فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨برای بچه هاتون نمیرید
برای بچه هاتون زندگی کنید /دکتر صاحبی
🎥#دکتر_صاحبی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
❤️رازهای مهم زوج های خوشبخت:
۱. قرار دادن نیازهای همسر در اولویت
یا درکنار خواسته های خود (همسرتون
احساس مهم بودن خواهد کرد)
۲. زود بخشیدن (اینجوری همسرتون
سرخورده نمیشه)
۳. حفظ ارتباط درطول روز (ذهن و قلب
همسرتون درگیر شما خواهد بود)
۴. فقط سخنرانی نمیکنند، به حرف هم
گوش میدن
۵. خوشگذرانی و خندیدن کنار هم
۶. حُسن جویی و تحسین کردن (افزایش
اعتماد به نفس همسرتان را به دنبال دارد)
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد بهادر و نفر آخر ارباب بود که فهمیده بودم بازم میاد دیدن
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
راوی
نیر خاتون خاک سپرده شد وهمه به زندگی خود برگشتن
عمارتی که نیر خاتون در آن زندگی میکرد و بهادر به گلناز خاتون و برادرش شهریار و خواهرهایش سپرده
دلربا چند وقت یه بار کیارش رو میدید
تا چند ماه که گذشت و ده بالا و پایین با هم در آرامش بودن
کیارش برگشته بود به روستای خودشون
اصلان خان منتظر فرصتی بود تا با بهادر صحبت کنه
خبر رسید که بچه های گلبهار به دنیا آمدن این بهترین زمان بود. براشون
به عمارت بهادر رفتن و از گلبهار دیدن کردن
دلربا هم اونجا بود که اصلان خان رسمی اون رو برای کیارش خواستگاری کرد
و بهادر خان هم همه رو گذاشت به عهده خود دلربا
که بعد چند روز عروسی اونا هم به پا شد
و چند روز بعد عروسی به شهر رفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رابطه عزت نفس کودک، مادر و همسر...
#دڪتر_انوشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ویژگی های زن خانهدار
🔻خانه داری فراتر از اون چیزیه که میگن هست🌸
🖌#کانال_دکتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜همسرم مناسبت هارو فراموش میکنه و باعث ناراحتی من میشه 😔
به نظرتون من حق دارم که ناراحت بشم ؟ چکاری باید انجام بدم تا مشکلم برطرف بشه 🧐/دکتر میر باقری
🎥#دکتر_میرباقری
🎧@sokhen_nab
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد راوی نیر خاتون خاک سپرده شد وهمه به زندگی خود برگشتن
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
گلبهار
خیلی خوشحال بودم از ازدواج کیارش و دلربا
و خوشحال بخاطر دوقلوهای عزیزم
که بهادر اسمشون رو ستاره و یونس گذاشت
درسته تو زندگی خیلی اوایلش سخت گذشت اما بهادر حرفش رو ثابت کرد و بهترین زندگی رو برام ساخت
من زندگی خوبی دارم و خیلی خوشحالم بابت این روزهایم
#پایان🔴🔴🔴
همراهان عزیز داستان جدید داریم
🍂
آقایان بدانند :
"زن از مرد صداقت میخواهد!"
اگر همسر شما در لباسی که به تازگی خریده کمی چاق به نظر میرسد لازم نیست به او بگویید: «عزیزم چقدر در این لباس زیبایی!»
👈 چون زنها درک بسیار دقیقی از اندام و کاستیهای خود دارند. بهتر است خیلی محترمانه به او بگویید: «عزیزم کمی اضافه وزن داری ولی هنوز هم مثل همیشه دوست داشتنی هستی»
✅ به همسر خود ثابت کنید که وجودش بیشتر از هر چیزی برایتان اهمیت دارد. حتی بهتر است که با هم شروع به ورزش کردن کنید.
🌹
#مکث
❓ خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد:
_این دستمال ها دونه ای چنده؟
🔹 فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم.
▪ خانم می گوید:
_من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
🔹 فروشنده پاسخ می دهد:
_اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم._
▪ خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش می خرد و با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود می شود و با دوستش به رستورانی شیک می رود.
▪ او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش می دهند. آن ها فقط کمی از غذای خود را می خورند و مقدار زیادی از آن را باقی میگذارند .
▪صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد...
👈 این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است...
❓سوالی که مطرح می شود این است:
چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند #سخاوتمند هستیم؟
🔹 یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
پدری از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری برای آن ها پرداخت می کرد. پسرش شگفت زده از او می پرسد:
"چرا این کار را می کنی بابا؟
👈 پدر پاسخ می دهد:
"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر."
🌺 شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " نموده اید...
🌹از شما سپاسگزارم.
🔴نکاتی برای داشتن زندگی زناشویی موفق
✍به یکدیگر دلگرمی بدهید و در هر شرایطی از هم حمایت کنید: آنچه در دلگرمی وجود دارد، امنیت روانی است. اگر پیش از ازدواج همسرتان به پدر و مادرش تکیه می کرد، حال باید بتواند به شما تکیه کند.
با یکدیگر راحت و صادقانه ارتباط برقرار کنید: احساسات و افکار خود را با کمال میل و راحت بیان کنید، در بعضی از مواقع مانند زمان عصبانیت لازم است گفتگوها را به تعویق بیاندازید.
خودتان را بپذیرید: خودپذیری یعنی احترام به خود، خواسته ها، حقوق و در کل احترام و جدیت در زندگی. افرادی که خودپذیری بیشتری دارند، در پذیرش دیگران تواناترند. خودپذیری متقابل، موجب رشد و کمال شما و رابطه تان می شود.
جرات به خرج دهید و ناقص بودن خود را بپذیرید: وقتی به خاطر اشتباهات، شجاعانه معذرت می خواهید، دیوار کمال طلبی های کاذب، تسلط و قدرت طلبی های بیمارگون را فرو می ریزید و با یک عذرخواهی ساده، راه را برای صمیمیتی بیش از پیش آماده می کنید.
✨✨✨
تقویم نجومی اسلامی
👈 یکشنبه 👈25 اذر / قوس 1403
👈13 جمادی الثانی 1446👈15دسامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴سالروز وفات حضرت ام البنین علیها سلام " 64 هجری قمری".سه سال پس از واقعه کربلا.
🌺 روز تکریم مادران و همسران شهدا.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
✅اشتغال به دعا و زیارت پسندیده است.
🚘مسافرت : مسافرت با احتیاط و با صدقه همراه باشد.
👶زایمان خوب نیست.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️شروع امور آموزشی و تعلیمی.
✳️آغاز نگارش کتاب و مقاله.
✳️دیدار با مسولین.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید اجناس.
✳️و خط نوشتن نیک است.
👩❤️👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد و به قسمت و روزی خود راضی گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، سلامت آفرین هست.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14سوره مبارکه " ابراهیم " علیه السلام است.
ولنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به او برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست. طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها. سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح
آغاز دوباره زیستن است.
تنفسی عمیق🌸🍂
از تازهترین هوای زندگی،
یک قدم نزدیکتر به رؤیاهای دیروزت...
پس نفس بکش امروز را🌸🍂
و جاری کن عشق را در بند بند وجودت...
#خودمونی
#درود صبحتون پر امید و شاد🌸🍂
#امروزتون پر از خبرهای خوب🌸🍂
12.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر شوهرم بَد دَهنه
#دکتر_سعید_عزیزی
همسرانه
❤️· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
داستان کوتاه پند آموز❗❗❗
مرد بیسوادی قرآن می خواند ولی معنی قرآن را نمی فهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن می خوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند...
پدر گفت: امتحان کن پسرم!!!
پسر سبدی که در آن زغال می گذاشتند،گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند،،،
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم!
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است!!!
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد،سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است...
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام می دهد!
دنیا و کارهای آن قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمی کند،،،
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک می کند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی.
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
من مینام زنی که خودش برا شوهرش زن گرفت تا براش بچه بیاره ولی نمیدونست دنیا چه خوابهایی براش دیده....
برای خواندن داستان کلیک کنید
واقعی و پرتجربه❌😰
#هوو
سخنان ناب دکتر انوشه👌
من مینام زنی که خودش برا شوهرش زن گرفت تا براش بچه بیاره ولی نمیدونست دنیا چه خوابهایی براش دیده....
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#هوو
#قسمت_اول
سلام اسمم میناومتولدیکی ازشهرهای جنوبی هستم تویه خانواده خون گرم بزرگ شدم که پدرم تمام تلاشش روبرای رفاواسایش مامیکرد۴تاخواهردارم۲تابرادر
دوران کودکی نوجوانی خوبی داشتم..
تحصیلاتم تادیپلم چون علاقه ای به درس خوندن نداشتم دیگه دانشگاه نرفتم عوضش چندتاهنریادگرفتم اماتورشته خیاطی ازبقیه موفق تربودم.توخونه برای فک فامیل دوست اشنالباس میدوختم وقتی کارم گرفت یه مغازه کوچیک اجاره کردم یه جورای حرفه ای شروع به کارکردم..روایت زندگی من شایدیه کم براتون عجیب غریب باشه ولی هرکس یه سرنوشتی داره دست تقدیراینجوری برای من رقم خوردکه خیلی اتفاقی باسعیداشنابشم..بذاریدازاول اشنای عاشقانمون براتون تعریف کنم که قشنگ درجریان همه چی قراربگیریدیادمه یه روزکه خیلی هواگرم بودواردمغازه شدم دیدم اب همه جاروبرداشته
اولش فکرکردم اب دستشویی بازمونده ولی بعددیدم لوله ترکیده کلی پارچه لباس مشتری هاخیس شده بود
انقدرهول شده بودم که دویدم توخیابون تاازکسبه محل کمک بگیرم ولی ازشانس بدم اون روز زودرفته بودم مغازه هیچ کدوم نیومده بودبرگشتم مغازه زنگزدم به بابام گفت خارج ازشهرم فلکه اب ببندتاخودم برسونم.. کنتوراب جلوی در وردی مغازه بودیه پیچ گوشتی برداشتم که بتونم درش بلندکنم باهربدبختی بود درزنگزده کنتوراب بازکردم
ولی فلکه اب خیلی پایین بوددستم نمیرسیدازطرفی هم نمورتاریک بودمیترسیدم سوسک داشته باشه منم که فوبیای سوسک مارمولک داشتم!!
همون موقع دیدم یه موتوری داره ازته خیابون میادسریع ازجام بلندشدم براش دست تکون دادم
کلاکاسکت سرش بودقباقش معلوم نبودوقتی نزدبک شدکلاهش برداشت گفت چیزی شده.من یه لحظه محوصورت زیباوچشمای رنگیش شدم اصلایادم رفت برای چی نگهش داشتم
که دوباره خودش گفت خانم؟ازخودم چشم چرونیم خجالت کشیدم گفتم میشه این فلکه اب برام ببندیدلوله ترکیده
ازموتورش پیاده شدفلکه اب بست بعدم نگاهی به داخل مغازه انداخت گفت کدوم لوله است بادستم اشاره کردم جاش نشونش دادم گفت برادرم لوله کش اگربه کسی نگفتیدبگم بیادبراتون انجام بده..باخوشحالی گفتم بله لطف میکنید
سعیدگفت گوشیم شارژ نداره اگرمیشه باگوشی شمازنگبزنم؟
منم گوشیم روبهش دادم به برادرش زنگزدخودشم کمکم کردتاوسیله های مغازه روبریزیم بیرون..
متین برادرسعیدخیلی زودامدباهم مشغول به کارشدن تقریبا۳ساعتی گذشته بودکه بابام رسیدگفت توبروخونه من بالاسرشون هستم
دیگه اخرشب بودکه پدرم امدخونه گفتم درست شد؟گفت کل لوله هاپوسیده بایدعوض بشن فعلاسرهمش کردیم ولی بایدفرداباصاحب مغازه ات صحبت کنم
خلاصه بارضایت صاحب ملک قرارشدبرادرسعیدهمه ی لوله هارو تعویض کنه روکاربکشه کارلوله کشی۲روزطول کشیدتواین مدت بابام میرفت مغازه وقتی کارشون تموم شدمن به کمک دوتاازخواهرام رفتیم مغازه بعدازتمیزکاری وسایلم روچیدیم..
چندروزی ازاین ماجراگذشته بودکه ازیه شماره ناشناس برام پیام امد
سلام خوبیدمیناخانم ازکارلوله کشی راضی بودید؟بااینکه میتونستم حدس بزنم کیه ولی جوابش ندادم تادوباره پیام دادیعنی راضی نبودید؟نمیخواستم واردبازیش بشم بهش زنگزدم
سعیدجواب داد((البته اون موقع نمیدونستم اسمش چیه))گفت به به بلاخره افتخاردادیدگفتم بابت کمک اون روزازتون ممنونم دستتون دردنکنه.مغازه اید گفتم بله؟گفت یه شلواردارم میتونیدقدش برام کوتاه کنید؟گفتم بله ولی قدش بزنیدبرام بیاریدخندیدگفت مگه اتاق پرونداری؟گفتم دارم ولی برای اقایون کارانجام نمیدم.یکی دوساعت دیگه میام گفتم من یکسره مغازه هستم اگرمیشه بعدظهربیاریدمکثی کردگفت اهان اون موقع خلوته گفتم بله میتونیدبشینیدکوتاه کنم ببرید
سعیدبادوسه تاشلوارامدپیشم گفت قدشون زدم فقط کوتاه کنید
یه نگاهی به شلوارهاانداختم دیدم اندازه ای که زده خیلی زیاده ممکنه شلوارکوتاه بشه گفتم مطمئنی درست اندازه زدید
گفت اره دیگه تاکردم گفتم ولی من چشمی نگاه میکنم کوتاه میشه گفت برم بپوشم.به ناچارقبول کردم وهمنجورکه حدس میزدم خیلی کوتاه گرفته بودگفتم خوبه پوشیدیدوگرنه براتون شلوارک میشدبااین حرفم خندیدگفت شماکارت درسته..اشنایی ورابطه من سعیدازهمون روزشروع شدبهم پیام میدادیم زنگ میزدیمگاهی بیرون میرفتیم واگرکاری داشتم برام انجام میدادسعیدبرعکس ماتویه خانواده کم جمعیت بزرگ شده بودیه خواهرکوچیکترازخودش داشت که دانشجوبودبرادرش متین دوسال ازش بزرگتربودپدرش بازنشسته شرکت نفت.یکسالی ازاشنایی ماگذشته بودکه برادرش ازدواج کردبرای زندگی رفت تهران..خواهرسعیدخواستگارداشت ولی میخواست درسش تموم بشه بعدازدواج کنه این وسط سعیدهردفعه منومیدیدمیگفت ماهم عروسی میکنیم میریم طبقه بالای خونمون زندگی میکنیم.منم مخالفتی نمیکردم چون سعیدخیلی دوستداشتم هرکاری برای خوشحال کردنش میکردم.اگربهتون بگم عشق من به سعیدمیتونم افسانه ای باشه دروغ نگفتم.
ادامه دارد..
💕"داستان دو دوست"
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.
یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت “امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد”.
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: “امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد”.
دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟ دیگری لبخند زد و گفت:
وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.🥀
همسرداری
👈مردان را عصبانی نکنید
🍃 وقتی مردها عصبانی میشوند قابلیت انقباض عضلاتشان به مراتب بالا میرود و توانایی کتک زدن آنها بیشتر میشود...
مردها در عصبانیت فقط دوست دارند از موضوع فرار کنند.آنها به حل مسئله فکر نمیکنند تلاش نکنیم تا متقاعدشان کنیم...
مردها در عصبانیت شخصیتی بد بین ..بددهن..نا مهربان دارند..
فقط یک راه دارد سکوت کنید وقتی سکوت کنید زودتر آرام میشوند وقتی آرام شدند راحتتر متقاعد میشوند.
❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #هوو #قسمت_اول سلام اسمم میناومتولدیکی ازشهرهای جنوبی هستم تویه خانواده خون گ
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#هوو
#ادامه_دارد
.
ازدوستی منوسعید۳سال گذشته بودکه خواهرشم ازدواج کرد
به سعیدگفتم دیگه نوبتی هم باشه نوبت ماست گفتم پدرم دنبال کارمه که برم شرکت نفت بذاراوکی بشه میام خواستگاری
چندماهی طول کشیدتاسعیدرفت سرکارمنم خوشحال که دیگه ازاین بلاتکلیفی درمیام ولی یه مدت که گذشت دیدم سعیدمثل قبل سرحال نیست علتش پرسیدم گفت راجع به توباخانوادم حرف زدم ولی مادرم راضی نمیشه بیادخواستگاری گفتم چرا؟گفت دختر یکی ازدوستاش رو برام درنظرگرفته!
بااین حرفش تودلم خالی شدگفتم توام راضی
گفت دیوانه شدی من تورومیخوام کاری به نظرمادرم ندارم!!
سرتون دردنیارم چندماهی درگیراین موضوع بودیم تامادرسعیدکوتاه امد..
یادمه برای جمعه قرارخواستگاری گذاشته بودیم.یه روزقبلش مادرسعیدسرزده امدمغازه دیدنم.ازشانس بدمم اون روزتوبدترین حالت ممکن بودم بادیدنم لبخندمسخره ای زدگفت نمیدونم بااین قیافه داغون چه جوری دل پسرساده ی من روبردی
دوستداشتم ازخجالت اب بشم برم توزمین گفتم خوش امدیدچیزی شده
گفت کارخودت روکردی ولی امدم قبل هراتفاقی بهت بگم من اگررضایت دادم فقط بخاطرپسرم بوده توفکرنکن پیروزشدی.گفتم من سعیددوستدارم ونمیخوام زندگیم روجنگ دعواشروع کنم اگربدونم واقعاراضی نیستیداززندگیش میرم بیرون
زدن این حرف برام راحت نبودولی دوستنداشتم مادرش فکرکنه سعیدمجبورکردم.گفت تواگرمیخواستی بری تواین۳ سال میرفتی نه مثل کنه بچسبی بهش!!درضمن امدم بهت بگم پسرمن هیچی نداره فرداشب براش کیسه ندوزیداگرواقعادوستش داری بدون چشم داشت زنش میشی..بااینکه حرفهای مادرسعیدبدسوزندم ولی بخاطرسن سالش جوابش ندادم گفتم من هیچی ازسعیدنمیخوام.اگربخوام ازخواستگاری حرفهای که مادرسعیدزدبهتون بگم خیلی طولانی میشه.خلاصش کنم منوسعیدبعدازیک ماه باهم نامزدکردیم وبلاخره این رابطه رسمی شداگردخالتهای مادرسعیدفاکتوربگیرم سرهم دوران نامزدی عقدخوبی داشتیم
یک سال عقدبودیم بعدم عروسی گرفتیم رفتیم سرخونه زندگیمون..
خونه پدرسعید دوطبقه بود البته خونشون شمالی بودوپارکینگم مسکونی کرده بودن که وسایل اضافشون روگذاشته بودن اونجا منوسعیدطبقه بالازندگی میکردیم پدرومادرش طبقه پایین..بعدازعروسی سعیدباپدرش صحبت کرد..بعدازعروسی سعیدگفت طبقه پایین خالیه وسایلت بیاراینجاخیاطی کن
من ازخدام بودولی میترسیدم خانوادش قبول نکن چون اینجوری دیگه کرایه مغازه ام نمیدادم پولش پس اندازمیکردم
سعیدگفت من باپدرم صحبت میکنم تونگران چیزی نباش
خلاصه باپادرمیانی سعیدقرارشدمن بیام اونجاکارکنم
یادمه دوهفته ای ازامدنم گذشته بودکه مادرش امدپیشم گفت بایدپول اب برق گازی که مصرف میکنی روبدیگفتم چشم
حتی به سعیدم نگفتم مادرت همچین حرفی زده خب حق داشتن امایک ماهی که گذشت گفت بایدکرایه بدی
گفتم چقدردوبرابرکرایه ای که قبلامیدادم روازم طلب کرد
باتعجب گفتم مامان من بابت اون مفازه که پاخورشم عالی بوداینقدرکرایه نمیدادم واقعادرتوانم نیست
گفت توخداتومن بابت دوخت یه لباس میگیری چیه زورت میادانقدربه من بدی
ازعصبانیت داشتم میترکیدمولی سعی میکردم اروم باشم
گفتم دوخت لباس مجلسی سخته گردن دست کتفم فرسوده میشه اگربخوام انقدراینجاکرایه بدم چیزی برای خودم نمیمونه میتونم بااین کرایه یه مزون بزرگ اجازه کنم
گفت اون دیگه مشکل خودته
این دیگه پول اب برق گازنبودکه سکوت کنم شب که سعیدامدماجراروبراش تعریف کردم
انقدرعصبانی شدکه طاقت نیاوردرفت پایین سراغ مادرش
مثل چی پشیمون بودم مدام میگفتم مینازبونت ماربزنه این چه شری بوددرست کردی.چشمتون روزبعدنبینه۱۰دقیقه بعدش صدای جربحث سعیدمادرش بلندشد
پدرشوهرم پشت مابودولی حریف زنش نمیشداون شب سعیدامدبالاگفت مادرم مادرهای قدیم وخوابید.. تادیروقت نتونستم بخوابم پیش خودم میگفتم باهاش به توافق میرسم یه کرایه ای بهش میدم که این شربخوابه..
تازه چشمام گرم شده بودکه باصدای زنگ بیدارشدم دربازکردم پدرشوهرم مضطرب پشت دربود
گفتم باباچی شده کفت سعیدبیدارکن حال مادرش خوب نیست.دویدم تواتاق سعیدبیدارکردم مادرشوهرم فشارش بالابودحالت تهوع داشت.سریع رسوندیمش بیمارستان براش سرمزدن داروگرفت تایه کم بهترشد
وقتی دیدم حالش خوب شده رفتم کنارش گفتم مامان خوبی
بااخم بهم نگاه کردگفت کارخودت کردی حالاامدی حالم میپرسی
گفتم بخدامن نمیخواستم اینجوری بشه فکرنمیکردم سعیدعصبانی بشه
گفت فتنه خانم پسرم تابه امروزازگل کمتربهم نگفته بودفکرکردی بابچه طرفی
پرش کردی فرستادیش سراغ من الان ننه من غریبم بازی درمیاری که ازچیزی خبرنداری؟!ببین گوشات خوب بازکن من ازحقم نمیگذرم گفتم باشه هرچی شمابگیدباکمال پروی گفت بایدفلان قدبهم پول بدی به ناچارگفتم باشه
البته کوتاه امدم که این جربحث تموم بشه..من کوتاه امدم که این جربحث تموم بشه
💫دهقان و پیرمرد
🕊دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
در راه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
✨تو مبین اندر درختی یا به چاه
✨تو مرا بین که منم مفتاح
🔹 رابطهی زن و شوهری؛ مثل رابطهی شما با خانوادهتان نیست! یادتان هست چند مرتبه با خواهرتان دعوا کردهاید؟ یادتان هست چند بار با برادرتان بگومگو داشتهاید؟! ده بار؟ صدبار؟ هزاربار؟ هیچکدام را یادتان نیست و به دل ندارید...
🔹 با همسرتان چندبار ناراحتی داشتید؟ پنح بار؟ ده بار؟ پانزده بار؟ همه را یادتان هست. همه را کنج ذهن دارید...
🔸 رابطهی زن و شوهری حساس است؛ مواظب رابطه تان باشید. هميشه يادمان باشد که نگفتهها را میتوان گفت ولی گفتهها را نمیتوان پس گرفت...!
✅ چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است.
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند؛ مراقب گفتارمان باشیم....
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تفاوت دخالت و پیشنهاد در چیست؟
❌شخصی که دستوری حرف میزند دخالت کرده است.
🎵دکتر عزیزی
❤️
هدایت شده از گسترده | برند🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نبینی باختی😂
وای که چقدر خندیدم🤣🤣🤣
📌راست میگن تپل ها بامزن🤭
ولی خدایی راست میگه چاقی خیلی اعصاب ادم رو خوردمیکنه و رژیم و ورزش واقعا برای خیلیا سخته😢
ولی این دمنوش گیاهی راحت ماهی ۵تا۸کیلو لاغرت میکنه👌
تا پایان امشب بزن رو لینک زیر و سفارشش بده تا شامل ۵۰ درصد تخفیفم بشی👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/bE65s
https://landing.saamim.com/bE65s
🍂❤
#سیاست_های_زنانه
💕 گله ها و ناراحتيهاي خود را با متانت و نرمی با شوهر در ميان بگذاريد:
❌ در موقع ناراحتي گله خود را اظهار نكنيد.تحمل كنيد تا وقتي شما و شوهرتان در آرامش روحي وخيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگوييد و
_ اينكه تنها باشيد فقط شما و شوهرتان
_ اينكه لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوي تحكم وبرتري جويي ندهد
❌ اينكه طريقه گفتن شما طوري باشد كه واقعايكراست برويد سر اصل مطلب .و ساعتها مقدمه چيني نكنيد و رنجش خود را به شوهرتان بفهمانيد.مثلا بگوييد:"من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدي رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد" چه خوب بود كه اگر هم حرفي داري وقتي تنها هستيم به خودم بگويي" وامثال اينها .
➖ اينكه عاقل و متين و منطقی باشيد.