود و با هم بجنگند، و غزّه غلبه کند بر او، شما باور می‌کردید؟ باور نمی‌کردید؛ این جزو محالات است امّا باذن‌الله این کار ممکن است. این شرط ذهنی لازم است؛ یعنی بایستی این را بدانیم که همه‌ی محالات موجود عالم، با اذن الهی، با اراده‌ی الهی قابل تحقّق است، و ممکن است تحقّق پیدا کند؛ این شرط ذهنی است. [امّا] شرط عملی؛ شرط عملی این است که برای پدید آمدن این رخداد، این حادثه، خدای متعال یک بخش کار را به عهده‌ی خود انسان می‌گذارد. این‌جوری نیست که بنشینیم داخل منزلمان، بعد بگوییم خب «کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةَ کَثیرَةً بِاِذنِ الله»؛ نه، یک بخشی از کار به عهده‌ی ما است، همچنان که در همان قضیّه‌ی حضرت عیسیٰ بالاخره یک بخش کار به عهده‌ی حضرت عیسیٰ بود: ساختن آن پرنده با گِل؛ این کار را حضرت عیسیٰ باید انجام می‌داد؛ اگر انجام نمی‌داد، پرنده‌ای به وجود نمی‌آمد؛ این بخش به عهده‌ی او است. اگر چنانچه حضرت موسیٰ (علیه السّلام) عصا را روی زمین پرتاب نمی‌کرد، آن اتّفاق نمی‌افتاد: وَ ما تِلکَ بِیَمینِکَ یا موسىٰ * قالَ‌ هِیَ عَصایَ اَتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ اَهُشُّ بِها عَلىٰ غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ اُخرىٰ * قالَ‌ اَلقِها یا موسىٰ * فَاَلقاها فَاِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسعىٰ؛ «اَلقِها» لازم است. [فرمود:] عصا را بینداز؛ وقتی عصا را انداختی، آن وقت نتیجه حاصل خواهد شد، معجزه رخ خواهد نمود، امر محال ــ یعنی تبدیل چوب به اژدها ــ تحقّق پیدا خواهد کرد. پس این شرطِ عملی است: باید یک بخشی از کار را به عهده بگیریم. اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صابِرونَ یَغلِبوا مِاَتَین؛ این را قرآن نقل می‌کند از تکلیفی که به مسلمان‌های صدر اوّل شد: کم هم اگر باشید، می‌توانید بر بسیار غلبه کنید.
بیانات امام خامنه‌ای بمناسبت ۱۴۰۳/۱۱/۲۹ https://khl.ink/f/59361 یکی از خصوصیّات مهمّ مردم تبریز و آذربایجان عبارت است از پیشتازی در مسائل مختلف. در حوادث گوناگون، پیشتازی آذربایجان را ما دیده‌ایم، ملاحظه کرده‌ایم؛ می‌دانیم که در قضایای مختلف ــ چه قضایای علمی و فرهنگی، چه قضایای سیاسی، چه قضایایی که در دفاع از کشور ممکن است برای یک کشور پیش بیاید ــ اینها پیشتاز بودند، اینها بودند که حرکت را آغاز کردند و شروع کردند. این خصوصیّت این مردم است؛ جوانِ امروز باید بداند اینها را. این میراث ایستادگی و احساس قدرت و احساس توان و عدم انفعال در مقابل حوادث ــ که امروز این احساس را جوان آذربایجانی و تبریزی ما دارد ــ یادگار آن دوران است. یکی از خصوصیّات آذربایجان و تبریز، الگوسازی است؛ خود این حادثه یک الگو بود. شخصیّت‌هایی که در آذربایجان، در تبریز نقش آفریدند، هر کدام یک الگو هستند؛ الگوهای ممتاز که از یاد تاریخ ایران و ملّت ایران نمی‌روند. ثقةالاسلام، عالِم روحانی یا شیخ محمّد خیابانی، عالِم روحانی، اینها در مقابل دخالت بیگانه، جان خودشان را از دست دادند. شخصیّت‌هایی مثل ستّارخان و باقرخان در حادثه‌ی مشروطه پیشتاز بودند، و برای قهرمانانِ حرکتِ عظیمِ مشروطه در ایران و انقلاب مشروطه الگو شدند. در دفاع مقدّس، جوانان برجسته‌ی آذربایجان ــ که یک نمونه‌ی آنها شهیدان باکری هستند ــ نمونه شدند. در ادبیّات، در فرهنگ، در علم، در آذربایجان نمونه زیاد داریم. در یک دوره‌ای، تعداد علمای بزرگی که حوزه‌ی علمیّه‌ی تبریز توانست به جامعه تقدیم کند، از همه‌جای کشور بجز اصفهان، بیشتر و بالاتر بود. دو شهرِ تبریز و اصفهان، از لحاظ برون‌داد علمای بزرگ و برجسته در میان همه‌ی حوزه‌های علمیّه و شهرهای بزرگ کشور نمونه‌اند، ممتازند. این خصوصیّت مردمی است که این حادثه را آفریدند و این حوادث را آفریدند. بنابراین جوانِ امروزِ آذربایجان، مرد و زنِ امروزِ تبریز باید خصوصیّت «ایمان و غیرت دینی»، خصوصیّت «پیشتازی»، خصوصیّت «الگوسازی» را میراث ماندگار اخلاقی و اجتماعی خودشان بدانند و از آنها برای پیشرفت کشور ــ که حالا عرض خواهم کرد آنچه امروز ما نیاز داریم چیست ــ استفاده کنند. برادران عزیز، خواهران عزیز! ما به برکت تلاش جوانانمان، دانشمندانمان، فنّاوران ماهرمان، امروز از لحاظ دفاع سخت، از لحاظ تهدیدِ سخت‌افزاریِ دشمن نگرانی و مشکل نداریم. امروز بحمدالله خود ما هم می‌دانیم، دوستان ما هم می‌دانند، دشمنان ما هم می‌دانند که ایران اسلامی از لحاظ توانایی‌های مقابله‌ با تهدیدهای سخت، در یک سطح عالی قرار دارد و مردم از این جهت احساس امنیّت می‌کنند. بنابراین مسئله‌ی امروز ما تهدید سخت‌افزاری دشمن نیست. امّا یک تهدید مهمّ دیگری وجود دارد که باید برای آن آماده شد و آن، تهدید نرم‌افزاری است. امروز دشمنان ما اعتراف می‌کنند که به این نتیجه رسیده‌اند که اگر بخواهند بر ملّت ایران فائق بیایند، اگر بخواهند جمهوری اسلامی را از مواضع قدرتمندانه‌ی خودش عقب برانند، راهش این است که در داخل کشور، در داخل ملّت مشکل ایجاد کنند، مردم را دچار مشکلات و تهدیدات نرم‌افزاری کنند. تهدید نرم‌افزاری چیست؟ تهدید نرم‌افزاری یعنی دست‌کاری کردن افکار عمومی مردم، یعنی ایجاد اختلاف، یعنی ایجاد تردید در محکمات انقلاب اسلامی؛ این تهدید نرم‌افزاری است. تهدید نرم‌افزاری یعنی ایجاد تردید در پایداری در مقابل دشمن؛ این کار را دارند می‌کنند. به فضل الهی، تا امروز موفّق نشده‌اند؛ تا امروز وسوسه‌ی دشمن نتوانسته دل مردم ما را تکان بدهد، جوانان ما را از عزم و از حرکت باز بدارد. نمونه‌اش همین راه‌پیمایی عظیم روز بیست‌ودوّم بهمن؛ کجای دنیا چنین چیزی وجود دارد؟ بعد از چهل و چند سال از پیروزی انقلاب، روز پیروزی انقلاب را آحاد مردم ــ نه نیروهای مسلّح، نه مسئولین، [بلکه] توده‌ی مردم، آحاد مردم، بدنه‌ی ملّت ــ این‌جور گرامی بدارند و با این حجم عظیم وارد میدان بشوند؛ و ۴۶ سال با همه‌ی مشکلاتی که وجود دارد ــ مردم مشکلاتی دارند، توقّعاتی دارند، توقّعات به‌حقّی دارند ــ امّا اینها مانع نمی‌شود از اینکه از انقلابشان دفاع کنند. معنای این چیست؟ معنایش این است که تهدید نرم‌افزاری دشمن هم تا امروز در این کشور و در این ملّت کارساز نبوده. حرف من این است که نگذارید این حیله‌ی دشمن که همچنان ادامه دارد، در آینده هم اثر کند.
بیانات رهبر انقلاب در دیدار . ۱۴۰۳/۱۲/۰۴ https://khl.ink/f/59458 من شنیده‌ام، بعضی از طولانی بودن تفسیر ــ هشتاد جلد بودن آن ــ گلایه‌مندند و می‌گفتند که این تفسیر را خوب است کوتاه کنیم، خلاصه کنیم. من به نظرم این کار نه ممکن است، نه جایز است. یعنی این کار، تفسیر را از آن هویّت خودش می‌اندازد . کتاب تفسیر ــ بخصوص با این تفصیل ــ کتابی نیست که انسان بخواهد از اوّل بنشیند تا آخر بخواند که انسان بگوید هشتاد جلد است، طولانی است نمی‌توانیم بخوانیم؛ کتاب مرجع است؛ انسان یک آیه‌ای را می‌خواهد بفهمد، یک سوره‌ای را می‌خواهد بفهمد، یک موضوعی را می‌خواهد بفهمد، مراجعه می‌کند؛ این ۸۰ جلد باشد، ۱۰۰ جلد باشد، ۱۸۰ جلد باشد، فرقی نمی‌کند. بنابراین کوتاه کردن تفسیر [جایز نیست]. حالا امروز به نظرم به من گفتند که بنا است آن قسمت‌های خلاصه‌ی تفسیری را که آن اوّل هر آیه ذکر شده، اینها را جمع کنند؛ خب یک چیزی خواهد شد امّا نه، به نظرم می‌آید اسم آقای جوادی و اسم تفسیر تسنیم را با این کارها کوچک نکنیم؛ بگذاریم تفسیر همین‌طور به همین شکل باشد. منتها فهرست می‌خواهد، فهرست لازم دارد؛ تفسیر حتماً بدون فهرست کم‌استفاده خواهد شد؛ باید فهرست بشود. این هم راجع به مسئله‌ی تسنیم. و امّا مقوله‌ی تفسیر قرآن در حوزه‌ها. انصافاً حوزه‌ها در این زمینه کم‌کارند؛ حوزه‌های مختلف ما، در طول زمان، خیلی کم‌کاری در این زمینه داشته‌اند. مجاهدت بزرگ را مرحوم آقای طباطبائی کرد که با اینکه هیچ معمول نبود، ایشان آمدند درس تفسیر شروع کردند و همین، مبدأ توجّه به قرآن و مفاهیم قرآنی و مانند اینها در حوزه شد. ایشان در مدرسه‌ی حجّتیّه [درس تفسیر داشتند]. بنده البتّه توفیق نداشتم که آن درس را بروم، [امّا] آقای جوادی آن وقت مدرسه‌ی حجّتیّه بودند، به نظرم می‌رفتند. یک عدّه‌ای می‌رفتند درس ایشان، لکن درس کوچکی بود؛ یعنی در مسجدِ مدرسه‌ی حجّتیّه، یک گروهی ــ شاید چهل پنجاه یا به نظرم سی چهل نفر ــ می‌نشستند، لکن شروع مهمّی بود؛ آقای طباطبائی (رضوان الله علیه) کار بزرگی را آغاز کرد و پایه‌گذاری کرد. قبل از ایشان، در حوزه‌ی قم هم خبری نبود، در حوزه‌ی نجف هم به طریق اولیٰ خبری نبود. در حوزه‌ی نجف، خب می‌دانید دیگر مرحوم بلاغی یک چیز مختصری و بعضی دیگر از آقایان یک چیز مختصری در این زمینه دارند؛ ولی آن کاری که توقّع می‌رود از یک حوزه‌ای که می‌خواهد علوم اسلام را بیان کند، اصلاً فاصله‌ی حوزه‌های ما با آن خیلی زیاد است. نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شد که علمای بزرگ و معروف ما خیلی اوقات با مفاهیم قرآنی آشنایی نداشتند. من یکی از علمای خیلی خوب، مرد فاضل، ملّا و بسیار آدم خوب را می‌شناختم ــ زمان جوانی ما ــ ایشان می‌گفت ما نجف که بودیم، خب مشغول درس و بحث بودیم و مشغول کارهایمان بودیم و بنویس و بگو و تبادل کن و مباحثه کن و برو و بیا و مانند اینها؛ وقتی آمدیم از نجف به ایران، من تصادفاً تفسیر صافی را پیدا کردم ــ آن آقا می‌گفت ــ تفسیر صافی را نگاه کردم، دیدم عجب مطالبی در این کتاب هست! حالا شما ببینید چقدر مطالب در تفسیر صافی وجود دارد که یک مجتهدِ ملّای سالها درس‌خوانده‌ی در نجف را متعجّب کند؛ وضع حوزه‌های ما این‌جوری بود. بنده قبل از انقلاب، یک سروکار مختصری با کارهای قرآنی داشتم، به طلبه‌ها می‌گفتم؛ می‌گفتم وضع حوزه‌ی ما این‌جوری است که از «بدان‌ ایّدک الله» که شروع می‌کنیم تا وقتی اجازه‌ی اجتهاد می‌گیریم، در طول این سال‌ها، می‌توانیم حتّی یک بار احتیاج پیدا نکنیم به اینکه بلند شویم از روی طاقچه قرآن را برداریم نگاه کنیم! یعنی این درس‌های ما هیچ سروکاری با قرآن ندارد، مگر همان مقداری که در کتاب ادبیّات، در مغنی یا در سیوطی و مانند اینها، آیات قرآن هست؛ وَالّا نه در فقهمان، نه در ادبیّاتمان، نه در تحقیقات اصولی‌مان، احتیاجی به این پیدا نمی‌کنیم که بلند شویم قرآن را برداریم نگاه کنیم ببینیم مثلاً چه آیه‌ای در قرآن درباره‌ی این موضوع می‌شود پیدا کرد یا قرآن چه گفته! این عیب حوزه است. خب، حالا راه افتاده ــ ایشان می‌گویند دویست درس تفسیر در حوزه هست! خیلی خوب است، این بسیار خوب است، یعنی یک مژده‌ای است؛ بنده این را نمی‌دانستم که الان دویست درس تفسیر در حوزه‌ی قم هست ــ منتها کاری کنید که این مراجعه‌ی به تفسیر و درس تفسیر یک فرهنگ باثبات بشود؛ [این کار] نقص شمرده نشود. یعنی ملّاییِ در فقه، یا حالا در درجه‌ی بعد، ملّاییِ در فلسفه که یک افتخار است، ملّاییِ در تفسیر هم به معنای ملّا شدن باشد، لااقل مثل ملّایی در فقه؛ یعنی این‌جوری باید باشد.