eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹داستان آموزنده🌹 روزی میرفندرسکی که از بزرگترین دانشمندان ایران در زمینه های مختلف بود برای انتقال تجربیات و فراگيری دانش با شاگردانش به هند كه معروف به سرزمين عجايب و‌غرائب بود می‌رود. در هند مرتاضی بود که شش ماه از سال را میخوابید و شش ماه را بیدار بود! میرفندرسکی زمانی به آنجا رسیده بود که نوبت خواب او بود. مرتاض سفارش کرده بود که هنگام خوابش به هیچ عنوان او را بیدار نکنند مگر آنکه یک «آدم» بیاید!. شاگردان «میر» وقتی این موضوع را شنیدند گفتند خجالت بکشید، ایشان آدم کل آدمها و دانشمند نجوم و عرفان و ریاضیات و...هستند. خلاصه مرتاض را بیدار می‌کنند. مرتاض میگوید چرا من را بیدار کردید؟! میگویند میرفندرسکی اینجا آمده و فلان و بهمان و... است. مرتاض نگاهی به «میر» می‌کند و می‌گوید اینکه آدم نیست!!!. بعد برای «میر» نقل می‌کند که من جزو کسانی بودم که مأمون برای مناظره با علی بن موسی الرضا دعوت کرده بود؛ او چهارهزار نفر از دانشمندان بزرگ سراسر دنیا را دعوت کرده بود که از هند دو نفر دعوت شدیم؛ یکی از ما مرده است و من هنوز زنده هستم. چهارهزار نفر افرادی مانند رأس الجالوت، هربزاکبر، جاثلیق و... بودند که همگی از سرآمدان زمان بودند. جلسه در باغی بسیار باشکوه و بزرگ برگزار میشد که پرندگان مختلف دورتادور آن آواز میخواندند و از سر و صدا و غوغای زیاد، ما صحبت های یکدیگر را متوجه نمی‌شدیم. قبل از شروع مجلس، مأمون برای ما توضیح داد که هر طور است باید او(امام رضا) شکست بخورد و هدف نیز همین است. یک وقت به ما خبر دادند که امام رضا می‌خواهد بیاید؛ ما نگاه کردیم ببینیم او کیست!. . همین اندازه به تو بگویم وقتی به باغ رسید و قدمش را از اسب بر زمین گذاشت یک درختِ ایستاده در باغ نبود! همه رکوع! تمام پرندگان مثل مجسمه! و آرام آرام وارد مجلس شد؛ متوجه نشدیم اما ما نیز بی‌اختیار ایستاده بودیم! من نگاه کردم دیدم مأمون هم مثل ما ایستاده و مانند مجسمه است! امام نگاهی به دور کرد و بدون توجه نشستند و با دست اشاره ای کردند و همه بی اختیار نشستیم. من نگاه به خودم کردم دیدم هیچ نمیدانم! از الف و ب خبر ندارم! دقت کردم بقیه نیز همینگونه بودند!. مدتی مجلس به همینگونه بود؛ بعد دوباره اشاره کردند دیدم معلوماتمان برگشت...! آن وقت فرمودند حالا بگویید... . (گویی او به همه عالم احاطه و سیطره داشت...!). 📙(منبع: سخنان آیت الله وحید خراسانی در درس خارج اصول ایشان با اندکی تصرف، سه‌شنبه ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🌹
عاقبت روزی به سر اید که هجران غم مخور می دمد فصل بهار بعدِ زمستان غم مخور تیرگی از روی دنیا می رود با فضل حق از برِ کعبه رسد خورشید رخشان غم مخور در ظهور حضرت حجت همه ، رو بر سما ذکر لب برده دعا را جمله مستان غم مخور لشکر سفیان ز کینه می ستیزد بهر قتل بهر یاری می رسد یار خراسان غم مخور کلّ دنیا زیر بار ظلم ، پشتش خم شده ظلم و جورش میرسد روزی به پایان غم مخور نادم از جرم و گناهانش گرفته ، سر به زیر در امیدی که شود چون حرّ سلطان غم مخور ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🎯
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۵ تیر ۱۴۰۰ میلادی: Friday - 16 July 2021 قمری: الجمعة، 5 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹جنگ سویق، 2ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️4 روز تا روز عرفه ▪️5 روز تا عید سعید قربان ▪️10 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️13 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید خم ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️
🔴 اخبار آخرالزّمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«...پس از من اقوامی خواهند آمد که غذاهای خوب و رنگارنگ می‌خورند و بر مرکب سوار می‌شوند،در حالی که خود را به آرایش ویژه زنان برای شوهر می‌آرایند و همچون زنان، جلوه‌گری می‌کنند و همانند شاهان ستمکار زندگی می‌کنند.آنان منافقان این امت در آخرالزمان هستند که شراب می‌نوشند و در پی بازی با دوشیزه گانند و بر مرکب شهوت سوار می‌شوند و نمازهای جماعت را ترک می‌گویند و با سهل انگاری،از نماز شامگاهان باز می‌مانند و در خوردن زیاده روی می‌کنند.» 📚 مکارم الاخلاق، صفحه ۴۴٨ و ۴۴٩ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️
🌹ملاقات با امام زمان🌹 در كتاب زندگينامه عالم و عارف بزرگوار شيخ مرتضی زاهد(ره) آمده که سيد كريم پينه دوز كه بارها خدمت حضرت ولی عصر آقا امام زمان رسیده بود یکی از تشرفات خود را اینگونه بیان میکند: در یکی از شبهای جمعه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به خدمت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مشرف شدم؛ در آن تشرف حضرت بقیة‌الله الاعظم قریب به این مضمون به من فرمودند: آقا سید کریم! بیا به زیارت جدم حضرت رضا(علیه‌السلام) برویم؛ در آن شب فقط بعد از چند قدم راه رفتن، خودم را با امام زمانم در صحن مقدس حرم حضرت رضا یافتم؛ همراه با حضرت به حرم حضرت امام رضا مشرف شدیم و بعد از زیارت با همان کیفیت به تهران بازگردانده شدم. در این هنگام باز حضرت بقیة‌الله قریب به مضمون به ایشان می‌فرماید: آقا سید کریم بیا به سر قبر حاج سید علی مفسر برویم؛ ایشان به دنبال حضرت به سوی قبر آقا سید علی مفسر که در شهرری واقع در امام‌زاده عبدالله است به راه می‌افتد. سید کریم در نزدیکیهای قبر مشاهده می‌کند روح آقا سید علی مفسر از قبر و از جایگاهش بیرون آمد و با عجله و شتاب و با اظهار خلوص و ادب و ارادت به ساحت مقدس آخرین امام و خلیفه الهی به استقبال آن حضرت آمد… در آخرین لحظه‌های این ملاقات، مرحوم آیت الله سید علی مفسر رو به آقا سیدکریم می کند و به او می گوید: آقا سید کریم ! به آقا شیخ مرتضی زاهد سلام ما را برسان و بگو چرا حق رفاقت و دوستی را فراموش کرده‌ای و بر سر قبر من و به دیدن من نمی‌آیی؟ در این هنگام امام زمان (ارواحنا فداه) جمله بسیار عجیبب و بسیار پر محبتی را به زبان می‌آورند: آقا سیدعلی! آقا شیخ مرتضی گرفتار و از آمدن معذور است ، من به جای او به دیدنت خواهم آمد... 🌹 پ.ن: حجت‌الاسلام عالی بیان کرده‌اند: امام زمان در این دیدار به سیدکریم فرمودند: خدا حاج شیخ‌علی را بیامرزد تا زنده بود دل ما را نسوزاند! 🌹 خوش بحال کسی که امامش در مورد او‌ گوید: «او از دوستان ماست»؛ شیرینی این جمله برای همین دنیا هم غیرقابل وصف است چه برسد به اينكه ديدن اوهم برود و چه رسد به باقیات‌الصالحات. اللهم الرزقنا🤲🏼 ⭕️ @dastan9 ،🇮🇷💐❤️
😂🤣 🌸 غلام سیاه      تئاتری در اسارت داشتيم که طنز بود. يكی نقش غلام سياه را در آن بايد ايفا می‌كرد. پس از تمرينات بسيار كه علي‌رغم محدوديت‌های بسيار صورت پذيرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد كه در آخر شب اجرا شود. برای مواظبت، نگهبان گذاشتیم و تدابير امنيتی لازم رو دیدیم. تئاتر آنقدر نشاط آور بود كه توجه همه بچه‌ها از جمله نگهبان‌ها به خود جلب كرد و به همين خاطر متوجه حضور سرباز عراقی در پشت در آسايشگاه نشدند و هنگامی که كلمه‌ رمز قرمز اعلام شد، درِ آسايشگاه با كليد باز شد و... همه پراكنده شدند، از جمله همان برادرمان كه نقش غلام سياه را بازی می‌كرد. او هم رفت زيرپتوي و خودش را به خواب زد. سرباز عراقی وارد آسايشگاه شد و در حالی كه دشنام می‌داد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نيست؟ ديد همه بچه‌ها نشسته‌اند و دارند به او نگاه می‌كنند اما يك نفر روی سرش پتو كشيده است. سرباز عراقی كه از عصبانيت می‌لرزيد، به تندی به طرف او رفت و در حالی كه با مشت و لگد به جانش افتاده بود پتو را از روی سرش كشيد و با ديدن صورت سياه او از ترس نعره‌ای كشيد و فرار كرد و خودش را از آسايشگاه بيرون انداخت و سپس خنده بچه‌ها بود كه مثل بمبی آسايشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بخت‌برگشته خراب كرد. اين صحنه از صدها تئاتر طنز برای ما جالب‌تر بود و بعد ازاين جريانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تميز كرديم و وسايل را هم جمع كرديم تا همه چيز را حاشا كنیم. ⭕️ @dastan9 💐❤️🇮🇷
نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟ 🌿روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت ، خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. 🍀 آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند. 🌿سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله. 🍀در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت: جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.) 🌿عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد. 🍀سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند. 🌿وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد، علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند. 🍀علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. 🌿عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند : دیدید؟ما نگفتیم شیعیان افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! 🍀 سلطان گفت: او عالِم است.دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. 🌿 آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ 🍀علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام می‌کردند و خدای تعالی نیز فرموده است :(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است. 🌿پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. 🍀پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟ 🌿علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. 🍀علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود. 🌿احتمالا شافعی نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است. 🍀علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند. 🌿علامه گفت: پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند. 🍀 در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند... 🌿سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفر(رئیس مذاهب اهل سنت) رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. 🍀آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان، پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.💚 🌿سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود، پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟علامه پرسید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه!علامه گفت: در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. 🍀 آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمەی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە‌ی اطهار سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷 📚 پیرامون غدیر دکتر علی هراتیان سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌹🌹🌹🌹 🌺 🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️
♨️خاطره طنز جبهه و شهدا😉: 😅پس کو این امام جماعت؟😂 📢همه به‌ردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا می‌کرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا می‌کرد😄. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی! ☺️ شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچه‌ها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش می‌کرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش😂. اکبر کاراته بلند گفت: بچه‌ها نماز نخونید. نمازتون باطله!😅 حاج عباس‌علی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمی‌بینید؟ شیخ مهدی جیش کرده😝! صدای خنده سنگرو پر کرد.😆 شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب می‌خواید، من. برم جلو؟😊 طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو!😂 مجموعه کتب اکبرکاراته ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️💐
🦋ٲیّها الناس بخواهید که آقا برسد 💔بگذارید دگر درد به پایان برسد 🦋همگی در پس هر سجده به خالق گویید 💔که به ما رحم کند یوسف زهرا برسد ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۶ تیر ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 17 July 2021 قمری: السبت، 6 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سالروز ازدواج امیر المومنین با حضرت زهرا علیهما السلام (بنابرقولی)، 2ه-ق 🔹مرگ منصور عباسی لعنة الله علیه، 158ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️3 روز تا روز عرفه ▪️4 روز تا عید سعید قربان ▪️9 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️12 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید خم ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
⭕️ فقط گناهکاران بخوانند! 🔅 سید بن طاووس می فرماید: سحرگاهی در سرداب مقدس سامرا بودم، ناگاه صدای مولایم امام زمان را شنیدم که برای شیعیان خود دعا میکردند و میفرمودند: 🔹 "خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و باقیمانده گِلِ ما خلق کرده ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت و ولایت ما انجام داده اند؛ اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست خودت اصلاح کن... و آنها را از آتش جهنم نجات بده، و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما" 📚 کتاب برکات حضرت ولیعصر ص۳۹۹ 🔺 کجایند گناهکارانی که به بهانه گناه و معصیت، از امام رئوفشان می ترسند و ظهورش را به ضرر خود می دانند؟ ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
👆روحم ازاد بود و در تهران برای خودش می گشت! وارد اتاق رییس یک اداره دولتی شدم. اتاق بسیار زیبا بود... یکی از کارکنان اداره وارد شد و با ادب به رئیس گفت: چند ماه است به ما کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم. رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پول نیست. برو بیرون اما من بانگاه به چهره آن مرد چیز عجیبی دیدم! آن شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان ساده بود. شناسنامه اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت. جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت: هرچه می خواهی بیا ببر! کم کم رابطه ان ها بیشتر شد و.... مدتی بعد این زن به فساد کشیده شد. اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و میتوانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و... من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل ان رئیس اداره هم نوشته شد!! 📙برشی از کتاب شنود تجربه ای نزدیک به مرگ 📚اثر گروه شهید هادی ⭕️ @dastan9 ،🇮🇷🌺❤️
✨﷽✨ 💚 حکایت بسیار شنیدنی ✍استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🔆 👁 تا حالا از این زاویه به زندگی نگاه کرده بودی!؟ 🔹«قارون» هرگز نمی‌دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی می‌کند. 🔸و «خسرو» پادشاه ایران نمی‌دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت‌تر است. 🔹و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیت‌هایی که درون اتاق‌هایمان هست را ندید. 🔸و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی به‌خاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت می‌خوردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می‌چشیم نچشید ... 🔹و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می‌آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما به راحتی درجه حرارت آبش را تنظیم می‌کنیم حمام نکرد ... 🔰 به‌ گونه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی‌زیستند اما باز شانس خود را لعنت می‌کنیم! 🔻و هر آنچه دارائیمان زیاد می‌شود تنگدست‌تر می‌شویم! ❇️ خدایا تو را به‌خاطر تمام نعماتت اعم از معنوی و دنیوی که به ما عطا فرمودی سپاس‌گذاریم. خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما 🙏 ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
❤️ مثل یعقوبم که بُرهانی ندارم جز خودت همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت پاره کردم این گریبان تا بدانی عاشقم بهرِ کَس پاره گریبانی ندارم جز خودت در پشیمانی، پشیمان از پشیمانی شدم راهِ حل از این پشیمانی ندارم جز خودت بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت در قیامت هم بهشت من تویی آقای من خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۷ تیر ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 18 July 2021 قمری: الأحد، 7 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام محمد باقر علیه السلام، 114ه-ق 🔹خطبه حضرت عباس علیه السلام بر فراز کعبه، 60ه-ق 🔹زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در بصره 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا روز عرفه ▪️3 روز تا عید سعید قربان ▪️8 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️11 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید خم ▪️23 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
🏴 (ع)، سر آمد علم، زهد، عظمت و فضیلت 🏴باقرالعلوم (ع) در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد بنی‌هاشم بود و احادیث فراوانی در زمینه‌های مختلفی همچون فقه، توحید، سنت نبوی، قرآن، اخلاق از او نقل شده است.  🏴فرا رسیدن سالروز شهادت پنجمین ستاره آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمد باقر (ع) را به دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می کنیم. ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
*🥺وقتی دارم میمیرم ...* 🧐لطفاً با حوصله بخوانید؛ وقتی دارم میمیرم اصلاً نگران نیستم و هیچ اهمیتی به جسد خشکیده‌ام نمی‌دهم... چون دوستان مسلمانم آنچه را که لازم است انجام خواهند داد؛ ان شاءالله ... آنان : ۱. لباسهایم را از تنم بیرون می‌آورند ... ۲. مرا می‌شویند ... ۳. کفنم می‌کنند ... ۴. مرا از خانه‌ام بیرون می‌برند و به خانه جدیدم (قبر) منتقلم می‌کنند ... ۵. افراد زیادی برای تشییع جنازه‌ام می آیند ... 🕛خیلی‌ها برای دفن من کارهایشان را تعطیل و قرارهایشان را لغو می‌کنند. این در حالی است که خیلی از این افراد یک بار هم به فکر نصیحت من نبوده‌اند ...  ۶. از همه وسایلم جدا می شوم ... کلیدهایم ... کتابهایم ... کیفم ... لباس هایم ... و ...    شاید توفیق نصیب خانواده‌ام شود و به خاطر من این وسایل را صدقه بدهند. مطمئن باشید که دنیا بر من ماتم نخواهد گرفت ... با مرگ‌ من جهان از حرکت باز نخواهد ایستاد ... چرخه اقتصاد خواهد چرخید ... کارم به کسی دیگر واگذار خواهد شد ... اموالم در اختیار وارثان قرار خواهد گرفت اما حسابش را من باید پس بدهم ... چه کم چه زیاد چه کوچک چه بزرگ ... نخستین چیزی که پس از مرگم از من گرفته می‌شود نام من است!!! وقتی مُردم ، می‌گویند : "جسد کجاست"؟ هرگز مرا به نامم صدا نمی‌زنند ... وقتی می‌خواهند بر من نماز بخوانند می‌گویند : "جنازه را بیاورید"؟ هرگز  مرا به نامم صدا نمی‌زنند ... وقتی می‌خواهند مرا دفن کنند می‌گویند : "میت را نزدیک بیاورید" ... و باز هم نامم را به زبان نمی‌آورند ... به همین خاطر هیچ گاه فریفته نسب و قبیله و منصب و شهرتم نشده‌ام... وه که این دنیا چقدر کوچک است و سرانجام ما چه بزرگ! 👀ای کسی که اکنون زنده‌ای... بدان که به سه گونه بر تو اندوهگین خواهند‌‌‌ شد :  ۱. کسانی که آشنایی سطحی از تو دارند؛ خواهند گفت: بیچاره مرد ... ۲. دوستانت ؛ چند ساعتی یا چند روزی غمگین خواهند بود و پس از آن به سخنان روزانه و خنده‌هایشان باز خواهند گشت. ۳. اندوه عمیق در خانه‌ات؛ خانواده‌ات بر تو غصه خواهند خورد... یک هفته... دوهفته... یک ماه... دوماه... یا یک سال... پس از آن تو را به آلبوم خاطراتشان خواهندسپرد...  بدین ترتیب داستانت در میان مردم به پایان می‌رسد. 👁اما داستان واقعی تو که همان آخرت است آغاز می‌گردد... زیبایی، دارایی، سلامتی، فرزند، خانه، قصر و همسر از تو جدا شده اند... فقط عملت در کنار توست... زندگی واقعی شروع شده است.. ⁉️سوال اینجاست که : تا کنون برای قبرت و برای آخرتت چه فراهم آورده‌ای؟! این حقیقتی است که نیاز به تامل دارد. بنابراین حریص باش بر: فریضه‌ها... نافله‌ها... صدقه پنهانی... خوش اخلاقی با همسر و فرزندانت کار نیکو ... نماز شب ... تلاوت قرآن ... نیکی به پدر و مادر ... صله رحم ... شاید که نجات یابی!!! 🌿اگر توانستی در حیاتت با این نوشته مردم را یادآور شوی به زودی اثر این یادآوری‌ات را روز قیامت در میزان اعمالت خواهی یافت. *(وذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين)* خدا میفرماید شخص پس از مرگش درخواست بازگشت به این دنیا می کند تا *صدقه* بدهد. *(رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق)* براستی چرا مرده در صورت بازگشت به دنیا *صدقه* را بر می‌گزیند؟  و نمی‌گوید برگردم تا عمره ای به جا آورم یا نمازی بگزارم یا روزه بدارم. 🌷علما گفته‌اند: مرده چون آثار فراوان *صدقه* را بعد از مرگش می بیند ، *صدقه* را بر می‌گزیند. پس بسیار *صدقه* بدهید. ✅بهترین *صدقه‌ای* که هم اکنون می‌توانی بپردازی ۱۰ ثانیه از وقتت برای نشر این پیام به نیت یادآوری و تذکر است. *سخن نیکو صدقه است.* ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴🏴🏴
یک انگلیسی تصمیم گرفت که برای کشف معدن الماس به آفریقا برود. تمام دارایی خود را فروخت و رفت. زمینی خرید که کلبه ای در آن بود و فقط به جستجوی الماس پرداخت. درنهایت نتوانست چیزی پیدا کند، پس زمین و کلبه خود را برای فروش گذاشت. شخصی براي خرید آن ها آمد. اسم او کیمبرلی بود. آن ها بر روی سنگی در حیاط خانه نشستند و قرارداد را امضا کردند و صاحب قبلی رفت. وقتی او رفت، کیمبرلی کاملا اتفاقی آن سنگ را تکان داد و زیرش الماسی دید؛ و این گونه بود که معادن الماس کیمبرلی کشف شدند. الماس ها همان جایی بودند که آن مرد قبلی زندگی می کرد. او دنبال الماس همه جا را گشت به غیراز خانه خودش را ! این یک داستان واقعی است. هر چه که به دنبالش هستی در درون خود توست از درون خودت غافل نشو ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
۴۰ سال پیش یه روز مادرشوهرم مریض شد. دختراش گفتن ما نمیتونیم نگهش داریم. شوهرمم تک‌پسر بود. اوردش خونه‌مون. گفت بزار مادرم اینجا بمونه اصلا دوست نداشتم‌ قبول کنم ولی جرات نکردم بگم نه دو روز کم‌محلیش کردم روز سوم دیدم بی تابی میکنه گفتم چی شده گفت مادر تشنمه نمیخوام مزاحم تو بشم یهو دلم لرزید گفتم یه ادم باید تشته باشه جرات نکنه به تو بگه پاشدم دستاشو بوسیدم‌ و ازش معذرت خواهی کردم. شش ماه بیشتر مهمونم نبود. بعدش فوت کرد. همیشه خدا رو شکر میکنم که زود هشیارم کرد. من دختر ندارم. الانم پاهام درد میکنه. عروسم حاضر نیست با اینکه خودشون خونه دارن از خونه‌ی ما بره. به من میگه مامان سادات. میگه مامان سادات پرستاری از شما رو پیغمبر برای من نوشته😭 💐شما هم دوست‌داشتید خاطره هاتون رو برای ما بفرستید 💐 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت . اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد... تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم... مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم... نتیجه : دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ‏(چارلی چاپلین) ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
👨هروقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاقم، میگفت چرااسراف؟چراهدردادن انرژی ؟ 🤔 آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !😔 اطاقم که بهم ریخته بود میگفت :تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز تذکر میداد مدام حرفهای تکراری وعذاب‌آور، تااینکه روزخوشی فرارسید؛چون می بایست درشرکت بزرگی برای کارمصاحبه بدم باخودگفتم اگرقبول شدم،این خونه کسل کننده و پُراز توبیخ رو، رو ترک میکنم. صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول دادوبالبخندگفت:فرزندم!😍 🍃۱_مُرَتب و منظم باش؛ 🌺۲_ همیشه خیرخواه دیگران باش 🍃۳_مثبت اندیش باش؛ 🌺۴-خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم ازنصیحت دست بردار نیست واین لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!😔 باسرعت به شرکت رویایی ام رفتم،به در شرکت رسیدم،باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی نبود،فقط چندتابلو راهنمابود! به محض ورود،دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.. اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی ازجاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت:خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌ پله ها را بالا میرفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، لذا اونارو خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم ودیدم افراد زیادی زودترازمن برای همان کار آمدن ومنتظرند نوبتشون برسه چهره ولباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛خصوصاً اونایی که ازمدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن! عجیب بود؛ هرکسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون! باخودم گفتم:اینا بااین دَک و پوزشون رد شدن،مگرممکنه من قبول بشم؟عُمرا!! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یادپند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺 *اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد* توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن. وارداتاق مصاحبه شدم،دیدم۳نفرنشستن وبه من نگاه میکنند😳 یکیشون گفت:کِی میخواهی کارتو شروع کنی❓ لحظه ای فکر کردم،داره مسخره م میکنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش❗️ پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی‼️ باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید⁉️ گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. بادوربین مداربسته دیدیم، تنهاشما بودی که تلاش کردی ازدرب ورود تااینجا، نقصها رو اصلاح کنی.. درآن لحظه همه چی ازذهنم پاک شد، کار،مصاحبه،شغل و.. هیچ چیزجزصورت پدرم راندیدم،کسیکه ظاهرش سختگیر،امادرونش پرازمحبت بودوآینده نگری..💪 🌺عزیزانم!🌺 🍃در ماوراء نصایح وتوبیخهایپ و ، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن راخواهید فهمید... 🍃اما شاید دیگر او در کنار ما نباشد: میگن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود... میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟* چرا اينقدر احساس تنهايی نميكردند؟ چرا زندگيها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟... چون تو کتاب ها دنبال ثواب نمیگشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل کردن بودند. فقط یک کلام میگفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیم به همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلند شده همسایه میلش میکشه ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض میشد نمیگفتن این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن جارو میزدن، غذاشو می‌پختن که بچه هایش غصه نخورن اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، میگفتن دلشون شاد میشه به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره... خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح کنیم و با عمل کردن به ثواب برسی نه فقط با خواندن دعا... مهربان باشیم محبت کنیم بی منت... خدایا عاقبت بخیرمان کن 🙏 ⭕️ @dastan9 🇮🇷🏴🏴🏴
هدایت شده از یازهرا
ای آرزوی دیده کجایی بیا بیا یارا خدا کند که بیایی بیا بیا از پشت ابر تیره ی هجران و بی کسی تا چهره ات به ما بنَمایی بیا بیا در شام تار ظلمت و شب های انتظار تو جلوه گاه نور خدایی بیا بیا بر قلب چون کویر و دل تشنه ی همه باران لطف و مهر و صفایی بیا بیا بی تو به کار ما دو هزاران گره فِتاد تا از همه گره بگشایی بیا بیا یعقوبِ انتظار تو دل های عالم اند تو یوسف حریم ولایی بیا بیا از کعبه کِی ندای اَنَا المهدی ات رسد از بیت حق به ذکر و نوایی بیا بیا با شوق پر زدن به حریم نگاه تو دل ها شده چو مرغ هوایی بیا بیا دل ها دگر به جانب دیگر نمی روند ای مقتدای عشق نهایی بیا بیا بنگر که ذوالفقار علی بی قرار توست ای تک سوار صبح رهایی بیا بیا ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۲۸ تیر ۱۴۰۰ میلادی: Monday - 19 July 2021 قمری: الإثنين، 8 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹توطئه ترور امام حسین علیه السلام در مکه، 60ه-ق 🔹دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه، 60ه-ق 🔹حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به سمت عراق، 60ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا روز عرفه ▪️2 روز تا عید سعید قربان ▪️7 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️10 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید خم ▪️22 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🌺
هدایت شده از یازهرا
|•🌸🌿•| °خیلـے ها مـے پرسن:  °"ڪے گفته ° محجبه ها فرشته اند؟! °امیرالمومنینـ ° علـے علیه السلام :🍃 (◄ همانا عفیف و پاکدامنـ فرشته اے ازفرشته هاست🥰 ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🌺
💡 بسم الله ◀ آن موقع ها همه چیز انقدر امن نبود.... انقدر آرام نبود.... غیرت ها انقدر بی رمق نشده بود.... مرد بود و غیرتش....مرد بود و ناموسش.... ◀ جسد بی جان و عریان دختر ایرانی را از تیر چراغ برق بالا بردند....دشمن را میگویم... جلوی چشم رزمنده های ایرانی گذاشتند!!!! ◀ خواستند غیرت و مردانگی بچه های خمینی را به سخره بگیرند..خواستند بگویند... این ناموس شماست که به تاراج رفته!! ببینیتش!! به قول امروزی ها آن را به اشتراک گذاشتند... جلوی چشم بسیجی ها... ◀ سه نفر از بهترین جوانان این وطن پر پر شدند... تا بالاخره توانستند آن جنازه را پایین بیاورند... مگر شوخی بود.. ناموس بود! یک گردان هم قربانی میگرفت بالاخره ناموسشان را پایین می آوردند.. حتما که نباید زن و بچه خودشان باشد... مرد با غیرت ناموس دیگران را هم ناموس خودش میبیند... ◀ دختر شیعه جلوی چشم دشمن عریان باشد و مردهای شیعه نفس بکشند؟؟؟ مگر سربازان خمینی مرده باشند... ◀ عکس ناموسش را به اشتراک میگذارد... و با بی غیرتی زیرش مینویسد: ⚫ من و عشقم!! ⚫ من و مادر خوشگلم!! ⚫ من و خواهر گلم!! ◀ زن عکس سرلخت و برهنه اش را منتشر میکند و برادرش و شوهرش آن را لایک میکنند!!در حالی که چند هزار نفر دیگر هم ناموسشان را با لایک پسند کرده اند... ◀ همان مرد چند پست آن طرف تر هم عکس یک شهید را به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته ما مدیون شهداییم!!!! ◀ عکس همان بچه شیعه با غیرت... همان سرباز خمینی... همان کسی که دارد از بی غیرتی اش زجر میکشد... همان کسی که نگذاشت جنازه دختر ایرانی جلوی چشم ها باشد....چه رسد به.... همان کسی که توی وصیت نامه اش این همه تاکید کرده بود که ««اگر با ریخته شدن خونم حقی به گردن دیگران داشته باشم به خدا قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حجاب و بی حیا نمیگذرم!!»» ◀ مرد با غیرت این روزها.. تو را به خدا قسم بگو... بگو آن شهید چه کار کند تا حاضر شوی عکس ناموست....زن شیعه را از جلوی چشم های هرزه برداری؟ چه کار کند تا ناموست را به اشتراک نگذاری؟؟؟ ناموست را بیت المال کرده ای؟حاشا به غیرتت!! مگر نمیبینی... نمیبینی دشمن چطور دارد به ناموس شیعه... به ناموس ایرانی میخندد؟؟ ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐🌺