فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهید گمنامی که «حبیب ابن مظاهرِ» شهید حججی شد
🔹 شهید گمنامی که شهید محسن حججی به او علاقه داشت، در دی ماه 1400 شناسایی شد و امروز به بوشهر بازگشت. خادمیار یادمان شهدای نجف آباد، از نسبت شهید محسن حججی با این شهید گمنام روایت میکند.
🔹 شهید مرتضی غلامی، پس از شناسایی امروز به بوشهر بازگشت و شنبه در گناوه به خاک سپرده خواهد شد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
هدایت شده از دریچه
🔴 روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی
🔹 روستانگاری؛ مهدی مقدسی: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود.
🔹وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلا خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟!
🔹 استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر 10 – 12 ساله اش دیدم.
- سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی میکرده؟!
- نه! می آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه میخواند.
اینها را در حالی میگفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود.
🔹 خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمیکرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تاکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند.
🔹پرس و جویی کردیم و متوجه شدیم اصلا عموی شهید در همین روستا زندگی میکند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عموهای شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبهتان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد میزنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمیدهد! خیلی پیر است.
🔹 به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده ایم این همه راه اما خاطره ای از شهید نگرفته ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخوردهایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادرهایم. به خانه های برادرها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می آمد روستا، خانه ما هم می آمد اما خانه دوستش بیشتر میرفت و با او مأنوس بود.
🔹 به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمیخواد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عموهای معمم شهید خیلی فرهیخته اند عبدالعلیشان را الان نه فقط در استان که در استانهای دیگر هم میشناسند. اما شهید با این آقا مانوس بوده؟!
- چه کاره است؟
- راننده است. با وانتش بار میبرد.
بوی نان هم در خانه اش پیچیده بود. مستمان میکرد. همسرش نان محلی میپخت و در روستا میفروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت.
🔹 آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژانها مادربزرگش را دنبال میکنند؛ در حالی که فرار میکرده زمین میخورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت میرسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج میگیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر میدارد میبرد خواستگاری اولیه. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه های انگلیسی اش مینشسته اند. به او میگفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام میشده میگفتهاند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد میگوید که دارم یاد میگیرم که بروم روضه امام حسین را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم.
🔹 مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه میگذرد. بارها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیدهامش) فکر کردهام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتما به خودی خود دریایی است که احتمالا ما را خیلی هم به آن راه نمیدهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است.
#روستانگاری
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 قصهگویی از «موشک من» در دیلم
🔹 به همت سرکار خانم شهربانو درویشی، مدیر کتابخانه امام جعفر صادق شهرستان دیلم، جلسه قصهگویی از کتاب «موشک من» برای دانشآموزان پایه ابتدایی این شهر برگزار شد.
🔹 دومین دوره مسابقات استانی کتاب، با هشتاد میلیون تومان جایزه از کتابهای «عملیات احیا»، «موشک من» و «شکار هیولا» به زودی برگزار خواهد شد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معرفی کتاب «عملیات احیا» توسط امام جمعه اهرم
🔹 کتاب عملیات احیا توسط حجتالاسلام پهلوزاده امام جمعه اهرم، مرکز شهرستان تنگستان، معرفی شد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 «دلارس» منتشر شد
🔹 «دلارس»، روایت یاریرسانی جهادگران سلامت به بیماران کرونایی در بیمارستانهای شهدای خلیج فارس بوشهر و شهید گنجی برازجان، منتشر شد. این اثر به همت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر آماده و توسط انتشارات راهیار روانه بازار نشر شده است.
🔹 دلارس در ۱۵۰۰ نسخه و در ۱۴۰ صفحه چاپ شده و به قیمت ۶۵ هزار تومان عرضه میگردد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 تشکر رهبر انقلاب از فعالیتهای دفتر مطالعات
🔹 ایرنا: در پی مطالعه گزارش عملکرد و ایدههای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی توسط رهبر معظم انقلاب، ایشان از این دفتر تقدیر کردند.
🔹 در پی ارائه گزارشی از فعالیتهای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در اسفندماه گذشته، رهبری معظم انقلاب از این دفتر تقدیر کردند. علاوه بر فعالیتها و عملکردهای دفتر مطالعات، این گزارش حاوی فهرستی از ایدههایی بوده که در صورت پشتیبانی سازمانهای فرهنگی حاکمیتی، امکان عملیاتیکردن آنها در «حسینیه هنر» وجود دارد.
🔹 آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در حاشیه این گزارش مرقوم فرمودهاند: «از تلاشها و نوآوریهای این جوانان عزیز تشکر کنید». پیام تشکر رهبر معظم انقلاب، هفته گذشته طی تماس تلفنی حسین محمدی، به اطلاع اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب رسیده است.
https://www.irna.ir/news/85467981
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 مهلت شرکت در دومین مسابقه کتاب استانی تمدید شد
🔹 دومین دوره مسابقات کتاب در سطح استان بوشهر برای سه رده سنی و از کتابهای «موشک من»، «شکار هیولا» و «عملیات احیا» با جایزههای متنوع و به ارزش هشتاد میلیون تومان برگزار خواهد شد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 هماکنون/ دیدار محققین خواهر دفتر مطالعات با مدیرکل امور بانوان
🔹 محققین خواهر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر، با رقیه زنگنهنژاد، مدیرکل امور بانوان و خانواده استان بوشهر دیدار کردند. این نشست هماکنون در حال برگزاری است.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت راشاتودی از تاریخ مقاومت بوشهر
🔹 در پی برگزاری همایش روز ملی خلیج فارس در بوشهر، شبکه های بین المللی متعددی به روایت و مخابره این همایش پرداخته اند. در این میان شبکه راشاتودی، ویدیویی تحلیلی از مقاومت مردم استان بوشهر آماده و روانه آنتن خود ساخته است.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مطالعه این کتاب از نون شب واجبتره
🔹 معرفی کتاب «بادبانها را بکشید» توسط استاد عباسی ولدی، فعال حوزه جمعیت و خانواده
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لحظاتی از حضور رهبر انقلاب در غرفه انتشارات راهیار
🔹 رهبر معظم انقلاب، صبح امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشتماه با حضور در سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از غرفه انتشارات راهیار بازدید کردند.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 در مورد کتابهای حوزه هنری، چه کسی مقصر است؟/ گوگل کنید و گفتههایتان را دوباره بخوانید
🔹 دریچه؛ مهدی مقدسی: محرم گذشته، ابراهیم قهوه چی زاده، مستندساز، تماس گرفت و گفت اگر میتوانی کتاب «حسین تشنه لب» را برایم پیدا کن. میخواهم در مورد «بخشو» مستند بسازم؛ به داده های آن کتاب نیاز دارم و پیدا نمیکنم. به نویسنده اش، استاد سیدقاسم یاحسینی تماس گرفته بود. یاحسینی هم گفته بود خودم هم ندارم.
🔹 شیراز بودم که تلفنم زنگ خورد؛ بچه های دفتر بودند. جواب دادم گفت: «سلام. گوشی .... بفرمائید». گوشی را دست فرد دیگری داد. صدای آرامی پشت خط گفت: «سلام. من عباس نیری هستم. گفتهاند کتابم دست شماست آمدهام با شما صحبت کنم». خیلی ناراحت شدم که حاجی که جانباز جنگ است با این وضع پایش مجبور شده بیاید دفتر ما در طبقه بالای کتابخانه خلیج فارس. گفتم اشتباه به عرض رسیده است. کتاب شما در دفتر ما نیست. حسابی شاکی و ناراحت بود از اینکه کتابش در بازار نیست.
🔹 اواسط رجب بود در دفتر نشسته بودم که حاج خلیل مرادزاده نفس زنان وارد اتاق شد. با دهان روزه. حاجی سالهاست هر سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه میگیرد. سختش بود که یک طبقه بالا آمده بود. گفت با کتابم چه کردی؟ گفتم حاجی اصلا کتاب شما دست من نیست. اشتباه به عرض رسیده است.
🔹 برای گفتگویی با خانم فرزانه دهقانی، نویسنده حوزه تاریخ شفاهی، به مدرسهشان در خیابان شهید ماهینی رفتم. ایشان هم دل پری داشت از اینکه کتابهایش چاپ نشده. گفت رفتهام حوزه و گفتهام اینها را خودم با جایی غیر از حوزه چاپ خواهم کرد. علی الظاهر مسئولین حوزه هم ایشان را به شکایت تهدید کردهاند.
🔹 و نویسندگان و محققین و راویان متعدد دیگری که از این وضع بحرانی سخت آزرده خاطرند. آخرین آنها امید زاهد است؛ دو روز قبل طی یادداشتی با عنوان «گرفتاری نویسندگان بوشهری با حوزه هنری» که رسانه خلیج فارس نیز آن را منتشر ساخته، به شکوه از مسئولین سابق حوزه پرداخته و نوشته است: «کتابها یک روز بعد [از رونمایی] در بازار کمیاب و نایاب شدند! گویی اصلاً کتابی منتشر نشده بود!»
🔹 اما مقصر این اتفاق واقعا ناراحت کننده و تلخ در حوزه فرهنگ و هنر بوشهر کیست؟ فقط امید پارسایی فر؟ که وقتی خبردار شد که چند روز دیگر تودیع خواهد شد، کتابهای بعضا ناآماده ای را بدون پشتوانه مالی منتشر ساخت؟ او اهالی فرهنگ را به جان هم انداخت فقط برای اینکه برای خودش رزومه ای جمع کند و بگوید من بودم. کتابهایی که بعضاً چندسال در حوزه خاک خورده بود و نمیتوانست منتشر کند را با پنج یا ده نسخه ماکت رونمایی کرد و رفت. حتما مقصر اصلی این بحران پارساییفر است. اگر ستاد و مرکز حوزه هنری انقلاب اسلامی از مدیریت قاطع و توانمندی برخوردار بود، حتما با او برخورد میکرد. اما دیگران بی تقصیرند؟
🔹 از تغییرات هزینهزای سالهای اخیر استان بوشهر، تغییر امید پارساییفر بود. سیاسیونی که برای ماندگاری پارساییفر به جد تلاش کردند، به جای خود. سیاسیون اولویتهای خاص خود دارند. آیا آن دسته از اهالی فرهنگ و هنر که برای ماندگاری او در حوزه هنری تلاش کردند میتوانند اکنون از «گرفتاری نویسندگان بوشهری با حوزه هنری» بگویند؟ بیشترین فشارهای رسانهای برای ممانعت از تغییر پارساییفر، با کارنامهای از پیش معلوم، از سوی کسانی وارد شد که امروز، از او انتقاد میکنند.
🔹 در یکی از آیینهای رونمایی، عبدالکریم مشایخی، گفته بود: «کارنامه پارساییفر روشن و مشخص است و از این تغییر دلگیر شدم». عبدالعزیز بلادی گفته بود: «امیدوارم مدیریت استان از این چهره توانمند در جای خود استفاده کند». جهانشیر یاراحمدی نیز جامعه هنری بوشهر را مخاطب قرار داد و گفت: «برایم سوال است که چرا جامعه هنری بوشهر در خصوص تغییر پارساییفر ساکت است؟». در آن روزها سایت خلیج فارس که اخیرا یادداشت انتقادی امید زاهد از پارساییفر را منتشر ساخته تیتر زده بود: «پارسایی فر در حوزه هنری بوشهر موفق بود».
🔹 اگر حافظه ایرانیان کوتاهمدت هم باشد، حافظه مجازی کوتاهمدت نیست. گوگل کنید و تمجیدهایتان از مدیریت سابق حوزه را دوباره بخوانید؛ شاید لازم شد قبل از جوالدوز به دیگران یک سوزن هم به خودتان بزنید و از گذشته عذرخواهی کنید. نمیتوان هم دم خروس را دید هم قسم حضرت عباس را باور کرد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
⚫️ آخرین فراز از وصیتنامه امام خمینی رحمة الله علیه
▪️ بدانند كه با رفتن یك خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 مثل همان دختر بابامرده
🔹 دریچه؛ جم؛ مینا صابردوست: روزی که پدرم را از دست دادم یهو در خانهامان باز شد و خواهر و برادرهای بزرگم با هم آمدند داخل. من و خواهرم کوچکتر از همه بودیم و دل نازک تر. هر کسی یک جور دلداریامان میداد. خواهرم دست میکشید روی سرمان، مادرم به زور جلو گریهاش را میگرفت.
🔹 برادرم دست هایم را گرفت توی دستهای مردانهاش، سرم را چشباند به سینهاش و گفت: «غصه نخوری جان دل. من هستم. نگران هیچ چیز نباش».
🔹 دیروز بعد از آن همه سال دوباره حالم شد حال همان دختر بابا مردهی سالهای دور گذشته. ده بار در خانهام را باز کردم و توی راهرو نگاه کردم. منتظر دلجویی کسی بودم. پاک یادم رفته بود که با خانوادهام کیلومترها فاصله دارم. دیدم دل سنگینم هیچ جوره آرام نمیشود.
🔹 با یکی از دوستانم تماس گرفتم. هواخوری را بهانه کردم که همدیگر را ببینیم. اولش قبول نکرد که: «چه وقت هواخوریه. حوصله داریا». ریختم به هم و با صدایی که از بغض پر بود گفتم: «محض خدا نگو نه. حالم خرابه». قرار گذاشتیم و پیاده زدم بیرون. دو بار مسیر خیابان را اشتباه رفتم. با تأخیر همدیگر را پیدا کردیم. نیم ساعت به زور کنارش نشستم و به بهانه بچهها برگشتم خانه.
🔹 دیوانه شده بودم. به هر که میشناختم پیام فرستادم بلکه کسی خبر خوبی داشته باشد. اما همه بی خبر ولی امیدوار. تا صبح ده بار گوشی موبایلم را چک کردم. خبری نبود که نبود. ساعت هشت و نیم صبح دکمهی تلوزیون را زدم و زیر نویس شبکه خبر را دیدم. آب پاکی ریخته شد روی دستم، مثل همان دختر بابامرده ...
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 دریچه؛ بوشهر؛ فاطمه اسلامفر: توی گروههای مجازی خانوادگی، دخترخاله ۱۷ سالهام، همیشه جلودار نقد دولت آقای رئیسی بود.
همیشه آماده توپیدن بود. با هر اتفاق و بالا و پایین شدنی، رئیسی آماج گلولههای نقدش میشد، گاه به حق و گاه متاثر از رسانه و دوستان.
🔹 دیشب با انتشار خبر سقوط بالگرد ابراز ناراحتی و نگرانی میکرد توی گروه
و صبح بعد از شنیدن خبر شهادت، عکس پروفایلش را عوض کرده بود...
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 گفت دِی، رئیسی رحمت خدا رفت
🔹 حال و هوای مردم بوشهر پس از شهادت آیتالله رئیسی؛ صبح دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 تا آخرین لحظه
🔹 دریچه؛ بوشهر؛ رباب حیدری: غروب با خانواده آماده شدیم برویم مسجد محله، همین که وارد مسجد شدم یکی از خانم های مسجد که اضطراب توی چهره اش کاملا مشخص بود بهم گفت:«می خواستم بهت زنگ بزنم شمارت رو نداشتم، خبری از آقای رییسی داری؟»
- چه خبری؟!
- میگن تو راه برگشت از تبریز هلی کوپترش سقوط کرده!
- جدی می گی؟
- خودت گوشیت رو نگاه کن.
🔹 موقع نماز مغرب بود، توی صف نماز جماعت ایستاده بودم و انگار یه جای دیگه سیر می کردم. بعد از نماز مولودی مختصری برای میلاد امام رضا علیه السلام خوانده شد و مداح چند بار آیه امن یجیب...خواند، حال و هوای من لحظه به لحظه داشت خرابتر می شد.
🔹از تلوبیون اخبار رو پیگیری می کردم.
یا خدا چی داشتم می شنیدم؛ سقوط، کوه و جنگل، بارندگی، مه، سرما...
🔹 چه اتفاقی می خواست بیافتد، به عکس حاج قاسم که روی دیوار نصب بود نگاه می کردم و با بغض می گفتم: «حاج قاسم که از بین ما رفت، خدایا رئیس جمهور رو برامون نگه دار.»
🔹 لحظات بیم و امید را سپری می کردم، هر آن منتظر خبری امیدوار کننده بودم.
بعد از نماز صبح نذر و نیازهایم را مرور می کردم، که بعد از شنیدن خبر خوش سلامتی رئیس جمهور همه را ادا کنم.
🔹 به کانال های معتبر سر زدم، لحظه لحظه خبرها را پیگیری کردم، تلوزیون را هم روشن کردم اما دریغ از یک روزنه امید. دیگر دل ماندن در خانه را نداشتم با خودم گفتم:«کاش الان مشهد بودم و میرفتم حرم.» ولی اینجور مواقع که دسترسی ندارم، دست به دامن شهدا می شوم. وضویی گرفته و میخواستم به قصد زیارت شهدای گمنام راهی بشوم اما با صدای قرائت قران، که از تلویزیون پخش میشد میخکوب شدم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
28.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اینجانب سید ابراهیم رئیسی
🔹 ویدیویی از سال ۱۳۷۲
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 وَ 31 اردیبهشت، این روزِ سخت...
🔹 روز سختی بود،خودمان هم نفهمیدیم چطورشب شد اینروزِ سخت.
🔹چند صف نمازگزار بود اما گویی فقط یک نفر در مسجد بود، ساکت و آرام!
بین دو نماز یکی از آقایان میکروفن دست گرفت، فقط چند بیت شعر خواند و آنقدر صدای گریه و ناله بلند شد که انگار همان لحظه بود که باورمان شد واقعاً از دست دادیم سید را!
🔹بعداز نماز با اتوبوس ۵۰_۶۰ نفر رفتیم سمت مصلی برای برنامه،اولین بار بود حتی کودکان هم سرو صدا نمیکردند،آرام و بی صدا سمت مصلی رفتیم.
🔹و امان از حال و هوای مصلی،همه جا سیاه و همه سیاه پوش، مذهبی غیر مذهبی کوچک و بزرگ فرقی نداشت، همه آمده بودند عقده دل خالی کنند و بغض در گلو را که از هشت صبح تاب آوردهاند آزاد کنند.آنقدر فضای مجلس اندوهناک و پر از غم بود که بیطاقت شدیم.
خصوصا آنجایی که مداح گفت سه سرنشین سید بودند و سوخته بودند، مانندِ مادرمان زهرا س که میانِ شعله های آتش بود..
🔹و ۳۱ اردیبهشتی که حک خواهد شد در ذهن ها و قلب های این مردم داغدیده...
✍ مهدیس میرزایی، ۱۶ ساله، عالیشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 اولین ملاقات رئیسی با ابومهدی المهندس
🔹 روایتگری علیرضا حاجیانی در تجمع مردم بوشهر در سوگ شهدای خدمت
🔹 پارک شغاب دوشنبه شب؛ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 امروز ولی غم داشت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 خوابهای پریشان
🔹متوجه قضیه که شدم از شدت شوک و بهت و ناراحتی، فریاد کشیدم، فریادی از عمق وجودم.
دخترم سراسیمه ازاتاقش بیرون آمد، تا فهمید پریشان شد و غمزده.
🔹️انگار یکی ازنزدیکان خودم دراین بالگرد بوده. مثل آدم ️مستاصلی که عزیز خود را گم کرده و دنبال گمشدهاش میگردد و به هر دری میزند تا گمشدهاش را پیدا کند، من هم همان حس و حال راداشتم. درشبکههای تلویزیونی دنبال یک روزنه امید بودم.
🔹️ با چشمانی گریان و دلی امیدوار به امام رضا(ع) متوسل شدم که این بار ضامن نجات خادم خود و همراهانش باشد.
🔹️ تا نیمه های شب پیگیر اخبار بودم و امید به پیداشدن بالگرد داشتم. از فرط خستگی نفهمیدم شب چگونه خوابم برد.
🔹️ پریشان حالیام به خوابهایم رسیده بود. درتمام لحظاتی که خواب بودم درجست وجوی پیداکردن بالگرد بودم و لحظه ای درخواب آرام و قرار نداشتم.
🔹با صدای صوت قرآن پایگاه نزدیک محل سکونت، از خواب پریدم. سابقه نداشت قرآن را به صورت عمومی و این موقع صبح و با صدای بلند پخش کنند.
🔹 به طرف تلویزیون دویدم و روی زیرنویس میخکوب شدم
️انالله واناالیه راجعون...
✍ سمیه شایگان، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 در دادگاه الهی ...
🔹 پیام خانم باقری از بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 داستان دادستان و روشنفکر
[خاطره عباس معروفی از سید ابراهیم رئیسی]
🔹 عباس معروفی در شرح ماجرای دیدار با سیدابراهیم رئیسی گفته بود: «سرانجام روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰، بازجویم حکم توقیف موقت گردون را به دستم داد … یکی از غمانگیزترین دورههای زندگی من همین ۱۸ ماه تعطیلی گردون بود که همه رفتوآمدها، تلفنها و ارتباطهایم قطع شد. یکباره احساس کردم چقدر تنها شدهام. نمیدانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها سیمین بهبهانی هر روز به من تلفن میزد و دلداریام میداد. نامهنگاری، ملاقات، دیدار و گفتوگو هیچکدام فایدهای نداشت تا اینکه قاضی پروندهام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام».
🔹 فروشکستم … حکم اعدام را برداشتم … چند روز بعد خبر دادند که روزهای سهشنبه حجتالاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سهشنبه آنجا باشم. این سهشنبه رفتنها، چهار بار طول کشید و نوبت به من نرسید، بار پنجم، ساعت ۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم. در هر دیدار پنج نفر میتوانستند به ترتیب شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. گفت: بفرمائید! خودم را معرفی کردم، رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: «همون عباس معروفی معروف؟»
🔹 دادستان انقلاب گفت: «خب آقای معروفی، چه میکنید؟»
«رمان مینویسم، کتاب چاپ میکنم، ادیتوری میکنم، هر کار که بشه چون دفترم بازه اما شما انتشار گردون رو توقیف کردین.»
🔹 «خب فکر میکنی چرا توقیف شده؟»
«همکاران شما از من میپرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر میکنم؟»
🔹 «این سوال من هم هست.»
«مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲ هزار تیراژ داره.»
🔹 «چند سالته؟»
«سیوسه.»
🔹 «این چیزهایی که درباره شما در روزنامهها مینویسن، من فکر کردم بالای ۶۰ سال رو داری.» آنوقت پروندهام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پروندهات نیست.»
گفتم: «میدونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبودهام.»
با حیرت خیرهام شد و گفت: «حتی خانم بازی هم نکردهای؟». گفتم: «نه من زن و سه دختر دارم».
🔹 به پشت صندلیاش تکیه داد، با لبخند نگاهم کرد یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوشسیما و خوشتیپی است. گفت: «پریشب در قم منزل یکی از علما، آقای فاضل میبدی بودم. قسمتی از کتاب «سمفونی مردگان» شما را خوندم. میخواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی. بهم نداد. دلم میخواد بخونمش.» اتفاقاً نسخهای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.»
🔹 گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری.» ۳۰۰ تومان را روی میز گذاشت و گفت: «تعجب میکنم! چرا این قدر راجع به شما بد مینویسن؟ امکانش هست فوری کلیه گردونها رو به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟»
🔹 گفتم: «با کمال میل. فردا براتون میارم.» گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون از شماره ۱ تا ۲۰ را به دستش دادم و خداحافظی کردم. حدود یک هفته بعد، پرونده من از دادستانی انقلاب «عدم صلاحیت» خورد و به دادگستری ارجاع داده شد. در تاریخ ۱۶۷ ساله مطبوعات ایران من نخستین مدیر مجلهای بودم که با حضور هیأتمنصفه محاکمه و تبرئه شدم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 مهمترین کار شهید رئیسی
🔹 اظهار نظری در یک گروه مجازی
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu