eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
831 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه رمضان آن سال، بسیار سخت بود. هوای بالای ۵۰ درجه شهر رومادیه با نبودن امکانات سرمایشی و یخچال، توان اسرا را می‌گرفت. سه ماهه اول اسارت را گذرانده بودم. عراقی‌ها سعی می‌کردند از همان اوایل اسارت زهرچشمی از بچه‌ها بگیرند تا اسرا موفق به انجام عبادات و روزه نشوند، لذا طبق برنامه قبلی باید ساعت هفت و نیم صبح صبحانه را تحویل می‌گرفتیم. تقریباً شش قاشق آش شوربا مانندی سهم هر نفر بود. در کل شش سال اسارت فقط یک قاشق، یک بشقاب روحی و یک لیوان روحی داشتیم و برای نگه‌داری سهمیه صبحانه و ناهار مشکل داشتیم. به ناچار شش قاشق سهمیه صبحانه را داخل لیوان ریخته و ناهار هم که حدود هشت قاشق برنج بود را باز داخل همین لیوان می‌ریختیم. هنگام افطار هم معمولاً آب پیاز، آب لوبیا (گاهی دو دانه لوبیا سهم ده نفر بود!!!!)، آب بادمجان، آب گوجه فرنگی، آب بامیه و گاهی هم آب گوشت البته بدون گوشت به خوردمان می‌دادند. جایی برای گرم کردن شوربا و برنج داخل لیوان نداشتیم. مجبور بودیم آن‌ها را به‌صورت سرد با یک نان سَمون ( به اندازه یک نان ساندویج کوچک) که داخل آن خمیر بود و به اندازه کمی روی آن برشته شده بود افطار کنیم و سهمیه شام با مشخصاتی که بیان شد را برای سحر، داخل همان لیوان خالی شده می‌ریخیتم. راوی : ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون 🇵🇸
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه #قسمت_اول رم
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه آب سرد نداشتیم. گاهی بدون آب روزه می‌گرفتیم و برای افطاری مقداری آب برای نوشیدن داشتیم. همین مقدار آب هم بسیار گرم بود. بچه‌ها با ابتکار و خلاقیت خاصی شیشه‌های دارو را از سطل‌های زباله درمانگاه می‌آوردند و به دور آن پارچه می‌بستیم تا بتوانیم به این وسیله آن، آب خنک داشته باشیم. یکی از روزهای ماه مبارک در سال ۶۴ را خوب به یاد دارم. نزدیک به ۱۰۰ شیشه با پوشش پارچه، گوشه بازداشتگاه برای ۶۳ نفر گذاشته بودیم. همه چشم انتظار بودیم تا افطار شود و آب خنک بنوشیم. پنج دقیقه قبل از افطار، بعثی‌ها به داخل آسایشگاه ریختند و دستور دادند همه را بیرون از آسایشگاه بریزیم. لب‌های روزه‌دار اسرا با دیدن این صحنه، کویری‌تر شد. موقع افطار صحنه عجیبی رخ داد، بچه‌ها از تشنگی روی موزاییک‌های خیس زبان می‌کشیدند تا از باقی مانده‌های آب و نمناکی زمین حداقل بتوانند زبان و لب‌های خود را خیس کنند! هنوز که هنوز است موقع افطار موقع نوشیدن آب این صحنه را به خاطر می‌آورم. به سبب همین سرد بودن غذاها و نداشتن جایی خنک برای نگه‌داری آن‌ها، اسیران ایرانی دچار امراض گوارشی از قبیل اسهال خونی و غیره شدند، به همین دلیل بعثی‌‌ها به زور دهانمان را باز می‌کردند و قرص‌های مختلفی به داخل دهانمان می‌ریختند تا مثلاً ما را معالجه کنند ولی در اصل می‌خواستند تا ما روزه‌های خود را افطار کنیم. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊