#سوتی وحشتناک🤦♀🤦♀
سلامی به تداوم کرونا به بلندی شبهای پاییز وبه قشنگی کروکودیل برشماها ای سلاطین سوتی😂🤦♀😍
یه دفعه خیلی مهمون داشتیم،😢
از من هم اصرار که بمونید.😍😜هی اونا گفتن نه میریم من اصرار که شام هم بمونین عع نه توروخدا جابرین😉😃 هی اونا میگفتن نه نه زحمت کشیدین ما تشریف میبریم انقدر اصرار کردم بلاخره یخورده راضی شدن بمونن 😁😅دیدم هی مامانم صدام میکنه از توی اشپزخونه تا من بلند شدم خانوم اوناهم بلند شد فکر کرد مامانم کمک لازم داره اومد که کمکمون کنه😍😁
مامانم همین که پشتش به من بود و کار میکرد میگفت چی میگه واسه خودت. بزار برن دیگه.😐🤦♀😢
خسته شدم دیگه خیلی حرف میزنن دیونم کردن😱🤣 . مگه تا حالا من رنگ خونه هاشونو دیدم☹️🥺. تو میشینی میگی میخندی. براشون سیرک راه انداختی. من خسته شدم بس که پذیرایی کردم.😤😡
خلاصه
هیچ جوری هم نمیشد بهش بگم.😢🥶🤭
😰😰😰
سخنرانیش که تموم شد برگشت ویدفعه خانومه رو دید.😑😂😭
یهووو هول شد گفت:به خخخخدااااا اگه بزارم برید🥺🥴☺️
😂😂😂😂😂
هیچی دیگه اونا از اون روزکلا با ما قطع رابطه کردن 😕🤣😂😂😂
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
#نوجوان_17ساله_ای_که_منافقین_به_
#بدترین_شکل_شهیدش_کردند
#شهید_سید_مهدی_رضوی
راوی:مادر شهید
🔰اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد📞☎️ می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم.🕊 من اینجا عاشق شدم». 😍دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش.
🔰به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!»
🔰با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم 📚را ادامه می دهم به خاطر شما!»
🔰مادر شهید رضوی در خصوص عشق و ارادت فرزندش به ائمه اطهار (ع) میگوید:عشق خیلی زیادی به #حضرت_زهرا(س)، #حضرت_زینب(س) #امام_حسین(ع) داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود.
🔰قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود.
🔰5 روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید . آخرین بار به من گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».
🔰وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیرخواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش راخواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . 💔وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر 🙏همه فکر کردند که من گزیه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.🙏
🔰این مادر شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: 👇👇👇
🔰سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, 😭گوشهایش را بریده بودند 😭و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند😭.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.💔
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⭕️ @dastan9 ❤️🇮🇷🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#پدر
#قسمت_آخر
حامد به عنوان شاهد وارد شد باورم نمیشد روی پاهاش داشت راه میرفت شروع کرد به حرف زدن:اون مواد ها برای مجید بود اون وقتی تصادف شد فکر میکرد من بیهوشم
اما هوشیار بودم ولی تا دیدن این رفیق ما بیهوشه مواد رو ریخت توی ساک و جیبهاش
صابر سعی داشت جلوی مجید رو بگیره اما مجید اونقدر سریع کارها رو انجام داد فرصت هیچ عکس العملی رو به ما نداد منم که حالم بد بود و از هوش رفتم و حافظم و از دست داده بودم
و به تازگی حافظم برگشته. خود صابر با اینکه گناهی نداشت اما متواری شده بود اما الان اومده اعتراف کنه اما ما از مجید خبر نداریم...
خدارو شکر کردم بالاخره فهمیدم قضیه چیه
مجید چندتا همراه میخواسته برای عادی سازی شرایط که بتونه مواد هاشو بفروشه و چون تصادف کردیم و فهمیده پلیس قطعا میاد سروقتمون موادهاشو خواسته گردنم بندازه
و همون دو روز اول هم دیگه توی بیمارستان ندیدمش.... پدرم گفته بود خدا بخیرش میکنه...
بعد شش ماه و دوهفته برگشتم خونه
دستام میلرزید نمیدونستم پدرم وضعش چطوره
کلید رو چرخوندم و وارد خونه شدم
جای خالی پدرم رو دیدم. میخواستم از غم زیاد همونجا بمیرم که خانم احمد متوجه شد و گفت
سلام شما این مدت کجا بودید؟ گفتم پدرم؟ گفت با احمد رفتن هوا خوری خیلی بهونه شما رو میگرفت چرا تماس نمیگرفتید؟ گوشیتون هم تمام مدت خاموش بود.-روشو نداشتم وضع خوبی نداشتم حال روحیمم بد بود نشد...
یک ساعتی بعد پدرم اومدمحکم بغلش کردم
و با اشک بوسیدمش پدرمم اشک میریخت
گفتم آقا حلالم کن گفت خیلی دعا کردم خدا برت گردونه خوش اومدی پسرم من از تو راضیم
#بهخدااعتمادکن
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند 📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا) ⏰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند
📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا)
⏰به مدت چهل شب
🌃شب: پانزدهم
#التماس_دعا_فرج
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم هر جمعه برای گناهانم خون گریه می کنی اما باز هم گناه می کنم
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم نگاهم می کنی اما در مقابل نگاه مهربانت گناه می کنم و دلت را می شکنم
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم چقدر غریبی اما من حتی اراده ترک یک گناه را برای کم شدن غربت ندارم
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۲ مرداد ۱۴۰۰
میلادی: Saturday - 24 July 2021
قمری: السبت، 13 ذو الحجة 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شق القمر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️5 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
▪️17 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️26 روز تا عاشورای حسینی
▪️41 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️💐
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
✅بگویم امروز در منزل چکارکردی
✍ یکیاز طلاب با تقوی گفتن روزی به خدمت آیت الله بهجت رسیدم ،عرض کردم دستوری به بنده بفرمائید. آقا فرمود گناه نکنید! عرض کردم آقا من با این سن بالا گناه نمیکنم ذکری یا دستور دیگری به من بفرمائید. آقا فرمودن بگویم دیروز در منزل چکار کردید و گفتن با شنیدن مطلب از تعجب و خجالت خشکم زد وبا خدا حافظی سریع از محضرشان دور شدم.
📚فریادگر توحید. ص.۲۱۷
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🔖داستان كوتاه
یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محلههای پایین شهر تهران
چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش میگفت: گناهی نشد که من انجام ندم
تا اینکه یه نوار روضه زیر و رویش کرد و بلند شد اومد جبهه
یه روز به فرمانده گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیهالسلام نرفتم، میترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم، ۴۸ ساعت به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیهالسلام زیارت کنم و برگردم…
.. اجازه گرفت و رفت مشهد
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه
توی وصیت نامهاش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا علیهالسلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم
آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام میبرمت…
…یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود
نیمه شبها تا سحر میخوابید داخل قبر، گریه میکرد و میگفت:
یا امام رضا علیهالسلام منتظر وعدهام… آقا جان چشم به راهم نذار…
… توی وصیتنامهاش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود
میگفت امام رضا علیهالسلام بهم گفته کی و کجا شهید میشم
حتی مکانی هم که امام رضا علیهالسلام فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود…
…روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است و باید بریم سراغشون
فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمیخواهیم
همهی بچهها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید
دیدند حمید یه گوشه نشسته و نگاه میکنه
ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟
حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماسهاتون رو بکنید، اونی که باید منو ببره خودش میبره
خود فرمانده اومد و گفت: حمید تو هم بلند شو بریم …
… بچهها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم، حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت: خداحافظ
کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه
اما وقتی شهید شد و وصیتنامهاش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همونروز، ساعت و مکانی شهید شده که تو وصیتنامهاش نوشته بود…
خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📕#راز_مثلها🤔🤔🤔
🔻داستان ضرب المثل
📔باغ شاه که رفتی نباید زیاد بیایی کم چرا !
روزی بود و روزگاری بود . باغ بزرگی وسط شهر تهران بود که به آن باغ شاه می گفتند چون واقعا آن باغ مال شاه بود .
تابستان که می شد شاه در آن باغ زندگی می کرد و توی همان باغ هم به شکایت های مردم رسیدگی می کرد .
معمولا افرادی که برای شکایت می آمدند افرادی رنج کشیده و فقیر بودند اما حیف که کسی اجازه نداشت میوه ای از شاخه بچینند و دلی از عزا در آورند. اگر کسی از میوه درخت می خورد جریمه می شد و به شکایتش رسیدگی نمی شد.
شاه یک ترازو جلو در ورودی باغ گذاشته بود تا مردم را وزن کند .
اگر کسی موقع برگشت وزنش سنگین تر می شد معلوم بود که از میوه ها خورده و باید جریمه می داد .
در آن روزگار مرد با هوشی ادعا کرد که می تواند وارد باغ شود از میوه های باغ بخورد و کمی میوه هم با خودش بیاورد اما کاری کند که جریمه نپردازد . دوستانش با او شرط بستند که اگر چنین کاری بکند جایزه بزرگی به او بدهند .
مرد با هوش لباس گشادی پوشید توی جیب هایش را پر از قلوه سنگ کرد و مثل همه جلو در روی ترازو رفت و وزن موقع ورودش را ثبت کرد و رفت توی باغ . با خیال راحت سنگ ها را از جیبش خارج کرد و جلوه چشم همه مشغول چیدن میوه ها شد و شکم سیری میوه خورد و مقداری هم از میوه ها را چید و در جیبش گذاشت تا بیرون ببرد . هنگام بیرون رفتن ماموران او را وزن کردند نه تنها وزنش اضافه نشده بلکه چیزی هم کم آورده است .
یکی از ماموران گفت : توی باغ شاه که رفتی نباید زیاد بیایی ، کم چرا ، چرا وزنت کم شده ؟ مرد گفت : قربان از ترس وزنم کم شده حالا اگر امکان دارد وزنی را که کم کرده ام به من اضافه کنید . دربان باغ رفت مقداری میوه چید و به مرد باهوش داد و دوباره او را وزن کرد و او را به بیرون فرستاد .
از آن به بعد به کسی که به دوز و کلک خودش را زیان دیده نشان می دهد می گویند : باغ شاه که رفتی ، نباید زیاد بیایی ، کم چرا !؟
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
✨﷽✨
#پندانه
✍ابوعلی سینا در سفر بود، در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد.... قاضی پرسید : با تو سخن گفت ...؟چه گفت؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند....... قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت: حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن بعد به مثلی تبدیل شد;
🔴 «جواب ابلهان خاموشی ست»
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
#درددلاعضا
#ظلموحماقت
۲۴ سال پیش مادر شوهرم خیلی رسمی و سنتی اومد خاستگاریم. خانوادهی خوبی بودن و بی نیاز از مال دنیا
خیلی خوشحال بودم و با اینکه پدرم تو جواب مثبتی که بهشون داد نظرم رو نپرسید خوشحال بودم.
خیلی زود ازدواج کردیم و رفتیم زیر سه سقف. همسرم قصاب بود و روز به روز وضع مالیمون بهتر میشد.
بین دخترهای همسن خودم به نظر از همه خوشبختتر بودم. اما شوهرم هیچ وقت حسابم نمیکرد. خیلی بداخلاق بود و سرکوفت وضعیت مالی خونهی پدرم رو بهم میزد. ما فقیر نبودیم اما مثل خانوادهی اون هم نبودیم اینخیلی آزارممیداد.
من شده بودم ویتریننمایشی خانوادهشون. بدون اینکه نظرمرو بپرسن بهترین لباس ها رو برام میخریدن. هر دو دستم پر بود از النگو انگشتر. توی هر مهمونی باید دستم میکردم تا به همه ثابت کنن که خیلی پولدران.
بیندوستام که مینشستم همه از شوهراشون تعریف میکردن تا پیش من کمنیارن. غافل از اینکه من اصلا دلم خوش نبود. اما کم نمیاوردم و تا میتونستم بهشوندروغ میگفتم.میگفتم شوارمبدوناطلاع من آب نمیخوره. تا من نیامغدا نمیخوره.مادرش گفته بیا خونمون گفته بدون زنم نمیام.
خلاصه که با دروغ هام آب از دهنهمشون راه افتاده بود. یک سال از زندگیمون گذشت و من اولین پسرم به دنیا اومد. انقدر برای شوهرمبی اهمیت بودم که برای انتخاب اسمنظرم رو نپرسید.حتی وقتی پرسیدم اسمش رو چی میزاری گفت صبرکن هروقت بهت گفتم صداش کن😔
#ادامهدارد...
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
#درددلاعضا #ظلموحماقت ۲۴ سال پیش مادر شوهرم خیلی رسمی و سنتی اومد خاستگاریم. خانوادهی خوبی
#درددلاعضا
#ظلموحماقت
بعد ها به دوستام گفتم شوهرم گفته ۹ ماه زحمت کشیدی خودت باید اسمشو انتخاب کنی.
توی تربیت و بزرگ کردن بچه هم به حساب نمیاومدم.پسر دومم رو به دنیا اوردم و باز هم همون اوضاع. برادرشوهر کوچیکم که خواست ازدواج کنه با خودم گفتم راحت شدم. الان یه عروس جدید میاد حواسها رو به خودش جلب میکنه و دست از سر من برمیدارن.اینم بگم با کوچک ترین اشتباهی به تحریک مادرشوهرم تا سرحد مرگ کتک میخوردم.
پسر بزرگم ۴ ساله بود و پسر کوچیکم ۳ ساله. انقدر کمبود محبت داشتم که فقط به دروغ پناه میبردم.یه روز که کتک بدی خورده بودم جاریم به گوش برادرهام رسوند. تو خونه نشسته بودم که دیدم خیلی بد در میزنن. همیشه بعد دعوا در رو روی من قفل میکرد و می رفت. رفتم پشت در صدای برادرامو شنیدم. چوب اورده بودن شوهرمو بزنن. وقتی فهمیدن در رو قفل کرده انقدر به در لگد زدن که در از جا کنده شد.
شوهرم خبردار شد و از راه رسید. همسایه ها اومدنجلوشون رو گرفتن و نذاشتن دعوا بشه اما بعدش دوباره من کتک خوردم. هر چی گفتم من بهشون خبر ندادم باور نکرد.زندگی بعد اون برام سخت تر شد. شوهرم دیگه خونه نمی اومد و در رو روی من قفل میکرد. بچه ها رو هم با خودش میبرد. انقدر گریه میکردم تا شب که برگردن. بیشتر از یکماه وضعم همین بود. انگار زده بود بهسرم بی خودی با خودم حرف میزدم. احساس میکردم تو اتاق تنها نیستم. موقع غذا خوردن دو تا بشقاب میذاشتم. خودمتو یه بشقاب میخوردم برای ادمخیالی هممیکشیدم بعد جای اونمینشستم و غذاش رو میخوردم. باهاش میخندیدمو شوخی میکردم. دو تا چایی میربختم و ازش پذیرایی میکردم
#ادامه_دارد
⭕️ @dastan9 💐🇮🇷🌺🌺
عبرت_نامه
سلام عزیزم
میخوام سرگذشت یکی از فامیلامون رو بگم.
یه زن وشوهر جوان تو فامیل ما بودن که دوتا دختر کوچولو داشتن، یه روز یه خبری تو شهر پیچید که وقتی این مرد خونه نبوده و سر کار بوده، این زن یه پسر آورده خونه و خواهرشوهراش که زاغ سیاه زنداداششون رو چوب میزدن این زن رو تو یه وضعیت بد در کنار پسر غریبه تو خونه گرفتن،،،
ما وقتی شنیدیم خیلی دلمون برای شوهر اون زن سوخت، گفتیم بیچاره مرد زحمتکش رفته کار کنه و زن بی حیا اینجوری درنبودش بهش خیانت میکنه.
خانواده شوهره اینو یه آبروریزی بزرگ میدونستن، به طوری که عروس رو از خونه بیرون کردن و آبروشو تو کل شهر بردن، وقتی میخواستن طلاقش بدن دیدن باید مهریه بدن و قضیه طلاق خیلی طول میکشه،،،
به خاطر همین زنه رو گول زدن و گفتن چون آبرومون تو شهر رفته، فعلا مهریه تو ببخش و توافقی طلاق بگیرید تا بعدا که آبها از آسیاب افتاد دوباره بیایید با هم زندگی کنید.
زنه مهریه رو بخشید و طلاق گرفت رفت پیش خانواده خودش، خانواده زنه که فهمیدن مهریه شو بخشیده و طلاق گرفته تو خونه راه ندادن و گفتن برو خونه شوهرت،
از طرفی خانواده شوهر هم نه تنها خونه راه ندادن بلکه حتی نذاشتن دو تا دختراشو ببینه، شوهره هم بعد چند روز با یه زن جوان بیوه ازدواج کرد.
زن اولی که در به در شده بود، خودکشی کرد و همه ما تو حیرت و ناراحتی موندیم.
حالا ببینید اصل قضیه چی بوده که ما بعدا فهمیدیم
این مرد جوان از سالها قبل با اون زن بیوه که حالا شده همسر دومش، ارتباط داشته
و زنش برای تلافی کردن خیانت شوهرش با پسری ارتباط برقرار کرده بود،
به خاطر همینم بعد از طلاق زن اول فورا با اون زن بیوه ازدواج کرد،، حالا اون زن دوم خودش یه پسر داره و اون دوتا دختر کوچولو رو انقدر اذیت می کنه که حتی همسایه ها زنگ میزنن و گزارش کودک آزاری این نامادری رو به اورژانس اجتماعی میدن.
میخواستم بگم خانمهای گل، خیانت رو با خیانت جواب ندین، سرگذشت اینا رو ببینین تا براتون درس عبرت بشه.
و همینطور خانمهای مطلقه وارد زندگی فرد دیگه ای نشین،،
الان تو این قضیه یه زن جوان مُرد،، دو تا دختر تا آخر عمر باید درد بی مادری رو تحمل کنن و این مرد باید تا آخر عمرش عذاب وجدان داشته باشه که در حق زن اولش اینقد ظلم کرد.
گاها خانم ها میگن : میخوام بخاطر خیانت شوهرم ، منم انتقام بگیرم و خیانت کنم
این کار حیله شیطان ملعون برای نابودی خود فرد هست ، با گناه کردن دل هیچ کس خنک نشده ، بلکه آتش به دلش و زندگیش زده .
انتقام گرفتن و رفتار مشابه انجام دادن ، یعنی از چاله در بیای و با کله به ته چاه بیفتی
هرکسی_خیانت_کرده_بعدش_پشیمون_شده_
خیییییییلی__پشیمون
این عبرت نامه هم ، یک گوشه از عواقب خیلی بد گناه و خیانت و انتقام میباشد .
پناه برخدا از حیله های شیطان
#ارسالی_اعضا💐
#کاربر_مهدی_فاطمه_س
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند 📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا) ⏰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند
📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا)
⏰به مدت چهل شب
🌃شب: شانزدهم
#التماس_دعا_فرج
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️
#مهدے_جان❤️
💐اے عشق بیا ڪہ سینہ هامان چاڪ شد
🍃#این_النبا_العظیم ؟گشتیم هلاڪ
💐چشمی ڪہ تو را ندیده باشد
🍃ڪور اسٺ
💐خون شد دل ما، #متی_ترانا_و_نراڪ
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺💐
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۳ مرداد ۱۴۰۰
میلادی: Sunday - 25 July 2021
قمری: الأحد، 14 ذو الحجة 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹بخشیدن حضرت رسول فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها، 7ه-ق
🔹افشاء سر ولایت توسط عایشه و حفصه، 10ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️4 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
▪️16 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️25 روز تا عاشورای حسینی
▪️40 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
»
🌿حاج اسماعیل دولابی (ره) :
لازم نیست از زندگی بِبُری و خلوت
کنی. اگر هر شب یک ربع فکـر کنی،
کم کم همهی وقتهایت را میگیرد
و به هر کاری مشغــول باشی، دائماً
فڪر خدا هستی و ایـن فڪر مانع
ڪارهای دنیویات هم نخواهد بود.
یاد خدا این نیست که انـسان درهـا
را بـه روی خودش ببندد. همـان یک
ربع خلوت و تفڪّر در مورد اینکـہ
ڪجا بودهای و الآن ڪجا هستی و
نهایتـاً به کجا خواهی رفت، ڪافی
اســت.
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
💌 #خــاطــــراهایازشهـدا
🌹شهـــید حسینعلی اڪبری
خیلی از همرزمان شهید میگفتند
شهیـد همیشـہ بوی عطــر میداد،
خوشبو بود، خیلی وقتها از او
میپرسیدیم حسیــن چه عطــری
میزنی اما هردفعه جواب سربالا
میداد یا بحث را عــوض میکرد
ولی آنچه که برای ما عجیـب بود
بوی عطر خیرەڪنندهاش بود که
هیچجا نبود. تا اینکه شهیـد و در
وصیتنامهاش راز اینبویخوش
فــاش شــد.
این شهــید در وصیـــتنــامـہاش
نوشته بود: به خـــدا هیــچگاه در
زندگیام از عطر استفاده نڪردم،
فقط هرگاه میخواستم بویخوش
داشــتـہ باشــم، میگفتـــم :
«الســـلام علیڪ یا اباعبداللـہ...
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🔆 #پندانه
🔴 پنج گنج حکمت
🔸حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: 🔸چرا به جای تحصیل علم، چوپانی میکنی؟
🔹چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفتهام.
🔸حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست؟
🔹چوپان گفت: پنج چیز است
- تا راست تمام نشده، دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانه دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشتهام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم.
🔸حكيم گفت: حقا که تمام علوم را دریافتهای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده.
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
🌼🍃ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
🌼🍃ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستانش گذاشت.
🌼🍃آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
🌼🍃مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📕#حکایت
روزی واعظی به مردمش می گفت:
ای مردم!
هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل،
که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.
چون این سخن از واعظ شنید،
بسیار خوشحال شد.
هنگام بازگشت به خانه،
دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.
آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند.
روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند.
واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت،
اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت:
ای بزرگوار!
تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!
واعظ، آهی کشید و گفت:
حق،همان است که تو میگویی،
اما دلی که تو داری، من ندارم!
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📚#داستان_کوتاه
دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت: "امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد."
آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند.
همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد.
مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: "امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد." دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید: "وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟"
مرد پاسخ داد: "وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی."
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺