خدا…
این کلمه، این مفهوم، بزرگترین سؤال کودکی من بود و از سیوهفت سال پیش تا همین لحظۀ اکنون، مغزم دست گذاشته روی علامت سؤال صفحهکلید مغزم و هنوزاهنوز برنداشته.
این مفهوم، این نیرو، این نور، این قدرت، این هر چی که هست، کیست؟ از کجا آمده؟
قرار است برای من چهکار کند و قرار است برایش چهکار کنم؟
خدا را توی همان چند سال اول کودکی از چند تا عینک مختلف دیدم.
عینک اول عینک معلمهای دینیمان بود.
خدای معلمهای دینی مدرسه مثل خودشان بود؛ خدایی با عینکی کائوچویی که یک سری مقررات دقیق و منظم وضع کرده بود سختتر از مقررات مدرسه
و هر کس دست از پا خطا میکرد، حسابش با آتش جهنم بود و سُرب داغ و میل گداخته به چشم؛ یک خدای اخمو و بیاعصاب😡
که انگار همیشه از دنداندرد رنج میبرد و همین روی رفتارهایش تأثیر منفی گذاشته بود.
از این خدا خیلی میترسیدم.😱
عینک بعدی عینک مادرم بود.
مثل خودش بود این خدا؛ مثل مادرم؛ مهربان و صمیمی 😍
و یک بُغضی همیشه توی صدا و چشمهایش بود.😭 این خدا را خیلی دوست داشتم. ❤️
اگر کار بدی میکردم، سگمحلم میکرد؛ ولی با یک ببخشیدگفتنِ من، با یک «دوستت دارم به خدا»، با یک «مگه چند تا پسر داری که باهام حرف نمیزنی»، یخش میشکست و دوباره بغلم میکرد و میگفت: «پسر خوبی باش! من خیلی ناراحت میشم که سرت داد میزنم. دلم ریش میشه تا برگردی و بگی ببخش.»
برای پرستیدن، پناهبردن و توسلکردن و چیزیخواستن سراغ همین خدا میرفتم.
نه اینکه خداها متفاوت باشند، نه!
خدا یک خدا بود و فقط پنجرهای که آدمها از آن به او نگاه میکردند، فرق داشت.
برای اینکه مطمئن شوم انتخابم درست بوده، چند باری هم همین خدایی را که معرفش مادرم بود، امتحان کردم و شانس آورد و قبول شد😊
و من پس از همان امتحانها بود که دیدم نه!
جواب میدهد و کارش را بلد است و انتخابش کردم برای پرستیدن.❤️
تا همین الآن هم رفیقیم و خیلی شبها میروم توی چت خصوصیاش و یک حرفهایی میزنم باهاش که مسلمان نشنود کافر نبیند.
استیکرها و شکلکهایی هم که من میفرستم، معمولاً اشک است😭
و آن گِردالی که سرش را پایین انداخته و شرمنده است و سرافکنده.😔
#خال_سیاه_عربی
#معرفی_کتاب_خوب
حامد عسگری
یکی از اهداف اصلی ما، دبیران دین و زندگی، اینه عینک دهه هشتادی های عزیز و خوش قلب رو نسبت به خدا و دین، تغییر بدیم😍
البته من خودمم باید عینکم رو عوض کنم، باید کائوچویی بکنم تا شاگردان از این به بعد بفهمن با کی طرفند😂
بفهمن کی خوش اخلاقه، کی بداخلاقه😅
راستی از شوخی گذشته، در راستای تغییر نگاه به خدا ، یه پیشنهادی به شاگردان کردم و تعدادی از عزیزان بلاد کفر، به پیشنهادم ایمان آورده اند😊
حتی شاگرد عصیانگرم😍😅
پیشنهاد شرکت در دوره چله عاشقانه
"قصه من و خدا "
با استاد محسن عباسی ولدی😍
سلام و احترام خدمت همکار عزیزم🌹
خداقوت به شما که دغدغه جهت دهی فکری تربیتی شاگردان را دارید و در این راستا تلاش میکنید😍
کاملا درک میکنم فرمایشتان را، مخصوصا بعد از اتفاقات تلخ و ناخوشایند اخیر در کشور، سختی کار ما بیشتررر شده است👌
مینا ها و مائده های شما و ما ، هرقدر هم حالت تدافعی داشته باشند، در عین حال زمینه ای مستعدتر برای راهیابی به حق و حقیقت دارند . اینان لجاجت و رویگردانی شان از سرِ آگاهی نیست. بخاطر جریان های اخیر، بیشتر واکنش هیجانی دارند، نه اگاهانه!
لذا زیاد غصه نخورید😊
مسئله مهم دیگه اینه که ما تمام تلاشمان رو میکنیم تا اینا رو آگاه کنیم و جهت دهی درست بدیم بهشون و خب این، یک امر تربیتیِ زمان دار است و در کوتاه مدت جواب نمیده.
نتیجه نهایی هدایت هم بر عهده خداست😍
پس همچنان خستگی ناپذیر و شاد به تلاشهاتون ادامه بدید🌹🍃
#پاسخ_به_پیام_ناشناس
حالا برا خود من تو بلادکفر، اتفاقات تلخ و شیرین و جنجالی زیادی افتاده😅 تو کانال از برخی تلخ هاش فاکتور گرفتم وگرنه میدید چقد جون سختم که زنده ام هنووز😂😅
کلاس عصیانگران لجوج پارسال رو که یادتونه؟!
در جریان اتفاقات تلخ اخیر هم، تو کلاسم #شاگرد_مدیتیشنی و چندتای دیگه کلییییی حرف از نوع اعتراض و انتقاد و ..داشتند☺️ یه جلسه اجازه دادم در محیطی کاملا آزاد و امن، همه حرفها و نقدها و گلایه هاشون رو در مورد انقلاب و نظام و مسئولین و ...رو کردند!
از گشت ارشاد بگیر تا حرفهای بیات شده حجاب اجباری و حرفهایی از جنس جنبش های فمینیسم و ...😩😂
گوش شدم برا حرفاشون! ( بیشتر نوجوانان دنبال اینن که با شنیده شدن تخلیه هیجانی بشن، اگه ما نشنویم، میرن سراغ کسانی که نبااید❗️)
اون موقع که چند هفته پیش بود، هنوز کتاب دکل رو نخونده و ندیده بودم،
بعد اون جلسه کلاسم، وقتی دستم رسید واااقعا دیدم کلاس اون حاج آقا خیلی شبیه کلاس من بوده😊😍
به قول حاج آقای کتاب دکل، حرفهایی از جنس آمدنیوز و رادیو فردا و من و تو و اینترنشنال ... رو تک نفره تو کلاس می شنیدم.
البته من چون حاج آقا نبودم ، یه جاهایی مسیرم و برخوردم متفاوت بود😊
در بین اون همههه اختلاف نظر که بین من و اینا بود، من بحثمون رو از نقطه اشتراکم با شاگردان منتقد شروع کردم. ( پله اول در برخوردهای این چنینی😉)
به عنوان یه خانم چادری، به شاگردام گفتم که من خودم با گشت ارشاد موافق نیستم، اونا هم متعجب و خوشحااال گوش میدادند😍
بحثمون پله پله نه، بلکه آسانسوری جلو رفت😅
طوری که این دفعه خودشون صراحتا اعلام کردند که آزادی بی قید غربی رو نمیخوان و ...
من نه با ادبیات دینی و حلال و حرام و گناه و ثواب، بلکه از تجربه های تلخ اروپا و از کتابهای نویسندگان اروپایی که دارن (📖 بازگشت به پاکدامنی) رو ترویج میکنند، بهره بردم و بهشون قول دادم یه روز در مورد این مباحث سیاسی حرف بزنیم😍
در حالیکه ظاهر امر این بود که من تنهام و اونا یه تیم دیگه هستند❗️
#خاطرات_بلاد_کفر
برای جهت دهی فکری به شاگردان در مورد مباحث سیاسی روز، بخشی از کلاس هام رو اختصاص دادم به زمان کتابخوانی😍
یعنی هم سطح درس و یا گاهی بیشتر از درس، مثل نان شب واااجب میدانم که برخی حرفها رو به این دهه هشتادی های عزیز منتقل کنیم.
کتاب دکل رو تا یه جاهایی سر کلاس خوندیم😊
#معرفی_کتاب_خوب
یه مباحث دیگه ای که در برنامه دارم تا سر کلاسام بگم، بیانات تبیین گرانه حاج آقا راجی هست که انصافااا خیلی تمیز و قشنگ و مستند هست😍
مطمئنم عزیزان واکنش های بهتری میدن نسبت به این حرفا👇👇👇
Eitaa-Live-1665860120254_1_1.mp3
24.47M
🔰 «#پاسخ_به_شبهات معترضین حوادث اخیر»
⁉️ چرا حکومت جمهوری اسلامی در ایران به #رفراندوم گذاشته نمیشود؟!
⁉️ چرا رهبری در ایران، این میزان قدرت اختیار دارد؟!
⁉️ چرا حجاب در ایران #اجباری است؟!
⁉️ آیا در جمهوری اسلامی ایران، #آزادی هست؟!
⁉️ چرا زنان آزادی ندارند؟! چرا به آنان #ظلم میشود؟!
⁉️ چرا آزادی بیان در ایران نیست؟!
و پاسخ به شبهات دیگر....
🔴 #انتشار_باشما
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
1522605827_1656433582.mp3
51.54M
#پاسخ_به_شبهات
#بصیرت_معلمی
✅ صوت کامل حجه الاسلام استاد راجی
👈شیوه تعامل با دانش آموزان معترض.
👈پنج شبهه اصلی دانش آموزان و چگونگی برخورد با آنها
سلام و سپاس از هر دو بزرگوار🙏
انجام وظیفه میکنم. نظر لطف دارید🍃🌹
ممنونم که مرا به اندیشه استادصفایی دعوت میکنید😍
من نیز به نوبه خود، اول خودم و سپس همه عزیزان (مخصوصا همکاران دین و زندگی و دانشجو معلمان عزیز) را به آشنایی با نظام فکری #استاد_صفایی دعوت میکنم😍
#پاسخ_به_پیام_ناشناس
چند روز پیش، تو کلاسی قرار بود امتحان بگیرم.
بعد سلام و احوالپرسی، گفتم فاصله صندلی هاتون رو تنطیم کنید تا امتحان رو شروع کنیم.
شاگردان با شیطنت ، گفتن صندلی کشیدن نیاز نیست که.
خانوم یعنی به ما اعتماد ندارید؟؟
منم درکمال تعجبشون گفتم نه😄
گفتند دستتون درد نکنه خانوم!
گفتم خیلی ممنون. 😁
بعد اینکه فاصله صندلی ها رو تنطیم کردند، گفتم بچه ها میتونید زیر برگه امتحانی تون، کتاب دینی بذارید😉
این دفعه با تعجب بیشتررر، گفتن خانوم یعنی انقدد به ما اعتماد دارین؟😳
منم گفتم : بعععلهه😉
یکیشون گفت عمرا بتونید سر کلاس این معلم تقلب کنید 😂
بنده خداها آخرش واقعا نفهمیدن من بهشون اعتماد دارم یا ندارم؟!😂
به این حالت در ادبیات خودمونی میگن حالت خماری🙈
و در ادبیات دینی میگن تعادل بین خوف و رجاء😍
و در ادبیات شعری میشه این:👇
لذت عشق به این حس بلاتکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟
#خاطرات_بلاد_کفر
راستی، نمی دونم چرا امسال کلاس های من شبیه کشتی نوح میشوند!!
شاید بخاطر طوفانی هست که تو بحثهای داغ و چالشی ایجاد میشه😅
حالا چرا کشتی نوح؟!
برا اینکه کم کم حیوانات مختلف هم به کلاس ما تشریف فرما میشن🙈😅
از پنجره باز کلاس، گنجیشک میاد🕊
مگس هم که همه جا هست...
زنبور🐝 هم اخیرا پیدا شد و اتفاقا درست رو دست من پارک کرد، یاد واکسن های تابستان پارسال افتادم که 6 دوز نیش زنبور عسل میل کرده بودم😂
اخیرا هم تو کلاسی بودم . هوای بیرون سرد بود و مسئولین مرکز بهداشت اومده بودند برا نظارت بر کلاسم.
مسئولین عزیز، درِ سالن رو نیمه باز گذاشته بودند.
کلاس ما هم بعد چندتا پله تو طبقه اول بود. وسط کلاس یهو دیدم گربه داره بدون در زدن( بی صدا) تشریف فرما میشه🤣
اول به احترامش از جا بلند شدم 😂
و بعد گفتم ببخشید اینجا مدرسه موش ها نیست، کشتی نوح هم نیست، بفرما بیرون😂
.
.
.
راستی لاک پشت پارسال هم یادتونه؟!😅👇👇
#خاطرات_بلاد_کفر
بداهه های ما از همان بدو ورود به کلاس، شروع میشه😅
امروز همینکه وارد کلاس شدم ، دیدم بچه ها دور میز معلم حلقه زده اند و دارند یه چیزی رو تماشا میکنند، که با رسیدن من، جمعشون پراکنده شد
نزدیکتر که شدم، در کمال تعجب دیدم یکی از شاگردان یه لاک پشت آورده تا دوستاش ببینن😐
منم که از لاک پشت بشدددت چندشم میاد و عمرااا بهش دست بزنم😩😱
گفتم واااای این اینجا سر میز ما چیکار میکنه؟!😱😞
شاگردم برداشت که ببره تو کمدش بزاره، یه نوازشی هم کرد 😐
شروع کلاسمون با لاک پشت بود😂
و اتفاقا موضوع درسِ محور پرسش هم، قدم گذاشتن در مسیر خدا بود😍
گفتم:
سرعت کم لاک پشت تو حرکت + پیوستگی و استمرار در مسیر = موفقیت😍
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
#خاطرات_بلاد_کفر
ای طلبه بسیجی
آرمان علی وردی !
اسیر و شهیدِ
در بند وحوشِ داعشی !
می دانی مارایاد چه انداخته ای؟
که فراموش شده انگاری
با بدن غرق در خونت
وازهمه مهمتر
ایستادگی ات ؟
یاد داعشی و اسیری
یاد شهید حججی و
تنهایی و غریبی
ولی
جنس غمت فرق دارد !
غم از دست دادن و فِراق
آن هم اینجا ایران
نه سوریه و عِراق !
آه از درد شکنجه ات
از درد نفهمی انها
آه از سکوت و غم
آه از غربت و تنهایی ات
آه از سکوت یه عده بی خبر
از اشکهای مادرت ،پدرت
برماچه سخت گذشت
بادیدن انگشتر شکسته ات.... !
یاد حاج قاسم افتادیم
ودست بریده اش
با شما هستم ای فتنه گر
ای تجزیه طلب و اغتشاش گر
ای که خونها ریختیدو خندیدید
کف زدید و رقصیدید
ای دانشجوی فحاش
ای روسری به دستها
ایران صاحبی چون
امام عصر دارد
ولی فقیه ومردمانی
چو شیر دارد
فکرکردید تمام شد انتقام
یا نشسته ایم به کنار !
شما که بی گناه می کُشید
بگویم
زالو صفت
کمه انگار !
بروید باز در سوراخ موش تان
درآمریکا ،اسرائیل یا انگلستان
که بوی انتقام می آید
منتظر
#شهید_آرمان_علی_وردی
✍ خانم سلطانی
#ارسالی_شما
دقت کردید بعضی وقتا ایتا، مخاطبان رو با اسامی که خودشون به عنوان نام کاربری انتخاب کردند میاره؟!
اومدم سراغ ایتا، تو لیست مخاطبانم، کلا با عناوین تازه مواجه شدم، نه با اسامی که خودم ذخیره کرده بودمشون😊
بهشتی بود برا خودش😍
نتیجه اینکه با عناوین کاربری ها که برام جالب بود، یه مشق نوشتم :
سردار آسمانی، خیالت راحت!
اینجا مدافع عشق با روحیه انقلابی و با اعتقاد
به " کل یوم عاشورا ، کل ارض کربلا"
و با امید به اینکه " ظهور نزدیک است"
از خدا که فراسوی حیات است، راه رستگاری را می طلبد،
در حالیکه مترنم است به دعای
" خوبم کن با ترک گناه".
آری با یاد خدا دلها آرام می شود.
آسمان همین جاست.😍😍
✍🌱درانتظار رویش🌱
@dar_entezare_ruyesh