eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🏴🕊🏴🕊🏴🌹 در کدامین ، تقدیر ، مقدر شد 🌷 شب‌های ماه مبارک رمضان در جبهه‌ها حال و هوای دیگری داشت چرا که خون سرخ و رزمندگان در این شب‌ها سعادت و رستگاری را برایشان رقم می‌زد . 🌷 شب‌های قدر فرصت مناسبی برای بیداری دل‌ها و بازگشت به سوی پروردگارت است چراکه در این شب‌ها بندگانی با زمزمه‌های یا «رب» و «الغوث» گفتن سنگر دیگری از عبادت را برای خود می‌سازند. 🌷 در کدامین شب قدری تقدیر مقدر شد ، شاید در یکی از این شب‌های قدر در گوشه‌ای با خود خلوت کرده و از امام زمان‌شان تقدیر بودنشان در جبهه را خواستند تا در همین دنیا قطعه‌ای از را همراه با جلوه‌ای از بهشتیان درک کنند . 🌷 آن‌ها در میدان انجام تکلیف و عشق به خدا آسمانی شدند و به مقام که بالاترین مقام بود، رسیدند. 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🏴 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 در کدامین شب تقدیر مقدر شد، شاید در یکی از این شب‌های در گوشه‌ای با خود کرده و از امام زمان‌شان تقدیر بودنشان در را خواستند تا در همین دنیا قطعه‌ای از را همراه با جلوه‌ای از درک کنند. آن‌ها در میدان انجام تکلیف و عشق به خدا شدند و به مقام که بالاترین مقام بود، رسیدند. 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 اگر شب شبی باشد که تقدیر در آن تعیین می گردد، همه شب های شـب اســت و از همین جا ست که آینده زمین تقدیر می شود. شب هایی که ملائکه ی خدا می گردند و ارواح راه خدا را از معارجی که با فرش شده است به می برند. شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 یکی از لبنانی است که در جنگ تحمیلی، علیه متجاوزان بعثی جنگید و به رسید. او در روستای عیتیت در جنوب لبنان به دنیا آمد و پس از گذراندن مراحل تحصیلی در مدرسه جعفریه شهر صور، وارد دانشگاه لبنانیه شد، سپس با دریافت بورسیه به ایران سفر کرد تا دندانپزشکی بخواند. در پی ، توسط صدام، دانشگاه را رها کرد و وارد حوزه شد. شش بار برای تبلیغ به جبهه رفت و در آخرین بار در جبهه فاو، در شب در ۶ خرداد ۱۳۶۵ در حال قرائت دعا، خمپاره‌ای فرود آمد و دستان و گردنش قطع شد و به آرزویش که مشابه حضرت بود نائل شد. 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 بسیاری از ، با زبان روزه شدند. برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند. اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند. تعجب کردم. شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند. از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت. به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد. بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل. نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند. آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند. 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀