eitaa logo
فیضِ فیض
99 دنبال‌کننده
248 عکس
20 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا. گروه هکری «انانیموس» رو سالهاس که می‌شناسم. گروهی که الان به خاطر فعالیت های هکری بر علیه مقامات و وبسایت‌های ایرانی اسمش بر سر زبونها افتاده، سالها قبل داعش رو تهدید کرد و به حساب‌های توئیتریش حمله کرد. داعش که ممکنه انسان تصور کنه صرفا یک گروه وحشی هستن نه اینکه در اینترنت کار کنن و فنی باشن! ضمن احمق خوندن انانیموس راهکارهایی رو به کاربرای خودش یاد داد تا هک نشن. البته که همین مطلب نشون می‌داد که این گروه هکری رو جدی گرفتن. در نهایت هزاران حساب توئیتری داعش هک شد ولی داعشی‌ها هم تا حدودی تونستن متوقفشون کنن. انانیموس بر خلاف سایر گروه‌های هکری، دارای سازمان یا رهبر مشخصی نیست و هکرها در بسیاری از نقاط جهان عضوش هستن از جمله هکرهای ایرانی. به همین دلیل هم اسم خودشون رو گذاشتن Anonymous یا ناشناس‌ها. علامتشون یعنی کت و شلوار با یک علامت سؤال به این معنی است که «گمنام‌ها» رهبر و سلسله مراتب خاصی ندارند.                   فيضِ فیض👇👇👇 @feyzefeyz
ماسک "گای فاکس" دیگر نماد هکرهای "انانیموس" است. لبخند عصبی آن، نشانه تحت فشار بودن و گیج شدن فرد مورد حمله سایبری است. فاکسِ کاتولیک در 1605 م به رهبری "رابرت کیتسبی" و عده ای دیگر، قصد منفجر کردن مجلس اعیان بریتانیا و ترور شاه جیمز یکم را داشت تا حکومت پروتستانی را ساقط کرده و به ظلم علیه کاتولیک ها پایان دهد اما نقشه آنان قبل از اجرا فاش شد و همگی اعدام شدند. شایان ذکر است که انانیموس تاکنون هزاران وبسایت انگلیسی، اسرائیلی و آمریکایی را هک کرده است.                   فيضِ فیض👇👇👇 @feyzefeyz
گفته شده در ایام صدارت میرزاتقی خان روزی احتشام الدوله (خانلر میرزا) عموی ناصرالدین شاه که والی بروجرد بود به تهران آمد و به حضور میرزاتقی‌خان رسید. امیر از احتشام الدوله پرسید: «خانلر میرزا! وضع بروجرد چطور است؟» حاکم بروجرد جواب داد: «قربان اوضاع به قدری امن و امان است که گرگ و میش از یک جوی آب می‌خورند!» امیر برآشفت و گفت: «من می‌خواهم مملکتی که من صدراعظمش هستم آنقدر امن و امان باشد که گرگی وجود نداشته باشد که در کنار میش آب بخورد. تو می‌گویی گرگ و میش از یک جوی آب می‌خورند؟» خانلر میرزا که در قبال این منطق امیرکبیر جوابی نداشت بدهد سرش را پائین انداخت و چیزی نگفت.                             فیضِ فیض👇👇👇 @feyzefeyz
شنیدم آب به جنگ اندرون معاویه بست به روی شاه ولایت چرا که بود خسی علی به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل چرا که او کسِ هر بی کس است و دادرسی سه بار دست به دست آمد آب و در هر بار علی چنین هنری کرد و او چنان هوسی فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس که بی حیایی دشمن ز حد گذشت بسی جواب داد که ما جنگ بهرِ آن داریم که نان و آب نبندد کسی به روی کسی غلام همّت آن قهرمان کون و مکان که بی رضای إلاهی نمی زند نَفَسی تو هم بیا و تماشای حقّ و باطل کن ببین که در پی سیمرغ می جهد مگسی پ.ن: اصل واقعه در تاریخ ذکر شده و معاویه حداقل یک بار آب را بر روی لشکریان امیرالمومنین علیه السلام در صفین بست. این عمل ناجوانمردانه، اعتراض عمروعاص را هم در پی داشت زیرا به درستی معتقد بود علی کسی نیست که تشنگی یارانش را تماشا کند و دست روی دست بگذارد. امام ابتدا سعی کرد با زبان خوش معاویه را منصرف کند ولی او نپذیرفت. سرانجام لشکریان امیرالمومنین علیه السلام به سربازان معاویه حمله کرده و آب را آزاد کردند. امام علی علیه السلام بر خلاف خواسته برخی یارانشان، انتقام نگرفته و جوانمردانه آب را برای استفاده هر دو لشکر آزاد گذاشتند. فیضِ فیض👇👇👇 @feyzefeyz
ضرب المثل "کار حضرت فیله" برای کسی یا شخصی به کار می رود که آن شخص از انجام دادنش عاجز و ناتوان باشد. از ظاهر آن اینطور پیداست که کاری بسیار سخت و دشوار است که فقط فیل می تواند آن را انجام دهد. برخی نیز این ضرب المثل را به یکی از فرشتگان مقرب خداوند یعنی اسرافیل علیه السلام نسبت می دهند. بنا بر قول دیگر که با توجه به عبارت "حضرت فیل" صحیح تر به نظر می رسد، ماجرا به معبود هندوها یعنی گانِش یا گانشا بر می گردد که بدنی نیمه فیل و نیمه انسان دارد و هندوان برای گشایش بزرگترین مشکلاتشان به او پناه می برند. احتمال داده شده حضرت فیل، از همان زمانی که صفویان و افشاریان به گورکانیان هند حمله می کردند وارد فرهنگ ایرانیان شده است. همچنین احتمال می رود این ضرب المثل ابتدا به صورت طنزآمیز توسط ایرانیان استفاده شده است. @feyzefeyz 👈فیضِ فیض
روزی روضه خوانی که از مجتهد نامه نگرفته بود به روستایی رفت ‌و مردم‌ فهمیدند که او بدون نامه آمده است. هنگام روضه خوانی او پیرمردی دلش شکست و بنای گریستن گذاشت‌. یک نفر که کنار او نشسته بود به پهلوی او زد و گفت: گریه نکن چون این آخوند از مجتهد نامه ندارد! ر.ک: مطایبات. پ.ن: جدا از طنز ماجرا (مانع شدن از گریه به خاطر نداشتن نامه) از حکایت برداشت می شود که مردم در قدیم، هر کسی را برای روضه خوانی و تبلیغ قبول نمی کردند بلکه باید بزرگی، او را تأييد می کرد همچنان که رسم مجتهدان و مراجع هم معرفی افراد صالح برای روضه خوانی و تبلیغ بود. @feyzefeyz 👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
به نام خدا. سریال یکی از معدود سریال‌های فاخر تاریخی ایران است. با این وجود در بخش‌های مختلفش تفاوت‌های جزئی یا کلی با تاریخ به چشم می‌خورد. این حقایقِ تغییریافته یا قربانی درام و جذابیت داستان شده یا اینکه پخش آن به این صورت ناشی از کم‌دقتی و یا شاید محدودیت‌های گروه تولید بوده است. یکی از این تغییرات نه در متن تاریخ بلکه در شخصیت‌پردازی‌ها دیده می‌شود که چند نمونه از آن را در چند نوشته متذکر می‌شوم. ۱. مختار در مجموعه تلویزیونی مختارنامه با بازی «فریبرز عرب‌نیا» دارای یک شخصیت بسیار موقر و جدی و تا حدی به قول معروف عصا قورت داده است. او حتی به ندرت شوخی می‌کند و گاه یارانش را از شوخی با به قول خودش «آنچه خدا دوست ندارد» نهی می‌کند. این شخصیت‌پردازی به او شخصیت جذابی بخشیده اما با تاریخ هماهنگی چندانی ندارد. نقل است که وقتی سر ابن زیاد ملعون را نزد مختار آوردند او در حال غذا خوردن بود. او خدا را همراه با گفتن جملاتی شکر کرد و بعد از اینکه از غذا خوردن فارغ شد با کفشش بر صورت ابن زیاد کوبید. سپس کفشش را به سوی غلامش انداخت و به او گفت: آن را بشوی، چرا که آن را به صورت مرد نجس و کافری زدم. در نقل دیگر به صورت نحس ابن زیاد ملعون آب دهان انداخت و بعد دستور داد آن را بسوزانند. اما در روایت مختارنامه، مختار ناگهان سر خودش را به جای سر ابن زیاد می‌بیند و می‌گوید شیطان سر مرا به جای سر ابن زیاد نشان می‌دهد و...! همچنین وقتی بسیاری از یاران مختار از جمله سردار او «احمر بن شمیط» در منطقه‌ای به نام «حروراء» توسط لشکریان مصعب شهید شدند، مختار به حروراء آمد و به چند نامه نوشت تا برگردد و به او کمک کند ولی ابراهیم برنگشت. در این هنگام مختار گفت: «عجب مصيبتى است امروز، اى كاش ابراهيم در كنارم بود. اما او مرا رها كرد و من چاره‌اى جز تن دادن به مرگ ندارم». اما این جملات و هر جمله‌ای که به صلابت مورد نظر نویسنده در شخصیت مختار ضربه بزند در سریال مشاهده نشد. در مورد دیگر در سریال، وقتی ابراهیم می‌بیند دست به اعتراض زده، قضیه را از دیگران می‌پرسد و تازه می‌فهمد که ابن حر پول‌پرست است. سپس می‌گوید من سرباز درهم و دیناری نمی‌خواهم و او هم شورش کرده و پس از آن به مصعب می‌پیوندد. در حالی که در تاریخ آمده که هم ابراهیم و هم مختار از پیش می‌دانستند که ابن حر دنیاپرست است. ابراهیم نزد مختار از ترس خود از ابن حر و اینکه ممکن است در یک موقعیت حساس لشکر را ترک کند سخن می‌گوید و حتی از مختار می‌خواهد او در لشکرش نباشد. اما مختار ضمن تأیید سخنان ابراهیم می‌گوید: «با او نیکی کن و چشم او را با مال پر کن! ممکن است اگر دستور بدهم از تو جدا شود در دلش نسبت به تو کدورتی پیش بیاید.» اما این مکالمه نیز در سریال جایی نداشت چرا که احتمالا پول‌دادن به یک شخص برای استفاده از جنگاوری او و قبیله اش و نیز ترس از شورش آنان، از دید کارگردان با شخصیت مختار و نیز ابراهیم جور درنمی‌آید! گر چه ابن حر دنیاپرست‌تر از این حرفها بود و وقتی خراج شهر تکریت یعنی پنج هزار درهم به او رسید گفت ابراهیم بیشتر از من گرفته و با وجود انکار همراه با سوگند ابراهیم باز هم دست به شورش زد. @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
۲. عبدالله بن زبیر مجموعه مختارنامه، شخصیت ابن زبیر با بازی را یک انسان با سیاست و مدبر ترسیم کرده و این موضوع را در چهره، سخنان و رفتار او نشان داده است. البته سیاست و تدبیر از نوع خبیثش! ابن زبیر در این مجموعه از گیج کردن حریفانش با انواع و اقسام حربه‌ها سخن می‌گوید. اما چیزی که در تاریخ می‌بینیم کاملا برعکس این موضوع است. در واقع ابن زبیر یکی از ضعیف‌ترین خلفای تاریخ است. با اینکه عبدالله بن زبیر، مدتی پس از واقعه عاشورا بر حجاز، عراق، مصر و حتی شام (به جز اردن) چیره شد، اما ناآرامی‌ها و شورش‌ها به سرعت گریبان او را گرفت. شام در مدت زمان کوتاهی توسط خلیفه مروانیان از دست او خارج شد و نماینده ابن زبیر کشته شد. مروان همچنین مصر را تحت کنترل خود درآورد ولی در جنگ با ابن زبیر شکست خورد تا اینکه خلافت به فرزندش رسید. از سوی دیگر مختار در کوفه قیام کرد و توانست مدتی بخشی از عراق را به کنترل خود درآورد. پس از شهادت مختار، عبیدالله بن حر جعفی بعد از اینکه از زندان زبیریان آزاد شد دست به شورش زد و حتی تکریت را تصرف کرد تا اینکه در نهایت یارانش متفرق شدند و وی از بیم دستگیری خود را به آب انداخت و غرق شد. از طرف دیگر خوارج، حکومت ابن زبیر را بسیار تحت الشعاع قرار دادند و افرادی مانند مناطق وسیعی از حجاز و یمن را به تصرف خود درآوردند. نجده -که در سریال نشان داده شد و در جنگ با سپاه یزید در نزدیکی مکه هم‌پیمان زبیریان بود-  آنقدر پیشرفت کرد که قدرتش با قدرت ابن زبیر و عبدالملک مروان برابری می‌کرد و عبدالملک با او روابط دوستانه برقرار کرد تا لازم نباشد با او بجنگد و یا بتواند او را بر علیه ابن زبیر بشوراند. نجده در همین حال به مکه رفت و حج به جا آورد و ابن زبیر هم نمی‌توانست به او چیزی بگوید و این از اوج ضعف ابن زبیر حکایت دارد! با این حال نجده در اوج قدرت خود، به دلیل اختلافات داخلی میان خوارج کشته شد. قیام یک خارجی دیگر به اسم که با نجده اختلاف نظر داشت نیز یکی از مسائل مهم دوران ابن زبیر بود. در نهایت عبدالملک مروان -که هوشمندانه منتظر فرجام جنگ مختار و ابن زبیر نشسته بود- ابتدا را کُشت و عراق را به دست آورد و سپس لشکری را به فرماندهی به مکه گسیل داشت و او نیز پس از محاصره مکه، ابن زبیر را که با یاران اندکش همچنان مقاومت می‌کرد از بین برد و به حکومت حدودا 11 ساله او پایان داد. حکومتی که سرشار از حادثه و شورش بود و به سرعت رو به خاموشی گرایید. شایان ذکر است که عبدالله بن زبیر نقش زیادی در جنگ جمل داشت و سخن درباره نسب، رفتارها و ویژگی‌های شخصی او یک گفتار جداگانه می‌طلبد. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض