eitaa logo
فیضِ فیض
99 دنبال‌کننده
248 عکس
20 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در نومیدی بسی امید است با حادثه اخیر در و شهید و زخمی‌شدن تعداد زیادی از نیروهای مقاومت و حتی مردم عادی و دیدن پیام‌های متنوع مردم که بعضیاشون بوی ناامیدی می‌داد ناخودآگاه یاد این آیه عجیب قرآن افتادم. خدا در آیه 110 سوره یوسف می‌فرماد: «حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ». «اِسْتَیْاَسَ» تو آیه به معنای در آستانه ناامیدی قرارگرفتنه نه به طور کلی ناامیدشدن. «یَئِسَ» به معنای ناامیدشدنه که اینجا استفاده نشده. خدا در این آیه می‌فرماد انقدر کمک‌فرستادن ما برای فرستادگانمون طول می‌کشید که پیامبران در آستانه ناامیدی قرار می‌گرفتند. اینکه امید به چی داشتن و در آستانه ناامیدی قرار گرفتند، به صورت‌های مختلف تفسیر شده. بعضیا گفتن بحث امید به نزول سریع عذاب و یاری‌فرستادن خدا به پیامبران و پیروانشون بعد از ناامیدی از هدایت مردم بوده. «کُذِبوا» رو هم میگن یعنی مردم می‌گفتن وعده یاری و عذابی که پیامبرا میدن دروغه. ادامه آیه که بحث نجات مومنان و رسیدن عذاب به مجرمینه این تفسیرو تأیید می‌کنه. به هر حال هر چی بوده بحث به اصطلاح نصرت الهی بوده که طبق این تفسیر در قالب شکست دشمنان پیامبران علیهم السلام به وسیله عذاب رخ می‌داده. گُلِ بحث اینه که: 👈 اولا خدا راجب پیامبرا حرف می‌زنه نه آدمای عادی! یعنی پیامبرا که با خدا در ارتباط بودن و معصوم بودن و چه و چه... انقدر در تنگنا و سختی قرار می‌گرفتن که نزدیک بود از یاری خدا ناامید بشن! اما خب به مرحله ناامیدی از یاری خدا نمی‌رسیدن. 👈 دوم اینکه طبق آیه قرآن وقتی شدت سختی به این مرحله رسید که پیامبران در آستانه ناامیدی از رسیدن نصرت الهی قرار گرفتن اون وقت «جاءَهم نَصرُنا» یعنی اون وقت یاریشون کردیم. یعنی اوج‌گرفتن سختی مساوی با پیروزیه طبیعتا به شرط استقامت در راه حق. بنابراین شدت‌گرفتن سختی‌ها گر چه بسیار ناراحت‌کننده س اما هم زمان امیدها رو برای دریافت نصرت الهی افزایش میده. ان شاءالله که این نصرت، ظهور حجت خدا (عجل الله فرجه) باشه. یا علی. ۲۸ شهریور ۱۴۰۳ @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
به نام خدا. این تقدیم‌ به شما به مناسبت اول مهر🌹 ناظم خشن و ترسناک دبستان ما خیلی علاقه داشت برای ما سخنرانی کنه و تذکرات انضباطی بده. یه بار انقدر سخنرانی و تذکراتش طول کشید که زنگ بعدی خورد! یعنی ما رو به اندازه یه کلاس کامل سر صف وایسونده بود. جالب اینکه خودش تو جایگاه وایمیساد و یادمه آفتاب تو کله ش نمی خورد بلکه نهایتا به نیم تنه پایینش می خورد و سر و کله ش تو سایه بود. اگرم آفتاب می خورد به شدت ما نبود بلکه این ما بودیم که زیر آفتاب قم سوخاری می شدیم. حالا تذکراتش چی بود؟ مثلا تو حیاط ندوید یا با لیوان خودتون آب بخورید. البته اون موقع از آب شور بیرون دستشویی آب می خوردیم! تازه ما یه دفتر داشتیم که توش این تذکرات رو می نوشتیم و در قبال تحویلش به ناظم و تایید ایشون، کارت امتیازی دریافت می کردیم تا بتونیم جایزه بخریم. در آینده بیشتر از خاطرات دبستان و ناظممون خواهم نوشت ان شاءالله. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
به نام خدا. به مناسبت هفته دفاع مقدس به معرفی این کتاب می پردازم. نویسنده کتابیه به اسم که توش خاطراتشو از دوره جنگ به نگارش درآورده‌. آقاسعید در این کتاب کاملا نشون میده که یک طناز بالفطره بوده و احتمالا هست! و علاوه بر اینکه از طنزپردازیش برای نوشتن کتاب بهره برده، خاطرات خنده داری هم بیان می کنه‌ که تو خیلیاش خودش محوریت داشته. از مسخره کردن عراقی ها گرفته تا مسائل طنزآمیز پشت جبهه یا خط مقدم. آقای تاجیک هر اتفاقی که افتاده رو روایت کرده حتی برخی مسائل ریز شخصی همرزماش با ذکر اسم افراد. آخه چه کاریه؟!😄 (بخونید خودتون متوجه میشید!) به هر حال گفتن همه وقایع بدون سانسور، بر خلاف اسم کتاب، روی تلخ و سنگین جنگ رو هم نمایان می کنه. عملیات هایی که شکست می خورن، گردان هایی که از هم پاشیده میشن و زخمی هایی که با التماس میگن ما رو اینجا تنها نذارید! نویسنده البته مرز بین شوخی و جدی رو هم رعایت کرده و برای روایت مسائل غم انگیز از لحن شوخی استفاده نکرده. این کتاب، توسط سوره مهر منتشر شده و گزینه خوبیه برای آشنایی با تاریک و روشن جنگ🌹 @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندر احوالات تابستونای قم! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض @qompoz 👈👈کانال قمپز با کیفیت تصویری بهتر در صفحه اینستاگرام به آدرس: @feyzefeyz
را که رهبر شورش دهقانی مکزیک بود، به حیله‌ای می کشند اما اسب سفید او به کوهستان می‌گریزد. دشمن، جسد او را بر روی میدان شهر می‌اندازد تا نشان دهد که دیگر زاپاتای شما نابود شده است و مجبورید سلاح‌هایتان را بر زمین بگذارید. مردم ملتهب و نگران کنار جسد او گرد می‌آیند. در این میان، ناگهان پیری دانا، نگاهی تعجب‌آمیز به جسد می‌اندازد و می‌گوید: نه، این زاپاتا نیست، دروغ می‌گویند، زاپاتا هیچ‌گاه نمی‌میرد. زاپاتا درکوهستان‌هاست و سوار بر اسبش همیشه می‌جنگد. اگر سلاح بردارید و به کوهستان‌ها بروید، زاپاتا را خواهید یافت، زیرا که زاپاتا  دیگر یک جسد، یک «لش متحرک» نیست، اینک زاپاتا یک راه است و هر که در این «راه» است زاپاتاست. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
ای کاش می‌شد رو اسرائیل کلیک کرد بعدش یهو کلّشو شیفت دیلیت کرد یا که می‌شد فلسطینو جاش نوشت یعنی که فایل صهیونو اِدیت کرد ان شاءالله به زودی بشه! کارتون از: @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
هدایت شده از طنزک
سخنگوی ارتش اسرائیل: ما تصمیم خواهیم گرفت که در چه زمانی و چه مکانی [به ایران] پاسخ دهیم. وی افزود: اصلا هم این جمله رو از مقامات ایرانی اسکی نرفتیم! @tanzac
🔴 از سنگ لحد تا معدن وقتی رئیس قبیله اوس، مدتی پس از مجروح‌شدن در جنگ خندق بر اثر جراحت به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را تشییع کرده و پس از رسیدن به قبرستان با دست خود لحد را ساخته و خشت بر آن گذاشت. مى فرمود: خاك و گِل به من بدهيد و با گل مابين خشت ها را پر کرد. رسول خدا همين كه کار لحد را تمام کرده و خاك ريخت تا قبر پر شد، طبق روایت یک جمله مهم به زبون آورد که به نظر ساده میاد ولی خیلی کارگشا و کلیدیه و پر از درس. حضرت فرمود: «مى‌دانم به زودى اين خشت و گِل كهنه خواهد شد اما خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده‌اش انجام مى‌دهد محكم باشد.» 👈 این یعنی حتی در جزئی‌ترین کارها که تازه می‌دونیم به صورت طبیعی دوام زیادی نداره، باز هم باید اصل محکم‌کاری و نظم رعایت بشه. حالا این رو باید مقایسه کنیم با حادثه تلخ اخیر در معدن طبس رخ داد و حوادثی که پیش از این هم در معادن و سایر زیرساخت‌های دیگه رخ داده و متاسفانه از اصل ایمنی غفلت شده و هیچ درسی هم گرفته نمیشه! تازه اینجا مثل سنگ لحد نیست که از بین بره اینجا ما با جان آدمیزاد طرفیم. و باز بنگرید به سهل‌انگاری‌های زیاد در سایر امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. حتی نفوذ بیگانگان در مناطق حساس نظامی هم ناشی از اهمال در استحکام این مکان‌هاست همونطور که اهمال در تجهیز درست مرزداران و تقویت مرزها که به طور دائم منجر به شهادت جوونای این مملکت میشه هم یکی از موارد بسیار مهمه. مثل نفوذ فرهنگ بیگانه که ناشی از سهل و آسون گرفتن حمله به فرهنگ اصیل ایرانی_اسلامیه. و کارهای دیگه‌ای که می‌تونید مثال بزنید حتی برنامه‌های شخصی تک تک ما. 👈 محکم‌کاری در سایر امور اهل بیت (علیهم السلام) دیده میشه. مثلا حضرت علی (علیه السلام) امنیت و عدالت رو در کل سرزمین پهناور اسلامی اون روز حاکم کرد در حالی که سه جنگ بزرگ در دوره حکومت کوتاه حضرت به ایشون تحمیل شده بود. یعنی حالا که رئیس مسلمانان شده بود حکومت رو به نحو احسن اداره می کرد. حضرت برای هر شهر که والی و حاکم تعیین می‌کرد مُخبِرانی قرار می‌داد و این افراد دائما اخبار والیان را برای امام علیه السلام گزارش می‌کردند تا دست از پا خطا نکنند. ما برای امور مهم مملکت چند تا ناظر مطمئن داریم و چقدر اساس عدالت فردی و اجتماعی رو محکم کردیم؟ چقدر دلایل روشن دین در مقوله‌های مختلف رو محکم آموختیم و محکم آموزش دادیم؟ به طور خلاصه ما چقدر برای امور دین و دنیامون «محکم» کار کردیم؟ حداقل باید بریم سراغ اونجاهایی که بلدیم و دست و عقلمون می‌رسه! یاعلی. 17 مهر 1403 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
به نام خدا. ناظم دبستان ما قد بلندی داشت. لاغراندام بود با موهای پرپشت شونه کرده و بیشتر مشکی و بسیار شیک پوش با ریش و تسبیح! با این هیبت که البته ظاهر قدرتمند و ترسناکی بهش بخشیده بود مسئولیت مستقیم تربیت ما رو به عهده داشت یعنی تذکر انضباطی تو حیاط و داخل مدرسه و نیز در مواقع مقتضی و مطابق رویه معمول اون زمان دعوا کردن و کتک زدن! من البته سر یک قضیه ای که به راحتی می شد ختم‌ به خیر بشه ازش یک پس گردنی محکم خوردم ولی خاطره ای که می خوام تعریف کنم بی نهایت بدتر از اون کتک خوردنه. طبق معمول، ناظم، ما رو سر صف وایسونده بود و برامون حرف می زد. در یکی از روزهای خوب خدا، من برای یک لحظه سر صف یک مکالمه بسیار کوتاهی با دوستم داشتم که از بخت بد من از چشم ناظم دور نموند. ناظم از پشت بلندگو و وسط صحبت هاش تو جایگاه رو به من گفت فیض! من گفتم حتما یه فیض دیگه س که داره به اون نگاه می کنه و فقط زاویه نگاهش مشترکه چون یه نفر دیگه م بود که اسمش "محمد حسین فیض" بود و فقط "اخلاقی" نداشت و از من سه سال کوچیکتر بود و تو صف مثلا کلاس دوم یا اول بود. ناظم این دفعه موکّدا رو به من صدا زد: فیض اخلاقی! اونجا بود که مطمئن شدم بله متاسفانه با منه. بعد دستور داد که برم کنار دیوار تا بعدا بیام رو جایگاه و بگم چی گفته تا مطمئن بشه حواسم جمعه و نیز تنبیهی برای من و درس عبرتی برای من و سایر حواس پرت ها باشه. به جز من چن نفر دیگه رو هم صدا کرد و و من و همه محکومین بعد از وایسادن کنار دیوار برای اعمال حکم تیر روی ما ببخشید! جواب پس دادن به ناظم بعد اتمام سخنرانی ایشون رفتیم روی جایگاه. من نفر آخر بودم و گاهی به صورتِ وحشتناکِ ناظم نگاه می کردم. صورتی که چن تا جوش ترسناکترش هم کرده بود و من از استرس زیاد کلا همه تذکراتشو یادم رفته بود! در حالی که فقط چند لحظه با دوستم صحبت کرده بودم و حواسم جمع بود. ما چند نفر انگار متهم هایی بودیم که برای استماع حکم مجازات شدید قاضی اونجا وایساده بودیم حداقل من که هیچی یادم نبود همچین حالی داشتم. بچه ها مثل بلبل تذکرات ناظم رو تکرار می کردند و من فکرم کلا کار نمی کرد! در حالی که داشت نوبت من می شد و با این وضعیت هر لحظه دعوای شدید و برخورد کتک های ناظم به خودم رو تصور می کردم خدا به فریادم شتافت! و ذهنم جرقه زد و یکی از تذکراتو یادم اومد. و بعد یکی دیگه و بعد یکی دیگه... اون روز به پرسش های قاضی سختگیر مدرسه جواب های محکم دادیم و از بند تنبیه و دفتر و آوردن والدین رهایی یافتیم. اون روز یاد گرفتیم که سخنان گهربار ناظم اونقدر ارزشمنده که یک لحظه هم نباید ازش غفلت کرد. حالا ما رو با بچه های لوس این دوره زمونه مقایسه کنید..‌.!😎 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
والا! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
هدایت شده از جمله های معترضه
مرحوم ابوتراب جلی، شاعر و طنز سرای بزرگ در جواب ياوه‌گويي هاي دول عربي حاشيه خليج فارس در ارتباط با تنب کوچک و بزرگ سروده است: «تنب بزرگ و کوچک ما در خليج فارس جزء کويت و مسقط و عمان نمي‌شود گر صرف و نحو خوانده‌اي اين نکته گوش دار هرچند نکته حالي نادان نمي‌شود گر هر دو تنب را بگذاري به روي هم هرگز براي پاي تو تنبان نمي شود!» @abbadahmadi57
مرداب جویباری است که در جا‌ زده‌است. فوّاره با همه‌ی بلندپروازی‌ها اصالتش را فراموش‌نمی‌کند. گربه‌ی آلامُد هامستر ویارمی‌کند. کودکِ سرِ‌راهی بهتر از آدمِ سرِ دوراهی. پسته‌ی برای دیگران خندان، به من پوزخند‌‌می‌زند. زن و شوهر دعوا‌نکنند و ابلهان باورکنند. چون کودکِ درونِ فعّالی دارم، از پسرم خواستم به‌جای خانه‌ی سالمندان مرا به مهد بسپارد. خیلی‌ها سیاست را می‌بوسند اما کنارنمی‌گذارند. مرداب، کابوسِ زنده‌رود است. باآن‌‌که اعتقادی به رژیم نداشت، گرسنگی را تحمل‌می‌کرد. تو به آخرین طبقه‌ی یک برج فکرمی‌کنی و من به آخرِ هر برج. بعضی‌ها در زندگی دچارِ تکرّرِ ادبار می‌شوند. جان‌برکف‌ترین موجودِ دنیا حباب است. فیل سراپا گوش است. سگِ گرگی حیوانِ نیمه‌باوفایی است. سوتِ قطار ازسرِ بیکاری نیست. فقط در پیاده‌روی زیاده‌روی‌می‌کنم. مارماهی توقع‌دارد درباره‌اش منصفانه قضاوت‌کنیم. آدمِ خام را به‌راحتی می‌توان‌پخت. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
🔴 این داستان: مام، بازی! به نام خدا. تو همه این سالها همیشه اظهار نظرهای بیجا و گاهی عجیب بعضی از مسئولین یا چهره‌ها رو شنیدیم. البته بعضی از چهره‌ها کلا حاشیه ازشون دور نمیشه ولی بعضی دیگه به صورت نوبتی حرفای بی مورد یا عجیب یا بی پایه می‌زنن یا کارای غیر عرفی می‌کنن که یه وخ خدای نکرده ملّت از سرگرمی محروم نشن! این افراد که مزخرفات منتشر شده شون یا خودشون متاسفانه گاهی دامن صدا و سیما رو هم گرفته، تقریبا در همه دسته‌های اجتماعی هم هستن و گاهی دارای تشکیلاتند. از سردارانی که حرفای صد من یه غاز یا بیجا می‌زنند تا کارشناس‌ و دانشگاهی و حوزوی و غیره. از قضا خزعبلات این افراد سر بزنگاه دُرافشانی میشه! و برای همین دردسرش چند برابر بیشتره. یعنی درست همون وقتی که یه حرف خوب و اصولی چند برابر همیشه فایده داره، یک حرف یا حرکت غیر اصولی انجام میدن که میشه حکایت سنگ و دیوونه و چاه. گاهی اظهار نظر این بزرگواران به حدی لوس و مسخره و در عین حال چندش‌آوره که آدمی فکر می‌کنه گویا اینا یک اتفاق تازه در جریان زندگی رو یک بازی مثل مسابقه گل کوچیک یا هر مسابقه دیگه‌ای که فکرشو بکنید تلقی می‌کنن و از بازیکنا می‌خوان که راشون بدن تو بازی. یعنی چرت و پرت میگن که بگن مام هستیم. البته خدا می‌دونه شاید واقعا سطح سوادشون پایینه و توانایی زدن حرف سنجیده رو ندارن اما توانایی سکوت رو هم ندارن؟ این عزیزان اگه دین و ایمون ندارن از عقلشون استفاده کنن و به فایده سکوت پی ببرن و اگه دین و ایمون دارن علاوه بر عقل می‌تونن سراغ آیات و روایات هم برن و اون موقع بیشتر بفهمن اهمیت سکوت برای افراد جاهل چقدر بالاست! اینم بدیهیه که جهالت نسبیه و کسی که مثلا در رشته حشره‌شناسی کارشناسه لزوما نمی‌تونه راجب هر حشره‌ای یک ساعت سخنرانی کنه. چه برسه به کسی که رشته‌ش گیاه شناسیه! و قس علی هذا. فی الحال مثالی ساده‌تر از این به ذهنم نرسید! البته که باید مسئولین آگاه در هر حوزه، بابِ اظهارنظرهای مُضر رو برای همیشه ببندن چون گاهی غرض و مرض تو کار هست. البته اگر تو همون حوزه مسئول آگاه و مشغول به کاری باشه که دستشم باز باشه! والسلام. 9 آبان 1403 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
"می دونی زندگی كردن تو محله مانهاتان آمريكا تو يه آپارتمان يه خوابه با مردی كه تمرين ويولن می كنه چقدر سخته؟" زن در حالی كه اسلحه خالی رو به گروهبان پليس تحويل می داد اين جمله رو گفت. ! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
🔴 یک شعر و دو استقبال شعر اول را سروده است: تو به من خندیدی و نمی­‌دانستی من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم. باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب‌­آلود به من کرد نگاه سیب دندان‌­زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سال­هاست که در گوش من آرام آرام خش­ خش گام تو تکرار­کنان می­‌دهد آزارم و من اندیشه‌کنان غرق در این پندارم که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت؟ بعدها جواب حمید مصدق را اینطور داده است: من به تو خندیدم چون که می­‌دانستم تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی‌دانستی باغبان باغچۀ همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خندۀ خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو! چون نمی‌خواست به خاطر بسپارد گریۀ تلخ تو را و من رفتم و هنوز سال­هاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرارکنان می‌دهد آزارم و من اندیشه­‌کنان غرق در این پندارم که چه می‌شد اگر باغچۀ خانه ما سیب نداشت؟ و از آنها جالب­تر جوابیۀ یک شاعر به اسم بعد از سال­ها به این دو شاعر است: دخترک خندید و پسرک ماتش برد! که به چه دلهره از باغچۀ همسایه، سیب را دزدیده. باغبان از پی او تند دوید به خیالش می‌خواست حرمت باغچه و دختر کم‌سالش را از پسر پس گیرد! غضب‌آلود به او غیظی کرد! این وسط من بودم سیب دندان­زده‌ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم بین دستان پر از دلهرۀ یک عاشق و لب و دندان ِ تشنۀ کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام! هر دو را بغض ربود... دخترک رفت ولی زیر لب این را می‌گفت: «او یقیناً پی معشوق خودش می‌آید!» پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: «مطمئناً که پشیمان شده بر می‌گردد!» سال­هاست که پوسیده­‌ام آرام آرام­! عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم همه اندیشه­‌کنان غرق در این پندارند: این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت. @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
چند زیبا و قابل تأمل با موضوع @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
در حاشیه نمایش های اخیر ! @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض
🔴 این داستان: پسرخاله‌های خدا ! بسم الله. 👈 حتما شما هم شنیدید که یهودیا خیلی خودشونو تحویل می‌گیرن و برای خودشون نوشابه باز می‌کنن و میگن ما قوم برگزیده‌ایم. منظورشونم اینه که فقط ما رفیق جون‌جونی خدا هستیم و بقیه آدما حتی آدم نیستن بلکه نهایتا می‌تونن بنده خوب ما باشن. نشون به اون نشون که هرگز دین یهودو تبلیغ نمی‌کنن بلکه میگن فقط بنی‌اسرائیل می‌تونن یهودی واقعی و در نتیجه نجات‌یافته باشن. از طرف دیگه میگن خدا نیل تا فراتو برای ما کنار گذاشته و به زودی همه‌ش مال ما میشه. عکس نیل تا فراتم می‌چسبونن رو بازوی سربازاشون. 🔸حالا این همه توهم از کجا ریشه گرفته خدا داند! ولی یه سؤال. اگه اینا انقدر آدمای خوبی هستن و اینقدر خدا قبولشون داره چرا حتی همون زمان حضرت موسی علیه السلام دچار غضب الهی شدن؟ از قضیه گوساله سامری و خشم خدا نسبت به سامری و دوستانش که بگذریم، کل امت حضرت موسی علیه السلام حداقل یه بار دیگه دچار عذاب طولانی‌مدت شد. 👈 وقتی حضرت موسی به بنی‌اسرائیل دستور داد وارد سرزمین‌ مقدس بشن، بنی‌اسرائیل از ترس دشمناشون که ساکن اونجا بودن، حاضر نشدن وارد سرزمین مقدس بشن و گفتن هر وقت اونا از اونجا خارج شدن مام حاضر میشیم بریم اونجا! بعد دو نفر مرد خداترس (گویا یوشع و کالب) بهشون گفتن باباجون شما اصلا وارد دروازه شهر که بشید قطعا پیروز میشید. به تعبیر بنده دیگه چی می خواین؟! باز گفتن نه تا دشمنای ما تو سرزمین مقدس هستن ما نمیریم اونجا. بعد به حضرت موسی گفتند تو با خدای خودت برید با دشمن بجنگید، ما همینجا نشستیم! در نتیجه حضرت موسی که دید اینا واقعا آدم نیستن، نفرینشون کرد و خدا هم اونا رو عذاب کرد و ۴۰ سال آزگار تو وادی «تیه» سرگردان شدن و در این مدت طولانی، ورود به بیت المقدس براشون ممنوع شد تا وقتی که خدا بهشون رحم کرد. وادی تیه یه بیابون بوده که بنی‌اسرائیل هر وقت مثلا ۵ ۶ فرسخ می‌رفتن جلو، فرداش باز می‌دیدن سر جای قبلی هستن. خلاصه تو این بیابون بی در و پیکر زندانی شدن. خیلی از مفسرین میگن حضرت موسی و هارون تو همین وادی از دنیا رفتند. 🔸 در زمان ما دوباره بنی‌اسرائیل طغیان کرده و در حال به غضب آوردن خداست. در نتیجه توقع فرود دوباره عذاب الهی بر سر یهود دور از انتظار نیست. عذاب هم لازم نیست حتما به صورت سرگردانی در وادی تیه باشه. ممکنه در به دری تو یه سرزمین دیگه باشه! یا هزار تا چیز دیگه. یه خدا داریم و یه عالمه اسباب عذاب تکراری و غیر تکراری! ضمنا پَرِ عذاب ممکنه حامیان یهود رو هم بگیره. یاعلی. یک آذر 1403 @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض