eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 06 March 2022 قمری: الأحد، 3 شعبان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹ولادت امام حسین علیه السلام، 4ه-ق 🔹رسیدن امام حسین علیه السلام به مکه 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ▪️2 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️28 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ⭕️ @dastan9 🌺💐
✨﷽✨ کیا شبیه پیامبر هستن⁉️ 🌸رسول خدا (ص) فرمودند: 🌟شبیه ترین شما به من از نظر اخلاق کسانی هستند که چهار ویژگی داشته باشند: 1⃣⇜خوش اخلاق باشند، 2⃣⇜ حلیم باشند، 3⃣⇜به خویشاوندان رسیدگی کنند 4⃣⇜و انصاف را رعایت کنند. ⚠️حرف خوب خیلی است، ولی عمل مهم است، این که انسان این ها را به کار ببندد و به آن عمل کند. ⭕️ @dastan9 🌺💐
✨﷽✨ ✅داستان واقعی حاج حسین خیّر ✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد... خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟» از خواب پرید و به کربلا برگشت... 💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود، می بینی اگر اینروزها زائر اربعينی را یا اینکه اصلا گرفته است اگر چشم حضرت زهرا سلام الله علیها تورا و خودت زائر اربعين هستی، حتماً و تا می توانی بازار دعایِ فرج مولا جانت را گرم کن،به همه ی مسافران جاده ی کربلا بگو مهمترین احتیاج و دعای ما ظهور امام زمانمان است... ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود 📚پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران ⭕️ @dastan9 🌺💐
خدایا مرا از آتش نجات بده مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نیز كور بود، فریاد مى زد:- خدایا مرا از آتش نجات بده!به او گفتند:- از براى تو مجازاتى باقى نمانده، باز مى گویى خدایا مرا از آتش نجات بده؟گفت:- من در كربلا با افرادى بودم، كه امام حسین (ع) كشتند، وقتى امام شهید شد، مردم لباسهاى او را به تاراج بردند، شلوار و بند شلوار گران قیمتى در تن آن حضرت دیدم، دنیاپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قیمتى را از شلوار درآورم.به طرف پیكر حسین (ع) نزدیك شدم، همین كه خواستم آن بند را باز كنم، ناگاه دیدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد! من نتوانستم دست آن مظلوم را كنار بزنم، لذا دستش را قطع كردم! همین كه خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم حضرت دست چپ خود را بلند كرد و روى آن بند نهاد! هر چه كردم نتوانستم دستش را از روى بند بردارم، بدین جهت دست چپش را نیز بریدم! باز تصمیم گرفتم آن بند را بیرون آورم، صداى وحشتناك زلزله اى را شنیدم! ترسیدم و كنار رفتم و شب در همان جا كنار بدن هاى پاره پاره شهدا خوابیدم.ناگاه! در عالم خواب، دیدم كه گویا محمّد(ص) همراه على (ع) و فاطمه (س) و امام (ع) را بوسید و سپس فرمود:- پسرم تو را كشتند، خدا كسانى را كه با تو چنین كردند بكشد!شنیدم امام حسین (ع) در پاسخ فرمود:- شمر مرا كشت و این شخص كه در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع كرد.فاطمه (س) به من روى كرد و گفت:- خداوند دست ها و پاهایت را قطع و چشم هایت را كور نماید و تو را داخل آتش نماید!از خواب بیدار شدم. دریافتم كه كور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعاى فاطمه (س) به استجابت رسیده و هنوز چهارمى آن یعنى ورود در آتش - باقى مانده، این است كه مى گویم:- خدایا! مرا از آتش نجات بده! بحارالانوارجلد1 ⭕️ @dastan9 🌺💐
-واقعی🌺 دیشب سه مرتبه امام حسین(ع)به دیدنش آمدندوفرمودندعذاب را... حاج محمدعلی یزدی که وی رابه وثاقت وامانت وفضل می ستودند،نقل می کندکه ایشان شبهادرمقبره ای خارج ازشهریزدکه جماعتی ازصلحاءونیکان نیزدرآن مدفونندبه سرمی برد،درهمسایگی حاج محمدعلی یزدی مروگمرکچی زندگی میکرد. مردگمرکچی درگذشت وپس ازیک ماه ازمرگ وی،حاج محمدعلی اورادرعالم رویامی بیندکه درکمال خوشی ونعمت بسرمیبرد. پس نزداومی رودومیگوید:من ازآغازوانجام ودرون وبیرون توباخبرم،توکسی نبودی که درونت خوب باشدوبه کارهای نیک مشغول بوده باشی ! مردگمرکچی می گوید:آری!چنین است که گفتی،من ازلحظه مرگ تادیروزدرسخت ترین عذاب بودم،اماروزقبل همسراستاداشرف آهنگرازدنیارفت ودراینجابه خاکش سپردند-اشاره به پنجاه قدمی قبرخودش کردوگفت:دیشب سه مرتبه امام حسین(ع)به دیدنش آمدند. بارسوم فرمودند:عذاب راازاین مقبره بردارید،لذامن هم درنعمت وآسایش قرارگرفتم. حاج محمدعلی یزدی می گوید:من متحیرانه ازخواب برخاستم،واستاداشرف آهنگررانمی شناختم ومحله ی اورانمی دانستم. پس به بازارآهنگرهارفتم،وبه جستجوی حال اوبرآمدم تااستاداشرف راپیداکردم،وپرسیدم آیاتوهمسری داشته ای که به تازگی درگذشته باشد؟! گفت:آری!دیروزدرگذشت ودرفلان موضع-وهمان مکان رااسم برد-دفنش کردم. گفتم:اوبه زیارت سیدالشهدا(ع)رفته بود؟ گفت:نه،گفتم:ذکرمصائب آن حضرت رامیکرد؟گفت:نه. گفتم:مجلس عزای آن حضرت رابپامیگرد؟گفت:نه. آنگاه ازمن پرسیددنبال چه مطلبی هستی؟ پس من خوابم رابرای اونقل کردم. آنگاه جواب دادکه همسرمن دراواخرعمرش دائم زیارت عاشورامی خواند! منبع:کتاب ذکرهای آسمانی،ص۱۹۵نویسنده:حمزه کریم خانی ⭕️ @dastan9 🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
حرکت و حس نمایشی آرش برای لحظه ای درد و غم زنان مظلوم ایرانی را که در جهالت، اسیر نقشه های مردان مست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت39 صدای گریه دختر و جیغ ها و فحش های فروغ تمام فضای اتاق را پر کرده بود. آرش بی رحمانه کلیپ بعدی را که بعد از هک رایانه خانه به دست آورده بود نشان داد؛ فیلم های کوتاهی از فرودگاه امام خمینی که در هر سکانس دختران ایرانی بودند که با ذوق از دوربین خداحافظی می کردند و نوید آزادی از ایران و بند حجاب و دین را می دادند. کلیپ بعدی ورودشان به دبی، کویت، عمان، قطر ... بود. ورود شورانگیز و با پوشش نامناسب و بعد هم گشت و گذارشان در مراکز خرید و تفریحی، کلیپ بعد فضای اتاق های هرکدام بود. اتاقی تقریبا ده متری با تختی دو نفره و حمام و دستشویی و کمد دیواری ....  تمام اتاق ها دوربین داشت. آرش گفت: - اینم سایت اجاره این دخترها. سایت که بالا آمد سرها پایین افتاد. آن و سایت را بست و گفت: - توی این سایت این دخترها رو با لباسای نامناسب به نمایش میذارن. سایت رو به مرد ایرانی از توی ترکیه اداره میکنه. کرایه و فروش همینا که شما صدای التماس و گریه شو شنیدید. اون خونه بغل مؤسسه داره ترتیب خروج دختران و زنان رو میده که همه چیز رو توی لذت جسمی میدونن و بعد که میرن تازه می فهمن توی چه تار عنکبوتی افتادن. البته کار بعدشون هم فروش دخترهاست به شیخای وهابی! سید با صدای گرفته گفت: - آرش صفحه رو عوض کن. خودش توضیح داد: - الان میدونید چی شده؟ متوجه شدن فروش دخترا و خروجشون خیلی هزینه داره کاری که کردن اینه که یه سری خونه و ویلا تدارک دیدن توی ایران و سایت زدن هر کس خواست توریستی بیاد ایران و ویلا رو کرایه کنند با تمام خدمات . همین جا دختر رو می فروشن. هیچکدام طاقت ادامه نداشتند. امیر تسبیح تربتش را درآورد و بلند شد تا کمی در فضای باز بیرون ساختمان نفس بکشد. هر کدام راهی برای فرار از آلودگی ها انتخاب کردند. گفتگو درباره بدی ها هم ذهن و دل را سیاه می کند. سینا حالت تهوع داشت. نفس های عمیقی که میکشید و آبی که به سر و صورتش ریخت به بهانه وضو گرفتن کمی حالش را بهتر کرد. شهاب را که دید گفت: - اینایی که اهل زندگی این مدلی هستن خفه نمیشن؟ حالشون چه جوری خوب میشه ؟ اصلا خوبی می دونن چیه ؟ اینا همین جوری جنایتکار میشن...
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت39 صدای گریه دختر و جیغ ها و فحش های فروغ تمام فضای اتاق را پر کرده
کسی که در حق خودش ظلم میکنه راحت به دیگران هم ظلم میکنه! نیم ساعتی بعد که دور هم نشستند. امیر اول پاکت پسته را در آورد و مشتی در بشقاب هرکدام ریخت و به آرش گفت: - پس تا اینجا شد؛ و آرش نوشت: - نقشه و پشتیبانی عنکبوت؛ داخلی و خارجی! پیاده نظام عنکبوت ، پنج دسته هستند: آرایشگاه ، مزون و آتلیه عکاسی و استخر و باشگاه. البته توی استخر و باشگاه ها طبق گزارش تیم خانم موسوی دختران زیبا با اندام متناسب رو شناسایی می کنند، باهاشون ارتباط صمیمانه می گیرند و تحت عنوان اینکه حیفه که تو مدل نشی، اونها رو به مؤسسه میکشونن و ابتدا هم پول خوبی پیشنهاد میدن و بعد هم پارتی و خوراک حرام و ارتباط حرام و سفر شمال و بعد هم پخش عکساشون توی فضای مجازی و إلى آخرا قالب کار عنکبوت: عکس های مدلینگ حرفه ای و آماتور دخترای ایرانی در شبکه که البته ماهیت تخصصی شبکه اینستاگرام همینه. که تا حالا صفحاتی با این دقت شناسایی کردیم؛ آیدی اینستاگرام، تعداد دنبال شونده، تعداد دنبال کننده، تعداد پست، آیدی kik، آیدی Line، آیدی Facebook، آیدی سایر شبکه های اجتماعی، ایمیل، تلفن، نشانی، شماره حساب، درجه ابتذال صفحات، افراد مرتبط، صفحات زیرمجموعه، نوع صفحه ، عکس های منتشر شده و ... آرش پشت سرهم صفحات را عوض میکرد و کنار جدول کارهایی که انجام داده بودند، صفحات افراد و شخصیت هایی که در رصد به آنها رسیده بودند. را هم گذرا نشان داد: -سر شبکه های صفحه های مدلینگ ایرانی اینستاگرام الان توی تور ما هستن. فقط متأسفانه بیش از ۸۰ درصد تعداد فالوورهای ایرانی از مجموع کل صفحات مرتبط با موضوع مدلینگ هستند که با وجود فیلترینگ چندباره صفحات اون ها و اخيرا سرویس فیلترینگ هوشمند، به صورت کاملا تصاعدی بر تعداد دنبال کنندگان صفحاتشون اضافه میشه. شهاب غرزد: - شرف ندارند که با رنگ و لعاب آدم تور میکنند، روح و روانش رو به فنا میدن! بی وجدانا امیر ادامه داد: - میتینگ های مدی که پیوسته خارج از کشور برگزار میکنن، یکی از بهترین روش های شناسایی و پرورش نیرو و برگزاری دوره برای سر شبکه های مدلینگه! از همین ظرفیت هم خوب بهره بردن برای پرورش و رونمایی از دخترا و پسرا تو شبکه های اجتماعی و ارتباط گیری با خارج از کشور! در ذهن بچه ها حرف های زیادی دور می زد که جوابی هم برایش نداشتند. چه می شود که مردم به جامعه بیگانه اعتماد میکنند و به نیروهای خودی نه؟ چه می شود که زنها برای رسیدن به لذت شاید هم شخصیت و احترام دقيقا احترام خودشان را زیر پا میگذارند؟ چه می شود که تربیت یک انسان برای زن می شود جوجه کشی، اما برای ساختن انواع و اقسام دستگاه های مکانیکی درس می خوانند؟ شئ ارزشمندتر از انسان است؟ یعنی تقصیر جامعه جهانی است که ارزش زن را این قدر پایین آورده است؟ مردها چه کرده اند که زنها دچار سرخوردگی شده اند و از جایگاه خودشان بیرون زده اند برای رسیدن به جایگاه مردان؟ شهاب این حجم سوالات را ندیده گرفت و پرسید: - باید با اینا چه کار کنیم؟ آقا امیر قرار بود به سر برید پیش حاجی دستاوردای ما خیلی خوبه . ⭕️ @dastan9 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
داستانهای کوتاه و آموزنده
کسی که در حق خودش ظلم میکنه راحت به دیگران هم ظلم میکنه! نیم ساعتی بعد که دور هم نشستند. امیر اول پ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت40 سینا با اخم گفت: . این قصه چوب دو سر نجس شده. با پول خودمون از بین مسئولین خودمون، دارند نیرو میسازن ! از زنهای خودمون هم برای خانه های فساد و فحشا! دست دادند با دشمنی که تحریم میکنه ما رو... که چی بشه؟ جای امیر سرد شده است. سردی اما در دلش راهی نداشت. همیشه که با این حجم پرونده ها و خیانت ها چانه زنی میکرد حواسش جمع بود که اینها کف روی آبند و فقط باید مدیریت فرهنگی کشور بیدار شود. ماهیت اینها را اگر مردم بفهمند خودشان زیر پا لهشان می کنند. باید این پرونده را قصه کند. باید بنویسد و به تمام زنهای ایران نه، دنیا هدیه بدهد. باید نوشتن هم یاد بگیرد. رو به آرش گفت: - این گزارش ها رو دسته بندی کن برای فردا برم پیش حاجی! فردا سینا و شهاب با اطلاع تم خودشان را رساندند سر یکی از قرارهای فروغ. شهاب کنار موتور تم پارک کرد و نیرویش در عقب ماشین را باز کرد و سوار شد: - چه خبر؟ - حاجی این فروغ نیم ساعته رفته توی این مؤسسه. بیرون هم نمیاد. من پیگیر شدم رفت طبقه پایین. اونجا به مؤسسه حجاب برتره. فقط هم همون مؤسسه توی این طبقه است. سینا کوبید روی پای شهاب و گفت: - به حول و قوه الهی فروغ هدایت شد. شهاب جون بیکار شدی! شهاب در ماشین را باز کرد و گفت: - عالی شد همون مؤسسه است که با خانمم اومدیم. فقط منتظر بودم که فروغ بیاد. از این مارمولک همه کاری بر میاد. برم ببینم چه خبره .  سینا دست شهاب را گرفت و گفت: - بذار من برم. توزیاد این روزا دنبالش بودی یه وقت چهره آشنا میای! سینا کت لی اش را درآورد و لباس را روی شلوار انداخت و بسم الله گویان از پله ها پایین رفت. در را که باز کرد سالن کوچکی که پنج در به آن باز می شد توی چشمش نشست و دوربینی که در جای سالن نصب بود. صدای زن چادری که ته آرایشی هم کرده بود سینا را تا مقابل میز کشاند: - چه کمکی میتونم بهتون بکنم! سینا بی تفاوت به چادر شالی زن و عشوه کلامش گفت: - به وقت ملاقات با مسئول مؤسسه می خواستم. زن ابرویی بالا انداخت: - میتونم بپرسم درباره چه موضوعی. چون فکر کنم من بتونم در خدمتتون باشم؟ نفس سینا همیشه از دیدن زنهایی که چادر سر می کردند و آرایش و عشوه هم داشتند تنگ می شد. اخم هایش را در هم کرد و گفت: - شغل من وارداته ! معاونم می خواست بیاد که ترجیح دادم خودم بیام فضا و وسعت کارتون رو از نزدیک ببینم، چون از این ور و اون ور گاهی تعریف هایی شنیدم. می خوام سرمایه گذاری کنم برای این کاری که شما دارید انجام می دید. به خاطر همین فکر نکنم کاری از دست شما بربیاد. @dastan9 باید با مدیر این جا صحبت کنم! زن ایستاد و لبخند روی لبش پهن ترشد: - بله بله خوش اومدید. فقط ایشون الآن جلسه خیلی مهمی دارند. باید صبر کنید.
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت40 سینا با اخم گفت: . این قصه چوب دو سر نجس شده. با پول خودمون ا
سینا شانه بالا انداخت و گفت: من خیلی نمی تونم توی تهران بمونم. شما فقط از ایشون بپرسید که چه وقتی فرصت دارند. من ببینم با این جا همکاری کنم یا آدرس یکی دوتا مؤسسة دیگه رو هم گرفتم برم اونجا! زن اول گوشی رو برداشت اما با نگاهی به صورت سینا تصمیمش عوض شد. صندلی را به سینا تعارف کرد و رفت سمت یکی از درها. سینا آرام پشت سر زن راه افتاد. قدش از زن بلندتر بود و در که باز شد، یک دید کلی در اتاق زد. زن در را باز گذاشت و سینا فروغ را هم دید که داشت فنجان مقابلش را توی نعلبکی برمی گرداند؛ فال قهوه. زن کنار گوش مدیر حرفی زد که مدیر رو به سینا نیم خیز شد و جوابی داد. زن که بیرون آمد به سینا گفت: - ایشون با کمال میل منتظر دیدار شما هستند. فقط چون تا ظهر با خانم فروغ ملکی قرار دارند گفتند عصر در خدمتتون هستند؟ سینا آبرویی بالا انداخت و سری تکان داد: - خانم ملکی هم دارند برای شهرستان قرارداد می بندند؟ - نخیر. ایشون توی همین تهران به مؤسسه فوق العاده دارند. کارشون هم توی زمینه مدل های روزه . چون ما توی زمینه چادر دغدغه داشتیم و ایشون هم توی زمینه لباس فاخر خیلی متبحرهستند چند وقتیه که با ما قرارداد همکاری دارند. پشتیبانی خوبی از مدل های جدید چادر هم کردند. - چه خانم فهیمی. هم مدلینگ کار می کنند هم چادر؟ - بله بله. اصلا طرح چادر دانشجویی و چادر شالی رو گروه ایشون پیشنهاد دادند و خب ما هم کار دوخت و پخش رو بر عهده داریم زن برای سینا از موقعیت مؤسسه هم توضیح داد: - ما توی زمینه ترویج حجاب فعالیت می کنیم. خلاقیت هم یکی از شعارهای ماست. هم بهترین پارچه های موجود در جهان رو استفاده میکنیم هم زیباترین مدل ها رو تولید می کنیم. مطمئن باشید که بهترین جا رو انتخاب کردید؟ @dastan9 ابروهای سینا درهم رفته بود و با بروشوری که مقابلش بود ور میرفت: - هزینه تبلیغ و طراحی و پخش کشوری با خانم ملکیه یا مجموعه شما؟ اخه تا این مدل ها در سطح مردم جا بیفته زمان می بره که خب زمان توی کار تولیدی حرف اول رو میزنه! معلومه شما خیلی با محاسبات دقیق جلورفتید؟ زن سری تکان داد و گفت: - البته همه اینها رو می تونید عصرکه تشریف آوردید بپرسید. فقط من برای اینکه جلب اعتماد کرده باشم و برای ادامه همکاری میگم که خانم ملکی شریک منصفی هستند. از لحاظ مالی هم شراکت داشتند. سینا که در ماشین را باز کرد شهاب نفس حبس شده اش را رها کرد: - وای سینا نگفتم که بری اجداد طرف رو در بیاری. سینا یقه اش را صاف کرد و گفت: - توکی یاد میگیری با یه سرمایه گذار درست برخورد کنی معاون ؟ در ضمن عصرهم بیا دنبالم قرار کاری دارم. حالا برو. ⭕️ @dastan9 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆اخطار نماینده مجلس بر مصوبه ی غیر قانونی ستاد کرونا ____ ⛔️ چند پزشک دور هم می شینن یه مصوبه تصویب می کنند چند صدمیلیارد سود می کنن ایا دلیلی دارید این کار رو نکنن؟ پول حرام که شاخ و دم نداره همینه دیگه! ⭕️ @dastan9 🌺🌺💐
💕 چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام🌼 تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند تنها امامی که از هیچ بانویی شیر نخوردند و تغذیه ی ایشان تنها توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است. تنها امامی که روز ولادتشان، پدر و مادر و جد و نزدیکانشان برای ایشان گریه کردند. تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسیدند. تنها امامی که در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند. تنها امامی که در زمان حیات خود پدر دو شهید شدند( علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام ) تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارند تنها امامی که قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست. تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شدند تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد. تنها امامی که تشنه لب با هزاران زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند. تنها امامی که بعد از شهادتش، خانواده اش اسیر شدند. تنها امامی که پدر و مادر و ۹ نسلش معصوم بودند. تنها امامی ک تولدش در ماهی است ک هیچ شهادتی درآن نیست و شهادتش در ماهی است که هیچ تولدی درآن نیست. تنها امامی که خوردن خاک قبرش اشکال ندارد تنها امامی که دعا تحت قبه ی ایشان به اجابت می رسد. تنها امامی که امام زمان شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند! تنها امامی که سرعت و وسعت کشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است. تنها امامی که یک در بهشت به نام اوست: باب الحسین اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ⭕️ @dastan9 🌺💐
فرزند دلیر حیدر آمد عباس، امیر لشکر آمد میخواست نشان دهد ادب را یک روز پس از برادر آمد میلاد فرخنده و مبارک قمر العشیره آقا ابوالفضل العباس (ع) بر تمام عاشقان و دوستداران آن حضرت مبارک باد ⭕️ @dastan9 💐🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ میلادی: Monday - 07 March 2022 قمری: الإثنين، 4 شعبان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹ولادت حضرت عباس علیه السلام، 26ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️11 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️27 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️36 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ⭕️ @dastan9 💐🌺
💠 نماز شب چهارم ماه شعبان 🔻به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است: 🔹منْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الرَّابِعَةِ مِنْ شَعْبَانَ أَرْبَعِينَ رَكْعَةً يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ رَكْعَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ بَنَى لَهُ بِكُلِّ سُورَةٍ أَلْفَ أَلْفِ مَدِينَةٍ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ أَلْفِ أَلْفِ شَهِيد 🔸هر کس در شب چهارم ماه شعبان چهل رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک بار حمد و بیست و پنج بار توحید؛ خداوند در برابر هر ركعت ثواب يك ميليون سال را براى او مى‌نويسد و در برابر هر سوره، يك ميليون شهر براى او بنيان مى‌نهد و ثواب يك ميليون شهيد را به او عطا مى‌كند. 📚اقبال الاعمال ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ 💠 آدرس امام زمان عج 💠 🔸از بزرگی پرسیدند: آدرس امام زمان عج کجاست؟ کجا می‌شود حضرت را پیدا کرد؟ 🔸ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است. آنجا که می‌فرماید: 🔰سوره‌ مبارکه قمر، آیه ﴿۵۵﴾ 〖فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ〗 🔸ترجمه فارسی: 【در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!】 🔹 هرجا که صدق و درستی باشد، 🔹 هرجا که دروغ نیرنگ نباشد، 🔹 هر جا که دغل‌کاری و فریب‌کاری نباشد، 🔹 هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند... ⭕️ @dastan9 ،💐🌺
✨﷽✨ 🔴حکایتی فراموش شده ✍حکیم فرزانه‌ای، همه مردم شهر را جمع کرد تا برای آن‌ها حکایت فراموش شده‌ای را بازگو کند. از چند روز قبل، مریدان حکیم در سراسر شهر جار زدند و مردم را آگاه کردند. از این رو جمع کثیری در روز موعود برای شنیدن حکایت فراموش شده گرد آمدند. حکیم بالای منبر رفت و گفت: روزی روزگاری پسربچه‌ای زندگی می‌کرد، بعد از گذشت ایامی جوان شد، سپس ازدواج کرد و صاحب بچه‌ای شد، به سختی کار کرد، سپس خانه و تجارتخانه‌ای برای خود دست‌وپا کرد. آن‌گاه حکیم ساکت شد، مردم ابتدا کمی صبر کردند، عاقبت عصبانی شده و فریاد کشیدند:‌‌ خُب! که چی؟ حکیم به نشانه تاسف سری تکان داد و گفت: که چی را از خودتان بپرسید، این داستان زندگی خود شماست!‌ راستی که چی؟! آیا واقعا هدف از آفرینش انسان فقط همین چیزهایی بود که حکیم گفت!؟ به حق باید گفت که این حکیم فرزانه به بهترین شکل ممکن مردمان شهرش را پند داد. ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ 🔴قحط غیرت در آخرالزمان ✍یک اصل در روانِ بشر وجود دارد بنام تفاخر، که انسانها ذاتا علاقه به فخر فروشی دارند. اینکه انسان به چه چیزی فخر بفروشد خیلی تفاوتی ندارد. مثلا در دوران عرب جاهلیت در ادبیات قرآنی، سران کفار به تعداد زیاد فرزندان پسر خود می بالیدند(مال و البنون). پیش از انقلاب، دیپلم داشتن یک هنر و امتیاز برای خاص بودن و در عین حال پُز دادن بشمار می رفت. حتی تا همین بیست سال پیش خانواده های ایرانی از اینکه فرزندشان در کنکور موفق شده، سر خود را بالا میگرفت و میتوانست افتخار کند. الغرض، نمونه ها مهم نیست؛ اصل خاص بودن و فخر فروختن با آن اهمیت دارد. حالا به کف خیابانهای شهر برویم، خانمهای متاهلی که شدت آرایش و تنگی و کوتاهی لباسشان، گوی سبقت از کشورهای غیرمسلمان ربوده است! حالا باز این یک طرف قضیه را به خود اختصاص داده، طرف دیگر ماجرا مدنظر ماست. برخی از آقایان، از اینکه همسرشان (بخوانید ناموس) در ملاعام جذاب تر و خاص تر باشند بیشتر خوششان می آید!!! و همان مقدار که در مثالها مطرح شد فخر میفروشند. هر چه تعداد کیف کننده گان از تنگی لباس و آرایش و اندام خانم در بین اهالی شهر بیشتر باشد، او بیشتر افتخار میکند. ‍روایتی دراین مورد: ‌ مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی « قحط غیرت » می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند. 📚إلزام الناصب، ص 195 ⭕️ @dastan9 💐🌺 😔
✨﷽✨ ✅درسی از علامه‌حسن‌زاده‌آملی ✍روزى يكى از شاگردان درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد حسن زاده آملى تقاضا كردند كه : حضرت آقا عنايتى بفرماييد ذكرى ، دعايى ، چيزى بفرماييد، بلكه از اين گرفتارى روحى نجات پيدا كنم ، خيلى گرفته و در قبض هستم . حضرت استاد (دام عزه)چند لحظه اى درنگ فرمودند و فرمودند: دو مطلب به شما عرض ‍ مى كنم ، يقينا اثر دارد به شرط اينكه اقلا يك اربعين (40 روز) بر آن مداومت داشته باشيد. 1⃣ ذكر شريف "يٰا حَىُّ يٰا قَيُّوم يامن لااله‌الا انت" كه گفته اند، اكثار(یعنی زیاد گفتن) در آن سبب حيات و زيادت‌عقل مى شود و مجرب هم است . 2⃣سوره‌غنى (واقعه) را بخوانيد تا غنى در علم و بعدا هم چيزهاى ديگرى شويد. چون روايت شده كه : ابن مسعود از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده:هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هيچ گاه محتاج نمى شود. 📙صراط سلوک ⭕️ @dastan9 💐🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
سینا شانه بالا انداخت و گفت: من خیلی نمی تونم توی تهران بمونم. شما فقط از ایشون بپرسید که چه وقتی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت41 شهاب سری به تأسف تکان داد. قرار شد سینا برود و شهاب به خاطر موقعیت مهم فروغ، خودش تعقیب را ادامه بدهد. سینا عصر با صاحب مؤسسة حجاب گفتگو کرد و متوجه شد که فروغ برای اینها یک فرصت مغتنم بوده که رشد کنند. ورود مدل های جدید چادر به بازار که به خاطر مدل دوخت نه تنها چادر به حساب نمی آمد که گاهی حتی از مانتوهای محجوب هم بدتر بود. یک موقعیت و زمینه ای که هم زیراب حجاب زده می شد هم بدحجابی و بدپوششی در یک مسیر تساهل و تسامح جلو می رفت. ضمن اینکه کسانی که این چادرها را استفاده می کردند بعدا خیلی برایشان راحت بود که قید چادر را بزنند. شهاب نالان از راه رسید. در مسیر تصادف کرده بود اما فروغ را گم نکرده بود: - سینا کار خودته! . الآن كار من اینه که دست تورو پانسمان کنم! - برو توی کار دو تا مؤسسه حجاب دیگه ! سینا دست از کار کشید - نگو فروغ داره اونا رو هم خرمیکنه ! شهاب دستش را عقب کشید و صورتش از درد جمع شد؛ - آدم تا خودش نخواد کسی نمی تواند سرش کلاه بذاره ! اینا پول دیدند، پول ! فروغ پیش اینا که میره خودش رو عليه السلام نشون میده! پیش مسئول، پرستو میشه! پیش فرانسویا میره مثل بره توسری خور میشه ! سینا کمک شهاب کرد تا بلند شود: - بریم پیش امیر ببینم میشه از این جا استعفا بدم برم توی کار تجارت! امیر تازه از يزد آمده بود. بعد از دو روز نبودن یک راست آمده بود سرکار - نه شیرنه روباهم! یک مرد متأسفم! شماها چی؟ سینا صاف ایستاد. گلویش را دو سه بار صاف کرد و عینک آرش را هم برداشت و روی چشمانش گذاشت و گفت: - از منظر یک سرمایه گذار و در علم مدیریت، راه های پیوستگی مالی و... شهاب با آرنج به پهلوی سینا زد: - فروغ یه برگه جدید رو کرده که دوتایی درگیرشیم ! سینا عینک را برداشت و مثل خودش روال کاریش با مدیر مؤسسه و شهاب روال تعقیب فروغ را توضیح دادند. امیر عینک را از روی چشمان خسته اش برداشت و گفت: - کار کردن با این سه تا مؤسسه فرق داره با مؤسسه های مدلینگ. اینا گول خوردند، خائن نیستند! باید روشن بشن! با پول بازیشون دادند! اما حرکت زیرکانه ای بوده! سکوت جمع را شهاب شکست با حرفی که باید می زد و نزده بود: - چند موضوع هست که ۱- چرا چادر؟ ۲- کیا روی چادر زوم کردند؟ ۳نوع چادری رو دارند خراب می کنند؟ ۴- توی بازار چه طوری دارند کارمی ک ه ۵- طراحی های جدید چادر با چه انگیزه ای داره برند می شه؟ مثل چادر شالی دانشجویی،.. ششم هم تولیدی های چادره که به سرعت دارند مدل ها و برندها رو بیرون می دن. البته مسئولاشون ظاهر موجه دارند اما فعلا با اندیشه فروغ همگام شدند. امیر اجازه نداد ادامه بدهند. ساعت ۱۱ شب جمعه بود. شش ساعت از غروب گذشته بود. امروز تهران تعطیل بود و بچه ها هنوز اداره بودند. پسر ۲ ساله سینا تب داشت، شهاب خانه مادر خانمش مهمان بود. همسر خودش مهمان دعوت کرده بود. آرش هم باید می رفت شهرستان.. کار با بیژن رفته بودند سینما. فیلم عقاید یک دلقک را دیده بودند. از حال و افکار مالیخولیایی اش که در فیلم جریان داشت خوشش نیامد بود. به من هم گفته بود که این مردک چرا این طوری فیلم ساخته؟ هم می خندی هم روانی می شوی.» بیژن خندیده بود که حالا کدامش حال توست ؟» گفته بود «من که خنده ام زندگیم است، اما این دیوانه نباید فیلم بسازد وقتی بلد نیست.» بیژن باز هم خندیده بود. افکارش مالیخولیایی نبود، مرور گذشته بود تا ببیند چه کسی، چرا، چه طور او را به این مسیر کشاند. پدرش که همیشه سخت گرفت و یک هو طردشان کرد و آزادش گذاشت؟ مادرش که لحظات زیادی مقابل آینه مشغول بود و او از کودکی و نوجوانی فهمیده بود که اگر بخواهد ارزشمند باشد و اعتماد به نفس داشته باشد باید مثل مادرش هربار صفایی به سر و صورتش بدهد، تا بتواند در فضای جامعه و در چشم ها جلوه کند... شاید هم دوستانش که ساعت های خوشی را با هم در خیابان ها و همراه پسرها گذرانده بودند... آن موقع ها که به ظاهر همه چیز خیلی خوب بود اما الان... کسی حالا که خودش بود دیگر نمی خواست گردن کسی بیندازد، تقصیر گشت از ... کسی که نبود، خودش بود دیگر نمی خواست قیافه بگیرد، نمی خواست گناهش را سی بیندازد، تقصیر گشت ارشاد و معلم دینی بیندازد، اما تقصیر فضا بود،به همه همین طور بودند، همه یک طوری نگاهش می کردند اگر از جمعشان کناره می گرفت، خجالت میکشید. اگر مثل همه نمی پوشید و نمیگشت و نمی خورد .. همه اش تقصیر خانه پر تنششان بود، تقصیر پدر سهل انگارش، مادر بی فکرش، دوستان دیوانه اش... تقصیر همه بود که به او راه را نشان نداده بودند. شاید هم تقصیر خودش بود که همین راه را خواسته بود و غیر از این راه را نخواسته بود... مشاور گفته بود که خسته می شوی ، که ویران می شوی ... مسخره کرده بودندش، توی جمع دوستان دستش انداخته بودند... مشاور مشورت داده بود ... اما کاش که مجبورش کرده بود
داستانهای کوتاه و آموزنده
سینا شانه بالا انداخت و گفت: من خیلی نمی تونم توی تهران بمونم. شما فقط از ایشون بپرسید که چه وقتی
تا راه درست را برود، زده بودش، زندانیش کرده بود، دست و پایش را بسته بود، هرچند خودش می دانست که ... چند ماه شاید هم یک سال قبل، بیژن آمده بود ایران، مخالفتی نبود از اینکه دیداری بین شان اتفاق بیفتند، بلکه همراهی هم کرد. پروژه جدیدی کلید خورده بود. یعنی چند ماهی بود که فتانه با کمک یکی دو تا آرایشگاه ، فشن شو لباس عروس راه انداخته بود. فضای مجازی را پر می کرد از تبلیغ و دعوت تا بیایند عروس های روزش را ببینند. بعد هم عکس ها را پخش می کرد. هنجارشکنی خوبی بود. البته عروس واقعی نبودند. - مثلا دو بارش خود من عروس شدم. اصلش این بود که فضا را بشکنیم در بد پوشی فضای عروسی دختر و پسر هم زیاد بود که دلش بخواهد خیلی کارها بکند. ما فقط هزینه می کردیم برای کرایه باغ و خورد و خوراک و موسیقی! خودشان همه جوره بلد بودند چه ...هایی بکنند! من تو لباس عروس یاد خاطراتم می افتادم و کلافه می شدم، اما از ترس فروغ و فتانه نقش خودم را خوب بازی می کردم. در تهران یک شو خیابانی واقعی راه می انداختیم!
داستانهای کوتاه و آموزنده
تا راه درست را برود، زده بودش، زندانیش کرده بود، دست و پایش را بسته بود، هرچند خودش می دانست که ...
عروس و داماد را با ماشین های مدل بالا و رو باز بدون هیچ پوشش، با همان لباس... در تهران! البته کمی اضطراب داشت اولین بارا دور دور در تهران با ماشین رو باز و یک میلیاردی... بارهای اول عروس و داماد دروغین یکی دو خیابان را تست کردند. خبری که نشد طول مسیر را بیشتر کردند. پخش فیلم ها و عکس ها درفضای مجازی الگویی می شد برای همه شهرها! حساسیت زدایی بود از افراد غیرتی. از این مانورها زیاد اتفاق می افتاد. هربار هم به یک اسم. زن ها دلشان توجه می خواهد. دلشان جذابیت می خواهد. دلشان بهتر بودن نسبت به همه را می خواهد. بیژن هم جنس گرا بود اما طرفدار آزادی زن. عقیده اش این بود که ارسطو و افلاطون هم گفته اند زن انسان نیست، موجودی است بین حیوان و انسان. انسان مرد است. بعدها در اینستایش فیلمی گذاشت از زنی که خریده بود و قلاده سگ گردنش انداخته بود. در قفس سگ می خواباندش، غذای سگ مقابلش می گذاشت. ⭕️ @dastan9 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
داستانهای کوتاه و آموزنده
عروس و داماد را با ماشین های مدل بالا و رو باز بدون هیچ پوشش، با همان لباس... در تهران! البته کمی ا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت42 نگاه امیر به تخته افتاد که شهاب روی آن نوشته بود: -ایران - دبی، ترکیه - سفارت خانه های خارجی مثل.... ایران؛ محل مصرف و سکونت پوشش دهنده های مالی! دبی؛ محل قرارهای خارجی و تحلیل و بررسی روند کار و کمی هم آموزش و بررسی هزینه کردهای مالی! سفارت خانه ها: محل دستورالعمل های مصرفی و گزارش گیری روند اجرایی مالی و عملیاتی! امیر دنبال بررسیهای جامع بود تا با مدیریت آن نتیجه صد امتیازی بدهد. کلنجار آرش با لب تابش نتیجه داد و صفحه را چرخاند سمت امیرا سینا و شهاب هم پشت سر ایستادند تا حرف های آرش را بشنوند و ببینند: - باید از شهرستانها بخواهیم کار رو جدی تر پیگیری کنند. من این پاور چهارصد صفحه ای رو آماده کردم. - ما آماده کردیم! آرش لبخندش را فرو خورد و تکه سینا را نشنیده گرفت: - دقيقا من دوروزه دارم این پاور رو آماده میکنم! - دو ماهه که ما داریم آماده می کنیم برادر آرش! آرش به کلمه برادر پشت اسم مستعارش حساسیت داشت؛ میگفت بی مزه است و به اسمش نمی چسبد. لحظات تلافی نقطه ضعف ها بود - کل پاور را برادران جان برکف پشت سرتان آماده کردند؟ - - جونمون رو به لب آوردن این زنا! آقا ما هرچی از خانمای خودمون نکشیده بودیم از اینا کشیدیم! - مخصوصا شیراز. آقا امیر شیراز رو بچه ها میگن یک روند تندی در پیش گرفته. رابطش هم که صدف خواهرزاده فرنازه؟ که چند روز پیش دوباره راهی شیراز شده! توی خیابونای شیراز با ساپورت و لباس کوتاه زیر عبا راه افتاده، بعد توی جاهای مختلف از خودش تو حالتی عکس گرفته که عباشو زده کنار و... شالش افتاده! به سه مؤسسه سر زده بود و چند قرار هم در کافی شاپ و رستوران و یک قرار هم در هتل! تمام این برنامه ها را هم با همراهی بهایی ها پیش برده بود! یکی از قرارهایش در کافی شاپ با سه دختر و یک پسر بود که مشخص شد در همان موسسات آموزش دیده اند و در اینستگرام فعالند. - بی چاره این نویسنده اروپایی نوشته که بعضی زنهای ایرانی توی خیابونا یه جوری لباس می پوشن و آرایش میکنن که فاحشه های ما! این مدل رو این نه تا فاحشه ارائه میدن زنهای شوهردار ودخترای ما تقلید میکنن. اصلا هم حواسشون نیست که حتی خود غربیا هم دارن تقبیح میکنن! خودشون به دست خودشون دارن شخصیت منفی ترین و خبیث ترین افراد رو تقلید میکنن! آرش پوشه جدیدی در صفحه باز کرد و گفت: - از همه کشور رتبه اول رو شیراز داره چون بهائی ها اومدند پشت قضیه ....
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت42 نگاه امیر به تخته افتاد که شهاب روی آن نوشته بود: -ایران - دبی
میدونید که نفر اولشون هم گفته من با کمک زنها، اسلام رو توی ایران نابود میکنم. مجوز گرفتند به اسم آموزش هنرهای زیبا. اول هم با واردات پارچه های گرون قیمت شروع کردند و دوختای عجیب، غریب. بعد هم که افتادند توبحث آموزش. جذب فقط از زنهاست و مفتضح تر اینکه دویست نفر، دویست نفر پذیرش دارند و مد و شو و عکاسی رو به بدترین شکل ممکن جلو رفتند. یعنی عکاس مرد و زن ها هم مدلینگ بی پرواترین لباسا. آقا امیر قضیه شیراز خیلی سرعتی داره جلو میره. یعنی هر سه مؤسسه با هم دارند کار می کنند. اگر می شد همین امروز جلوشون رو بگیریم دویست تا دختروزن رو امروز نجات داده بودیم . - حرفه ای حرف بزن شهاب ! میدونی که باید تمام شهرا رو با هم بزنیم. یک اشتباه تمام رو می پرونه ! شهاب از روی استیصال این حرف را زده بود. چشمی گفت و معذرتی خواست. سید گفت: - و داستان سفر زامبیایی که دارند تدارک می بینند به اسم تور گردشگری اما تا اونجا نیرو داریم اما اگر از تور گردشگری جدا بشن عملا دیگه کار تیم صدراست که هک و... تا از تیررس ما دور نشن. امیر صفحه را بست و گفت: - که با تورمیرن و جدا می شن؟ - این طور که ما مطلعیم. ولی قطعا آدمایی نیستند که بی هدف براشون هزینه بشه. حتما برنامه پشت کاره . فقط ما بین این ۹ نفر نمی تونیم نیرو انتخاب کنیم. شهاب هم نام فروشگاه هایی که در سطح کشور پول می گیرند تا لباس های مد شده توسط این ها را بفروشند و نام رابط ها را گذاشت روی میز - از اون طرف هم واردات مدها و دوخت و پخش خیلی آزاده یعنی هیچ حد و مرزی ندارند. قاچاق هم بله. مغازه ها و فروشگاه هایی که پول گرفتن و دارن همکاری میکنن برای پخش و فروش شناسایی شدن و البته گروه هایی که دقیقا با اون طرفن رو هم توی تور داریم. هماهنگی شون تردید نمیذاره برای برخوردا امیر نفس عمیق کشید و عینک را از روی چشمانش برداشت. دستی به صورتش کشید و خم شد روی میز. با چشمان میشی اش زل زد توی صورت شهاب و گفت؛ - نمی شه شهاب . این شبکه اند. باید بتونیم همه رو با هم بزنیم و الا دم رو قطع میکنیم و بدنه دوباره دم میسازه. از ته آمریکا تا کل اروپا و آسیا با هم نشستند برنامه ریختند روی زن های ایران باید از ته بزنیم، این چند نفر عروسک خیمه شب بازیند. مثل این دختر، مسی علی نژاد. اینم به اضافه اون چند نفر. اون القاء حرکتی میکنه ، اینا آموزش میدن و بی خانمان می کنند تا تیم اون بشن. بقیه هم به خاطر لذت، شهرت و پول تمام آبروشون رو میذارن. سینا کجایی؟ سینا چشمان زل شده اش را از روی بخار فنجان مقابلش برداشت و دوخت به صورت امیر. دستان آرش فنجانی چای گذاشت روی میز امیر. بخار چای امیر نشست توی چشمانش. ترجیح میداد اول لبی تر کند. امیرتکیه اش را از صندلی برداشت و با تانی رو به آرش گفت: - بی خود نیست که جایزه بخش «رسانه» شورای طراحان مد آمریکای سال ۲۰۱۵ به اینستاگرام رسید و کوین سیسترم، مدیرعامل این شرکت، اونو از دست ستاره هالیوودی گرفت. شورای طراحان مد میگن که اینستاگرام باعث انقلاب تو دنیای مد شده و همه چیز رو از حالت سنتی در آورده ... ولی انگار داره باعث انقلاب توی جونا می شه و بعدم انقلاب رنگی، مخملی توی کشورای مختلف !
داستانهای کوتاه و آموزنده
میدونید که نفر اولشون هم گفته من با کمک زنها، اسلام رو توی ایران نابود میکنم. مجوز گرفتند به اسم آمو
شما باید بتونید عقایدتون رو راحت به همه بگید. در هر موردی حتی آشپزی، چینش اتاق، یک دمپایی راحتی... برای این کار از هر هنری در فضای مجازی می تونید استفاده کنید، قالب در محتوای متنی، ویدئویی و تصویری است که حرف اول رو می زند. اون وقت شما یک «بلاگر» هستید، «بلاگر» ها نفرات برتر انتقال اندیشه ها هستند و یک نکته مثبت... شما می توانید درآمد خوبی هم به دست بیارید. چون با فعالیت خوبتون یک صفحه دارید که روز به روز به تعداد بازدید کننده ها اضافه میشه. بازدید کننده هایی که شما رو دوست دارند و اگر محصولی رو معرفی کنید می پذیرند. یعنی مردم اگر با تبلیغات بار بیان، دیگه قدرت انتخاب ندارن و تشخیص خوب از بد رو فقط از شما می خوان. در اصل شما فرمان عقل ها رو به دست گرفتی و به هر طرف بخواهی می بری و مردم هم با احساسات فقط از شما تقلید میکنن! یک مقلد کور. حالا حتى میشه زیر تیغ جراحی ببریش و میلیون ها تومن بگیری و اون با افتخار درد رو تحمل کنه! حرکات یک میمون فقط تقليده چون آموزش دیده است. کسانی که پیج های شما رو دنبال می کنن، حیوان دست آموز شما میشن تا حدی که میتونید در اتاق خوابشون هم نفوذ کنید و طرح و متد خودتون رو در ذهن اونا بندازید؟ در این صورت شما یک بلاگر موفق هستید که میلیونها کس دارن عاشقانه شما رو دنبال میکنن. دیگه مهم نیست که عقلشون از کار افتاده. شما به درآمد اون فکر کنید! البته باید اپلیکیشن اینستاگرام رو نصب کنید که الآن حرف اول رو میزنه . در مقایسه با تلگرام و توییتر. و خوب هدفتون رو هم مشخص کنید. غالبا خانم ها به دلیل زیبایی دوستی و ریزبینی در جنبه مد و فشن صاحب ایده های نو و جذاب هستند و چشم و گوش مخاطب رو به تسخیر خودشون در میارن. طرح ها و برندهای جدید و استایل های متفاوت با نظر شما و انتخاب شما در قالب عکس و فیلم و متن به اشتراک گذاشته میشه و خیلی از طراحها و برندها با میل خودشون سراغ بلاگرها میرند و هزینه هم می کنند. پس هرچه بلاگرها محبوب تر و مشهورتر باشند، مورد استقبال و تاثیرگذاری بیشتر. این دیگه به استعداد و قابلیت هر کسی برمیگرده که از این همه دارایی که داره با نبوغ خودش استفاده کنه تا جایی که طراحان مد و لباس برای ایونت ها و شوها از این افراد دعوت میکنند و این خودش گام بلندی برای درآمدزایی است...) ⭕️ @dastan9 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸