eitaa logo
روضه خانگیِ دخترانِ سلیمانی
118 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
690 ویدیو
6 فایل
هر گونه سوال ،پیشنهاد یا انتقادی دارید با کمال میل در خدمتتون هستیم🥰❤️ میتونید به این شناسه مراجعه کنید👇 @Ash1721
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳۶۵/۱۰/۱۹ https://khl.ink/f/21488 از سلاطین و جهانگیران عالم جز نامی، آن هم همراه با طعن و لعن انسانهای هوشیار چیزی در تاریخ نمانده، اما بشر آنجا که زندگی می‌کند، آنجا که می‌فهمد، آنجا که دانش دارد، آنجا که ایده‌های شریف را مطرح می‌کند، آنجا که خصوصیات نیک انسانی از او سر می‌زند، در حقیقت دنباله‌رو پیغمبران و حکیمان و عارفان و همان کسانی است که فکرشان را بر تاریخ و بر بشریت عرضه کردند و پایش ایستادند و مبارزه کردند؛ اگرچه خودشان رفتند، اما فکرشان ماند و تیرشان به هدف نشست. این تفاوت اساسی بین آزادی در فرهنگ غربی رایج امروز دنیا و آزادی در فرهنگ اسلامی که ما راجع به آن بحث می‌کنیم و شقوق آن را بیان خواهیم کرد.  یک فرق اساسی دیگر عبارت است از ریشه‌ی آزادی. این بحث را من کوشش می‌کنم تا آنجا که ممکن است، کوتاه و فشرده و درعین‌حال ساده کنم، اما جزو بحث‌هائی است که جا دارد اگر صاحبان علاقه‌ی به مباحث فکری و اهل تأمل و تفکر در مسائل اسلامی دنبال آن کار و مطالعه‌ی فراوانی را انجام بدهند. منشاء آزادی و ریشه‌ی آزادی در فرهنگ غربی با منشاء و ریشه‌ی آزادی در بینش اسلام و در فرهنگ اسلامی بکلی متفاوت است. اینی که شما می‌بینید در تمدن کنونی غرب می‌گویند بشر باید آزاد باشد، این یک فلسفه‌ای دارد، یک ریشه و منشاء فکری دارد و اینی که اسلام می‌گوید بشر و انسان باید آزاد باشد، فلسفه‌ی دیگری دارد و ریشه و منشاء دیگری. ریشه‌ی آزادی در غرب عبارت است از خواست انسان، تمایلات انسان. وقتی می‌گوئیم خواست و تمایلات انسان، مقصود همه، تمایلات عقلانی و منطقی هم نیست؛ یعنی انسان یک سلسله خواست‌ها دارد، تمایلات دارد، بعضیاش مهم است، بعضیاش حقیر است؛ بعضیاش منطقی است، بعضیاش پوچ و واهی است، بعضیاش مربوط به مسائل شهوانی است، بعضی مربوط به مسائل فکری و روحی و چیزهای دیگر است، اما هر چه هست، چون انسان دارای یک خواستی هست، یک تمنائی هست، یک میلی هست، باید بتواند این میل خود و تمنای خود و خواست خود را اعمال کند. این به طور کوتاه و خلاصه فلسفه‌ی آزادی در غرب است. لذا در تمدن غربی و فرهنگ غربی وقتی نگاه می‌کنید، صحبت از آزادی که می‌کنند، آزادی سیاسی را هم شامل می‌شود، یعنی فعالیت سیاسی و پارلمانی و حق انتخاب و حق قانونگذاری و حق کسب و کار و بقیه‌ی امور، فعالیت‌های فردىِ شهوانی را هم شامل می‌شود. اگر بگویند چرا فلان زن یا فلان مرد در ملاء عام، در خیابان با آن وضع ناهنجار و نادرست ظاهر می‌شود و یک حرکاتی می‌کند که وجدان مردم معمولی از آن شرم می‌کند، می‌گویند آقا او دلش می‌خواهد، آزاد است، می‌خواهد بکند، بگذاریم بکند. فلسفه‌ی آزادی، خواستن است، خواستن دل، تمنای دل انسانی؛ این اساس آزادی در غرب است. اگرچه در غرب می‌گویند که آزادی با قانون محدود می‌شود، اما خود آن قانون هم محصول آرزوها و تمنیّات و تمایلات افراد است. قانون را کی در تمدن غربی و دموکراسی غربی معین می‌کند؟ اکثریت مردم. اکثریت مردم بر اساس چه چیزی به این قانون یا به این فرد یا به این دستگاه رأی می‌دهند؟ چون دلشان می‌خواهد، چون فکر می‌کنند که این خوب است. دلیل خوبی او انطباق با ارزش‌های انسانی لزوماً نیست. آرزوها و تمنیّات اکثریت افراد جامعه، قانون را و نظام را به وجود می‌آورد و این قانون و نظام آزادی‌های عمومی را در چهارچوب خود محدود می‌کند. پس ریشه‌ی آزادی در تمدن غربی و فرهنگ غربی عبارت است از خواهش‌های قلبی انسان‌ها، از تمایلات و تمنیّات انسان‌ها. این منشاء آزادی است.  البته این نکته را نگفته نگذارم که این ظاهر قضیه است. همین هم در تمدن کنونی غربی به صورت واقعی و حقیقی نیست. اگر کسی در مسائل جهان غرب، امروز تأمل کند و مشکلات آنها را مطالعه بکند، خیلی روشن خواهد فهمید که رأی اکثریت را و میل اکثریت را هم یک دسته‌ی مخصوصی از مردم به وجود می‌آورند: باندهای اقتصادی، باندهای سیاسی، در بعضی از کشورها مثل مثلاً آمریکا، باندهای قوی صهیونیستی یا وابستگان به تشکیلات گوناگون سیاسی و اقتصادی مختلف. اگر ریشه‌ی آزادی غربی را بخواهید پیدا کنید، یعنی آنی که در قرن هجدهم در فرانسه پایه‌گذاری شد و در آمریکا و اروپا و بقیه‌ی مناطق تحت تأثیر فرهنگ غرب رواج پیدا کرد، ریشه‌ی این آزادی عبارت است از خواست طبقات ممتاز جامعه، سرمایه‌دارها، صاحبان شرکتها، صاحبان کارتل‌ها و تراست‌های فعال اقتصاد بین‌المللی، شرکت‌های چند ملیتی.
۱۳۶۵/۱۰/۱۹ https://khl.ink/f/21488 آنهائی که وقتی لازم می‌دانند که یک فردی بر سر کار بیاید، رئیس جمهور بشود تا طرح‌ها و نقشه‌های اقتصادی آنها را پیاده بکند، تمام امکاناتشان را صرف می‌کنند و رسانه‌های عمومی را استخدام می‌کنند که در اختیار خودشان هم غالباً هست و به کار می‌اندازند، برای اینکه افکار عمومی را به سمت فلان حزب یا فلان شخص معطوف کنند و رأی مردم را سرازیر کنند به سمت آن شخص مورد نظرشان. امروز در عرف سیاست دنیا این یک چیز روشن و شناخته شده‌ای است که در آمریکا اگر کسی با کمپانی‌های بزرگ و باندهای اقتصادی معروف و قوی در بیفتد، آینده‌ی سیاسی او به خطر خواهد افتاد، حزب او در انتخابات پیروز نمی‌شود، خود او سر کار نمی‌آید. اگر سرکار آمد، بر خلاف خواسته‌های آنها عمل کرد، او را از اریکه‌ی قدرت به زیر می‌آورند یا ترور می‌کنند یا یک بازیای سرش در می‌آورند، کما اینکه در آن نظام و آن رژیم از این قبیل حوادث گاه گاه اتفاق افتاده و همه شاهدش بودند.  پس ریشه‌ی آزادی غربی اگرچه در ادعا این آزادی مبتنی است به اراده‌ها و تمنیات و خواست‌های افراد بشر - که خود او هم یک چیز غیر قابل قبول و غیر منطقی است که عرض خواهم کرد - اما ریشه‌ی حقیقی او حتی خواست و تمنای افراد بشر و افراد جامعه هم نیست، بلکه ریشه‌ی طبیعی این آزادی که قانون را و نظام را به وجود می‌آورد، عبارت است از خواست‌های کمپانی‌دارها و تراست‌ها و کارتل‌ها و شخصیت‌های اقتصادی و باندهای گوناگون سیاسی و اقتصادی. این ریشه‌ی آزادی است در غرب که بر اساس همین تصور و تفکر اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر به وجود آمد که شما اگر به آن اعلامیه نگاه کنید، می‌بینید که آزادی‌های گوناگونی را در عقیده و فکر و رفتار و انواع و اقسام آزادی‌ها را برای افراد بشر در همه جای جهان پیش‌بینی کرده و من به شما عرض می‌کنم که در هیچ کشوری از کشورهای دنیا همان امضا کنندگان اوّلی اعلامیه‌ی حقوق بشر و کسانی که دم از آزادی هم می‌زنند، شما یک کشور را سراغ ندارید که آنچه را که در منشور جهانی حقوق بشر نوشته شده و امضا شده، پیاده کرده باشند؛ و نکردند. آن آزادی، آزادی است که در حدود زیادی قابل پیاده شدن هم هست، اگرچه که در آن حدود برای بشر نافع هم نیست، اما چون با منافعشان اصطکاک داشته، حتی همان را هم که خودشان قبول دارند، به نامش شعار می‌دهند، پیاده نکردند. این آزادی در فرهنگ غربی است. لذا شما می‌بینید آن کشورهائی در نظر بینندگان و نویسندگان غربی آزادترند که در آنها رواج بر آوردن تمنیات جنسی از همه بیشتر باشد. وقتی می‌پرسند کدام کشور دنیا از همه آزادتر است، بعضی از کشورهای اسکاندیناوی و اروپای شمالی و شمال شرقی را که در آنها آزادی جنسی به صورت بیبند و بار رواج دارد، نام می‌برند و آنها را به حساب آزادی می‌گذارند، می‌گویند اینها آزادترین کشورهای دنیایند! پس آزادی اساساً در مفهوم غربیاش همین است که تمنیات انسانی و خواست‌ها و شهوات و هوی و هوس و قوه‌ی شهویه و غضبیه‌ی او آزاد باشد و بتواند هر کاری می‌خواهد انجام بدهد، در چهارچوب آن قانونی که آن قانون هم باز برآمده‌ی از همین تمنیات و خواست‌هاست.  اما آزادی در مفهوم اسلامی و فرهنگ اسلامی اینجور نیست. ریشه‌ی آزادی در فرهنگ اسلامی، جهان‌بینی توحیدی است. اصل توحید با اعماق معانی ظریف و دقیقی که دارد، آزاد بودن انسان را تضمین می‌کند؛ یعنی هر کسی که معتقد به وحدانیت خداست و توحید را قبول دارد، باید انسان را آزاد بگذارد. لذا شما می‌بینید در دعوت انبیا در سوره‌های مختلف قرآن، در سوره‌ی انبیا، در سوره‌ی اعراف، در چند سوره که از پیغمبران مختلف حرف می‌زند، مثلاً می‌گوید: «و الی عاد اخاهم هودا قال یا قوم اعبدوا الله»؛ اول آنها را از خدا می‌ترساند و دنبال سرِ او اطاعت از خدا و اطاعت از خودش را که نماینده‌ی خداست، به مردم پیشنهاد می‌کند و مطرح می‌کند. تمام پیغمبران اولین حرفشان عبارت بوده از اینکه از خدا اطاعت کنید و از طاغوت، از کسانی که غیر خدا هستند و می‌خواهند انسان را اسیر کنند و برده کنند، اجتناب کنید؛ «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت»، در قرآن با همین لفظ و این مفهوم مکرر ذکر شده. بنابراین آزادی اسلامی متکی بر توحید است. این همان بحثی است که عرض کردم دامنه‌ی بسیار وسیعی دارد و خود ما، خود بنده در بحث‌های توحیدی در سال‌های گذشته، وقتی که اینجاها را و این موضوع را می‌خواستیم بحث کنیم، ساعت‌های متمادی و روزهای متمادی آیات و مفاهیم قرآن و حدیث را در اینجا ذکر می‌کردیم؛ واقعاً یک دریائی از معارف اسلامی است. اینجا من به طور خلاصه و مجمل عرض می‌کنم که روح توحید عبارت است از اینکه عبودیت غیر خدا باید نفی بشود.
۱۳۶۵/۱۰/۱۹ https://khl.ink/f/21488 یعنی توحید در هر دینی و در دعوت هر پیغمبری معنایش این است که انسان باید از غیر خدا - چه آن غیر خدا یک شخص باشد، مثل فرعونی، نمرودی؛ چه غیر خدا یک تشکیلات و یک نظام باشد، یک نظام غیر الهی؛ چه غیر خدا یک شیء باشد؛ چه غیر خدا هویها و هوسهای خود او باشد؛ چه غیر خدا عادتها و سنتهای رایج غیر الهی باشد - و از هرچه غیر خداست، اطاعت و عبادت نکند و فقط از خدای متعال اطاعت کند. اطاعت از خدا به این معناست که احکام الهی را عمل کند؛ نظامی را که الهی است و متکی بر تفکر الهی است، قبول کند؛ رهبر و زمامداری را که ارزشهای الهی را دارد، رهبر و زمامدار بداند، از او اطاعت کند؛ پیامبری را که از سوی پروردگار می‌آید، واجب‌الاطاعه بداند؛ ولىّ امری را که خدا معین کرده، مورد قبول بداند و اطاعت کند و در همه‌ی حرکات و رفتار در این چهارچوب فقط زندگی کند و از غیر این چهارچوب هیچ اطاعتی نکند؛ فقط بنده‌ی خدا باشد. انسان در جهان‌بینی اسلام آن موجودی است که در او استعدادهای فراوانی نهفته است. این انسان می‌تواند در میدان‌های علم و دانش و کشف رمزها و حقایق خلقت تا بی‌نهایت پیش برود؛ در سیر مراتب معنوی و مراحل روحی می‌تواند تا بی‌نهایت پیش برود؛ از فرشتگان می‌تواند بالاتر بزند؛ از لحاظ انواع و اقسام قدرتمندی‌ها می‌تواند به اوج قله‌ی قدرت برسد. اگر عبودیت خدا کرد، اطاعت خدا کرد، این راه‌ها در مقابل او باز خواهد شد. اگر اطاعت غیر خدا کرد، بال‌های او بسته خواهد شد و از پرواز باز خواهد ماند در همه‌ی رشته‌ها؛ حتی علم و دانش هم با توحید در سر راه انسان قرار می‌گیرد و انسان با او آشنا می‌شود. شما ببینید مسلمان صدر اسلام که علی‌رغم جهالت حاکم بر آن روز دنیا و شرک حاکم بر آن روز دنیا به توحید گرایش پیدا کرد، آنچنان آزادی و فتوحی پیدا کرد که درهای علم و دانش به روی او باز شد و جلو افتاد و همه‌ی بشریت به دنبال او وارد وادی علم شدند که امروز دنیا و بشریت دانش خودش را مدیون اسلام است و مدیون توحید مسلمان‌هائی است که اولْ‌بار قدم در وادی دانش گذاشتند. این آزادی اسلامی است. پس ریشه‌ی آزادی در اسلام عبارت است از شخصیت و ارزش ذاتی انسان که بنده‌ی هیچ کس غیر خدا نمی‌شود و در حقیقت ریشه‌ی آزادی انسان توحید و معرفت خدا و شناخت خداوند است. ریشه‌ی آزادی در اسلام انواع و اقسام آزادی‌های تازه‌ای را برای انسان به بار می‌آورد. دیگر انسان آزاد در فرهنگ اسلامی نمی‌تواند و حق ندارد از غیر خدا اطاعت کند - که در آن تفاوت سوم با آزادی غربی بعداً این را مشروح‌تر عرض خواهم کرد - لذا شما می‌بینید انبیا همه و بخصوص اسلام بر روی عبودیت انحصاری پروردگار تکیه کرده. قرآن خطاب به اهل کتاب - یعنی یهود و نصاری - این پیشنهاد را در زمان پیغمبر مطرح می‌کند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم»؛ ای اهل کتاب، ای یهود و نصاری، بیائید بر یک کلمه با هم توافق کنید و آن این است که: «ألّا نعبد إلّا الله»، به غیر خدا هیچ کسی دیگر را عبادت نکنید. این چیزی است که در ادیان یهود و مسیحیت بوده و در همه‌ی ادیان الهی بوده؛ اسلام هم که پرچمدار این توحید خالص است. بعد به این اکتفا نمی‌کند، با جمله‌ی دیگری عبودیت خدا را روشن‌تر می‌کند: «و لا نشرک به شیئا»؛ هیچ چیزی را - نه فقط هیچ کسی را - شریک خداوند قرار ندهید. یعنی خواست‌ها، هوی‌ها، هوس‌ها، خودخواهی‌ها، خودرأیی‌ها، استبدادها، سنتها، و آداب و عادات غلط جاهلی، هیچ کدام از اینها را ما شریک خدا در عبودیت قرار ندهیم. باز مطلب را در صحنه‌ی زندگی روشن‌تر و عینی‌تر می‌کند: «و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»؛ هیچ کدام از ما آن دیگری را پروردگار خودمان و ارباب خودمان و سرور خودمان نگیریم، مگر خدا؛ یعنی فقط سرور همه‌ی ما خدا باشد و بس؛ هیچ انسانی هیچ سرور و بالاسر دیگری غیر از خدا نداشته باشد. این آن شعار اسلام است و منشور جهانی اسلام این است. آزادی‌ای که ما دعوت می‌کنیم بشریت را به آن، این است.
13651103_29210_64k.mp3
11.11M
📚 ۴ بیانات امام خامنه‌ای در چهارمین خطبه با موضوع آزادی از نظر اسلام و قرآن ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ https://khl.ink/f/21489 🔻 تبیین گفتمان انقلاب اسلامی (مخصوص خواهران) https://eitaa.com/joinchat/1059979282C80d94f5f94
۱ بهمن ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ https://khl.ink/f/21489 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستهدیه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: الّذین یتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم. برادران نمازگزار و خواهران نمازگزار را توصیه می‌کنم به حفظ و رعایت تقوای الهی که سرمایه‌ی تلاش موفق مؤمن در دنیا و نجات نهائی او در آخرت است. بحثی که در خطبه‌ی اول امروز عرض خواهم کرد، دنباله‌ی مباحث مربوط به تأمین آزادی در جامعه‌ی اسلامی و وظیفه‌ی حکومت اسلامی در این باره است. در معنای آزادی و حدود آزادی مقداری صحبت کردیم و دو فرق اساسی بین آزادی در فرهنگ اسلامی و آزادی در فرهنگ‌های بشری و بخصوص در فرهنگ غربِ امروز را ذکر کردم که دومی آن عبارت بود از اینکه در مفهوم آزادىِ اسلامی توحید و عبودیت انحصاری پروردگار نهفته است و این ریشه‌ی آزادی است و گفتم که آزاد بودن انسان بدین معناست که از هر آنچه غیر خداست، چه قانون، چه آداب و عادات، چه قدرت‌ها و سلطه‌ها باید رها باشد و فقط تحت فرمان خدای متعال باشد و این است که به انسان کرامت و ارزش می‌دهد و آزادی او را به معنای واقعی کلمه تأمین می‌کند و لذا اسلام به خاطر اهمیتی که برای آزادی بدین معنای وسیع و درخشان قائل است، جهاد آزادیبخش را جزو احکام اصلی دین قرار داده است و جهاد در حقیقت یک وسیله‌ای است برای کسب و حفظ آزادی. تفاوت سومی هم هست که عرض می‌کنم، البته به اختصار تا اولاً بتوانیم به مباحث جزئیتر و عینیتر در مسئله‌ی آزادی بپردازیم و ثانیاً چون امروز مباحث و مسائل خطبه‌ی دوم احتمالاً طولانی است، این خطبه را کوتاه‌تر بکنم. تفاوت سوم این است که در اسلام قانون که محدود کننده‌ی آزادی انسان است، فقط در زمینه‌ی مسائل اجتماعی نیست، بلکه شامل مسائل فردی و شخصی و خصوصی انسان هم می‌شود. توضیح این مطلب را در چند جمله‌ی کوتاه عرض کنم. در فرهنگ غربی که قانون مرز آزادی را معین میکند، این قانون ناظر به مسائل اجتماعی است. بدین معنی که قانون می‌گوید آزادىِ هیچ انسانی نباید آزادی دیگران را تهدید کند و منافع آنها را به خطر بیندازد. در اسلام مرز فقط این نیست، یعنی قانونی که آزادی انسان را محدود می‌کند، به انسان می‌گوید که استفاده‌ی از آزادی علاوه‌ی بر اینکه باید آزادی دیگران را به خطر نیندازد و منافع جامعه را و دیگران را تهدید نکند، باید منافع خود او را هم، خود انسان و خود آن شخص را به خطر نیندازد. قوانین بشری برای انسان تا آنجائی که هیچ گونه کار او رابطه‌ای با جامعه نداشته باشد، تکلیفی معین نمی‌کند؛ توصیه چرا، اما تکلیف و الزام نه. اسلام و ادیان الهی علاوه بر اینکه به فکر حفظ حقوق و آزادی‌های دیگران هستند و می‌گویند یک انسان نباید به بهانه‌ی آزاد بودن، حقوق دیگران را تهدید کند و به خطر بیندازد، همچنین می‌گویند که یک انسان به بهانه‌ی آزاد بودن و اختیار داشتن، حق ندارد و نمی‌تواند منافع شخص خودش را هم به خطر بیندازد. خود او هم نباید از قِبل آزادی او ضرر ببیند. لذا ضرر زدن به خود در اسلام ممنوع است، خودکشی ممنوع است. بر اساس فکر اسلامی هیچ کس نمی‌تواند بگوید که من آزادم، پس اموال خودم را از بین می‌برم، جان خودم را نابود می‌کنم یا به سلامتی خودم ضرر می‌زنم. او همان طور که موظف است که با حرکات خود و اعمال خود و رفتار خود و گفتار خود، حقوق دیگران و آزادی آنها را محدود نکند و به خطر نیندازد، موظف است آزادی خود و حدود خود و حقوق خود را هم به خطر نیندازد. این یک مرز اساسی و اصلی بین آزادی از دیدگاه اسلام و آزادی از دیدگاه‌های دیگر و در فرهنگ‌های بشری است. لذا در اسلام انظلام هم جایز نیست، یعنی زیر بار زور رفتن هم ولو به خود یک شخص مربوط بشود، حرام است. در اسلام عمل نکردن به واجبات و نپیمودن راه تکامل هم حرام است. در اسلام راکد گذاشتن استعدادهای خود حتی در آنجائی که فقط به شخص خود او مربوط می‌شود و به اجتماع ربط پیدا نمی‌کند، ممنوع و حرام است. خودکشی، خودزنی و خودآزاررسانی هم ممنوع و حرام است. بنابراین یک انسان نمی‌تواند بگوید من اختیار خودم را دارم و به اختیار خودم می‌خواهم آزادی خودم را سلب کنم یا خودم را در اختیار دیگران قرار بدهم یا فلان تحمیل را و زور را تحمل کنم یا روح خودم و دل خودم را تربیت و تکامل نبخشم.
۲ بهمن ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ https://khl.ink/f/21489 البته یک نکته‌ی بسیار مهم و قابل توجه این است که این ممنوعیت آزادی او در رابطه‌ی با حقوق خود او و ضرر وارد کردن به خود او، خود این حفظِ آزادی، باز یک تکلیف شخصی است. یعنی هیچ دولتی و حکومتی و قانونی حق ندارد کسی را بر اینکه او حفظ حقوق خودش را بکند، اگر به جامعه مربوط نیست، مجبور کند یا او را تعقیب کند و یا محاکمه کند. لذا اسلام در آن مواردی که آسیب‌رسانی کسی فقط به خود او است، تجسس را و تفحص و پیگیری را و افشاگری را ممنوع می‌کند. بعضی از کارهای خلاف و حرام در شرع مقدس اسلام وجود دارد که ضرر آنها به اجتماع فقط در آن صورتی است که در جامعه این کار افشا بشود؛ اگر افشا نشود، کار مضری است، اما فقط به خود آن گناه کننده و مرتکب این عمل ضرر خواهد رساند، نه به دیگران. در یک چنین مواردی اسلام دستور نمی‌دهد که تفحص کنید، تجسس کنید، ببینید آیا این آدم در خانه‌ی خود، در خلوت خود کار حرامی، خلافی انجام می‌دهد یا نه؟ مردم وظیفه ندارند که کار خلاف دیگران را تحقیق و تفحص کنند، مادامی که آن کار خلاف به خود آن شخص بر می‌گردد. اما به خود او این تکلیف الهی هست، یعنی خدا او را مجازات خواهد کرد. حفظ خود و حفظ حقوق خود یک واجب است. قرآن به انسان‌ها می‌فرماید یا به مؤمنین: «قوا انفسکم و اهلیکم نارا»؛ جان خودتان را، وجود خودتان را و همین طور اهل خود را، یعنی آن کسانی که تحت تأثیر شما هستند، حفظ کنید؛ نگذارید در آتش غضب الهی بسوزند؛ نگذارید به مجازات الهی مبتلا بشوند. «یا ایّها الّذین امنوا علیکم انفسکم»؛ بر عهده‌ی شما، حفظ نفوس خود شماست. آنجا که به جامعه ارتباط پیدا می‌کند، قانون، دولت، دستگاه اجرائی، دستگاه قضائی، باید مواظب باشد و مرتکب را طبق قانون ممنوع کند یا مجازات کند. اما آنجائی که استفاده‌ی از امکانات به ضرر خود انسان فقط تمام می‌شود، قانون تکلیفی ندارد، اما انسان مسلمان از نظر اسلام آزادىِ وارد آوردن این ضربه بر خود را هم ندارد؛ نابود کردن حقوق خود را هم مجاز نیست که انجام بدهد. این یک فرق اساسی است بین آزادی از نظر اسلام و آزادی در مفهوم و فرهنگ غربی. با این سه تفاوتی که عرض شد، ما به طور اجمال و به صورت جمع‌بندی می‌توانیم بگوئیم آزادی با همین مفهوم درخشانی که امروز دنیا از او یاد می‌کند، یعنی آزادی از قید عبودیت‌ها و رقّیّت‌ها و اسارت‌ها و سلطه‌ها و ارزش دادن به اراده‌ی انسان، با همین مفهوم، در اسلام هست. اینی که بعضی تصور کردند که آزادی با این مفهوم، دو سه قرن است که در دنیا پیدا شده، این اشتباه است. در آیات و در روایات همان طور که در اولِ این بحث‌ها عرض کردم، آزادی درست با همین مفهوم - مفهوم کلی - در اسلام سابقه دارد؛ بلکه در ادیان دیگر هم، منتها مفهوم آزادی صددرصد منطبق با آزادی اسلامی نیست؛ آزادی اسلامی یک دامنه‌ی وسیع‌تری دارد؛ در یک جهاتی دقیقتر و حساستر است و لذا تفاوت‌های آزادی از نظر اسلام با آزادی از نظر فرهنگ غربی امروز رایج را عرض کردیم و حالا باید وارد بشویم در انواع و اقسام آزادی‌ها: آزادی فردی، مسئله‌ی برده‌داری، آزادی تفکر و اندیشیدن، آزادی عقیده، آزادی فعالیت‌های سیاسی، آزادی ابراز عقیده و بیان و قلم و آزادی‌های گوناگون دیگر. اینها را ان‌شاءالله در مباحث آینده عرض خواهم کرد و امیدوارم بتوانیم یک ترسیم درستی از آزادی در فرهنگ اسلامی که یقیناً تأمین آن یکی از وظایف حکومت اسلامی است، در این سلسله مباحث در اختیار برادران بگذاریم. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ قل هو الله احد. الله الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.
۱۳۶۵/۱۱/۱۷ https://khl.ink/f/21490 خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: الّذین یتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم.  همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را دعوت و توصیه می‌کنم به رعایت تقوا و پرهیزگاری و اجتناب از تبعیت از هوای نفس و توجه به خدا در همه‌ی گفته‌ها و اعمال و حتی اندیشه‌ها و خواطر. بحثی که امروز در خطبه‌ی اول عرض خواهم کرد، دنباله‌ی بحث در باب آزادی و وظائف دولت اسلامی در تأمین انواع آزادی‌هاست. بعد از تبیین مفهوم آزادی از دیدگاه اسلام و ریشه‌های آزادی، عناوینی که در باب آزادی‌ها بر روی آن تکیه می‌شود را - چه در معارف اسلامی و چه در معارف کنونی جهان - یکی پس از دیگری مطرح می‌کنیم و اوّلین عنوان که امروز درباره‌ی آن بحث کوتاهی خواهم کرد، بحث در باب آزادی فکر و عقیده است که یکی از مباحث مهم هم در اسلام است و هم در فرهنگ کنونی جهان. و کوشش می‌کنم امروز به طور کوتاه چهارچوبی از این بحث را ارائه بکنم و شاید در یک یا دو خطبه‌ی دیگر لازم باشد که در باب برخی جزئیات و نکات مطالبی عرض شود.  اولاً آزادی عقیده، آزادی فکر و آزادی مذهب امروز یک شعار پذیرفته شده‌ی جهانی است. یعنی در دنیا حتی حکومت‌ها و کشورهائی که به آزادی اعتقادی هم ندارند و انواع آزادی‌ها را، بخصوص آزادی فکر را در جامعه‌ی خودشان بشدت محدود کرده‌اند، دم از آزادی فکر و آزادی عقیده و آزادی مذهب می‌زنند و شعارش را می‌دهند؛ گاهی هم تظاهراتی که نشانه‌ی این است که در این کشور مثلاً مذهب یا عقیده آزاد است، انجام می‌دهند. مثلاً در کشورهائی که شدیداً روی عقیده‌ی اسلامی و دین اسلام حساسیت دارند، بعضی از ظاهرکاری‌ها انجام می‌شود تا در دنیا منعکس بشود که در این کشور آزادی فکر و عقیده تأمین شده است. نظر اسلام به طور کلی باید تبیین بشود. البته در آنچه که دنیا شعار آن را می‌دهد حرف زیاد است؛ اینکه آیا واقعاً در دنیا آزادی فکر که ادعا می‌شود، هست یا نیست، این در خور بحث و تفصیل است که من لااقل امروز به خاطر اینکه خطبه‌ی دوم مطالب بیشتری دارد، به آن نمی‌پردازم؛ اما اجمالاً نظر اسلام را در سه محور عرض میکنم.  محور اول این است که اصل فکر کردن و اندیشیدن در اسلام نه فقط آزاد است، بلکه لازم و واجب هم هست و شاید در بین کتاب‌های آسمانی و نوشته‌های مذهبی هیچ کتابی را نشود پیدا کرد که به قدر قرآن انسانها را به تفکر و تعقل و مطالعه‌ی در پدیده‌های حیات و امور مادی و معنوی و انسانی و تدبر در تاریخ و امثال اینها دعوت کرده باشد. این در هیچ کتاب دیگری شاید یا حتماً نیست. حتی تفکر در باب اصول مذهبی واجب است و پیدا کردن یک استدلال بر توحید یا نبوت یا بقیه‌ی اصول برای هر کسی لازم است. حتی بالاتر از این، اگر کسی در تفکرات مذهبی خود دچار وسوسه و تردید و شک و شبهه بشود، این هم از نظر اسلام چیز ناشایسته‌ای نیست. البته در شک نباید بماند و موظف است که با تلاش و تفکر و ادامه‌ی جستجو و بررسی به یک نقطه‌ی یقین‌آور و قابل اعتمادی خود را برساند. اما اصل اینکه در یک امری، در یک اصلی از اصول دینی در ذهن کسی شک به وجود بیاید، این چیزی نیست که در دین مقدس اسلام مرز ایمان به حساب آمده باشد و ممنوع باشد؛ اختیاری هم نیست، قابل منع هم نیست. لذا در روایات متعددی می‌بینیم که کسانی مراجعه می‌کنند به پیغمبر یا ائمه (علیهم السّلام) و از آنها گله‌مندانه می‌پرسند که ما درباره‌ی برخی از اصول دینی شک کرده‌ایم. شک در باب توحید، شک در باب وجود خدا، شبهه در این امور و خود آنها تصور می‌کنند که این شبهه، این وسوسه‌ی ذهنی موجب شده است که از دین خارج بشوند؛ به آنها گفته می‌شود نه، این موجب خروج از دین نیست. البته باید این گونه افراد راهنمائی بشوند؛ خود آنها هم باید دنباله‌ی مطالعه و تحقیق را رها نکنند. کسی آمد خدمت پیغمبر اکرم عرض کرد: «یا رسول الله هلکت»؛ ای رسول خدا هلاک شدم، بیچاره شدم. حضرت فهمیدند که او در مطالعات اسلامی خود به یک بن‌بست رسیده است؛ آن بن‌بست را برایش بیان کردند. گفت درست است، همین است. فرمودند: «هذا محض الایمان»؛ این عین ایمان است؛
۱۳۶۵/۱۱/۱۷ https://khl.ink/f/21490 این ایمان ناب است که تو در مسائل فکر کنی و دچار شبهه و تردید بشوی و آن شبهه و تردید را به کسانی رجوع کنی. پس اصل تفکر و اندیشیدن ولو در اصول مذهبی و پایه‌های حتمی و تثبیت شده‌ی دینی ممنوع نیست، بلکه لازم است و پیدا شدن شبهه و شک هم ایرادی ندارد. در حدیث معروف رفع که: «رفع عن امّتی تسعة»؛ نه چیز از امت من برداشته است، یعنی مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد؛ یکی از آنها: «و الوسوسة فی التّفکّر فی الخلق»؛ یعنی حالت وسوسه در اندیشه‌ی انسانی نسبت به جهان و آفرینش که اگر کسی یک چنین وسوسه‌ای در ذهنش پیدا شد، این ممنوع نیست، این مذموم نیست، موجب گناه نیست و موجب مواخذه‌ی از او نخواهد بود. این محور اول که البته در این محور بحث‌های زیادی هست که بنا بر اختصار است و آنها را مطرح نمی‌کنم.  محور دوم این است که عقیده‌ی مذهبی هم تا آنجائی که در صدد مبارزه‌ی با عقیده‌ی اسلامی نباشد، دارا بودن آن عقیده ممنوع نیست؛ یعنی مجازات ندارد. البته «ممنوع نیست» یا «آزاد است»، بعد در بحث‌های بعدی باید درست شکافته بشود تا حدود این مسئله آشکار بشود. به طور اجمال اگر کسی در جامعه‌ی اسلامی عقیده‌ی غیر اسلامی داشت، اما عقیده‌ای که او را امر به مخالفت و معارضه‌ی با نظام اسلامی نمی‌کند، دارا بودن آن عقیده اشکالی ندارد. لذا در جامعه‌ی اسلامی یهودیان، مسیحیان، زردشتیان، صابئیان و دیگر مذاهب که مسلمان نیستند، زندگی می‌کنند، از حقوق خودشان استفاده می‌کنند و طبق اصل بیست و سوم قانون اساسی اینها آزاد در عقیده‌ی خودشان هستند و عقیده در جامعه‌ی اسلامی و بنا بر اسلام ممنوع نیست. در ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی «لا اکراه فی الدّین»، اینجور نوشتند که عده‌ای از جوانان یثرب قبل از آمدن پیغمبر به مدینه که هنوز مردم مدینه مسلمان نشده بودند و مدینه یثرب نامیده می‌شد، عده‌ای از این جوان‌ها با یهود که در اطراف مدینه سکنا داشتند، معاشرت پیدا کردند و چون یهودی‌ها با فرهنگ‌تر از کفار و مشرکین بودند، این جوان‌ها به مقتضای جوانی به آن یهودی‌ها گرایش پیدا کردند. بعضی از آنها یهودی شدند، بعضی هم که به دین یهود در نیامدند، اما قلباً نسبت به آنها اعتقاد و گرایش پیدا کردند. بعد که رسول خدا به مدینه آمدند و مدینه، مدینه‌ی اسلام شد و مردم مسلمان شدند و چند سالی هم با یهود پیغمبر مماشات کرد، بعد به خاطر اینکه قبیله‌ی بنی‌النظیر علیه پیغمبر و اسلام توطئه می‌کردند، خدای متعال دستور داد که بنی‌النظیر را از اطراف مدینه دور کنند و آنها را وادار به جلای این منطقه کنند. پیغمبر آنطوری که در سوره‌ی حشر هم آمده، اینها را از اطراف مدینه اخراج کرد و یهودیان بنی‌النظیر رفتند. وقتی که یهودی‌ها می‌رفتند، عده‌ای از این جوان‌ها که خانواده‌هایشان هم مسلمان شده بودند و خود این جوان‌ها هنوز به اسلام نگرویده بودند، اظهار علاقه کردند که با یهودی‌ها آنها هم جلای وطن کنند. خانواده‌هایشان مانع می‌شدند، به آنها می‌گفتند باید بمانید و باید مسلمان هم بشوید. اینجا آیه‌ی شریفه وارد شد که: «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغىّ». اکراه و اجبار در ایمان مذهبی وجود ندارد؛ چون امروز روزی نیست که حقیقت بر مردم پنهان مانده باشد و راه اسلام و راه هدایت از راه کفر آشکار شده. این جوان‌ها را حق ندارید شما اجبار کنید که باید مسلمان بشوید؛ بلکه می‌توانند بمانند و مسلمان هم نباشند. این آیه‌ی شریفه‌ی «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغىّ» هست و این هم حدیثی است که در ذیل آن آیه وارد شده. البته این نکته هم گفتنی است که «این عقیده آزاد هست» بدین معناست که آیا اسلام موافق و راضی است به اینکه کسانی به غیر عقیده‌ی حق باشند؟ قهری است که نه. «آزاد است» یعنی مؤاخذه‌ای دنبال این کار نیست؛ مجازاتی نمی‌کنند؛ کسی را که در جامعه‌ی اسلامی عقیده‌ی غیر اسلامی را داشته باشد، مادام که آن عقیده در صدد معارضه و مبارزه‌ی با نظام اسلامی و عقیده‌ی اسلامی نباشد؛ با نکات و تفاصیلی که در خطبه‌ی دیگری باید عرض بشود.  محور سوم فکر سیاسی است که گرایش‌های سیاسی و اندیشه‌های سیاسی در جامعه‌ی اسلامی آزاد است. هیچ کس را به جرم داشتن یک فکر سیاسی یا یک فکر علمی نمی‌توان مورد تعقیب قرار داد و اسلام اجازه‌ی این کار را نمی‌دهد. آنطوری که در قرون وسطی در اروپا رایج بود و دانشمندانی را به خاطر اعتقاد به کشفیات جدید و اکتشافات علمىِ روزبه‌روز زیر فشار قرار می‌دادند، عده‌ای را می‌کشتند، بعضی را به خاطر عقاید سیاسی از بین می‌بردند، هیچ کدام از اینها در اسلام نیست و اجازه‌ی این سختگیری‌ها هم به مسلمان‌ها داده نمی‌شود. علاوه‌ی بر همه‌ی اینها، تفتیش عقاید در اسلام نیست.
13651201_44115_128k.mp3
27.67M
🎧 بیانات امام خامنه‌ای در پنجمین خطبه با موضوع آزادی از نظر اسلام و قرآن ۱۳۶۵/۱۲/۰۱ https://khl.ink/f/21528 🔻 تبیین گفتمان انقلاب اسلامی (مخصوص خواهران) https://eitaa.com/joinchat/1059979282C80d94f5f94
۱۳۶۵/۱۲/۰۱ https://khl.ink/f/21491 خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: الّذین یتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم والاغلال الّتی کانت علیهم.  برادران و خواهران عزیز نمازگزار را توصیه می‌کنم به تقوای الهی و پرهیز از گناه و تسلیم شدن در مقابل الهام معنوی و ربانی احکام قرآن و مخالفت با وسوسه‌های نفس اماره. بحثی که امروز در خطبه‌ی اول عرض خواهم کرد، دنباله‌ی بحث آزادی فکر و عقیده در اسلام است که در هفته‌ی قبل درباره‌ی آن به طور مجمل مطالبی عرض شد و سه محور در باب این نوع از آزادی ارائه شد: یکی، محور آزادی تفکر و تعقل در اسلام که درباره‌ی آن بحثی انجام گرفت. دوم، محور آزادی عقیده‌ی مذهبی و سوم، آزادی تفکرات و عقائد و سلائق سیاسی.  درباره‌ی محور دوم یعنی آزادی عقائد مذهبی لازم است قدری بحث را توسعه بدهیم و این مسئله را که امروز در دنیا هم مطرح است، از دیدگاه اسلام تا حدودی که ظرفیت این مجمع اجازه می‌دهد، باز کنیم. مسئله‌ی آزادی عقیده در اسلام یک مسئله‌ی مهم و اساسی است که نظر متفکران اسلامی هم به صورت جمع‌بندی شده در این زمینه و مبسوط ارائه نشده است و بعضی از متفکرین و نویسندگان و محققین در آن باره بحث کرده‌اند، لکن به اعتقاد بنده این بحث باز هم محتاج بررسی و دقت نظر بیشتری است. بعضی تحت تأثیر موج آزادی عقیده در غرب و اینکه اینجور رایج شده است که هر عقیده‌ای محترم است و به هیچ عقیده‌ای نباید تعرض کرد قرار گرفتند و نظر اسلام را به سمت آزادی عقیده با همان معنای غربی سوق دادند. بعضی دیگر در طرف مقابل با توجه به بعضی از آیات کریمه‌ی قرآن و روایات مسئله را بسیار محدود و مضیّق گرفتند و کلاً عقیده‌ی مذهبی آزادِ غیر عقیده‌ی اسلامی حق را از دیدگاه اسلامی دور می‌دانند. شاید هر یک از این دو دسته نویسندگان و محققان نظر واقعی و بحث مستوفایشان - اگر این بحث را بخواهند بکنند - نتیجه‌ای غیر از آنچه که از گفته‌های آنها استفاده می‌شود باشد، ولی به هر حال آن مطلبی که بنده با مراجعه‌ی به آیات و بعضی از روایات و گفته‌های بزرگان در این زمینه به نظرم رسیده و فعلاً در حد یک عقیده‌ای است که جای بحث و مطالعه و تبادل نظر دارد، این چیزی است که امروز عرض خواهم کرد و همان طور که عرض کردم، باب بحث بسته نیست، این چیزی است که بنده فعلاً از منابع اسلامی و شرعی استفاده می‌کنم.  اولاً عقیده‌ی قلبی چیزی که بتوان آن را مورد فشار و زور قرار داد، نیست. آنچه که می‌تواند مورد زور و فشار و تحمیل قرار بگیرد، او عمل انسانی است، منش انسانی است، نه عقیده‌ی قلبی. لذا شما می‌بینید سخت‌گیری‌هائی که در قرون وسطی در اروپا نسبت به عقاید مذهبی و سیاسی و اجتماعی و علمی انجام گرفت و به کشته شدن و زنده در آتش افکنده شدن هزاران نفر انجامید، نتوانست آن عقاید را از بین ببرد و منسوخ کند و آن عقاید مثل دیگر عقایدی که در طول تاریخ مورد فشار قرار گرفتند، در جامعه ماند. عقیده زور بردار نیست. عقیده را با ابزار خاص خودش می‌شود تغییر داد یا در کسی ایجاد کرد. ما می‌توانیم در یک جمله بگوئیم عقیده در اسلام آزاد است، منتهی این آزادی عقیده را باید باز کنیم و معنا کنیم. یعنی چه آزاد است؟ آزادی عقیده به این معنا نیست که اسلام اجازه می‌دهد و جایز می‌شمارد و روا می‌داند که انسان‌ها از عقیده‌ی حق، از بینش درست منحرف بشوند و یک اعتقاد غلط و نادرست را در قلب و فکر خود بپذیرند. اگر کسی بگوید آزادی عقیده در اسلام معنایش این است که هرکسی از نظر اسلام می‌تواند و برایش مباح و رواست که هر نوع عقیده‌ای را ولو باطل و غلط انتخاب بکند، این یقیناً راه ثواب را نپیموده است (طبیعی است که همچنانی که اعضا و جوارح انسان وظائفی دارند و اعمالی را باید انجام بدهند، قلب و فکر انسان هم وظیفه‌ای دارد که در روایات هم به وظائف قلب و روح اشاره شده است و آن وظیفه عبارت است از اینکه خدای متعال را به وحدانیت و صفات حسنی بشناسد و درباره‌ی نبوت و درباره‌ی معاد و درباره‌ی بقیه‌ی معارف اسلامی همان عقیده‌ی حق و صحیح را بپذیرد.) پس، معنای آزادی عقیده این نیست.
۱۳۶۵/۱۲/۰۱ https://khl.ink/f/21491 معنای آزادی عقیده در اسلام این است که حالا اگر کسی این وظیفه‌ی اسلامی و قلبی خود را انجام نداد و یک عقیده‌ی غلط و باطلی را به عنوان اعتقاد خود انتخاب کرد، آیا اسلام با اینگونه انسانی چگونه رفتار می‌کند؟ آیا در برابر او بزور متوسل می‌شود که باید از عقیده‌ی خود برگردی؛ شمشیر را بالای سر او می‌گیرد که باید به عقیده‌ی حق ایمان بیاوری؟ او را از حق حیات در جامعه محروم می‌کند؟ او را از حقوق شهروندان در جامعه‌ی اسلامی محروم می‌کند؟ او را از میان خود اخراج می‌کند؟ نه. اسلام هر چند آن عقیده را قبول ندارد و آن را ناروا و ناجایز می‌داند، اما دارنده‌ی عقیده باطل و غلط را نه فقط از حق حیات محروم نمی‌کند، بلکه از حقوق اجتماعی هم در حد مقررات و چهارچوبهای آن جامعه محروم نمی‌کند. این یک مطلبی است که ما هم در آیات قرآن، هم در سیره‌ی پیغمبر و تاریخ صدر اسلام بروشنی آن را مشاهده می‌کنیم. پس آزادی عقیده به این معناست که هیچ کس در جامعه‌ی اسلامی به خاطر عقیده‌ی غلط و باطل خود زیر فشار قرار نمی‌گیرد. اسلام مثل اروپای قرون وسطی نیست که کسی را به خاطر یک عقیده‌ای تهدید به قتل کند؛ مثل روش نظام اُموی و عباسی نیست در صدر اسلام که کسانی را به خاطر داشتن عقایدی که دستگاه حکومت آنها را قبول نداشت و غلط می‌دانست، زیر فشار قرار بدهد و از حق زندگی محروم کند یا تحت تعقیب قرار بدهد یا کیفر کند یا مالیات و مجازات مالی برای یک عقیده‌ای معین کند. هیچ یک از اینها در اسلام نیست، بلکه اسلام کفار را و کسانی را که به اعتقاد او معتقد نیستند و از دایره‌ی عقاید اسلامی بیرونند، در جامعه‌ی اسلامی تحمل می‌کند، برای آنها حق قائل است، از آنها دفاع می‌کند، اگر دزدی خانه‌ی آنها را بزند هم، مجازاتش می‌کند و امنیت و سلامت و بقیه‌ی حقوق اجتماعی را برای آنها هم در صورتی که آنها به شرایط زندگی در این جامعه عمل کنند - که اشاره خواهم کرد - مجرا می‌داند. در یکی از خطبه‌ها درباره‌ی هجوم سپاهیان اموی به شهر انبار امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) می‌فرماید: «بلغنی انّ الرّجل منهم کان یدخل علی المراة المسلمة و الاخری المعاهدة»؛ شنیدم که این غارتگران، این مهاجمین وارد خانه‌ی زن مسلمان یا زن اهل کتاب می‌شدند که مسلمان نیست و زیور آلات او را از او می‌گرفتند و دستبند و پا بند او را که طلا بوده، از پایش خارج می‌کردند. و بعد در آخر همین بیان، امیرالمؤمنین می‌فرماید که جا دارد اگر انسان مسلمان از این غم بمیرد؛ غمِ تهاجم دشمنان و متجاوزین به خانه‌ی زن مسلمان یا زن یهودی و نصرانی که در زیر سایه‌ی اسلام و در جامعه‌ی اسلامی زندگی می‌کند. این یک مطلب.  و در کنار این، چند مطلب دیگر را هم باید دانست. اولاً آنچه که اسلام روی او حساسیت به خرج نمی‌دهد، خود عقیده است، اما آثاری که در عمل آن شخص مترتب بر عقیده بشود و مخالف مصالح نظام اسلامی باشد، چرا، در مقابل آنها حساسیت زیادی را اسلام نشان می‌دهد. یعنی اگر این شخصی که عقاید حق را قبول ندارد، بر طبق عقاید خود عمل بکند، اما آن عمل به حیثیت جامعه‌ی اسلامی، به امنیت جامعه، به سلامت جامعه، به یکپارچگی جامعه و به دیگر مصالحی که در این جامعه مورد نظر هست، ضربه‌ای نزند، اشکالی ندارد. برای خودش، بر طبق عقاید خودش عمل می‌کند. مثلاً در معابد خودشان، در کلیساهای خودشان حاضر می‌شوند و اعمال دینی را انجام می‌دهند، اما اگر اعمالی بر طبق عقاید خودشان انجام بدهند که حیثیت جامعه را، سلامت اخلاق را در جامعه، یکپارچگی جامعه را، استقلال جامعه را و جهات گوناگونی را که دولت اسلامی برای یک جامعه در نظر می‌گیرد خدشه دار بکند، اینجا دولت اسلامی عکس‌العمل نشان می‌دهد و آنها را از آن کار باز می‌دارد و اگر اصرار کردند، آنها را مجازات خواهد کرد. پس بنابراین، این آزادی صرفاً در محوطه‌ی عقیده و نیز اعمالی است که با چهار چوب جامعه‌ی اسلامی منافاتی ندارد، اما اگر اعمالی از آن شخص مخالف با عقیده‌ی نظام اسلامی سر بزند که با مصالح جامعه‌ی اسلامی و با چهار چوب‌ها و مقرراتی که از آن عقاید اسلامی سرچشمه گرفته منافات دارد، با آنها معارضه دارد، نه، اینجا دیگر نظام اسلامی آن را تحمل نمی‌کند و با او معارضه می‌کند. این به معنای مخالفت با آزادی عقیده نیست، این به معنای حراست از مرزهای جامعه است؛ مرزهای فرهنگی، مرزهای اقتصادی، مرزهای سیاسی، و این وظیفه‌ی دولت اسلامی است و بایستی آن را رعایت کند. در همه‌ی عقاید و سلائق دیگر هم همین طور است. در همین مسائل روزمره‌ی معمولی خودمان در جامعه ملاحظه کنید.
۱۳۶۵/۱۲/۰۱ https://khl.ink/f/21491 من یک مثال بزنم: ممکن است شما معتقد باشید که سرعت زیاد مثلاً برای انسان بهتر است. وقتی سوار اتومبیل و وسیله‌ی نقلیه می‌شوید، با سرعت زیاد دوست دارید حرکت کنید، این را دوست می‌دارید، به او اعتقاد دارید؛ یک فلسفه‌ای برایش دارید.‌ بسیار خوب، این عقیده‌ی شما برای خودتان، کسی کار به این عقیده ندارد، اما اگر شما بخواهید این عقیده را در عمل اعمال کنید و توی خیابان‌های شهر با فوق سرعت مجاز حرکت کنید، جلوی شما را می‌گیرند. یا عقیده دارید که سرعت زیاد چیز بدی است و باید با سرعت کم حرکت کرد. این هم اعتقاد شماست، مانعی ندارد، اما اگر در یک اتوبان وسیعی که سرعت یک حداقلی دارد و از آن کمتر سرعت جایز نیست، خواستید با سرعت کم حرکت کنید، باز اینجا جلوی شما را می‌گیرند و نمی‌گذارند. ببینید در مسائل معمولی و روزمره‌ی زندگی مسئله اینجور است. در مسائل کلی و عقاید هم، نظر اسلام این است: عقیده‌ی شما برای خودتان، اما اگر عملی بر آن عقیده بخواهد مترتب بشود، این در صورتی مجاز هست که با چهارچوب جامعه منافاتی نداشته باشد.  نکته‌ی دیگر در زمینه‌ی آزادی عقاید این است که علی‌رغم این بلند نظری و سعه‌ی صدری که اسلام در برابر عقیده‌ی باطل و خلاف به خرج می‌دهد، اینجور هم نیست که اسلام دوست بدارد و راضی بشود که انسان‌ها دستخوش عقاید باطل و غلط و انحرافی و کج باقی بمانند. عقیده‌ی یک انسان پایه‌ی زندگی اوست. عقیده‌ی یک انسان سرنوشت ساز حرکت اوست. محبت به انسان که در اسلام یک امر مسلّم هست، اجازه نمی‌دهد که اسلام راضی بشود که انسان‌ها در ورطه‌ی عقاید باطل غرق بشوند و به کمک آنها نشتابد. چرا، اسلام کمک می‌کند، منتهی این کمک کردن، کمک کردن بزور نیست - همان طور که گفتیم - ریشه‌ی عقاید فاسد چند چیز است، اسلام این ریشه‌ها را از بین می‌برد و می‌خشکاند گاهی ریشه‌ی یک اعتقاد غلط، خصوصیات نفسانی یک انسان است. بعضی انسانها لجوجند، بعضی متعصبند، بعضی خودخواهند، بعضی در انتخاب یک فکر و یک عقیده عجولند، با صبر و حوصله و همه جانبه نگریستن، با مطالعه و تفکر آن عقیده را انتخاب نمی‌کنند. این خصوصیات نفسانی است که انسان‌ها را دچار انحراف عقیده می‌کند. اسلام با این مقابله میکند. اسلام در نظام تربیتی خود مردم را وادار به تفکر می‌کند، مردم را از لجاجت در عقاید و در اعمال باز می‌دارد، مردم را از تعصب به آنچه که از گذشتگان شنیده‌اند منع می‌کند، مردم را از اینکه با عجله یک فکر را بپذیرند و جوانب آن را مطالعه نکنند باز می‌دارد و منع می‌کند. ریشه‌ی آنگونه انحراف‌های اخلاقی را و خلقی را در انسان‌ها از بین می‌برد. بعضی از انحرافات ناشی از هوسرانی‌ها و هواپرستی‌ها و شهوت‌رانی‌هاست، سود پرستی است، بعضی به خاطر منافع خودشان هست که یک عقیده‌ی درست را قبول نمی‌کنند. اسلام در نظام اجتماعی جلوی سوء استفاده‌های گوناگونی از این قبیل را می‌گیرد، راه بهره‌برداری‌های غلط و ظالمانه، چه اقتصادی و چه فرهنگی، را سد می‌کند تا ریشه‌ی آن نوع گرایش‌های انحرافی هم خشکیده بشود. گاهی دور ماندن از شنیدن سخن حق و تبلیغ سخن حق، تک ماندن، تنها ماندن، انسان‌ها را دچار انحراف فکری و عقیدتی می‌کند. اسلام در بافت اجتماعی خود اجازه نمی‌دهد انسان‌ها از شناخت سخن حق و تبلیغ سخن حق دور بمانند، آنها را با حقایق آشنا می‌کند و اجازه نمی‌دهد که کسانی در هر گوشه‌ی دنیا که زندگی می‌کنند، سخن حق به گوش آنها نرسد. وظیفه‌ی تبلیغ دین را که همان رساندن پیام دین هست، بر عهده‌ی همه‌ی مسلمان‌ها می‌گذارد که این وظیفه وسیله‌ای است برای اینکه کسی در ابهام، در کج فکری نماند و راه برای پیدا کردن عقاید حق جلوی او باز بشود و بالاخره با فتنه‌گری و اعمال فشار روی عقاید حَقّه هم اسلام بشدت مقابله می‌کند که مسئله‌ی ارتداد به اینجا ارتباط پیدا می‌کند که من در یک خطبه‌ی دیگری ان‌شاءالله در این زمینه باز یک قدری بیشتر صحبت می‌کنم.  به طور خلاصه آنچه که امروز عرض کردم، در یک جمع‌بندی این می‌شود که اسلام کسی را بزور و اجبار وادار به پذیرفتن یک عقیده‌ای یا اعراضی از یک عقیده‌ای نمی‌کند، اما از اینکه آن عقیده‌ی غلط و باطل منشأ فساد در جامعه بشود جلوگیری می‌کند و راه‌های اعتقاد درست را روی انسان‌ها باز می‌کند و راه‌های اعتقاد غلط را روی انسانها می‌بندد. در جامعه‌ی اسلامی اگر به این ترتیب مشی بشود، انسان می‌داند و می‌تواند درک کند که در مدت کوتاهی عقاید عمیق اصیل روشن و ناشی از تفکر سالم در همه‌ی افراد جامعه‌ی انسانی به وجود می‌آید و آگاهی و روشنفکری در جامعه پیدا می‌شود. تا ان‌شاءالله دنباله‌ی این بحث را در یک خطبه‌ی دیگری عرض کنم. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ قل هو الله احد. الله الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.