eitaa logo
دفتر شعر من
96 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال اشعار خانم‌های شاعر: زینب نجفی @eitaaparvanegi بهجت فروغی مقدم @behjatf فاطمه عارف‌نژاد @fatemeh_arefnejad صفیه قومنجانی @nabzeghalam مارال افشون @poem12 فائزه زرافشان @faeze_zarafshan الهه بیات مختاری @aboajor عاطفه خرّمی @atefe_khorrami ناهید خلفیان @andisheysabz معصومه گودرزی @baresh_haye_ghalamman عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam مهتا منتظر @delnvshtMahta پریسا مصلح @khatdl سعیده کرمانی @kaftarchahiemamreza محنا امیری @mohanaamirii ملیحه آخوندی @seshanbee عاطفه‌سادات موسوی @atefesadatmoosavi ام‌البنین بهرامی @omolbaninbahrami مهتاب بهشتی @tarranemah معصومه‌سادات اسدیان @sher_zad مریم کرباسی نجف‌آبادی @maryam_karbasi_najafabadi طیبه عباسی @TaiebeAbbasi زهرا علیپور @zahraalipoor19 انسیه‌سادات هاشمی @folanipoem اعظم سعادتمند @azam_saadatmand ام‌البنین مبارز @sadatmobarez زهرا سپهکار @zahra_sepahkar سیده‌نرگس هاشم‌ورزی @snhashemvarzi راضیه مظفری @roozikenemidanam نگین نقیبی @najvayebaran معصومه شریف @masoome_sharif الهه سلطانی @elahesoltani هدیه ارجمند @hediyearjmand خدیجه خداکرمی @sogandbarqalam عاطفه جعفری @pishaninevesht رقیه سعیدی @saeidikimya زهرا حاجی‌پور @niloofaranehha مرضیه موفق @Ghoghnooooooos مهدیه اکبری @ATAMMAN صدیقه اژه‌ای @SheidayeEsfahani فاطمه غلامی‌ @fatemehgholami67 زهرا غلامزاده @zahra_gholamzadeh69 فاطمه دبیری @yadoyar کانال اشعار آقایان شاعر: سیدمحمدرضا شمس @shamssaghi مهدی جهاندار @mehdi_jahandar علی مقدم @sheikh_ali_moghaddam محمدجواد منوچهری @gida13 حسن زرنقی @h_zarnaghi احمد رفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei اشعار عاصی @ashare_asi محسن علیخانی @MohsenAlikhanySher محمد عابدی @Abedi_Aaeini علی سمرقندی @alisamarqandi محمد درّودی @darroudishaer میلاد عرفان‌پور @erfanpoor مجید بوری @majiidboori1371 مهدی شریفی @ashaarsharifi مهدی کبیری @mehdikabiri_qom محمدحسن محمدی @najvaydel1402 مهدی طهماسبی @tasvireshafagh احمد ایرانی‌نسب @ahmadiraninasab میثم رنجبر @meysamranjbar_channel حسین سنگری @hosseinsangari اسماعیل علیخانی @sherkadeh محمدحسین ملکیان @faraz_malekian مجتبی خرسندی @Mojtaba_khorsandi محمدتقی عارفیان @SharheAtasheDel محسن درویش @mohsen_darvish_harandi محمدمعین پوریلان @moeinpooryalan حسین مرادی @moradipoet حسن شیرزاد @sharh_sib یوسف رحیمی @Yusof_Rahimi محسن قاسمی @mohsenghasemi110 حسینعلی زارعی @saredustansalamat علی‌اصغر شیری @aliasgharshiri سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی @gardoune عباس جواهری رفیع @denj_tanhaii مسعود یوسف‌پور @yosefpoor_ir احمد علوی @ahmadealavi سروش وطن‌پور @soroush_0301 محمدهادی شریفی @mohammadhadisharifi محسن ناصحی @nasehi_mohsen محمدرضا ترکی @faslefaaseleh محمدمهدی سیار @mmsayyar مرتضی درزی @avayesokut حسن خسروی وقار @hasankhosravivaghar محمدحسن بیات‌لو @mohamadhasanbayatloo محمد خادم @khadempoet علیرضا مهران @alirezamehran_3 علی سلیمیان @alisalimian_poem محمدحسین انصاری‌نژاد @delnakhahi امیرحسین هدایتی @ashareamirhosienhedayati احسان نرگسی @ehsannargesi مهدی پرنیان @sheikh_ghm حامد طونی @hamedtooni احمد شهریار @ahmedshehryar1 امیرحسین پاسبان @apasban مهدی زارعی @mahdi_zarei_shaer عباس احمدی @abbasahmadi57 علی‌محمد مؤدب @alimohammadmoaddab رضا یزدانی @rezayazdaanii سیدعسکر رئیس‌السادات @daftareshereman محمدرضا قاسمیان @azsabuyeeshgh محمدرضا کاکایی @mohammadrezakakaei قاسم صرافان @GhasemSarafan علیرضا شیدا @faramooshnashodani حسین جعفری @robaei علی ذوالقدر @ali_zolghadr سجاد محمدیاری @sajjadmohammadyari محمد ثاقبی @SheerSaghebi محمدحسین رشیدی @meeghat شادروان سیدعلیرضا شمس قمی @shamseqomi رضا یزدی اصل @rezayazdiasl1001 علی رحمتی @Eghlimegharar مرتضی طوسی @morteza_tousi محمدحسین فیض اخلاقی @feyzefeyz مبین اردستانی @Mobin_Ardestani
من غیر عشق هر چه نمودم گناه بود حتی نماز بی نظرش اشتباه بود قرآن کتاب راه به حیدر رسیدن است دینی که داد غیر علی بر تباه بود ایمان به عشق او بشود محکم و سدید کوه عمل بدون علی کم ز کاه بود ای مدعی خدای بدون علی بت است بنهاده اند آنچه سرت را کلاه بود ثقلین دین حق چو علی و کتاب بود بی مرتضی به مصحف یزدان چه راه بود؟ ای عسکری خدا نکند از علی جدات هر کس نداشت حب علی روسیاه بود بیست و ششم تیر نود و پنج 
خواستم از وفا بگویم من یاد حیدر و احمد افتادم یاد لبیک مرتضی به نبی بر که جایم بخوابد افتادم یاد پاییدنش به جنگ احد چون منافق گریزد افتادم یاد ماندن به پای یارش با شصت زخمی که دارد افتادم خواستم تا بگویم از ایمان واژه ی شیر آمدم به دهان شیر یزدان به غیر پیغمبر بی حریف است در دل میدان آنکه از قدرتش شود به عجب هر یل نامی رجز بر لب شاهدش جنگ خندق و خیبر جسد عمرو و جوشن مرحب خواستم تا بگویم از احسان یادم افتاد حیدر و انبان نیمه شبها به دوش خود می برد او برای یتیم و مفلس نان خواستم تا که عشق حق جویم باز آمد هوای او سویم در نمازش کشند تیر از پا پس به غیر از علی نمی گویم تا خودم را زدم به زهد محک یادم افتاد قصه ای ز نمک پس به غیر از علی به سیر و سلوک من نخوانم کسی برای کمک  خواستم تا بگویم از قربت لیکن افتاد یاد من غربت شاید از آنکه غصب شد حقش با وجود هزار ها بیعت خواستم از برادری گویم شرط را در برابری جویم بر محمد به جز علی نسزد از ازل تا ابد اگر پویم می شود راه مصطفی ابتر غیر حیدر اگر شود رهبر چون علی جان احمد است چو رفت بعد از او شاید احمدی دیگر از علی نیست جز نبی بهتر کی شناسد به جز نبی حیدر اهل انصاف از برش گوید ها علیٌ بشرْ وَ کیف بشر ششم تیر نود و پنج 
گاهی سکوت و صبر خودش ظلم دیگری است وقتی صدا برای ستم دیده سنگری است آگاه اگر علیه ستم پیشه کام بست چون یار اوست ستمکار بدتری است ۸ خرداد ۱۴۰۳
خانه اش را شکاف داد ایزد پا به داخل نهاد بنت اسد خانه ای که برای نسوان بود از جهالت، بنا به منع ورود هیچ ممکن نگشت تا که در آن پا گذارند از پِیَش دگران چند روزی از او پرستاری شد به فرمان حضرت باری بار دیگر که باز خانه شکافت در برش قوم دُر نابی یافت بر ابوطالب این خبر که رسید تا خود کعبه با شتاب دوید تا به چشمانش آن گهر را دید زود در بر کشید و هی بوئید گفت ای رب شام و شمس و قمر لطف بنما به ما بده تو خبر با همان لطف مخفی و پنهان نام این طفل را نما تو بیان بر ابوطالب آن زمان ز سما آمد این گونه در جواب ندا اهل بیت رسول پاک خدا هست این نورسیده خاص شما نام او آمده ز جانب ما چون علی آمد از علیِّ عَلا یک کتیبه نوشته شد از آن شد به دیوار کعبه آویزان افتخار قریش بود الحق این عنایت که شد ز جانب حق بود بر کعبه تا به عهد هشام تا ربودندش از عناد لئام ٰ گر چه خورشید را کجا پنهان می توان کرد با کف دستان آن چراغی که بر فروزد حق پف کند سوی آن که؟ جز احمق یک اردیبهشت نود و پنج  آخرین ویرایش ۸ خرداد ۱۴۰۳
فرزند،اگر خدا ندارد مولود، که او به خانه دارد این خانه شکافت تا بگوید دُر است که در میانه دارد مشتق شده نام او ز نامش الله به او اعانه دارد هم آمده معشوق خداوند هم عشق به آن یگانه دارد او تالی احمد است و بر این از جانب حق نشانه دارد تکرار رسل بود به اعجاز صد معجزه در خزانه دارد هرچند چو نطفه گشت نا پاک بر باور او بهانه دارد چون بخت بر عسكرى بلند است بر کام خود این ترانه دارد بیست و دوم خرداد نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۸ اسفند۹۸
شمع است علی فاطمه اش پروانه جان است و محمد بودش جانانه دارد دو پسر زینت بر جنت حق یک دختر او زین پدر در خانه در خانه ی حق آمده دنیا شک نیست بر برتری کعبه به هر کاشانه دردانه ی هر خانه عزیز است عزیز در خانه ی حق است علی دردانه جنگید چه کس مثل علی مردانه تا ترس کند بر دل شیطان لانه کرار لقب باشدش و دست خدا تیرش به دل و دیده ی هر بیگانه؟ در میکده ی عشق اگر پیر نبی است ساقی است علی می دهد او پیمانه زین عسکری عمریست ثناگوی علی جان هم نبود لایقِ بر شکرانه آخرین بازنگری و تصحیح ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ 
به مجمع امیرها ، امیر ما سرآمد است قدم قدم همان که از پی پیمبر آمده است همان که می نهد به روی چشم خویش امر او چو او کجا و آن که بر نبی حق مردد است مقام انت نفسیش به نفس پاک او سزد محمد امین علی، علی همان محمد است برادری او سزد فقط به این امیر و بس قیاس او به هر که جز پیمبر خدا بد است همان که پاره ی تن رسول همسرش بود همان که دعوت نبی فقط به او موید است همیشه همره حق است و نیز حق به همرهش عبادت است حب او،عدوش پست و مرتد است به عرصه ی ثنای او ، علیل آمد عسکری زبان ما چه الکن و کمال او چه بی حد است شانزدهم تیر نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
در خانه ی حق زاده و فرزند خدا نیست هر چند خدا نیست از او نیز جدا نیست  در صحنه ی پیکار هماورد ندارد دستش یَدِ الله و بر آن دست فرا نیست بسیار رحیم است دل حیدر کرار همبازی ایتام بود اهل جفا نیست صد چاه به صحرا کند و وقف نماید در حق فقیران چو علی اهل سخا نیست بر احمد مرسل چو علی نیست فدایی مانند علی هیچ کسی اهل وفا نیست او همسر زهراست که تاج سر زنهاست معصومه و معصوم از این بیش صفا نیست هر چند که شیطان کشدش خانه به آتش ایمان که نباشد خبر از شرم و حیا نیست ای عسکری از این بگذر حضرت مهدی از غصه ی مادر رود از دست و روا، نیست  بیست و سوم خرداد نود و چهار 
​ یا علی غیر تو آیینه ی دلدار کجاست؟ جز به لطف تو مرا بر در حق بار کجاست؟ بی تو هر سیر تباه است و کمیتش لنگ است جز تو در سیر الی الله مددکار کجاست؟ ای که بر شهر علوم نبوی باب تویی چون تو پاسخ بدهی پرسش دشوار کجاست؟ حیف قدر تو ندانست علی جان احدی جاهلی در طلب مخزن اسرار کجاست؟ یا علی هاد تویی مرد ره راست تویی اهل حق در طلب صحبت اغیار کجاست؟ "هر سر موی مرا با تو هزاران کار است " "ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست " عسکری را به علی گفت عدو بیمارست غرقه تر باد بر این، از پی تیمار کجاست؟ نهم اسفند نود و پنج ‏ آخرین بازنگری ۸ خرداد ۱۴۰۳
بر دو امام حق پدر ، تنها علی بود ضربش زجن وانس سر،تنهاعلی بود ایمان به حق آورد قبل از سن تکلیف بر این فضیلت مفتخر، تنها علی بود آنکس که درحال رکوعش دست سائل خالی نگردیده است بر، تنهاعلی بود آنکس که خود معصوم بود و همسرش هم هم شأن بودش آن گهر، تنها علی بود قرآن قسم گوید، نفسهای فَرَس را آنکس که اسبش هم دگر،تنها علی بود جای پیمبرآنکه خوابیده است تا سیف گردد به سویش حمله ور،تنها علی بود آنکس که کامل می شود با او رسالت بر حضرت پیغامبر ، تنها علی بود بر فوج فوج بردگان پای دربند آنکس که شد آزادگر، تنها علی بود با شصت زخمش در احد ، آنکس که شد باز بر جان پیغمبر سپر، تنها علی بود آنکس که مرحب را چو تیغ خود دو تا کرد غالب دو انگشتش به در،تنها علی بود آنکس که پیغمبر زدود از او عرق را گفتش که با برکت نگر، تنها علی بود آنکس که قاتل را نمود از خواب بیدار آورد از سرش خبر ، تنها علی بود ازخانه ی حق آمد و از خانه هم رفت فرد سزا بر این سفر، تنها علی بود ای عسکری درحشرخواهی گفت خودرا آنکس که آوردت ثمر ، تنها علی بود نوزدهم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۸ خرداد ۱۴۰۳ 
پیش چشمان جهانی چون شبح می کند کشتار صهیون در رفح می چکد از دستهایش خون و غرب با فتورش کرده خود را مفتضح دیو صهیون بدتر از هیتلر نمود یک هولوکاست دگر را مصطلح آی آدمها کجا هستید پس پشت غوغای رفح غرق فرح؟! آن طرف تر ها هوا طوفانی است گر شما مستید از قوس و قزح صبر دنیا از چه امری عسکری می شود لبریز آخر از قدح ۸خرداد ۱۴۰۳
بر برتری حیدر، دل گفت دلیل آور تا مرشد من گردد با رفتن پیغمبر پیمان اُخوَّت را در خاطرش آوردم تسلیم شد و دستش، بنهاد به روی سر درخانه چو کس باشد، بس اینکه به احمد اوست اِبن و اَخ و داماد و هم نایب و هم یاور در بحث اُخوَّت هم خونی است اگر جبر است چون عهد میان آید، یعنی است دل و دلبر باید، وصی از موصی قدریش نشان باشد تا توصیه را عاقل آنگه بکند باور چون رفت نبی آنکه صد معجزه می آرد جویای حقیقت را باشد که به جز حیدر حک گشته به لوح دل،عشق علی و آلش بر عسکری از این شد در هر دو جهان سرور شانزدهم تیر نود و چهار  آخرین بازنگری ۸خرداد ۱۴۰۳
نباشد ای خدا این آخرین دیدار میان عبد بی مقدار با دلدار چگونه این دل خود را کنم راضی که برگردد از این زیباترین گلزار دلم می ماند اینجا خوب می دانم کشم تا شهر خود من باز جسمی زار چگونه چشم بردارم ز ایوانش که برگردد به سویش سر هزاران بار کشد بر دوش پاها وزن هر کس را چه باید کرد وقتی پا شود ناکار علی جان عسکری هر جا رود باشد تو را عاشق ترین، از دشمنت بیزار ۹ خرداد ۱۴۰۳
دوست دارم تو را که یار شوم گر چه مبغوض روز گار شوم گر ز عشقت بلا ببارد و بس دوست دارم به آن دچار شوم گر تو صیاد باشی ای مولا دوست دارم تورا شکار شوم دوست دارم که با علی باشم هم ز اغیار برکنار شوم دوست دارم فداییت باشم تا که نائل به افتخار شوم روشنی بخش چشم یاران بر چشم خصمت همیشه خار شوم بشناسند (عسکری) به علی تا که از نوکران شمار شوم چشمم افتد به روی مولایم چونکه در حال احتضار شوم بیست پنجم خرداد نود و شش آخرین بازنگری ۹خرداد۱۴۰۳
انتخابات شد و از همه اصلح هستی همه هستند کم از یک تو صد و ده هستی قصد اشغال دلم کردی و شکراً لٍلَّه ارتشی تا بن دندان تو مسلح هستی گر بریزند سرم مجمعی از مهرویان تو بدان دلبر من از همه ارجح هستی گر بود تبصره ها بر سر هر قانونی تو به قانون دلم اصل مصرَّح هستی هر چه هر روز کند گل به همه نشریات تو به کانون دلم یکسره مطرح هستی هر که دارد به جهان لحظه ی شادی بی شک به غدیرت تو همان عهد مفرَّح هستی بغض شورا اگرت رد صلاحیت کرد عسکری را تو فقط ورد مروَّح هستی هجدهم بهمن نود و چهار  تصحیح سوم اردیبهشت نود و شش
عشق فقط عشق فقط یک کلام عشق خداوند علیه السلام خون خدا عشق خدایی حسین در هنر عشق تو هستی تمام هر چه که بودت به رهش داده ای تا که شدی کشته به دست لئام رأس تو بر روی نیش آیه خواند غالب جنگ است در آخر کدام قوم ستمکار بفهمند زود غرق عتابند و عذاب مدام وای بشر کرده جنایت چنان سنگ نیارد به شکیبش دوام می شود از سنگ روان اشک خون عسکری از ماتم خیر الانام ۵ مرداد ۱۴۰۲
. آب را آتش زدی، زیر و زبر گردانده ای برده ای تا چشمه اما تشنه بر گردانده ای چنگ زد بر دامنت تا از لبت شهدی چشد عاشقش کردی به خود شوریده سرگردانده ای او امیدش بود آن لبهای خشکت، مهربان تر شوندش آب را بدجور سر گردانده ای جای دستش بر لباست ماند، چون بیچاره را راندی و دیوانه از هجر قمر گردانده ای سالها منت کشی کرد و به اطراف تو گشت آب رسوا را تو کانون خبر گردانده ای با امید رجعتت او می شمارد لحظه ها تا ببیند مشک را بر خیمه برگردانده ای عسکری پروانه وش دور ابالفضلت بچرخ تا خبر آید ز خود رفع خطر گردانده ای دوم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۵ مرداد ۱۴۰۲
. آب هستم ای حسین از روی تو شرمنده ام یادم آید چون ز تو طوفانی و توفنده ام آب بودم آب تر گشتم ز جرمم سر به زیر در جهان زیر زمین را تا ابد جوینده ام شرمگینم من که مهر مادرت بودم ولی حربه ی کفتارهای وحشی درنده ام آنکه مهر مادرت را با تمسخر یاد کرد من برایش قلب را از کینه ها آکنده ام هر که سوزد آب باشد مرهم او بی گمان آبم و در نقل تو چون آتش سوزنده ام انتظار روز رجعت می کشم چون عسکری خوش به روز انتقام و وعده ی آینده ام دوم مرداد نود و چهار آخرین بازنگری۵مرداد ۱۴۰۲
. ما عاشق لبهای ترک خورده شدیم دیوانه ی آن طفل کتک خورده شدیم چون کشته ی اشک است حسین ابن علی با بهره ی از گریه نمک خورده شدیم عاشق به خدا بود اگر می دانیم تقدیر، فنا بود اگر می دانیم او بود در آن واقعه پیروز فقط اشکش نه سزا بود اگر، می دانیم از اینکه قتیل العبرات است حسین بر اشک به او بس ثمرات است حسین مومن شود از اشک روانش معلوم بر گریه کنان حکم برات است حسین گر دین خدا بهر کمال آمده است با خون خداوند به حال آمده است چون ریخت کسی اشک به مظلومی او یاور به خدایی متعال آمده است این حزن و بکا ، زنده دلت می دارد باران کجی چون به سرت می بارد هر کس که بگیرد ز تو این اسلحه را در دین و دلت تخم فنا می کارد از عافیت خویش اگر سهل گذشت با اهل و عیالش زد اگر بر دل دشت می دید که آئین خدا در خطر است بنهاد به صحرا تن و سر را در تشت می دید رها گشته عمل بر معروف دیگر نبود زشتی و منکر موقوف دیگر نکند حرف به دلها تاثیر جان داد که جانها بشوندش معطوف در کرب و بلا از چه حسین عطشان بود احضار نکرد آب و برش آسان بود می خواست بگوید که بشر بی ایمان، در معرکه درنده تر از حیوان بود این برگه ی سنجیدن انسانها بود دین بود و جهان بود و کنارش جان بود جان بود و جهان، منتخب مردم پست دینداری بی درد فقط آسان بود با حی علایی که به میدان گوید گوید که چرا دست ز جان می شوید آنکس که سبک می شمرد امر نماز در هیئت او راه که را می پوید؟ او گفت شریعت که اطاعت از اوست آنکس که همه هست عنایت از اوست او داد نشان بر ره حق مرشد کیست آنکس که عبادت هم امانت از اوست ما فلسفه بافی خسان را دیدیم ما زاده ی مرجان زمان را دیدیم دیوانه ی زندان جهان را دیدیم ما حرمله های بی کمان را دیدیم با خدعه ی سامری ز میدان نرویم بر خطوه ی بی مایه ی شیطان نرویم گوییم به انواع ابو موسی ها جایی به جلوداری نادان نرویم دوم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۲۷ تیر ۱۴۰۲
. تنها کلام دوست به گوش دلم خوش است با دوست هر چه ام رسد از هم و غم خوش است از های و هوی غیر شود محنتم نصیب من آن کبوترم که به طوف حرم خوش است گر آخر مسیر تو باشی و وصل دوست پیمودن مسیر قدم تا قدم خوش است وقتی که دل شود ز خیال حبیب پر بارد به ره بلا به تو از هر رقم خوش است عاشق که می شوی تو دگر مشق دوست کن ترسیم نام دوست چو با هر قلم خوش است بر هر که گشته اند خلایق امیدوار بر عسکری امید به شاه کرم خوش است ۲۱ شهریور ۱۴۰۱
. . زان یار دلنوازم کی می کنم شکایت بوده است عاشقان را تا بوده این حکایت "بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم" مخدوم بهر خادم این سان کند عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی دهد خس؟ خوشتر از این نگردند عشاق جان فدایت بر ماست گر نگاهت ما را چه باک زان که جمع ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندت پیچید چون دل ما سر را بریده دیدم بی جرم و بی جنایت "چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی" جانا روا چو دانی از ماست هم حمایت در عمق چاه ظلمت خورشید گشتم از تو بر گمرهان عالم چون کوکب هدایت از هر طرف که رفتم چیزی به من نیفزود جز این رضا به حکمت ای عشق بی نهایت "ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم" تا ساعتی بگیرم آرام از لقایت "این راه را نهایت صورت کجا توان بست" "کش صد هزار منزل بیش از در بدایت" دادی چه آبرویم زین جور بی نهایت "جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت" "عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ" ای عسکری نمایی از خون حق روایت ۲۰ مرداد۱۴۰۰
. هی روایت می شود از کربلا هر محرم هر زمان در هر کجا این چه اصراری است از آل عبا در به پاداری هر سال عزا پاسخ این باشد که در هر سال نو فتنه ها افتد درون سینه ها آید از ره فرقه های نوپدید یا دگرگون می شود دل را هوا پس بر این دلها و بر این مردمان باید از نو گفته آید ماجرا تا مقِر گردند بر لعنت سزا باشد آن قومی که می سازد جفا تا کند هر کس سوال از نفس خویش با کدامین دسته هستی هم نوا؟ می شوی در لشکر ابن زیاد یا که می گردی تو بر حق جان فدا؟ از مصلّین می شوی تا پای مرگ؟ یا بر آنها تیر می سازی رها؟ معجرت را پاسداری در بلا یا بلا گردی و خود معجرزدا؟ هستی از آنها که هی دارند عذر، یا به مالی می نمایند اکتفا؟ یا برای دین تو جان هم می دهی؟ تا نگردی هرگز از دینت جدا جزو دین داران ترسو نیستی، جای جنگیدن کنی لعن و دعا؟ توبه می سازی چو حر در معرکه؟ یا شوی تواب بعد از نینوا؟ در میان جیش عین الورده ای؟ یا بمانی همچنان پای خطا؟ چون امامت رفت در جا می زنی؟ یا برافرازی پس او هم لوا؟ می شوی عبد بت و خورشید و نار؟ یا که می مانی تو بر دین هدی؟ ثروت بسیار مستت می کند؟ یا که انفاقش کنی بی ادعا؟ می شوی آیا خرابِ سوت و کف؟ یا که گویی آنچه را خواهد خدا؟ می روی دنبال خشنودی نفس؟ یا پی مرضای معبود علا؟ گر ز حق رنجت رسد باشی رضا؟ یا نمایی کفر خود را برملا؟ پس بیا هر سال بهر خون حق خیمه ای در سینه ات بر پا نما نذر کن با نام مولایت حسین دست گیری از ضعیف و بی نوا تا به نام دلربای عشق حق دردهای بنده ای گردد دوا نذری معمول هم باشد قبول بهتر اما آنچه می باشد بجا نذر یک دارو به خرج یا حسین دفتری با جمله ی ارباب ما عسکری نذر نگفتن هم بجاست گر که هستی اهل قول ناروا ۲۸مرداد ۱۴۰۱
دو تا یار قدیمی هر دو عالم ز دو مذهب ولیکن هر دو مسلم ابوالقاسم که بود اهل ولایت رفیع الدین رفیقش اهل سنت به مال خویش هم بودند انباز برای یکدگر دلسوز و هم راز چو رفض و نصب می کردند عنوان به شوخی بود نه از باب بهتان نمی کردند با هم بحث مذهب به بحثی غیرآن بودند اغلب ولی در یک سفر ما بین آنها جدل شد کارشان بگرفت بالا درون مسجد شهری که در آن تسنن برتشیع داشت رجحان رفیع الدین ابوبکر و عمر را ز میر مومنان دانست اولا ابوالقاسم به ردش مطلب آورد به قرآن و حدیثش مستند کرد رفیع الدین چنین آورد گفتار نبی را اوّلی شد یار در غار بر انصار و مهاجر هست مشهور برای او خلافت گشته منظور نبی درباره اش آورده عنوان که مثل پیرهن باشد بر ایشان و فرمان داد پیغمبر بر آن دو پس از من امتم باشید پیرو ابوالقاسم به پاسخ گفت یارا که باشد با فضیلت تر ز مولا کسی که هست بین اوصیا سر کسی که اولیا را هست سرور علمدار شجاع دین و ایمان امام راستین بر جن و انسان قسیم نار و جنت هست حیدر به حق فاروق و هم صدیق اکبر نباشد غیرش احمد را برادر جز او هم شأن با زهرای اطهر کسی که خُفت در جای پیمبر که ماند نقشه ی ابلیس ابتر به حال عسر و فقرش نیز حیدر بر آن پیغمبر حق بود یاور به جز آن در که از آن علی بود به مسجد جمله درها گشت مسدود نهد بر کتف خود پای علی را که او نابود سازد جمله بتها به خندق بود جز حیدر یکی مرد؟ که آید عمرو را آنجا هم آورد که مرحب را کند در جنگ مضطر؟ کَند در را و سازد فتح خیبر؟ به قدر باز و بست چشم هم راه به قلبش ره نیابدشرک الله نبی فرمود علی دارد شباهت به چار از بین مردان رسالت تو را میل است گر بر علم آدم به فهم نوح مشتاقی اگر هم ببینی شدت و هیبت ز موسی تو را میل است گر بر زهد عیسی همه جمعند در یک مرد برتر نگه کن بر رخ زیبای حیدر و اکنون با تمام این فضائل که باشد در بَرِ این مرد قابل کسی که شمس برگردد بَرِ او به غیرش عاقلی گردی ثناجو رفیع الدین که شد مستاصل این بار بیاورد عهد و پیمانی در این کار که هر فردی که از در وارد آید قضاوت می کند قول که شاید ابوالقاسم ولیکن بود خائف که بر اوضاع آنجا بود واقف ولی دیگر نبودش تاب پیکار رضایت داد بر پیمان به اجبار جوانی گشت وارد در نهایت که در رخ داشت آثار جلالت رفیع الدین سلامی داد و فوراً به تشویشش به پیمان کرد روشن به اظهار مرامش هم به میدان فراوان داد در گفتار جولان قسم دادش جوان را او موکد که با رایت شوی ما را موید جوان آورد پاسخ بهر ایشان به شعری کرد مطلب را نمایان علی سر باشد از آن دو کمالش قیاس اما مکن با هر مثالش میاور، نام هر کس در کنارش بود هم شان او، احمد و آلش قیاس ار آوری تیزی شمشیر عصایی را، چه می آید به حالش از این اشعار تا گشتند حیران جوان از دیدشان گردید پنهان رفیع الدین تشیع را پذیرفت پس از آن شد به مهر مرتضی جفت گمانم بود او فرزند زهرا که پنهان باشد او از دیده ی ما به مولا بخش نقص عسکری را که الکن هست پیش چون تو گویا آخرین تصحیح ۱ فروردین ۹۹
. چون میزبان نباشد در شأن میهمانش ننگ است میهمان را زخمی بود به جانش کی میزبان کوفی زیبد حسین ما را؟! در شان او نباشد جز رب مهر بانش گفتا که دست خالی آیم به این ضیافت گفتی عزیز هر چه داری، بیار آنش داد از برایت اکبر داد از برایت اصغر زیباترین مثال از هر چیز در جهانش هم توشه از اسارت هم توشه از شهادت آتش عطش اهانت از فوج بد زبانش بگذشت بنده ی تو از جان و خانمانش تا بار دیگر افتد مقبول امتحانش گفتی که عاشقت را عاشق شوی و آنگه قاتل شوی و خود هم باشی بهای جانش یا رب ز عاشقانت عاشق ترین حسین است از عشق خود نمودی مقتول آن چنانش قربان نمود خود را پای درخت دینت باقی است در دو عالم پر رنگ گر نشانش گفتی بیا حسینم بشتاب سوی زهرا کز انتظار ابنش آزرده شد روانش ناظر به قتلگه بود کرده ز خود فراموش آن لحظه عرش لرزید از اشک دیدگانش بر ظالمان حق زهرا هزار لعنت خاص آنکه خم شد از او آن پیکر جوانش یک روز می فرستد بر انتقام ابنش آن را که گفته او را حق صاحب الزمانش یا فاطمه مدد کن هر چند رو سیاهم پایان بده به هجرش بر شیعیان رسانش ابیات عسکری را بی اجر کی گذاری باشد که باشد او هم در بین یاورانش سال ۷۷ آخرین بازنگری ۱۰ خرداد ۱۴۰۳