#اختصاصی
#ذبح_عظیم چیست❓
خداوند فرمود:
" وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ "
چگونه، قوچی #ذبح عظیم می شود؟
♦️در کتاب مقدس، بخش #مکاشفات #یوحنا مۍگوید:
" ناگاه دروازه ای در آسمان باز شد و نخست صدایی چون #صور شنیدم که با من تکلم نمود؛ و گفت: بدین سو بالا بیا تا من تو را نشان دهم از آنچه بعد از این باید به وقوع آید.
فی الفور در روح شدم که ناگاه تختی در آسمان گذارده شد و بر تخت نشیننده اۍ....
♦️ناگاه دیدم در میان، بره ای ایستاده بود که گویا ذبح شده بود....
آن چهار حیوان، و بیست و چهار بزرگ که با هر یک از آنها بربط ها و پیاله های طلایی پر از بوهای خوش که دعاهای مقدسان است، بود.
♦️نزد آن بره افتادند و به سرود تازه می سرودند و مۍگفتند که تویی سزاوار آن که کتاب را بگیری و مهرهای آن را بشکنی، زانرو که تو ذبح شده ای از برای خدا به خون خود..."
♦️که این بره ی مذبوح مذکور در مکاشفات یوحنا همان سبط مذبوح خاتم انبیاء است که همه عوالم در تحت اختیار اوست، و این #قوچ فرستاده شده برای اسماعیل، صورت همان تمثل حقیقت #أباعبداللّه الحسین علیه السلام است.
👌اما سؤال اینجاست که:
" چگونه أباعبداللّه (علیه السلام) فدای #اسماعیل شد❓
با آنکه ایشان، افضل از جمیع انبیای الهی هستند❓"
📌گوییم👇
♦️آن گاه که جناب #ابراهیم خواست اسماعیل را ذبح کند؛ خاتم انبیاء و اهل بیت طاهرینش در صلب آن جناب بودند، یعنی در صلب اسماعیل؛ لذا این ذبح، فدا داده شد به ذبح عظیمی که در #کربلا واقع شد.
👈زیرا در کربلا #ذریه خاتم انبیاء از صلب حضرت سیدالشهداء خارج گردیده بودند.
یعنی این #ذبح_عظیم واقع گردید به جای ذبح اسماعیل، تا خاتم
◽️ #هارون_الرشید در کاخ بود و #امام_کاظم(ع) در زندان ..
و #شیعیانی که #فقط برای #اباعبدالله عزاداری میکردند ..!
◽️چه سکانس آشنایی ..!
◾️سالها
در سیاهچالها گذراندی و
مردم می گفتند
امام در غیبت است!
تا آنروز که روی پل
همه دیدند با #شهادت ,
#ظهور کرده ای!
◼️ #شهادت باب الحوائج #حضرت_موسی_بن_جعفر (علیه السلام) تسلیت باد ..🕯🏴
#بصیرت
#فرقه_شیرازی
#انجمن_حجتیه
#سکولاریسم_حوزوی
#سوپر_مقدسهای_سکولار
#کانال_دانشگاه_مدافعان_حریم_ولایت
◽️ #هارون_الرشید در کاخ بود و #امام_کاظم(ع) در زندان ..
و #شیعیانی که #فقط برای #اباعبدالله عزاداری میکردند ..!
◽️چه سکانس آشنایی ..!
◾️سالها
در سیاهچالها گذراندی و
مردم می گفتند
امام در غیبت است!
تا آنروز که روی پل
همه دیدند با #شهادت ,
#ظهور کرده ای!
◼️ #شهادت باب الحوائج #حضرت_موسی_بن_جعفر (علیه السلام) تسلیت باد ..🕯🏴
#بصیرت
#فرقه_شیرازی
#انجمن_حجتیه
#سکولاریسم_حوزوی
#سوپر_مقدسهای_سکولار
@tabyinchannel
@daneshgahevelyat
#انتشار_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
✳ هر اندازه به حسين(ع) نزديك شويم از حيلههای معاويهای مدرن آزاد میشويم
🔻 غرب، #رضاخان را بر سر كار آورد و او همان كاری را كرد كه #معاويه انجام داد. اوّلين كار رضاخان تعطيل كردن جلسات عزاداری #اباعبدالله(ع) است. غرب میداند كه اين جلسات يك عشق و حضوری دربردارد كه اين عشق و حضور، #پوچی غرب را میشناسد و در نتيجه به آن فرهنگ دل نمیبندد. غرب در #حكمت_حسينی خوار میشود و اين است كه هر اندازه به #حسين(ع) نزديك شويم از حيلههای معاويهای مدرن آزاد میشويم، حال چه فلان روزنامهی تازه از راه رسيده امروز در تهران تبليغ #غربگرايی بكند، و چه رضاخان در ايران و چه معاويه در شام، در حقيقت همه در يك جبهه هستند. و همه میخواهند ما را از #عهد_محمدی (ص) و عالَم دينی خارج كنند و به سرگشتگی و بیعالَمی خودشان گرفتار سازند. اگر امروز كار ما نيز به پوچی كامل، در جهانی كه همه چيز به پوچی رسيده، نرسيده است، مديون حسين(ع) و منبر و وعظ و حكمت حسينی هستيم و اينها راز ماندگاری ما و راز نابودی يزيد است.
📚 #کربلا_مبارزه_با_پوچیها
@daneshgahevelyat
#انتشار_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
✳ چرا حسین(ع) بر دلها حکومت میکند؟
🔻 #حسينبنعلی علیه السلام كه امروز بر دل شما حكومت میكند، جهتش اين است كه رنگ زمان به خود نگرفت. نگفت اگر #پيغمبر حكومت كند رنگ پيغمبر، اگر #معاويه حكومت كند رنگ معاويه، اگر #يزيد حكومت كند رنگ او را بايد بگيريم و چون زمانه اينجور شده است، بايد رنگ زمانه را بگيريم! وقتی که #مروان_حکم به او گفت: یا #اباعبدالله! من یک جملهی خیرخواهانهای برای تو دارم، فرمود: بگو. گفت: من مصلحت تو را در این میبینم که با یزید بیعت کنی. حضرت نفرمود که این مصلحت و منفعت من نیست، فرمود: در آن موقع #اسلام چه خواهد شد؟ آنوقت باید فاتحهی اسلام را یکجا خواند!
#شهید_مطهری
📚 #اسلام_و_نیازهای_زمان
📖 ص ۴۶
@tabyinchannel
#انتشار_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
🏴 #اولین_قیام_بعد_از_عاشورا
اولین کسی که بعداز وقایع #عاشورا علیه #عبیدالله_زیاد و آنچه که در #کربلا گذشت قیام کرد پیرمردی بود به اسم #عبدالله_بن_عفیف_اَزدی.
همه او را می شناختن. او سابقه ی خیلی خوبی داشت و قهرمان جنگ های #جمل و #صفین بود.
چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین در رکاب #حضرت_علی(ع) از دست داده بود.
وقتی #اهل_بیت(ع) را در کوفه زندانی کردند، #عبیدالله برای فریب دادن مردم آنها را در #مسجد_کوفه جمع کرد.
وقتی همه در مسجد جمع شدند به منبر رفت و گفت:
سپاس خدایی را که حق را آشکار کرد و امیرمومنان(یزید) و سپاهش را یاری کرد و دروغ گو فرزند دروغ گو و پیروان او را کشت.
از صحبت های عبیدالله زیاد همه وحشت کرده بودند.
در همین لحظه ها، صدای پیرمردی سکوت جماعت را درهم شکست:
🔻 ای پسر مرجانه! دروغ پرداز و دروغ پراکن تو و پدرت هستید و آن کسی که تو را فرمانروای این مردم گردانید و پدرش(یزید و معاویه).
آیا فرزند پیامبران را می کشید و به زبان راستان و درست گویان سخن می گویید؟
همه برگشتند سمت صدا....
این فرد کیست ، اینقدر جسارت دارد که در مقابل جلاد کوفه(عبیدالله زیاد) اینگونه حرف می زند؟!
عبیدالله فریاد زد این غرددکه بود که جرات کرد اینگونه حرف بزند؟
عبدالله عفیف جواب داد:
ای دشمن خدا، گوینده منم!
آیا فرزندان پاک #پیامبر را که خداوند ناپاکی را از آن ها دور کرده است می کشی و گمان می کنی بر دین اسلامی و ادعای مسلمانی می کنی؟!
آه و فریاد! کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از طاغوت و سرکش منفور_عبیدالله زیاد_ انتقام بگیرند.
عبیدالله خیلی عصبانی شد و دستور داد دستگیرش کنند.
خبر به بیرون مجلس پخش شد و هم قبیله ای های عبدالله بن عفیف یعنی قبیله ی اَزد و قبیله ی یمن او را همراهی کردند.
هم قبیله ای هاش که حدود ۷۰۰ نفر بودند عبدالله را از دست ماموران گرفتند و به منزلش بردند...
بعصی ها هم عبدالله را سرزنش می کردند که با این حرف ها خودت و قبیله ات رو نابود کردی ولی عبدالله عفیف هیچ ترسی نداشت.
عبیدالله از اینکه عبدالله عفیف از دست مامورانش نجات پیدا کرده بود خیلی عصبانی شد.
دوست و همراه عبدالله عفیف، کسی بود به اسم #عبد_الرحمن_بن_مخنف_ازدی.
ماموران او را دستگیر کردند و گفتند تا عبدالله بن عفیف را تحویل ندهید عبدالرحمن را آزاد نمی کنیم.
از طرف دیگه، عبیدالله، به یکی از جنایتکاران کوفه به اسم #محمد_بن_اشعث دستور داد تا عبدالله عفیف را دستگیر کنند.
هم قبیله ای های عبدالله عفیف همه جمع شدند تا در مقابل محمدبن اشعث از عبدالله بندعفیف دفاع کنند و موفق شدند ابن اشعث را شکست بدهند.
تعداد زیادی از یاران محمدبن اشعث کشته شدند ولی او خودش را به منزل عبدالله عفیف رساند در خانه را شکست و وارد خانه شد.
دختر عبدالله عفیف شمشیر را دست پدرش داد و عبدالله بااینکه نابینا بود با راهنمایی های دخترش با آنها مبارزه کرد و تعداد زیادی از از انها را از پا درآورد.
ولی بالاخره دستگیر شد و او را بردند دارالاماره نـزد ابن زیاد.
نوشته اند در دارالاماره قصیده ای بلند در وصف #امام_حسین(ع)، نکوهش #بنی_امیه و تشویق مردم به خونخواهی #اباعبدالله سرود که گیرایی سروده و خواننده همه رو میخکوب کرد.
به دستور عبیدالله زیاد، عبدالله عفیف را در کنار مسجد به دار آویختند.
🛑 شهادت #عبدالله_عفیف، آغاز قیام ها و حرکت های بعدی در #کوفه شد.
📗آیینه در کربلاست/ ص ۵۸۹ تا ۵۹۲
✍ #یک_دقیقه_مطالعه
⚫ #ما_رایت_الا_جمیلا
... #شهید_بهشتی جملهای دارند:
«وقتی پرندگان پرواز میکنند هر کدام یک سقف پرواز دارند. مثلاً گنجشک صد متر میتواند بالا برود. پرندهی دیگر هفتصد متر، و در اوج عقاب تنها میماند و امام، عقاب است.»
او تنهاست به این دلیل که افقی دارد که دیگران به این افق نمیرسند. پس امام تنهاست و البته دقیق و درست میتواند باشد.
اما ظرافتی هست در این قضیه....
به هر حال انسان ها وقتی بزرگ می شوند رنجشان هم بزرگ می شود.
مصداق واقعی آن #حضرت_زینب(س) است چه قدر او را اذیت کردند و چهقدر او را به مسخره گرفتند...
#ابن_زیاد پاشنهی آشیل #حضرت_زینب(س) را میشناخت و میدانست به لب #اباعبدالله(ع) چوب بزند زینب(س) چه حالی میشود...
اینکه سَرِ محبوب وجودش را در تشت ببیند!
آن لعین میدانست زینب(س) چهقدر اباعبدالله را دوست دارد.
با چوب لای دندانهای اباعبدالله را باز میکرد به مسخره میگفت:
“زینب برادرت عجب دندانهای قشنگی دارد “.
میتوانید تصورش را بکنید، این جملهای که حضرت فرمود: “ما رَأیتُ إلّا جَمیلا” پس از تمسخر عبیدالله است.
عبیدالله گفت: زینب حکایت کن ببینیم در کربلا، خوش گذشت؟ آنجا چه دیدی ؟
و حضرت زینب این جواب را داد:
” #ما_رَأیتُ_إلّا_جَمیلا.”
تمام این مجالس تمسخر بوده...
میگویند در #شام حضرت زینب فاصلهی زیادی با سر اباعبدالله نداشت یک زن به خاطر اینکه حضرت زینب را بشکند، از پشت بام به کسی که حامل سر اباعبدلله بود، گفت:
این سر را نزدیک بیاور و من به قیمت این نزدیکی، این گردن بند را به تو میدهم.
گردنبند را از گردن باز کرد تا به حامل سر بدهد تا او را به سر نزدیک کند و این زن به سر اباعبدالله اهانت کند....
و زینب دارد این صحنهها را میبیند. چهقدر شانه ها باید صبور باشد که این صحنه ها را تحمل بکند....
#یا_زینب_کبری