eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.7هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
592 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌸🍀🌼🍀🌸🌺 🌹گفتم:یا صاحب الزمان بیا 🍃گفت: مگر منتظری 🌹گفتم:بله_آقا_منتظرم 🍃گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا 🌹گفتم: مگر بد است آقا 🍃گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمد_ڪشتنش 🌹گفتم : پس چه ڪنیم 🍃گفت: مرا بشناسید 🌹گفتم: مگر نمیشناسیم 🍃گفت : اگر میشناختید ڪه این_طور_گناه نمیڪردید 🌹گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟ 🍃 گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم 🌹گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟ 🍃گفت: ترڪ محرمات... انجام واجبات... همین کافیست 🌼 @dashtejonoon1🍀🌺
🌹🌴🌹🕊🌹🌴🌹 دلم است برای یک از جا ماندن... که "رسیدن"باشد؛ رسیدن به سفرکرده" منِ باید رفتن بکشم... 🕊 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 انتظار ، واژه ای است که با عشق همراه شده و اگر در آن مقام قرار گرفته باشی به درک آن نائل شوی و در این میان چه کسی است جز که سال ها روز و شب را با آن گذرانده اند و شاید با آن حال از میان ما رخت بربسته اند . دیدن لباس باعث آرامش اوست و حتی برای او حس تسکین دردِ کمر و رفع هم دارد . شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 .. جمعیت خیلی زیاد بود... اصلا غیر ممکن بود که به تابوت پدرم برسم... بابام روی دوش بقیه تشییع میشد و من از تابوتش خیلی فاصله داشتم... دلم می خواست این دقایق آخر دوشادوش بابام باشم... دلم می خواست کنار تابوتش راه برم... دلم براش خیلی تنگ شده بود... تابوت بابا از کوچه بیرون رفت و حتی از جلوی چشمانم محو شد... چقدررر سریع می رفت و عجله داشت.... پیش خودم گفتم دیگه رسیدن و دیدن تابوت بابا غیر ممکنه و حتی شاید از شدت جمعیت، خاکسپاری رو هم نتونم ببینم... وقتی از کوچه پیچیدم، تابوت بابا درست کنار شانه ام بود... دقیقاً کنار شانه ی راستم.... حیرت کردم... غیر ممکن بود... انگار تابوت برای چند لحظه مکث کرده بود، تا من به آن برسم.... اشک در چشمانم حلقه زد... آنجا بود که فهمیدم همیشه کنار من است و صدای دلم را می شنود.... 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌴🌻🍀🌻🍀🌻🌴 🌹گفتم: یا صاحب الزمان بیا 🍃گفت: مگر منتظری 🌹گفتم: بله آقا منتظرم 🍃گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط می گویی آقا بیا 🌹گفتم: مگر بد است آقا 🍃گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمد_ڪشتنش 🌹گفتم : پس چه ڪنیم 🍃گفت: مرا بشناسید 🌹گفتم: مگر نمی شناسیم 🍃گفت : اگر می شناختید ڪه این طور گناه نمیڪردید 🌹گفتم : آقا تو ما را می بخشی ؟ 🍃 گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم 🌹گفتم: آقا چه ڪنم به تو برسم؟ 🍃گفت: ترڪ محرمات... انجام واجبات... همین کافیست 🌴 @dashtejonoon1🍀🌴