eitaa logo
دفتر شعر من
96 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
ما همه دلداده ایم و عاشق و شیدای شاه تا ابد بی تاب از شرح مصیبتهای شاه حب او دلهای ما را متحد می سازد و درس می گیریم ما از مکتب زیبای شاه هر چه مربوط است با او محترم در نزد ماست جملگی بیزار هستیم از همه اعدای شاه ما فقط از دوستدارانش جدا سازیم دوست پس رها سازیم هر یاری نماند پای شاه چای چای روضه و چای عراقی بین راه نیستم چای خور اما فرق دارد چای شاه عسکری هیهات منا ترک مولایی چنین قطره ای هستیم و راهی بر دل دریای شاه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲
اثری از شهدا نیست؟؟ تو نابینایی؟! بر تو این بس که جدا نیست ز ایران جایی این ره کرببلا نیست که در آن هستی؟ اظهر الشمس تر از این نبود انشایی به خدا وابگذاریم بیا خون حسین؟ با تو شد سهم حسین بن علی تنهایی هر چه اندازه ی ما نیست رها باید کرد؟ نیست انگار تو‌ را خالق بی همتایی؟ گم شدی فرصت بر سعی و خطا نیست؟ درست پس بیاویز به یک مرشد جان افزایی همه جا هست خدا ، شرط ولی رهپویی است ز نشستن بشود رود کجا دریایی؟ ره حسین است فقط، بیخود از او دور شدی راه تو راه خدا نیست، که با اعدایی ره درست است و یا نیست !؟! مهم نیست مگر؟ مرحبا گفتی عجب جمله ی بی معنایی بهتر از آنکه شهید است شهیدی دگر است نیست ما را به جهان مرتبه ی والایی بیش از این در دل خاموشی و ظلمت منشین تا که از صحبت نا پخته کنی پروایی عسکری گر همه ی دهر شود دشمن او ما نگیریم به جز عشق خدا مولایی ۲۷ مرداد ۱۴۰۲
. . دردا که کهنه پیرهنی در امان نماند دردا که جا ز قافله یک ساربان نماند انگشت چون به خاطر خاتم بریده شد بعد از هجوم هیچ از ان کاروان نماند دختی لباس را به دو دستش گرفته بود بر گوش و گوشواره برایش توان نماند آتش فتاده بود به دامان دیگری خاموش تا نمایدش آن را زمان نماند طفلی به خار بادیه پایش خلیده بود از یک سه ساله دخت که دیگر نشان نماند بیمار را که گبر جسارت نمی کند از بیم این قماش امانی به جان نماند کوفی ربود معجر زینب و زینتی بر دست و پا و گوش و گلوی زنان نماند آتش هنوز در دل و در خیمه شعله ور وقتی برای شکوه از این و از آن نماند ای عسکری جماعت کوفی چه کرده اند تا بعدشان به دهر خطایی گران نماند ۲۹ مرداد۱۴۰۰
. به روی خاک افتاده است عریان به خون غلتیده جسم گلعذاران نماز اما ‍گزارد دیو و دد را چو باشد شیخ از یاران شیطان نشسته روی مرکبهای بی زین همه دردانه های یاس و ریحان به سوی کاخ شیطان رهسپارند نه از راهی دگر از راه میدان که قلب آل پیغمبر بسوزد که خصم مرتضی را نیست وجدان پدر را یک نفر آید به فریاد یکی هم بر برادر گشته گریان یکی بر چشم و بازوی علمدار یکی بر زلفهای نابسامان یکی از رؤیت شق القمرها ز گلهای به فوج نیزه پنهان یکی مادر بگوید پشت مادر شود هی خنده هایش را به قربان فدایی می شود زینب بر آن شاه که شد غارت سپاهش یوم اثنان؟! بگوید من فدای تشنه کامی که خونش بر محاسن گشت ریزان علی را رنگ بر صورت نمانده و نزدیک است از محنت دهد جان بگوید از چه این گلها ی پرپر رها گشتند در دشت و بیابان چنان در غفلتند از دفنشان قوم که گویا کافرند و نا مسلمان که با او گفت زینب بیش از این مخور غم یادگار شاه خوبان بر این کرب و بلا پیغمبر حق بر آباء تو بودش عهد و پیمان که دفن این سبک بالان عاشق نباشد کار هر بی دین و ایمان گروهی می فرستد حضرت حق که نشناسندشان این قوم نادان به قبر شه نهند آنها نشانی که رفع آن نسازد اهل عدوان پس از آن جلوه می سازد فزونتر چو هر بارش خسان سازند ویران «چراغی را که ایزد بر فروزد» کند پف هر که اش سهم است نیران الهی عسکری این روضه ی تو شود مقبول آن محبوب یزدان ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ جای سوال است که چرا حضرت زینب فرموده اند جانم فدای آن آقایی که سپاه او روز دوشنبه غارت شد . در حالیکه عاشورا در اکثر متون جمعه یا شنبه عنوان شده بايد گفت که اين کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبه‌اي اشاره دارد كه غاصبان خلافت در سقيفة بني ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بناي انحراف و گم راهي ميليون‌ها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعة كربلا را نيز كه ثمرة اين فتنة ننگين بود، طراحي نمودند و در حقيقت خنجري كه شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوي نازنين امام حسين‌(عليه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال 11 هـ .ق. آن را از غلاف بيرون آورده و براي كشتن امام حسين‌(عليه السلام) آماده كرده بودند. آنكه طرح بيعت شـورا فكـند خود همانجا طرح عاشورا فكند
ای منتظر دائم ارباب خواهان ظهور عاجل یار هستی به عمل شیعه ی مولا؟ یا منتظری فقط به گفتار با این همه جرمی که نمودی پیمان خودت را نشکستی؟! تو گوش به فرمان که هستی با دشمن او عهد نبستی؟! در خلق و منش مثل که هستی؟ از جام شراب که تو مستی؟ در درس عمل نمره ی چندی در صدق کجای کار هستی؟ دل در گرو عشق که داری؟ آن کیست که اش تو بی قراری؟ دلداده ی بر رنگ نگاری یا شیفته ی نقش و نگاری دادی تو دل و دیده به ابلیس هم منتظر مرد خدایی خوبی طلبی خوب شو ورنه از خوب کنی عزم جدایی باید ببری ز یار بویی پایان بدهی به این دورویی هم رنگ نگار خویش گردی هر چیز که گوید او بگویی پس توبه کن و به نفس خود گو باید که شویم همره او ای گوش، به لغو باش مسدود ای پای مکن میل به هر سو ای دیده از امروز حیا کن شاید که تو را یار پسندید از شیشه ی آلوده و چرکین جز گرد و غباری نتوان دید پنجم تیر نود و چهار آخرین تصحیح ۹ فروردین۱۴۰۲
.
دل تو گر ز تماشای جنان دل بکند دل آئینه بگو از تو چسان دل بکند آفتابی و خزان است زمین دور از تو پس بیا تا که زما نیز خزان دل بکند ۲۱ اسفند ۱۴۰۱
"ای غائب از نظر به خدا می سپارمت" هر چند من بدم به خدا دوست دارمت آماده ام که جان به فدایت کنم عزیز آلوده ام ولی به خدا بی قرارمت هر چند از نگاه تو من آب می شوم دارم به سر چو ابر که روزی ببارمت دنیا بدون تو همه ویرانه است و پوچ هر روزِ دهر را به خدا می شمارمت من مفلسم برای تو جز جان نمی دهم جز لوح دل به لوح دگر کی نگارمت من زنده ام به شوق لقایت عزیز من خوش آن دمی که سخت به بر می فشارمت هر چند عسکری نبود باب میل تو بگذر از او مگو که به جا می گذارمت هفدهم مرداد نود و پنج آخرین بازبینی۷ آذر ۱۴۰۱
برای آنکه شود نهی از بدی مشکل نموده اهل خطا آب چشمه ها را گل جماعتی که از اول نداشت ستر و حجاب چو یافت فرصت و میدان بتاخت همچو ابل همان گروه که تنها به فیلم گه گاهی حجاب بر سر خود داشت خارج از آن ول همان گروه که جولی امام آنها بود ز هر چه قید و حجاب و عفاف کینه به دل شدند مام وطن را به فتنه آبستن شدند مادر هر کس فتد به هر محفل همان که واسطه اش گشته بود ام شهید برای همچو شهیدی کشید از جان کل برای ذلت زن، بردگی اهل هوس برای حبس زنان عفیف در منزل دوباره قاسم و عباس جان فدا گشتند دوباره غارت معجر حرامی بزدل برای آنکه تبرج کنند نامردان شدند همره اهل نفاق و فوج مضل شدند حامی اوباش دشمنان، داعش کشید در سر خود نقشه ی یکی موصل دگر گلایه ندارم من از نیامدنش که عسکری شده ام از بساط خانه خجل ۶آبان ۱۴۰۱
بر معاویه، رسانیدند جاسوسان خبر ابن عباس آورد تفسیرِ قرآن سر به سر گفت او باشد،پسر بر عمّه ی احمد بگو کیست در تفسیر آن دانا و لایق تر از او جملگی گفتند ،قولش شرح فضل حیدر است اینچنین تفسیر را قطعا، شکایت در بر است گفت آنها را،که خود شخصاً به اوسر می زنم می روم در مجلسش، آتش به منبر می زنم چون به مجلس گشت وارد دید برهانی نکو هیچ جای اعتراضی نیستش، از هیچ سو گفت تفسیر است، یا مدح علی را می کنی زاده ی عباس، از حق هیچ پروا می کنی؟ گفت او را ابن عباس ای معاویّه، علی در کتاب حق، کجا فضلش نباشد منجلی؟ چون نبی منذِر که باشد،کیست بر هر قوم هاد؟ گفت آخر دست بر این آیه می باید نهاد؟ آیه ی تطهیر را پرسید از او در شأن کیست؟ گفت علی، اما به قرآن، غیر از این آیات نیست؟ گفت آن راکع بگو کیست به یؤتون الزکوة گفت او ، اما نما جایی دگر را التفات  گفت بنما آن خبرچیست، که باشد بس عظیم؟ گفت او،اما همین را گفت باید مستقیم گفت در قرآن که باشد حبل بهر اعتصام؟ گفت او ، اما چرا گویی از این آیت مدام؟ گفت این قرآن که را گوید کفی بِلَّله شهید؟ گفت علی و علم او، باید جز این را هم بدید گفت از قرآن بگو نفس پیمبر را که کیست؟ گفت او، اما به قرآن، غیربَهل آیات نیست؟ باز پرسید، از چه سائل را عذاب آمد فرود؟ گفت از بغض علی، اما جز این آیت نبود؟ گفت بلِّغ بر نبی دادار در حق چه کس؟ گفت او، اما تو بر آیات دیگر هم برَس گفت بر دین ایزد اکملت لکم را از چه رو؟ گفت علی اکمال دین باشد، ولی این را مگو ابن عباس ایستاد و گفت من را خود بگو؟ از کجای این کتاب حق، نمایم گفتگو گفت پس تفسیر فرما سوره ی زلزال را گفت معذورم که این هم، دارد آن منوال را گفت عجب! با سوره زالزال دارد او چه کار؟ گفت نشنیدی به امرش، ارض را آمد قرار گفت پس راحت بگو، تادارد این قرآن وجود هست با آن حیدر و بر فضل او سازد ورود عسکری آن را که بر فضلش عدو دارد وقوف می توان توصیف آوردن به دنیای حروف؟! فروردین نود و سه  آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
برای آنکه که نتازد عنید و شیطانی به کذب و سفسطه ندهد فریب انسانی برای آنکه مشخص شود حقیقت چیست برای آنکه نماند بشر به نادانی برای آنکه شود دست فتنه گرها رو برای آنکه نیابد سراب میدانی برای آنکه زن و زندگی و آزادی نگردد اهرم بدخواه و بد دل و جانی برای آنکه که کمین می کند برای نفاق برای آنکه ستاند ز ما مسلمانی برای آنکه کشد از سر زنان معجر برای آنکه نسوزد دوباره قرانی برای آنکه بگیری مهار داعش را که آرتین نشود بی گناه قربانی برای آنچه که انسانیت به جا آورد به آرمان و به شأن و تبار ایرانی برای آنکه نگردد کسی هوایی خس کشند تا وطنی را به مرز ویرانی برای آنکه جوانان به راه کج نروند به ورد و جادوی آن کس که خوب می دانی برای آنکه نباشد به هر کجا داعی هر آن ز جامعه او را بود محبانی برای آنکه نسازد جوان ما کاری که بعد آوردش خجلت و پشیمانی برای آنکه شود خلع ید ز اهل ریا ز جمع مختلسان با نشان پیشانی برای آنکه عدالت به حق شود جاری نجیب زاده نیابد به خلق رجحانی برای عسکری و این دل شکسته ی او برای درد فراقی که گشت طولانی بیا امام زمانم بیا برای کمک بیا که دهر بگیرد دوباره سامانی ۱۱آبان ۱۴۰۱
. "راز دل با تو گفتنم هوس است" بر دلم رنج دوری تو بس است عقده بر عقده می گذارد عمر بی تو اینجا هوا عجیب پس است در دل بحر دُرِّ ما پنهان در غُرق رو برای خار و خس است سالها دشمنان به رقص و سرور شادى ما به خردى عدس است شادی بی نگار بی معنی است این جهان بی تو چون قفس است عسکری را دعا تویی هر دم نزد آن ایزدی که دادرس است ۲۹آبان۱۴۰۰
. سالها رفت، به تحریم تو عادت کردیم در نداری همه احساس سعادت کردیم هیچگه برد نشد عاید ما زین جلسات باز با این همه احساس رشادت کردیم جمعه خواندیم اگر ندبه برای فرجش راضی از خود همه احساس عبادت کردیم کی به برنامه الحاقیت عامل بودیم؟ در سخن گر همه اظهار ارادت کردیم در پی کشتن وقتیم و خیانت اما از تو هر روز تقاضای شهادت کردیم همه در خارج میدان به لعب چون خرگوش باز بر شیر ظریفانه حسادت کردیم زنده هستیم تمامی به امید یک و پنج غیر را مدعی حق سیادت کردیم عسکری را بشکن حضرت حق این تحریم شاید از برکت او حس ولادت کردیم روی میز تو گزینه است فراوان یارب بگزین عفو که اینگونه مرادت کردیم فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دوباره پوچ بودی جمعه رفتی ندیدم از تو سودی جمعه رفتی امیدی بر دلم آورده بودی همان را هم ربودی جمعه رفتی مرا دادی دوباره وعده ی وصل ولی خامم نمودی جمعه رفتی دلِ در انتظارم شکوه ها داشت تو بی گفت و شنودی جمعه رفتی برم بستی تو رویای فرج را در غم را گشودی جمعه رفتی بیا برعسکری آنسان که گویند عجب شعری سرودی جمعه رفتی ۴اسفند ۹۶ آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
مناظرات سیاسی دگر به اوج رسید ولی اگر چه قشنگند چشممان ترسید یکی برای یکی دیگر آمد از اول بر اینکه مستقل است آن یکی کند تاکید یکی دهد به رقیبش نشان در توبه که گفته بود ز تدبیر تو شدم نومید بداد وعده یکی هم که ریشه کن سازد سریع معضل بیکاری و سپس خندید یکی که وعده ی یارانه ی عجیبی داد چه بهتر آنکه صلاحیتش نشد تایید دلم که گور هزاران سوال صاﺋب شد شنید هر سخنی سوی یک نفر لغزید بیا که یوسف زهرا عجیب حیرانم بیا مرا برهان از جفای این تردید هشت اردیبهشت نود و شش 
تا بیایی کوچه را من آب و جارو می کنم هر هنر دارم برای خدمتت رو می کنم هی تصور می کنم وقت ظهورت را عزیز هی خیال خال و خط وچشم و ابرو می کنم ندبه ها در ندبه دارم عهدها در عهدها من به عشقت یاس ها را جمعه ها بو می کنم ای گل من گشته ام بیمار از هجران تو بر مداوای دل خود فکر دارو می کنم تا شوم شاها شبیه آنچه می خواهی توام میل بر همراهی افراد حق جو می کنم گشته ام نقال آه و هی حکایت قصه ای از غمت در حلقه ی بازو و زانو می کنم جمعه های بی تو من را تیرباران کرده اند باز هم چون می رسند احساس نیرو می کنم عسکری را وارهان از درد دوری ای خدا کی بگو دیدار با آن یار مهرو می کنم سوم فروردین نود و شش آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
. در هر مکانی عشق منزل می کند بر پا انواع مشکل حمله می آرند افواجا دیوانه می گردد در آنجا هر چه عاقل هست یک شیوه ی دیگر بگیرد شعر شاعرها صبر از میان خلق عاشق رخت بر بندد بر پندها گوشی نمی گردد نیوشا تا عاشق که باشی در پی وصل نگار خود سر می دهی،جان می دهی،هم خانمانت را گشتی چو بر عشقت فدا سر را بگردانی بر نی که گردد قصه ی تو بیشتر افشا حتی علی اصغر شش ماهه می گوید پیش خدای عشق من با سر روم؟ حاشا عاشق بگردی عسکری آنگه که بر داری دست از سرو جان خانمان بی ترس و بی پروا خرداد نود و چهار
. آمدی تا آنکه باشی ای امام انس و جان جان پناه جمله انسان های مظلوم جهان شیعه تنها نیست از دریای عشقت مستفیض نهر از هر جا که آمد سوی دریا شد روان هر که معلومش نباشد کار عالم دست کیست اربعین های تو حتما می شود بهرش عیان حضرت بارانی و باری به هر جای زمین هر که خواهد هر چه از تو هدیه آری بی گمان ملتمس چون بنگرد بر دست‌هایت روز حشر ترسمت آخر ببخشی شمر را ای مهربان شاید از این بر شفاعت شرط، اذن حق بود تا که دیوی مثل او هرگز نباشد در امان عسکری قربان آن قلب رحیمت یا حسین باز هم این نوکرت را بهر دیدارت بخوان دوم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ شهریور۱۴۰۱
. روز دحوالارض راهی شد رضا سوی مشهد، سوی حج هم مصطفی بر زمین روز نخستین نعمت و بر خراسان هم ز درگاه خدا آخرین حج حبیب حق بود تا خدا کامل کند نعمت به ما گسترش یابد برای خلق ارض تا که آید باز بر ایشان رجا زنده گردد باز هم این آرزو بر انام از جانب رب علی فرش سازد تا زمین را عسکری زیر پای حضرت خیر الوری ۴تیر۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۴ خرداد ۱۴۰۳
ای که در سینه ی من بذر ولا بنشاندی دل من را به تماشای رخت لرزاندی خبر عشق مرا باد صبا آوردت یا ز چشمان و دلم ساقی رعنا خواندی ای که در جرعه ی اول تو به بادم دادی هی مزن طعنه که در باده ی اول ماندی من خودم ملتفتم اهل خرابات نیم تو مرا سوی خم و باده و ساغر راندی بر در میکده ات آمد و رفتی دارم شاید از آن نظری باز برم باراندی عسکری گر به بهشتش ببری و نخورد از دو دستت قدحی غم ز دلش نستاندی  سی مرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ آذر۹۹
دوست دارم شوم علی آویز از همه دشمنان او به گریز دوست دارم تمام دنیا را من ز نام علی کنم لبریز دوست دارم که روزی از این کار پیش زهرا ی او بگردم عزیز دوست دارم به دشمنان علی ره نپویم دمی به غیر ستیز دوست دارم علی علی گویم گر چه زخمی شوم به خنجر تیز دوست دارم که شیعه اش باشم گرچه هم قدر دانه های مویز عسکری را اگر رها سازد افتد از اوج بی گمان به حضیض یا علی پس خودت نگه دارش تا نگردد دلش سیاه و مریض  اسفند نود و چهار آخرین بازنگری ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ 
آمدم خطی نویسم از شما اما علی مرگ بگرفتم قلم، شرمنده ات ماندم علی  هر چه گفتندم بگو جرداق قدری هم ز غیر من وفا دار تو ماندم غیر را راندم علی  شیعه در یک جمله یعنی، خلق نیکو داشتن این مسیحی را از این رو شیعه ات خواندم علی  بگذر از مردم، که هم کیشند یا هم نوع تو در صفای امر تو برعاملت، ماندم علی  هر که باشد در وجودش قطره‌ای انصاف، چون عسکری گوید به دل عشق تو بنشاندم علی سال نود و سه آخرین بازنگری ۱۵ خرداد ۱۴۰۳
داد پیغمبر علی را سر خاص بر علوم ناب قرآن اختصاص امر می فرمود ایشان بر علی تا قضاوت سازد او در بین ناس پای حکمش را خود امضا می نمود جمله فتواهای او را داشت پاس شافعی گوید چنین نه عسکری شیعه باشد شافعی با این قیاس گفت در صفین هم حق با علی است باطل است ابن ابوسفیان و عاص شافعی شاید که پنهان کرده است مذهب خود را ز قوم ناسپاس بیست و هشتم بهمن نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۵ خرداد ۱۴۰۳