eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
999 ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های در این کانال، کاری کردند که از بالاتر است. آنها چنان و از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که ، و ، به مهمانی مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان هم جوان بودند. درباره آنها چیزی نمی گویم. سراسر این ، داستان کامی آنها بود. چه بسیار از که بخاطر نرسیدن به رسیدند. درباره بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان او بود. اما در کانال به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم ، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پاره پاره در انتهای کانال و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم ؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی : بارها به دوستانش گفته بود که ، ویژه ی در عالم هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم و در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: ، بی کفن و و بودند که به دیدار پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان ، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند . بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد ، اما هر بار با توسل به شیوه‌ای از دست آنان می گریختر. برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت : “ من دنبال مامانم می گردم گمش کردم ” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد . عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد شناسایی مواضع ، تجهیزات و نفرات آنها را دارد ، رهایش می کردند . یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ، وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود ، هیچ چیز نمی گفت ، فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه افتادند . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌴🌹
🌴💐🕊🥀🕊💐🌴 حکایت چهار شيرزن كه هشت سرباز عراقي را به اسارت گرفته بودند برادر يكي از اين زنان شجاع به رسيده بود. خواهر براي انتقام نقشه اي به اين صورت طرح مي كند، سه خواهر با سلاح پشت بوته اي پنهان مي شوند و خود با اسلحه اي در زير لباس به سمت سنگرهاي سربازان عراقي مي رود. سربازان كه هشت نفر بودند او را مي بينند و با سلاح هاي آماده آتش به سويش مي گشايند، اين خواهر، تظاهر به ترس مي كند. سربازان سلاح ها را غلاف كرده و به قصد تفريح به سمت او مي روند در همين لحظه او اسلحه اش را بيرون آورده سربازان را خلع سلاح مي كند و سه خواهر ديگر نيز آن ها را محاصره كرده و آن ها را به شهر مي آورند. هيچ كس باورش نمي شد كه اين خواهران با اين همه جرأت و جسارت زير باران گلوله بروند و اسير بگيرند. 🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
🌺🌼🌷🍀🌷🌼🌺 بعد از چهل سال شما می‌بینید مومن مسلمان که نه را دیده است، نه را دیده است، نه دوران را دیده است، نه آن را از نزدیک دیده، امّا امروز با روحیه‌ی ، مثل همان جوانِ اوّلِ انقلاب ، مثل و و بزرگانی از این قبیل می‌رود وسط و با ، با مسئولیت ، با تمام در دشمن می‌ایستد . اینکه من می‌گویم مومنِ امروز، از لحاظ انگیزه از اوّل انقلاب اگر جلوتر نباشند عقب‌تر نیستند، یعنی این . اینها انقلابند. این انقلاب است . این نظام جمهوری اسلامی است که می‌تواند همان روحیه‌های پُرتلاش و قوی و فولادین را بازآفرینی کند به شکل همین امروز شما ، اینها مایه‌ی افتخارند، اینها ستونهای این انقلاب و این کشورند . 1397/09/21 🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 که یه تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. که در تاریخ سوم آبان سال 1394 در استان حماء به رسید. نزدیک ساعت 12/30 شب به آنها حمله می‌شود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود 400 نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار می‌کنند. همرزم پدرم همان ساعت اول زخمی می‌شود و تا ساعت 6 صبح بیهوش بود . وقتی به هوش می‌آید متوجه می‌شود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است. همرزم پدرم تعریف می‌کند که پدر، او را کول می‌کند تا از معرکه نجات دهد، در همین حین پدر را هم می‌زنند و به می رسانند . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹