eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6هزار ویدیو
63 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم بی.ام.دبلیو سوار؛ «احمد محمد مشلب» را اولین بار با این لقب شناختیم. .... جوان خوش تیپ و خوش سیمایی که در تصویر معروف کنار خودروی گرانقیمت خود ایستاده و لبخندی به لب دارد؛ از همان لبخندهایی که به خاطر می ماند ، مثل لبخند «جهاد» که انگار اینجا دیگر هیچ کس شبیه او لبخند نمی زند احمد محمد مشلب از اهالی شهر نبطیه لبنان بود .از همان کودکی با عشق به اهل بیت (ع) در خانواده اش تربیت شد ، نفس کشید و بزرگ شد . شهید احمد محمد مشلب، شهید ۲۳ ساله حزب الله لبنان که به خاطر شیک پوشی به القاب مختلفی مشهور و معروف بود ، اما خودش دوست داشت به او غریب طوس بگویند چرا که به امام رضا (ع) علاقه فراوان داشت . درست در روزهایی که عده ای کج فهم تلاش می کردند تا مغرضانه «دفاع از حرم عقیله بنی هاشم» را به «پول» پیوند بزنند، «احمد» با آن لبخند زیبایش از راه رسید. همان روزهایی که می گفتند این جوان ها به خاطر 500دلار یا به خاطر بیکاری و تنگدستی به سوریه می روند. همان موقع بود که احمد آمد. جوانی که نفرهفتم لبنان در رشته تکنولوژی بود و چیزی از مال دنیا کم نداشت ؛ کرامت و غیرت شهید مشلب بود که او را به سوریه کشاند جوانی که در بخشی از وصیت نامه اش اینطور نوشته : «خدا توراکمک کند ای امام زمان! ماانتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم واصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.» وصیت ایشان به تمام زنان این است که:عبا (چادر)است او می گوید عبا مدل است و اولین زنی که صاحب عبای زنانه است حضرت زینب(س)بود او اینگونه بود وهمیشه عبا روی سرش قرار داشت ولی حجابی که الان میکنیم وچیزهایی غیرمعلوم است مهم ترین مسئله این است که دختران وزنان حجاب خود را حفظ کنند. ودختری که بیرون می آید وبه صورت عادی وبدون زینت در برابر دیدگان مردم برود و نگاه هایش را به زمین بدوزد واحترام حجاب وعبایش را نگه دارد. @dadashebrahim2
وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 ♥️|↫ @dadashebrahim2
‹.🙂💛.› ‌‌میدونۍ‌بدترین‌جاۍ‌زندگۍ‌ڪجاست؟ اونجا‌کہ‌بہ‌خاطر‌یہ‌فیلم،نمازتو‌سریع‌میخونۍ یا‌اصلا‌نمیخونۍتابہ‌اون‌فیلم‌برسۍ!💔 فقط،فڪر‌نمیکنۍ‌رو‌زقیامت‌‌اونۍ‌کہ ‌بہ‌دادت‌میرسہ‌نمازه‌،نہ‌‌دیدن‌فیلم🙂• @dadashebrahim2
همراه های عزیز داداش ابراهیم از امشب بخش معرفی کتاب هم داریم😍هرشب ی قسمت از یک کتاب خوب😊 لطفا نظراتتون درمورد این بخش ب ایدی زیر ارسال فرمایید👇 @A_bahrami67
هر روز با معرفی یک قسمت از کتاب: 🔴اگر فرصت خواندن تمام داستان هارا نداشتید؛میتوانید داستانی را انتخاب کنید و بخوانید. اگر فرصت خواندن تمام داستان هارا داشتید؛شاید با چیدن داستان ها کنار هم به لذت دومی هم دست پیدا کنید! 🌱 🍃 🌾 ؟🌸 ❄️ 🍂 🥀 🎋 🌷 و.... بدو بیا قسمت هارا ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/1085079789Cb15fdac39e
🌱 فرمانده گفت: _دارعلی!تعدادی رو با خودش بِبَر میدان فرمانداری!دشمن نفوذ کرده! دارعلی دوازده نفر داوطلب تازه از راه رسیده را برداشت و پشت سر راهنمای بومی حرکت کرد.قسمت پل نو که هنوز به تصرف دشمن در نیامده بود،شدید زیر آتش توپخانه بود.ساختمان در هم کوبیده و شهر از سکنه خالی شده بود.دود غلیظی از گمرک آبادان به هوا می رفت.افراد گروه شوق داشتند تا زودتر توی خط اول جبهه جنگ مستقر بشوند و با دشمن بجنگند.جوان و بی تجربه بودند.یکی،دو خیابان را پشت سر گذاشتند. راهنما ایستاد و گفت: _کا اینم فرمانداری ک...... تا آمد بقیه حرفش را بزند،توپ و خمپاره مجال نداد. دود و خاک فضا را پر کرد. آتش که سبک‌تر شد،مرد راهنما ترکش خورد و روی زمین افتاد و دست روی پهلو گذاشت؛خون از درز انگشتانش بیرون می‌زد.دارعلی کسی را مامور کرد تا راهنما را به عقب منتقل کند.راهنما که به عقب منتقل شد،از همه طرف زیر آتش قرار گرفتند و زمین گیر شدند. چشم گروه به دارعلی بود تا چاره‌ای کند. اطراف را کاوید.چشمش که به دیواره سیمانی افتاد،داد زد: _موضع بگیرید... آتیش کنید طرف دشمن! موضع‌گرفتند و از پشت دیواره سیمانی آتش ریختند. مراقب جلو بودند و با کوچکترین آتشی،پاسخ می‌دادند. تا دو،سه زخمی روی دست آنها ماند. جبهه جنگ که آرام شد،جای وضو،تیمم گرفتند و نماز خواندند. با سر نیزه کنسرو لوبیا باز کردند و همراه نان کارتونی خوردند. تا صبح چهار چشمی مراقب جلو بودند و خواب به چشم‌شان نرفت. صبح دوباره به طرف آن ها تیراندازی شد. باز به شدت پاسخ دادند. توی بد مخمصه‌ای افتاده بودند. فکرشان از زور آتش مقابل کار نمی‌کرد. به زمین چسبیده بودند و جرات سر بالا آوردن را نداشتند.مهمات آنها هم داشت ته می‌کشید. حوالی ساعت ده راهنمای زخمی، زیر آتش دو طرف خودش را رساند به گروه. از خوشحالی حال کسانی را داشتند که از جنگل انبوه و بی‌انتهایی نجات پیدا کرده باشند. راهنما که جلو آمد. نگاهی به دیوار سیمانی انداخت و نگاهی به گروه،پرسید: _کا این‌جا موضع گرفتید؟ دارعلی سینه‌اش را جلو انداخت و گفت: _بله! _تیر هم می‌انداختند؟ _تا دلت بخواد،مهماتمون ته کشیده. _دشمن رو هم دیدید؟ _مرد حسابی ما خودمون رو هم زورکی می‌بینیم،چه برسه به دشمن! _کا دست مریزا! کا بارک الله! کا آفرین... . دار علی باد انداخت توی غبغب و دوباره سینه جلو انداخت. درست مقابل راهنما قرار گرفت. _مگه چی‌شده؟ _مرد حسابی دیروز تا حالا، روبه میهن ،پشت به دشمن،بچه های خودمون رو زیر آتیش گرفتید ! دار علی هوار کشید: _دشمن پشت سر ما!؟ راهنما دور که شد، گفت: _بچه ها دیروز گفتن ، دشمن داره بدجوری دفاع می‌کنه، نگو این عوضی ها بودن! @dadashebrahim2
ٺـقدیـم‌شـماقشـنگآےدلـم!🦋🔏 نشر و کپی از این کانال مجاز و حلال است. و مزید شکر و سپاس‌..🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 @dadashebrahim2 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🌸~✾┈•••
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
دعای عهد🍃🌹🍃 بخونیم دعای عهد رو هر روز بعد نماز صبح التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان ،برا اقای غریبـــ و تنهایمان یا رب فرج اقای تنهایمان را برسان🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرروز متوسل میشیم به شهید ابراهیــم هادیـــ ..❤️ نذر نگاهت گناه نمیکنم .. شهید ابراهیم هادی ✨❤️
دفترچھ‌ای داشت که برنامه و کارهایش را داخل آن می‌نوشت✍🏻 . روزۍ که خیلی کار برای خدا انجام می‌داد بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود . یادم هست یک بار گفت : امروز بهترین روزِ من است! چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده خدا باز کنم :)💘 | . | کانال شهید ابراهیم هادی 👇 @dadashebrahim2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋••~ رفیقے‌ڪہ‌تو‌ناخوشۍ‌ها دلخوشۍ‌دنیامہ😇♥️ 🌱 ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ✨ 💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞 ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ سلام صبح و عاقبتتون شهدایی🤚🌺 ┏━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┓  「⃢🦋➺@dadashebrahim2 ┗━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┛
+ بزرگترین آرزوت چیه؟! _ شهادت 💔 :)
"صبر" نام دیگر مادران شهدا ...💔
• بیخیالِ همه‌ی دردامون ؛ خوشبختی یعنی که یه شهید تو زندگیت باشه♥. https://eitaa.com/joinchat/1085079789Cb15fdac39e
*تا خودمان را نسازیم و تغییر ندهیم جامعه ساخته نمی‌شود. *مشکل کار ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم الا رضای خدا. *به فکر مثل شهدا مردن  نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🤍🌱 شهید ابراهیم هادی:)! @dadashebrahim2
🕊یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا آخرین بار که کریم عازم جبهه بود، او را از زیر قرآن رد کردیم. دست هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! تو را به این قرآن قسم می دهم که مرا به وطن بازنگردانی و شهادت را نصیب من بفرمایی». آن روز خدا دعایش را اجابت نمود و کریم در همان سفر به آسمان پیوست. شهید کریم منصور دهقان منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:209 بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 کپی آزاد است. ┏⊰✾✿✾⊱━─━┓ @dadashebrahim2 ┗━─━⊰✾✿✾⊱┛