📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۳ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 13 August 2024
قمری: الثلاثاء، 8 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رحلت سلمان فارسی رحمة الله علیه، 36ه-ق
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا اربعین حسینی
▪️20 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️22 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️27 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️30 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
💠 #خانوما_بخونید!
👈اميرمؤمنان امام علۍ عليه السلام :
بهترين #زنان شما #پنج دسته اند.
گفتند: آن پنج دسته کدامند؟!
حضرت فرمود:
① زنان ساده و بى آلايش،
② زنان دل رحم و خوش خو،
③ زنان هم دل و همراه،
④ زنى که چون شوهرش به خشم آيد تا او را خشنود نسازد، خواب به چشمش نيايد
⑤ زنى که در نبود شوهرش از او دفاع کند؛
چنين زنى کارگزارى از کارگزاران خداوند است و کارگزار خدا هرگز خيانت نمى ورزد.
📘 کافی، جلد۵، ۳۲۵
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#حجاب
#دختر_بد_حجاب_اما_عاشق_امام_زمان(عج)
دختر بد حجاب گفت:کی گفته اونایی که چادر ندارن امام زمونو دوس ندارن؟
بهش گفتم: امام زمان رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم.
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان به ظاهر نیست ، به دله❤️
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام میخوره. تو هم سراسیمه میری و میبینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه میگیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه: عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر میگرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی میکنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور میکنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم میبینم که خیانت میکنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس #حجابت… .
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره.
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید😊 و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* از یِکی پرسیدم :*
*ان شاالله اگه بخوام #اربعین برم کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم؟*
گفت : اول میری پاسپورتتو از اِمام رِضا( علیه السلام) میگیری.
بعد میدی به حضرت معصومه(سلام الله علیها) پاراف میکنه.
بعد ميدی به حضرت عباس ( علیه السلام) امضاء ميکنه.
بعد از اون میبری دبیرخونه حضرت زینب(سلام الله علیها) ثبت میکنه.
وآخرین مرحله ممهور به مهر حضرت #مادر( سلام الله علیها) میشه و تمام.
گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه؟!!
گفت چرا یه راه وجود داره اونم اینه که
بری در خونه حضرت #رقیه (سلام الله علیها) رو بزنی و با ايشون صحبت کنی😭
گَر دُخترکی پیشِ پِدر ناز کند
گره ی کَربُ و بَلای همه را باز کند 🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
📌چرا امیرمومنان #علی(ع) به #خلفا #مشورت فقهی و قضایی می داد؟
📌پاسخ
🌞 روزی بین #علی_بن_میثم بن تمار با شخصی درباره مشورت دادن امیرمومنان علی(ع) به #خلفا مناظره ای رخ داد.
آن شخص پرسید:
چرا علی(ع) به #خلفا مشورت داد؟
علی بن میثم جواب داد:
امام به دنبال احیای احکام خدا بود تا دین استوار بماند.
چنانکه #یوسف از باب ولایتی که داشت، پادشاه #مصر را برای توجه کردن به مردم و رعایت حالشان امر می کرد.
پس هرگاه برای امیرمومنان علی(ع) ممکن باشد، باید #مصلحت_خلق را ظاهر کند و اگر ممکن نباشد، به هر صورت کار خود را انجام می دهد و این کار برای احیای امر خدا و اجرای آن به هر طریقی است.
📚شیخ مفید، فصول المختاره، ص۷۰
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام صادق(ع) چگونه به زیارت امیرالمومنین(ع) میرفت
#ادب_زیارت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کار فرهنگی والگوسازی خوب
قابل توجه زائرین اربعین
#نشر_صدقه_جاریه 🌺
┏━━ °•🖌•°━━┓
@dastan9
┗━━ °•🖌•°━━┛
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۴ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 14 August 2024
قمری: الأربعاء، 9 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت عمار و خزیمه در جنگ صفین، 37ه-ق
🔹جنگ نهروان، 39ه-ق
📆 روزشمار:
▪️11 روز تا اربعین حسینی
▪️19 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️26 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️29 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
🌸امام موسی کاظم(ع):
💎«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:
هر که خود را از آبروریزى مردم نگهدارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.
💠
🌸امام رضا(ع):
💎«مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ يَوْمَ القِيمَةِ ».
هر كس اندوه و مشكلى را از مؤمنى برطرف نمايد، خداوند در روز قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.
💠
🌸امام محمدتقی(ع):
💎«مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إ نْ كانَ نَزْرا قَليلا.»
« ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانيّت آن مى گردد و سبب شكوفائى عقل و درايت خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد.»
💠
🌸امام علی النقی(ع):
💎«التَّواضُعُ أَن تُعطِی النّاسَ مَا تُحِبُّ أَن تُعطاه»
«فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند.»
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#پندانه
✍️ این است حکایت دنیا
🔹قطره عسلی بر زمین افتاد. مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجابانگیز بود. پس برگشت و جرعه دیگری نوشید.
🔸باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمیکند و مزه واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
🔹مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد.
🔸اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود. پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت.
🔹در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد.
💢 دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
🔺پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات مییابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبرد امام علی علیهالسلام و شیطان در آخرالزمان‼️
👤استاد #رائفی_پور
➖➖➖➖➖➖➖
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#حکایت عبدالله دیوونه
🌹اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .
💔😭😭
هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه و همچنین بنده حقیر
*کپی با ذکر صلوات*
🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁*
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از #سیدکاظم_روحبخش در عربستان صعودی
گفت ایران گَوی (قوی)...😁🇮🇷✌️
#کربلا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۵ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Thursday - 15 August 2024
قمری: الخميس، 10 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️10 روز تا اربعین حسینی
▪️18 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️20 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️25 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️28 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
🌸 امام صادق عليه السلام:
🌱 من أكرَمَكَ فأكرِمْهُ و مَنِ استَخَفَّكَ فأكرِمْ نَفسَكَ عَنهُ.
🌱 هر كس تو را گرامى داشت، تو نيز او را گرامى بدار و هر كس به تو بى احترامى كرد، خودت را در مرتبه او قرار مده!
📚 ميزان الحكمه، ج 10، ص 164.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#پندانه
✍ جایگاه و منزلت توبهکننده نزد خدا
🔹قصابی شیفته دختر یکی از همسایگان خویش شد.
🔸روزی خانواده دختر را برای انجام کاری به روستای دیگری فرستاد. قصاب دنبال او رفت. چون میدانست که در خانه بهغیر از دختر کسی نیست در خانه را زد.
🔹ھنگامی که دختر در را گشود با نگاہ مرد متوجه نفس بدش شد. با این حال فکری کرد و گفت:
من تو را بیش از آنچه تو من را دوست داری، دوست دارم، ولی من از خدا میترسم!
🔸قصاب گفت:
تو از خدا میترسی، اما من از تو میترسم؟!
🔹همان دم توبه کرد و برگشت. میان راه گرفتار تشنگی شدیدی شد که نزدیک بود هلاک شود. ناگهان مردی نورانی دید و از او کمک خواست.
🔸آن فرستاده از او پرسید:
خواستهات چیست؟
🔹گفت:
تشنه هستم.
🔸فرستاده گفت:
بیا تا از خدا بخواهیم که ابری بر ما سایه افکند تا به دهکده برسیم.
🔹قصاب گفت:
مرا کار ارزنده و خیری نیست.
🔸فرستاده گفت:
من دعا میکنم و تو آمین بگو.
🔹فرستاده دعا کرد و قصاب آمین گفت. ابری آمد و سایهاش بر آنان افتاد تا به دهکده رسیدند.
🔸قصاب بهسوی خانه خود روانه شد. پاره ابر بر بالای سر او رفت و بر او سایه افکند.
🔹فرستاده به او گفت:
تو فکر میکردی کار ارزندهای انجام ندادی؟ من دعا کردم و تو آمین گفتی و اینک هنگام جدایی، این پارهابر دنبال تو میآید.
🔸قصاب ماجرای خود را به او خبر داد.
🔹فرستاده گفت:
توبهکننده در پیشگاه خداوند، جایگاه و منزلتی دارد که هیچکس از مردم چنان جایگاه و منزلتی ندارند.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 405 - نخیر، فرق من و تو این بود که تو زیرزیرکی شیطنت میکردی و قیافهت مظلوم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 406
- سلام.
صدای خوابآلوده امید را میشنوم:
- سلام و درد. سلام و زهرمار. گفتم میری تهران یه نفس راحت میکشم. من نمیتونم از دست تو آرامش داشته باشم؟
- شرمنده، فعلا نمیتونی. شاید اگه شهید شدم راحت شدی.
- بعید میدونم. اگه به تو باشه، وقتی میخوام بخوابم از اون دنیا میای میگی کار فوری دارم.
تکخندهای میکنم و میگویم:
- ول کن این حرفا رو. خط خونهتون سفیده؟
- آره. بگو چکار داری؟ میخوام بخوابم.
- یادته یه نرمافزار داشتی که روی گوشی نصب میشد ولی صاحب گوشی نمیفهمید؟ بعد هم میشد راحت موقعیتش رو فهمید؟
خمیازهای میکشد و میگوید:
- تو دهات ما به اینا میگن بدافزار. میخوای چکار؟
- میخوام دیگه.
صدای خشخش پتو و بالش که از پشت خط به گوش میرسد، احتمالا به این معناست که امید در رختخوابش نشسته.
میگوید:
- توی تهران نیروی سایبری قحطه که باید منِ بدبخت رو زابهراه کنی؟
- دیگه داری زیادی سوال میکنی. میتونی برام بفرستیش یا نه؟
دوباره خمیازه میکشد؛ اینبار بلندتر:
- آره... ولی مگه بلدی باید چکارش کنی؟
- خب تو بهم یاد میدی دیگه.
نفسش را محکم بیرون میدهد و غرغر میکند:
- ای مردهشورت رو ببرن عباس که نمیتونم روت رو زمین بندازم.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 406 - سلام. صدای خوابآلوده امید را میشنوم: - سلام و درد. سلام و زهرما
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 407
***
هیچکس خانه نیست. محسن رفته مرخصی، کمیل ت.م صالح است، جواد هم طبق معمول رفته مراسم هیئت محسن شهید.
در خانه امن تنها هستم و یک وسوسهای یقهام را چسبیده که بروم سراغ سیستم محسن و کمی زیر و رویش کنم؛ هرچند فکر بیاساسی ست. اگر چیزی باشد هم محسن نمیگذاردش دم دست من.
روی صفحه لپتاپم، خیرهام به چتهای احسان با مینا و موقعیتش. هرچه در گوشیاش هست و نیست، افتاده دست من و صدایش را درنیاوردهام.
صدای داد و بیدادهای امروز عصرِ ربیعی در مغزم زنگ میخورد؛ این که چرا هنوز نتوانستهام به نتیجه برسم و فقط نشستهام تعقیب و مراقبت میکنم.
حقیقت این است که از تحت نظر گرفتن بانیان و سخنرانان هیئت هم به هیچ نرسیدهایم.
هربار میخواستم دهان باز کنم و جواب ربیعی را بدهم، چهره آرام حاج حسین میآمد جلوی چشمم؛ همان وقتی که نیازی جلوی من توبیخش کرد و حاج حسین حرفی نزد.
در چنین مواقعی، حرف نزدن مثل نگه داشتن یک فلفل قرمز تند در دهان است.
رادیو را روشن میکنم و خیره میشوم به شهر. یک نگاهم به منظره بیرون است و یک نگاهم به صفحه چت احسان و مینا.
مینا بدجور رفته روی اعصابم و دوست دارم یک طوری بکشانمش ایران تا گیرش بیندازم.
طبق معمول دارند قربان صدقه هم میروند. میان انبوه پیامهای بوسه و قلب، چشمم میافتد به یک پیام صوتی که مینا برای احسان فرستاده.
فاطمه شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 407 *** هیچکس خانه نیست. محسن رفته مرخصی، کمیل ت.م صالح است، جواد هم طبق
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 408
پیام صوتی را باز میکنم. یکی از همان جملات بیسر و ته عاشقانهشان...
ولی صبر کن... لهجهاش عجیب است. انگار آن را قبلا شنیدهام.
فارسی را سخت حرف میزند که البته، از کسی که سالها خارج از ایران زندگی کرده، بعید نیست.
میخواهم پیام صوتی را یک دور دیگر پخش کنم که پیام حذف میشود. لبم را گاز میگیرم.
چرا حواسم نبود ذخیرهاش کنم؟ اه...
ساعت دیواری، ده شب را نشان میدهد. امشب شب جمعه است و دعای کمیل دارند در مسجد.
سیدمصطفی دعوتم کرده بود. گفتم معلوم نیست بیایم؛ اما الان، ترجیح میدهم بروم کمی سینه سبک کنم در دعای کمیل.
الان احتمالا آخر مراسمشان است؛ اما یک حس خاصی به من میگوید من باید الان آنجا باشم.
به مسجد که میرسم، دارند زیارت عاشورای بعد از دعا را میخوانند. میدانم دیر رسیدم. یک گوشه مینشینم، کنار دیوار. چشم میبندم و گوش میدهم.
مراسم تمام میشود و من همچنان سر جایم نشستهام. دوست دارم همینجا بگیرم بخوابم.
صدای گفت و گوی مردم با هم را میشنوم؛ اما چشم باز نمیکنم.
نمیدانم چقدر میگذرد که صدای جیغ و فریاد از حیاط مسجد بلند میشود.
مثل برقگرفتهها از جا میجهم و میدوم به حیاط. شیشههای ماشینی که جلوی در مسجد بود را خرد کردهاند.
از اولین کسی که نزدیکم است میپرسم:
- چی شده؟
- نمیدونم. دونفر اومدن شیشههای ماشین آقا مصطفی رو شکستن. مصطفی هم رفت دنبالشون...
چندنفر از جوانها دارند به سمت یکی از کوچهها میدوند.
نه... نباید بروند... اینها تیم عملیاتیای که پشت هیئت هست را نمیشناسند. بلد نیستند چکار کنند.
به همان بنده خدایی که کنارم ایستاده بود میگویم:
- زنگ بزن پلیس.
منتظر تاییدش نمیمانم. با تمام توان میدوم؛ به همان سمتی که صدای فریاد میشنوم.
فاطمه شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟