eitaa logo
دفتر شعر من
91 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
از پدر نان و ز مادر شیر بر کامت حلال پهلوان کشتی این ملک ناب بی زوال ۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دارند هر منزل مصیبتها مسافرها بعضی خبرها را نمی گویند مخبرها جا مانده در بین منازل قصه ها بی شک گشته است بر آیندگان دنیایی از سِر ها از کوفه تا شام است هر منزل لهوفی خود هر چیز را آخر نمی بینند عابرها هر حلقه از یک سلسله نقلش جدا اما ختم است هر آزار بر آزرده خاطرها یک راه طولانی اسیر زجر گردیدن ای عسکری از غم چه می دانند شاعرها ۲ شهریور ۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
گوشه ی ویرانه چه غوغا شده عمه مگر گم شده پیدا شده گم شده ی غنچه به ظرف غذاست؟ دشمن حق اهل مدارا شده؟ چشم به چشم پدرش دوخته بیشتر از مو دل او سوخته عشق به او رطل گران داده است درس سبکبالیش آموخته وای از این شام چه جان سوز شد نقل شبش زمزمه ی روز شد دختر خورشید سفر کرد باز بر همه خلق دل افروز شد دیو قرار است که رسوا شود خلق قرار است که بینا شود عسکری این فلسفه ی کربلاست جامعه شب زده دانا شود ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
. چه شد که عمه من از کاروان جدا ماندم در این دیار پر از فتنه و جفا ماندم شبیه فاطمه سیلی نصیب رویم شد از او چه ارث گران مایه ای به جا ماندم مرا فراق پدر باعث شهادت شد اگر چه یکسره بی آب و بی غذا ماندم از آن همه غم و محنت که دور خود دیدم هر آنکه دید مرا گفت پیرسا ماندم به گریه چون ز عدو از پدر شدم جویا به دامنم سر بابا نهاد وا ماندم پس از تحمل یک ماجرای محنت خیز چقدر در پی اسرار این عطا ماندم چقدر از همه پیشش دمادمم گله بود چو تاب هجر نبودم در آن صفا ماندم سوال شد که چرا هی سه ساله می گویی جواب عسکری این بود از این رجا ماندم ۳شهریور۹۹
عصر بر موضعش سماجت کرد؟ باز با شیعیان لجاجت کرد؟ یا تو خود عامل فراق شدی؟ نفس تو بر گنه سماجت کرد؟ بی لیاقت نشد به شأن امام؟ ضیفِ پیمانه ی اُجاجت کرد؟ با صلاح خودش معارض شد در مسیری پر اعوجاجت کرد؟ هر چه و هر که هم سماجت کرد نفس گاهی اگر لجاجت کرد دل نشد بی خیال مولایش نذر وصلش نماز حاجت کرد شاید ای عسکری عزیز بتول قدمش را نگین تاجت کرد هجدهم فروردین نود و پنج  آخرین بازنگری ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
«رقیه خون شد دلش خرابه شد منزلش» رسیده بابا برش چاره کند مشکلش سه ساله شد پیره زن کرده بلا کاملش غم شده لبریز از او کرده به حق واصلش با تن زهراییش شکوه گر از قاتلش تا سپرد ماجرا به داور عادلش ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
مقام اول کشتار مظلوم است اسرائیل کنید ای حامیان ظلم بازی های خود تعطیل کشید ای بی تفاوتها در آغوش آن خبیثان را المپیک شما دارد مدالی در خور قابیل تمام حلقه های این المپیک است خونین که کند تشویق قتل ناجوانمردانه ی هابیل رکورد قوم کودک کش نباشد در خور تقدیر؟ نمی یابد ستادی پس چرا در این مهم تشکیل؟ شماهایی که می فهمید در هنگام بازی ها نباید کشور ایران به جنگ خود کند تعجیل مرا ثابت شده است ای عسکری این خبث غربیها که بر توجیه این قاتل غنی هستند از تحلیل ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
«یک کشته هر هفتاد کیلو‌» از نتانیا هو شیطان درامی تازه از خود می نماید رو صاحب اثر یک خون نویس سخت دل سنگ است باید که رحمت گفت با ایشان به هر زالو هر چند کابوهای حامی بعد از این هم کف می زنندش ایستاده با همه نیرو آنها مدال صلح را دادند بر رابین دارد چه از آنها توقع دسته ای هالو رفتار مسوولانه می خواهند از ابلیس گویی نظر دارند از ویروسها دارو دیگر چه از حق بشر مانده است بی شرمان تا سازد این کفتاروش بر آن عمل وارو این بی حیا خلق جهان را برده می بیند هدیه به قومی منتخب بر آستان هو هر جای دنیا ملک آنان است این یعنی غصب و تجاوز گشته از قاموسشان جارو ای عسکری کی می شود دنیای ما دانا برف ستم را تا کند از بام خود پارو ۲۱ مرداد
چون رسیدم به مضجع مولا همنشینم شد عارفی دانا در جواب چقدر مانده به عرش قاب قوسین گفت و او ادنی ۲۱ مرداد ۱۴۰۳
افسردگی را بر ادیبان فرض می بینم در درک اشعار گران افهام بی رحمند بارند مشتاقانه کفهای مرتب را مردم برای شعرهایی که نمی فهمند ۲۱ مرداد ۱۴۰۳
. آری هنوز باب شهادت گشوده است اما برای آنکه سلیم و ستوده است بر مدعی نمی رسد این رتبه را خدا بر مخلصان خاص خود اعطا نموده است آن را رسد که از دل خود گرد معصیت با التجا و توبه و جبران زدوده است آن را رسد که بر دل خود پا نهاده است گوشش به یار تا چه برایش سروده است زیبا است این مقام و به زیبنده می رسد چون از ازل برای پلیدی نبوده است باید ز خویش رد شوی آلوده ی غرور از جان گذشته جام جنان را ربوده است حق می کند عطای شهادت به انتخاب دائم مگو که بخت عروجم قنوده است جوری نبوده ای که خدا عاشقت شود گشتی بدان که نام تو را هم فزوده است تا عسکری کبوتر این آستان شدی قلبت ندای دعوت حق را شنوده است ۲۱ فروردین۱۴۰۱
می سوزم از حکایت یک صحنه ی فجیع آبادی سقیفه و ویرانی بقیع باید که محترم بشمارند ناکسان آن جا که کرده اند خطایی چنان شنیع ویران کنند هر اثری را ز خوبها تا آنکه گوش جان نشود بر گلان سمیع آنها به هجمه های چنین خو گرفته اند در پیش چشم دیو بقاعی چنان رفیع؟! ویرانگری است ارث تبار پلیدشان از هر ستم به چنته ی آنها بود جمیع دلدادگی است ارث همه شیعیان ولی در سینه می شوند برای حرم صنیع در این حرم بخواه ز ارباب آن بقاع باشند عسکری همه در محشرت شفیع ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
به نگاه نگران پسری در کوچه و به مظلومی یک مادر سیلی خورده دست شیطان، رخ گل؟! غصه اش کی گذرد؟ به من از کوچه به خاطر عقده‌ای مانده و بس عقده هایی عریان به تن عقده ی خود جامه ی نسیان تو مپوشان هرگز فاطمه ام ابیهاست چه کارش کردند؟ فاطمه دخت رسول‌الله است فاطمه رحمت بی حد خداست فاطمه سوخت به پای عشقش جرم او نیست به جز عشق به جز پیروی از خط علی حیف هر خار و خسی کرد عداوت با او زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه ی یک عمر بیابان دارد لیکن آن کوچه ی بی رحم ز یادم نرود با ولایت چه نمودیم و چه خواهیم نمود ما چه اندازه ولایت داریم؟  فروردین نود و چهار 
دلخون کوچه ای تو اگر استماع را قربان آنکه دید هجوم سباع را وقتی سپر نمود برای بتول تن گردن کشید تا که رسد ارتفاع را در گوش او نشست صدای سفیر آن_ سیلی که جا گذاشت برایش صداع را می شد تداعیش همه ی صحنه بارها تا آنکه سرنوشت نوشتش وداع را ای عسکری گرانتر از این بر حسن نرفت حتی علیه خویش چو دید اجتماع را ۸ آبان ۱۴۰۲
به جسم و جان ما افتد بلای خانمان سوزی در آن وقتی که می گوید «اهمیت ندارد» را ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
عده ای در این جهان غرق رفاه عده ای آواره و بی سر پناه در همه سالند ز آنها بی خبر سخت می دزدند از آنها نگاه حال چون مادر بر ایشان غصه دار در محرم می کشند از سینه آه جای نذری کاش دریابیدشان غافل از همنوع ای فوج تباه می کنی هر سال خرج کربلا روزگار مردم شهرت سیاه چون که دقت می کنی در کارشان دورشان بینی ز هر چه خیر خواه خانه تا بر اسم سگها می زنند خرجشان سازند تا شام از پگاه قصد آنها عسکری چون دشمنی است با حسین و هر که دارد عشق شاه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲
آقا مخابرات؟!چه باید کنم دهد من را جواب مشترک مورد نظر ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
عاشق که بی خیال نگارش نمی شود منت کشی خودش سند افتخار ماست ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دلخسته ام کجاست خدایا فرشته ای تا لحظه ای مرا ببرد عهد کودکی ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
آماج طعن اهل ملامت شدم عجیب هرگز ولی به جان تو نفرین نمی کنم ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
مثل فرشته ها مشو ای مهر بی بدیل ویران کنی وجود مرا از تنزلت ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
من برای عارض ماه تو گفتم شعرها حیف می خوانند آنها را برای هر کسی ۲۵ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای وای آدمها کجا هستید اینجا یکی نه بلکه میلیونها آدم گرفتار شیاطینند ای وای آدمها کجا هستید یک مدرسه دیگر ندارد دانش آموزی مانده است از یک خانواده طفل نوزادی آن هم گرسنه بی رمق با پیکری مجروح چیزی نماند از غزه جز آوار دیگر نمی آید بر آدمها ز ننگی عار بعضی به کشتارند و بعضی هم به گفتار بعضی در این اوضاع محنت بار می گویند ما را چه مربوط است رنج مردم غزه؟!! ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
بر بودن بدون تو دل را محک زدم دل مرده ام هنوز از آن اشتباه خود ۲۷ مرداد ۱۴۰۳
روحم نیاز دارد روی تو را ببیند یک بوسه از ضریحت چون برگ گل بچیند هر چند می پذیری هر گونه هم بیایم پای پیاده بهتر طعمش به دل نشیند شاید که این مواسات من را گره گشا شد بر من برای قربش اعجاز آفریند شاید که بر زیارت چون دخترش رقیه آنها که پای مجروح دارند را گزیند ارباب عسکری را مهمان نمی نمایی؟ روحم نیاز دارد روی تو را ببیند ۱۹ مرداد ۱۴۰۲