سلام و تبریک عید بر شما عزیزان😍
یه سلام ویژه هم خدمت #دهه_هشتادی_ها ی حاضر در کانال😍
سلام عزیزم😊
احسنت به تو که پای اعتقادت هستی😍👏
البته منم مثل خودت، تو مدرسه تنهام😩😢
ولی در مورد دهه هشتادی ها( همکلاسی های تو و شاگردان خودم😉) سر فرصت یه توضیحاتی می نویسم ان شاء الله، تا بدونیم که زیاد هم تنها نیستیم.
راستی حضور تو یا دهه هشتادی های دیگه با هررر فکر و اعتقادی تو کانال من، آزااااد است😍
کلا ورود برای عموم( غیر از شاگردان خودم😅) آزاد است.
منم غیبت نمی کنم که، باهاتون بحثهای دوستانه دارم 😊
#پاسخ_به_پیام_ناشناس
ممنون از لطفتون🌹🙏
من که کارِ خاصی نمیکنم . وظیفه معلم دینی رو دارم انجام میدم.😊
قابل توجه خودم و خودمان👇👇👇
یکی از آسیب های تربیتی خیییلی مهم برای نوجوان، این هست که شاهد تناقض و تضاد در رفتار عملی و گفتار والدین یا معلم و...باشد.
نقدی بر معلمان خواب زده رو بدون ملاحضه خوش آیند یا بد آیند عده ای از دبیران، در همین راستا نوشته ام.
معلم تا خودش " چرایی" دین را نفهمیده باشد، "چگونه" میخواهد به تعلیم دیگری بپردازد❗️
#پاسخ_به_پیام_ناشناس
من به عنوان معلم دینی، سر کلاس یکی از کارایی که اصلاااا نمی کنم و در مقابل اصرار شاگردان تسلیم نمیشم و از نظر برخی ها ممکنه یه معلم عصیانگر باشم😅 اینه که به هیچ عنوان از متن درس، سوال طرح نمی کنم و وقت کلاس رو برا نوشتن سوال و جواب نمیزارم.
متن درس رو سعی می کنم با ادبیات بومیِ شاگردان که باهاش انس دارند بیان کنم و البته محتوا رو گره بزنم به کاربردی کردنش در متن زندگی.
چون معتقدم دین برای زندگی آمده است، نه برای آموزشِ صرف و حفظ و نمره و ...!!
بجای سوال گفتن از متن درس، سوال پرسیدن از متن ذهنی شاگردان برای ایجاد زمینه تفکر و به چالش کشیدن اونا رو مهم میدونم.
کلا سعی می کنم یک کلاس غیرقابل پیش بینی داشته باشم.😊
خیلی خوبه که اعضای عزیز خوش ذوقی دارم که با واژگان انحصاری، به طور بداهه و بدون اینکه من روحم خبر داشته باشه، با اشعارشان به ما لطف دارند😍😍
البته فکر کنم کتاب اشعار شما، زودتر از " پیغمبری در بلاد کفرِ" من چاپ بشه😅😂👇👇
می شنوی عطر پاییزی را 🍂
که سوار بر نسیم
همراه می شود با صدای باران 🌧
و چه تماشایی است
آن پیغمبرِ در بلاد کفر ! 😅
که زندگی می آموزد
به دانش آموزان
تا صدایشان برسد به آسمان هفتم!
برخیز
و در انتظار رویش باش 🌱
که گویی
فصل روییدن رسیده است !🍃💚
"منتظر"
✍خانم سلطانی
#ارسالی_شما
#دهه_هشتادی_ها
نحوه تعامل درست و موثر با دهه هشتادی ها نیازمند آگاهی به برخی ویژگی های خاصِ این عزیزان است.
یکی از ابعاد قابل توجه در این عزیزان، بهره هوشی IQ هست که در مقایسه با متولدین دهه های قبلی، جهش فوق العاده ای دارد.
البته منظور از بهره هوشی چیزی نیست که با آزمون های ریاضی و زبان و ...مشخص بشه😊
بنده با استدلال منطقی قائلم بر اینکه این آزمون های هوش، از زیربنا درست نیستند؛ چون اساسا هوش، یک موضوع روانی و ذهنی هست و قابلیت اندازه گیری با عدد و مطرح کردن با کمیت ندارد.
وقتی می گویم IQ دهه هشتادی ها خییییلی بالاست، معیارهای خاص آن عبارتند از :
کنجکاوی زیاد،
قانون گریزی
و ریسک پذیریِ بالا❗️
بله دهه هشادی های عزیز در مقایسه با والدین و معلمان خود، عقل گرا تر شده اند. ( تفاوت عقل و هوش را هم عنایت دارم آ😉)
در حالی که نسل قبلی، بیشتر نقل گرا بود و اهل تعبد؛
همین مطلب، یک عامل اصلی برای شکاف فکری و تفاوت تربیت دینی بین والدین و نوجوان دهه هشتادی هست.
بذارید مثال بزنم تا منظورم رو شفاف تر برسونم😊
مثلا مادر پدر که متولد دهه های شصت و پنجاه هستند، در زمان خودشون به دلیل همون تفاوت در بهره هوشی و نوع تربیت دینی، تعبدا وقتی میشنیدند که خدا گفته نماز بخون، میگفتن چشم و نماز می خوندند
( چه بچه های خوبی بودند این پدر مادرا😅)
خدا گفته حجاب، چشم..
روزه ..چشم و...الخ.
ولی الان نوجوان دهه هشتادی به دلیل جهش زیاد در بهره هوشی، کنجکاوی و سوالات زیااااد داره و نمیتونه خیلی راحت و به صورت تعبدی مطالب رو بپذیره!
کلی چون و چرا و اگر و مگر و اما و شاید تو ذهنش پیش میاد که باید جواب بدی تا قانع بشه و بپذیره😍
اگه دقت کنید در موضوع حجاب، الان کتابایی که برا این مخاطبان نوشته شده، از بحث آیه و روایتِ صرف فاصله گرفته و به سمت استدلال های عقلانی سوق پیدا کرده اند.
نمونه اش کتاب ترگل در مورد حجاب.
مهمتر از این، دهه هشتادی ها الان در مورد خودِ خدا و اصلِ دین و ضرورتش، کلییی سوال دارند
وقتی ما در مقام پدر یا مادر و یا معلم و...،جواب سوالات عمیق رو نداریم، نباید سوالات جدی نوجوان رو سرکوب کنیم و برچسب کفر و گناه و...بهشون بچسبونیم❗️
دقیقا به همین دلیل هست که اگر در محتواهای گفتگوی من و شاگردان دقت کرده باشید، من عمدا روی مباحث عقلی و علمی و .. بیشتر متمرکز میشم و از ادبیات صرفِ دینی فاصله می گیرم و حتی گاهی سعی میکنم از نگاه برون دینی بحث رو جلو ببرم☺️
#دهه_هشتادی_ها
ادامه دارد ...
@dar_entezare_ruyesh
Seyed Reza Narimani - Che Emtehaniye (128).mp3
7.05M
#مداحی حماسی
چه امتحانیه!
روز، روز امتحان آخر الزمانیه
🎙کربلایی سید رضا نریمانی
#خاطرات_من
#نامه_ای_از_شهید_چمران
حکایتش بر می گردد به زمان دانشجویی ام.
وقتی نامه ای از شهید چمران به دستم رسید، دانشجوی ترم اول یا دوم رشته قرآن و حدیث بودم.
میلاد یکی از اهل بیت علیهم السلام بود( شاید میلاد امام علی (ع)).
آمفی تئاتر دانشگاه، مراسم جشنی را با برنامه های متنوع تدارک دیده بود.😍
به همراه یکی از همکلاسی های عزیزم، از دانشکده الهیات به سمت آمفی تئاتر دانشکده علوم پایه راهی شدیم.
غالبا در این قبیل مراسم ها، دانشجویان برای حضور در جشن، سر و کله می شکستند تا زودتر بر روی صندلی های آمفی تئاتر مستقر بشوند.😊
اگر دیر می جنبیدی، ظرفیت سالن پر شده بود و باید تا آخر برنامه سرِ پا می ایستادی.😩
اتفاقا من و دوستم، به موقع رفتیم و نشستیم پای برنامه جشن.😍
بعد از دیدن چندین اجرا از بخش های مختلف برامه، نوبت رسید به هنرنمایی گروه نوازندگان و خوانندگانی که از مرکز استان دعوت شده بودند.
همین که این عزیزان روی سِن رفتند و کارشان را شروع کردند، من و دوستم دیدیم که این آهنگ از فضای معنویِ آن جشن مذهبی فاصله گرفت.❗️
( شادی را نباید به هر بهایی و در هر قالبی تجربه کرد.)
من و دوستم، شأن آن عید بزرگ را بالاتر از این دانستیم که به پای شنیدن آن نوازندگی و خوانندگی سپری شود.
لذا سریع، صندلی هایمان را بخشیدیم به طالبانش
و خودمان از آمفی تئاتر ، خارج شدیم.
درست به محض خروج از آن فضا، بی آنکه به کسی چیزی گفته باشم ، یکی از دانشجویان بسیج دانشجویی، پاکت نامه ای را به من هدیه داد❗️
با تعجب پرسیدم: چیست ؟ و از کیست؟ و چرا برای من ؟!
فقط گفت: رزقت بوده است، بخوانی متوجه میشوی😊
نامه را نگاه کردم، پشت پاکت اینگونه نوشته بود:
فرستنده: یه دوست
گیرنده : هربا معرفتی که نمی خواهد راه امام و انقلاب بی رهرو بماند.
تشنه خواندن محتوای نامه شده بودم😍
نامه ای که در آن بازه زمانی و به این شیوه به دستم رسیده بود، را باز کردم .
متن نامه این بود👇👇👇
#خاطرات_من
#شهید_چمران :
ای خدای من:
باید از نظر علم از همه برتر باشم. مبادا دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.
باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه می کنند و به دیگران فخر می فروشند، ثابت کنم خاک پای من هم نخواهند شد.
باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آوردم و آنگاه خودم خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم و...
من باید بیشتر کار کنم، از هوا و هوس بپرهیزم، قوای خود را بیشتر متمرکز کنم
و از تو نیز ای خدای بزرگ می خواهم که مرا بیشتر کمک کنی!
آنچه می خواهم آن چیزی است که تو دستور داده ای
و می دانم که عزت و ذلت به دست توست و
می دانی که بی تو هیچم.
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
و پشت برگه نامه، نوشته شده بود:
بیایید برای اعتلای کلمه " الله" خوب درس بخوانیم.
این بود که از همان روز تصمیم گرفتم خوب درس بخوانم.
و هنوووز بسیار درس ها هست که در مکتب #شهید_چمران باید بیاموزم😍
روحش شاد و خودم به اتفاق شما رهروش باد😅😉
انصافا این نامه برایم ارزشمند بود❤️
و بعد سالهااا هروقت کم می آوردم،
می رفتم سر وقتش و انرژی می گرفتم😍❤️
ولی آخرش این نامه رو چیکار کردم ؟🤔
#شاگرد_عصیانگر م امروز دو زنگ متوالی تو دفتر بود، بخاطر ثبت نام کنکورش که هرچی تلاش میکرد با خطای سایت مواجه میشد.
بالاخره تونست در کنکور ثبت نام کند.
یعنی مدیرمون تو دفتر براش این کار رو کرد.
وقتی مشکل ثبت نامش حل شد، برگشتم بهش گفتم برا شیرینی اش باید خوب درس بخونی آ😍
گفت چشم خانوم.
ولی نمی دونست چه برنامه ای دارم براش.😉
زنگ آخر با اینا درس داشتم و قرار بود امتحان بگیرم.
برگه های امتحانی رو دادم.
بعد اینکه وقت امتحان تموم شد و برگه ها رو گرفتم، یه نگاه به سوال آخرِ همه برگه ها کردم . سوال آخر برگه، بدون بارم بود ولی اندازه همه سوالها برام مهم بود❗️
لطفا سوالات مهم و بی جواب ذهن تان را در مورد دین بنویسید.
وقتی دیدم همه اونو خالی گذاشتند، جلسه امروز کلاسم رو با طنز معناداری اینجوری شروع کردم😅:
ضمن تبریک مجدد روز دانش آموز، عرض تسلیت هم دارم برا همه تون،
چون آدم ها فقط به اندازه سوالهاشون زنده اند❗️و هیچ کدامتون سوال مهم و بی جواب ندارید😐❗️
و تبریک ویژه می گویم به خودم که زنده ام هنوز😂
همه کلاس یک صدا خندیدند😅
شاگرد عصیانگر گفت: خانوم من حالم مساعد نبود وگرنه سوال دارم.
( راست میگه او زنده است و صاحب سوال😍)
فقط دوست صمیمیِ شاگرد عصیانگرم به این سوال، سوال داده بود. آخه جواب این سوالِ بی نمره، سوال بی جواب بود😉
و دلیل سوال نوشتن و حتی خودِ سوالش هم قابل پیش بینی بود. شاید بعدها گفتم براتون.🌹
#خاطرات_بلاد_کفر