eitaa logo
فیضِ فیض
98 دنبال‌کننده
249 عکس
20 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فیضِ فیض
به نام خدا. سریال یکی از معدود سریال‌های فاخر تاریخی ایران است. با این وجود در بخش‌های مختلفش تفاوت‌های جزئی یا کلی با تاریخ به چشم می‌خورد. این حقایقِ تغییریافته یا قربانی درام و جذابیت داستان شده یا اینکه پخش آن به این صورت ناشی از کم‌دقتی و یا شاید محدودیت‌های گروه تولید بوده است. یکی از این تغییرات نه در متن تاریخ بلکه در شخصیت‌پردازی‌ها دیده می‌شود که چند نمونه از آن را در چند نوشته متذکر می‌شوم. ۱. مختار در مجموعه تلویزیونی مختارنامه با بازی «فریبرز عرب‌نیا» دارای یک شخصیت بسیار موقر و جدی و تا حدی به قول معروف عصا قورت داده است. او حتی به ندرت شوخی می‌کند و گاه یارانش را از شوخی با به قول خودش «آنچه خدا دوست ندارد» نهی می‌کند. این شخصیت‌پردازی به او شخصیت جذابی بخشیده اما با تاریخ هماهنگی چندانی ندارد. نقل است که وقتی سر ابن زیاد ملعون را نزد مختار آوردند او در حال غذا خوردن بود. او خدا را همراه با گفتن جملاتی شکر کرد و بعد از اینکه از غذا خوردن فارغ شد با کفشش بر صورت ابن زیاد کوبید. سپس کفشش را به سوی غلامش انداخت و به او گفت: آن را بشوی، چرا که آن را به صورت مرد نجس و کافری زدم. در نقل دیگر به صورت نحس ابن زیاد ملعون آب دهان انداخت و بعد دستور داد آن را بسوزانند. اما در روایت مختارنامه، مختار ناگهان سر خودش را به جای سر ابن زیاد می‌بیند و می‌گوید شیطان سر مرا به جای سر ابن زیاد نشان می‌دهد و...! همچنین وقتی بسیاری از یاران مختار از جمله سردار او «احمر بن شمیط» در منطقه‌ای به نام «حروراء» توسط لشکریان مصعب شهید شدند، مختار به حروراء آمد و به چند نامه نوشت تا برگردد و به او کمک کند ولی ابراهیم برنگشت. در این هنگام مختار گفت: «عجب مصيبتى است امروز، اى كاش ابراهيم در كنارم بود. اما او مرا رها كرد و من چاره‌اى جز تن دادن به مرگ ندارم». اما این جملات و هر جمله‌ای که به صلابت مورد نظر نویسنده در شخصیت مختار ضربه بزند در سریال مشاهده نشد. در مورد دیگر در سریال، وقتی ابراهیم می‌بیند دست به اعتراض زده، قضیه را از دیگران می‌پرسد و تازه می‌فهمد که ابن حر پول‌پرست است. سپس می‌گوید من سرباز درهم و دیناری نمی‌خواهم و او هم شورش کرده و پس از آن به مصعب می‌پیوندد. در حالی که در تاریخ آمده که هم ابراهیم و هم مختار از پیش می‌دانستند که ابن حر دنیاپرست است. ابراهیم نزد مختار از ترس خود از ابن حر و اینکه ممکن است در یک موقعیت حساس لشکر را ترک کند سخن می‌گوید و حتی از مختار می‌خواهد او در لشکرش نباشد. اما مختار ضمن تأیید سخنان ابراهیم می‌گوید: «با او نیکی کن و چشم او را با مال پر کن! ممکن است اگر دستور بدهم از تو جدا شود در دلش نسبت به تو کدورتی پیش بیاید.» اما این مکالمه نیز در سریال جایی نداشت چرا که احتمالا پول‌دادن به یک شخص برای استفاده از جنگاوری او و قبیله اش و نیز ترس از شورش آنان، از دید کارگردان با شخصیت مختار و نیز ابراهیم جور درنمی‌آید! گر چه ابن حر دنیاپرست‌تر از این حرفها بود و وقتی خراج شهر تکریت یعنی پنج هزار درهم به او رسید گفت ابراهیم بیشتر از من گرفته و با وجود انکار همراه با سوگند ابراهیم باز هم دست به شورش زد. @feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
۲. عبدالله بن زبیر مجموعه مختارنامه، شخصیت ابن زبیر با بازی را یک انسان با سیاست و مدبر ترسیم کرده و این موضوع را در چهره، سخنان و رفتار او نشان داده است. البته سیاست و تدبیر از نوع خبیثش! ابن زبیر در این مجموعه از گیج کردن حریفانش با انواع و اقسام حربه‌ها سخن می‌گوید. اما چیزی که در تاریخ می‌بینیم کاملا برعکس این موضوع است. در واقع ابن زبیر یکی از ضعیف‌ترین خلفای تاریخ است. با اینکه عبدالله بن زبیر، مدتی پس از واقعه عاشورا بر حجاز، عراق، مصر و حتی شام (به جز اردن) چیره شد، اما ناآرامی‌ها و شورش‌ها به سرعت گریبان او را گرفت. شام در مدت زمان کوتاهی توسط خلیفه مروانیان از دست او خارج شد و نماینده ابن زبیر کشته شد. مروان همچنین مصر را تحت کنترل خود درآورد ولی در جنگ با ابن زبیر شکست خورد تا اینکه خلافت به فرزندش رسید. از سوی دیگر مختار در کوفه قیام کرد و توانست مدتی بخشی از عراق را به کنترل خود درآورد. پس از شهادت مختار، عبیدالله بن حر جعفی بعد از اینکه از زندان زبیریان آزاد شد دست به شورش زد و حتی تکریت را تصرف کرد تا اینکه در نهایت یارانش متفرق شدند و وی از بیم دستگیری خود را به آب انداخت و غرق شد. از طرف دیگر خوارج، حکومت ابن زبیر را بسیار تحت الشعاع قرار دادند و افرادی مانند مناطق وسیعی از حجاز و یمن را به تصرف خود درآوردند. نجده -که در سریال نشان داده شد و در جنگ با سپاه یزید در نزدیکی مکه هم‌پیمان زبیریان بود-  آنقدر پیشرفت کرد که قدرتش با قدرت ابن زبیر و عبدالملک مروان برابری می‌کرد و عبدالملک با او روابط دوستانه برقرار کرد تا لازم نباشد با او بجنگد و یا بتواند او را بر علیه ابن زبیر بشوراند. نجده در همین حال به مکه رفت و حج به جا آورد و ابن زبیر هم نمی‌توانست به او چیزی بگوید و این از اوج ضعف ابن زبیر حکایت دارد! با این حال نجده در اوج قدرت خود، به دلیل اختلافات داخلی میان خوارج کشته شد. قیام یک خارجی دیگر به اسم که با نجده اختلاف نظر داشت نیز یکی از مسائل مهم دوران ابن زبیر بود. در نهایت عبدالملک مروان -که هوشمندانه منتظر فرجام جنگ مختار و ابن زبیر نشسته بود- ابتدا را کُشت و عراق را به دست آورد و سپس لشکری را به فرماندهی به مکه گسیل داشت و او نیز پس از محاصره مکه، ابن زبیر را که با یاران اندکش همچنان مقاومت می‌کرد از بین برد و به حکومت حدودا 11 ساله او پایان داد. حکومتی که سرشار از حادثه و شورش بود و به سرعت رو به خاموشی گرایید. شایان ذکر است که عبدالله بن زبیر نقش زیادی در جنگ جمل داشت و سخن درباره نسب، رفتارها و ویژگی‌های شخصی او یک گفتار جداگانه می‌طلبد. @feyzefeyz  👈👈فیضِ فیض