💦بسم الله الرحمن الرحیم💦
🔐 بیائید گرهگشا باشیم🔐
🌹امام حسن مجتبی "علیهالسلام" در مسجد معتکف بودند که مردی نزد ایشان آمد و عرضه داشت : 👇
🎄«ای فرزند رسول خدا! من مقروضم و میخواهند به خاطر بدهیام مرا #حبس کنند.»🌷
💟 امام حسن علیه السلام فرمودند: 👎
☀️«در حال حاضر مالی در اختیار ندارم که #قرض تو را بپردازم.»🌷
⚡️آن شخص عرض کرد: 👇
💠«پس #وساطت کنید تا به من #مهلت دهند.»🌷
🎇 امام حسن "علیه السلام" برخاستند تا همراه #بدهکار بروند.🌷
🎇 ((ابن مهران)) که آنجا حضور داشت به ایشان عرض کرد : 👇
«ای فرزند رسول خدا ! آیا اعتکاف را فراموش کردید؟!»🍒
💠👈امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:👇
🎆 « نه ،فراموش نکردهام، منتها جدّم رسول خدا "صلی الله علیه وآله" فرمودند:👇
♦️👈کسی که در راه برآوردن #حاجت برادر مسلمانش بکوشد، چنان است که نُه هزار سال خدا را #عبادت کرده باشد. عبادت کسی که روزها را #روزه گرفته و شبها را به #شب زندهداری و عبادت مشغول باشد.»🌷
📚من لایحضره الفقیه، جلد۲، صفحه ۱۸۹🍃
📚وسائل الشیعه، جلد ۱۰، صفحه ۵۵۰🍃
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ستايش کار و تلاش
#خاطرات_معصومان_(ع)_
🌷مرگ خوب / مرگ بد
◀️محمّد بن مُنكدِر که صوفی مسلک بود، امام باقر (ع) را دید که در هوای گرم به سوی نخلستان مي رود.
▫️پيش آمد و گفت: در اين هوای گرم، طلب #دنيا سزاوار نيست!
❓اگر در اينحال #مرگت فرا رسد در پيشگاه پروردگار چه خواهی گفت؟
✅حضرت گفتند: اگر مرگم در اين حال برسد، در راه انجام #وظيفه و كسب #مال حلال برای خود و عيال و حفظ #آبرو و #زندگيِ كفاف بوده است و در پيشگاه خداوند مأجور خواهم بود.
من از #مرگ بيم دارم در صورتي كه در حال #معصيتی از معاصی خدا بمیرم.
📕اعلام الوری ص 263
💽 @kotahshenidanie 💽
-توماس ادیسون
انسانهای بسیار موفق زیادی در دنیای ورزش و تجارت چنین ارتباط سالمی را با شکست برقرار کردهاند. یکی از مشهورترین مخترعین یعنی توماس ادیسون هزاران بار تلاش کرد تا توانست لامپ را اختراع کند. ادیسون صدها ماده را آزمایش کرد تا بتواند از آنها بعنوان رشتهی داخل لامپ استفاده کند. اما همیشه مشکلی در سر راهش پیش میآمد. بسیاری از آن مواد میسوختند، بعضی از آنها منفجر میشدند و برخی نیز حباب لامپ را ذوب میکردند. بنابراین، همیشه چیزی برای شکست خوردن پیدا میشد. اما او هرگز دست نکشید و به شکست فقط به چشم یک قدم بسوی پیروزی و موفقیت نگاه میکرد.
ادیسون در یک جملهی مشهور اعلام کرد: “من هرگز شکست نخوردم، آنها فقط 9999 روش از بین 10000 روشی بودند که جواب نمیدادند”.
چنین نگرشی به شکست بعنوان “یک تجربهی باارزش” به او کمک کرد تا در راهش ثابتقدم باقی بماند. همین دیدگاه باعث شد که یک سفر به ژاپن داشته باشد، جایی که او توانست از نوعی گیاه “بامبو” که یک مادهی عالی برای ساخت رشتهی داخل حباب لامپ بود، استفاده کند.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰کودک خردسال و #موعظه
👈موقعی که خلافت به #عمربن_عبدالعزیز منتقل شد، هیاءت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیاءتی از حجاز بود. #کودک خردسالی در آن هیاءت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید.
خلیفه گفت : آن کس که سنش بیشتر است ، حرف بزند.
کودک گفت : ((ای خلیفه مسلمین ! اگر میزان #شایستگی ، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند.))
عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تاءیید کرد و اجازه داد حرف بزند.
کودک گفت : از شهر دوری به اینجا آمده ایم . آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس ! طمع نداریم برای آن که از #عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و #امنیت زندگی می کنیم . ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم .
آمدن ما در این جا فقط به منظور #شکرگزاری و #قدردانی است .
((عمربن عبدالعزیز)) به کودک گفت : ((مرا موعظه کن !))
کودک گفت :
((ای خلیفه مسلمین ! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار #غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار #لغزش نشوی .))
عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد.
گفتند: ((دوازده ساله است .))
- المستطرف ، ج 1، ص 46؛ کودک از نظر وراثت و تربیت ، ج 2، ص 279.
🔰کاربرد اين حکايت در موضوع: پند، نصيحت، موعضه.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰در سال 99 هجرى عمر بن عبدالعزيز بمقام خلافت رسيد و فرمانرواى كشور اسلام شد.
او موقعي كه نوجوان بود و در مدينه تحصيل مي كرد مانند ساير افراد گمراه ، نام على عليه السلام را به زشتى مي برد، ولى بر اثر تذكر مرد عالمى به حقيقت واقف شد و دانست سب آن حضرت غيرمشروع و موجب غضب باري تعالى است ، اما نمي توانست آ نرا كه فهميده بود به دگران بگويد و آنان را از گناهى كه مرتكب مي شوند باز دارد.
با نيل به مقام حكومت و دست يافتن به قدرت تصميم گرفت از فرصت استفاده كند، سب على عليه السلام را از صفحه مملكت براندازد و اين لكه ننگين را از دامن ملت اسلام بزدايد.
براى آن كه در جريان عمل ، با مخالفت رجال متعصب بنى اميه و معاريف خودخواه شام مواجه نشود و سدى در راهش ايجاد نكنند لازم ديد مطلب را با آنان در ميان بگذارد، افكارشان را مهيا كند، توجهشان را به لزوم اين مبارزه جلب نمايد و آن ها را با خود هم آهنگ سازد. به اين منظور نقشه اى در ذهن خود طرح كرد و يك طبيب جوان كليمى را كه در شام بود براى پياده كردن آن نقشه در نظر گرفت ، محرمانه احضاريش نمود و برنامه كار را به وى آموخت و دستور داد كه در روز و ساعت معين به قصر خليفه بيابد و آن را اجراء نمايد.
قبلا عمر بن عبدالعزيز دستور داده بود كه آن روز تمام بزرگان بنى اميه و رجال نافذ و مؤ ثر در محضرش حضور به هم رسانند و پيش از آمدن طبيب كليمى همه آن ها آمده بودند و مجلس براى اجراء نقشه خليفه ، آمادگى كامل داشت .
در ساعت مقرر جوان كليمى آمد و با استجازه وارد شد توجه تمام حضار به وى معطوف گرديد.
عمربن عبدالعزيز پرسيد براى چه كار آمده اى ؟
پاسخ داد آمده ام دختر خليفه مسلمين را خواستگارى كنم .
سؤ ال كرد براى كى ؟
جواب داد براى خودم .
حاضران مجلس بهت زده به او نگاه مي كردند.
عمربن عبدالعزيز لختى جوان را نگريست سپس گفت :
من نمي توانم با اين تقاضا موافقت كنم چه آنكه ما مسلمانيم و تو غير مسلمان و چنين وصلتى در شرع اسلام جايز نيست .
طبيب كليمى گفت :
اگر حكم اسلام اين است چگونه پيغمبر شما دختر خود را به على بن ابيطالب داد؟
خليفه برآشفت و گفت على بن ابيطالب يكى از بزرگان اسلام بود.
طبيب گفت : اگر او را مسلمان مي دانيد پس چرا در تمام مجالس لعن سبش مي كنيد؟
عمربن عبدالعزيز با قيافه تاءثر به حضار محضر رو كرد و گفت به پرسش او پاسخ گوئيد.
همه سكوت كردند، سر خجلت بزير انداختند و طبيب كليمى بدون آنكه جوابى بشنود از مجلس خارج شد.
ناسخ التواريخ ، حالات امام باقر(ع )، جلد 1، صفحه 392
🔰کاربرد اين حکايت: در سب و لعن.
برچسب ها:
#ولايت ، #تعليم_و_تربيت، #رياست، #استدلال، #دانشمند، #عالم، #لعن، #تصميم، #اراده، #برنامه، #غضب الهی، #سياست، #نمايش، #سؤال، #پاسخ،
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نمونه #راهکارهای_فرهنگ_سازی
🌷طرح اول ارائه، بعد تقاضا
👈وقتى كه معاويه روى كار آمد و بعد از شهادت امام على (ع) در سال 40 هجرت، زمام حكومت جهان اسلام را به دست گرفت، آن قدر نسبت به امام على (ع) دشمن كينه توز بود كه دستور داد، #سبّ_و_لعن على (ع) را در همه جا، حتّى در خطبه هاى نماز جمعه و در قنوت نماز، جزء برنامه مذهبى قرار دهند، اين كار زشت حدود شصت سال، رائج و سنّت گرديد، خلفاى جور و وعّاظ السلاطين از هر سو به اين كار دامن مى زدند. ✳️راهکار از اينجا شروع می شود 👈تا اين كه بسال 99 هجرى، پس از مرگ سليمان بن عبدالملك، عمربن عبدالعزيز، به عنوان هشتمين خليفه اموى، روى كار آمد، او بر خلاف روش خلفاى بنى اميّه، #شيوه_نيكى براى خود برگزيد، و دست به اصلاحات كلى زد، از كارهاى نيك او اين كه سبّ و لعن على (ع) را كه برنامه مذهبى و رائج مسلمين اهل تسنّن شده بود، قدغن كرد، و به فرمان او در نماز و خطبه ها به جاى سبّ على (ع) اين آيه را مى خواندند : ربّنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان ... : پروردگارا ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز. (حشر 10) و يا اين آيه را مى خوانند : انّ الله يامر بالعدل و الاحسان ... : خداوند به عدالت و نيكوكارى فرمان مى دهد. (نحل 90)
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 58.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نقش استاد و معلم در تغيير سرنوشت افراد
🌷چرا عمر بن عبدالعزيز، لعن على (ع) را قدغن كرد؟
👈عمربن عبدالعزيز انگيزه و علت قدغن كردن سبّ و لعن على (ع) را چنين بيان كرد :
من در كودكى به مكتب مى رفتم، معلّم من از فرزندان عتبة بن مسعود بود، روزى معلّم از كنار من گذشت، من با كودكان هم سن خود بازى مى كرديم و على (ع) را لعن مى نموديم،
👈معلّم بسيار ناراحت شد و آن روز مكتب را تعطيل كرد و به مسجد رفت، من نزد او رفتم، كه درس خود را براى او بخوانم، تا مرا ديد، برخاست و مشغول نماز شد، احساس كردم كه به من اعتراض دارد، بعد از نماز با خشونت به من نگريست، به او گفتم : چه شده است كه استاد نسبت به من بى اعتنا شده ؟ او گفت : پسرم ! تو تا امروز على (ع) را لعن مى كنى ؟ گفتم : آرى. گفت : تو از كجا يافتى كه خداوند پس از آن كه از مجاهدين بدر، راضى شد، بر آن ها غضب كرد؟ گفتم :استاد آيا على (ع) از مجاهدين بدر بود؟ گفت : عزيزم ! آيا گرداننده همه جنگ بدر جز على (ع) بود؟ گفتم : از اين پس، هر گز اين كاررا انجام نمى دهم. گفت : تو را به خدا، ديگر تكرار نمى كنى ؟ گفتم : آرى تصميم مى گيرم ديگر حضرت على (ع) را لعن نكنم، همين تصميم را گرفتم و از آن پس، على (ع) را ديگر لعن نكردم. سپس عمربن عبدالعزيز گفت : خاطره ديگرى نيز دارم كه براى شما بيان مى كنم : من در مدينه پاى منبر پدرم عبدالعزيز، حاضر مى شدم، او در روز جمعه خطبه نماز جمعه را مى خواند و در آن هنگام حاكم مدينه بود، مى شنيدم پدرم خطبه را بسيار غرّا و روان و عالى مى خواند، ولى به محض اين كه به اين جا مى رسد كه على (ع) را (طبق دستور خليفه) لعن و سبّ كند، مى ديدم آن چنان لكنت زبان پيدا مى كرد و در تنگناى سخن قرار مى گرفت كه گفتارش بريده بريده مى شد. روزى به او گفتم : اى پدر! تو با اين كه از خطباى توانا و سخنوران قوى هستى علت چيست وقتى كه در خطبه به لعن اين مرد (امام على (ع) مى رسى، درمانده و هاج و واج مى شوى ؟ در پاسخ گفت : پسرم ! جمعيتى كه پاى منبر ما از مردم شام و غير آن ها را مى بينى، اگر فضائل اين مرد على (ع) را آن گونه كه پدر تو (من) مى داند بدانند، هيچ يك از آن ها، از ما اطاعت نخواهند كرد. به اين ترتيب، سخن معلّم من و گفتار پدرم، در سينه ام استقرار يافت، و با خدا عهد كردم كه اگر يك روز زمام حكومت بدست من بيفتد، و قدرتى به دستم رسيد، اين سنّت بد، عن بر على (ع) را قدغن كنم، وقتى كه خداوند بر من منّت گذاشت و دستگاه خلافت را در اختيارم نهاد، آن را قدغن كردم و به جاى آن دستور دادم اين آيه را بخواند : انّ الله يامر بالعدل و الاحسان ... (نحل 90) و به همه شهرها و بلاد، بخشنامه كردم، خواندن اين آيه را بجاى سبّ و لعن، سنّت كنند، اين دستور جا افتاد و سنّت گرديد. اين بود انگيزه من در قدغن كردن سبّ و لعن حضرت على (ع).
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 58.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰در سال 99 هجرى عمر بن عبدالعزيز بمقام خلافت رسيد و فرمانرواى كشور اسلام شد.
او موقعي كه نوجوان بود و در مدينه تحصيل مي كرد مانند ساير افراد گمراه ، نام على عليه السلام را به زشتى مي برد، ولى بر اثر تذكر مرد عالمى به حقيقت واقف شد و دانست سب آن حضرت غيرمشروع و موجب غضب باري تعالى است ، اما نمي توانست آ نرا كه فهميده بود به دگران بگويد و آنان را از گناهى كه مرتكب مي شوند باز دارد.
با نيل به مقام حكومت و دست يافتن به قدرت تصميم گرفت از فرصت استفاده كند، سب على عليه السلام را از صفحه صفحه مملكت براندازد و اين لكه ننگين را از دامن ملت اسلام بزدايد.
براى آن كه در جريان عمل ، با مخالفت رجال متعصب بنى اميه و معاريف خودخواه شام مواجه نشود و سدى در راهش ايجاد نكنند لازم ديد مطلب را با آنان در ميان بگذارد، افكارشان را مهيا كند، توجهشان را به لزوم اين مبارزه جلب نمايد و آن ها را با خود هم آهنگ سازد. به اين منظور نقشه اى در ذهن خود طرح كرد و يك طبيب جوان كليمى را كه در شام بود براى پياده كردن آن نقشه در نظر گرفت ، محرمانه احضاريش نمود و برنامه كار را به وى آموخت و دستور داد كه در روز و ساعت معين به قصر خليفه بيابد و آن را اجراء نمايد.
قبلا عمر بن عبدالعزيز دستور داده بود كه آن روز تمام بزرگان بنى اميه و رجال نافذ و مؤ ثر در محضرش حضور به هم رسانند و پيش از آمدن طبيب كليمى همه آن ها آمده بودند و مجلس براى اجراء نقشه خليفه ، آمادگى كامل داشت .
در ساعت مقرر جوان كليمى آمد و با استجازه وارد شد توجه تمام حضار به وى معطوف گرديد.
عمربن عبدالعزيز پرسيد براى چه كار آمده اى ؟
پاسخ داد آمده ام دختر خليفه مسلمين را خواستگارى كنم .
سؤ ال كرد براى كى ؟
جواب داد براى خودم .
حاضران مجلس بهت زده به او نگاه مي كردند.
عمربن عبدالعزيز لختى جوان را نگريست سپس گفت :
من نمي توانم با اين تقاضا موافقت كنم چه آنكه ما مسلمانيم و تو غير مسلمان و چنين وصلتى در شرع اسلام جايز نيست .
طبيب كليمى گفت :
اگر حكم اسلام اين است چگونه پيغمبر شما دختر خود را به على بن ابيطالب داد؟
خليفه برآشفت و گفت على بن ابيطالب يكى از بزرگان اسلام بود.
طبيب گفت : اگر او را مسلمان مي دانيد پس چرا در تمام مجالس لعن سبش مي كنيد؟
عمربن عبدالعزيز با قيافه تاءثر به حضار محضر رو كرد و گفت به پرسش او پاسخ گوئيد.
همه سكوت كردند، سر خجلت بزير انداختند و طبيب كليمى بدون آنكه جوابى بشنود از مجلس خارج شد.
ناسخ التواريخ ، حالات امام باقر(ع )، جلد 1، صفحه
https://eitaa.com/dastan_latifeh392
🔰ادامه مقدمه
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
👈هدف ما از آوردن لطيفه های قرآنی
☺️الف : #فرهنگ_سازی_دينی
☺️ب : آشنائی مردم با #آموزه_های_دينی
البته با ادبيات مختلف:
🌷1 - نمونه هدايت به سمت حلال خواری و دوری از حرام
🎂از ماست که بر ماست
👈شخصی شیر میفروخت و آب در آن میریخت، پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. بهپسر خود گفت:نمیدانم این سیل از چه آمد؟
پسر گفت:ای پدر، این آبی است که بهشیر داخل میکردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد.
«وما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ و آنچه از رنج و مصائب بهشما میرسد، همه از اعمال زشت خود شما است».
شوری (42)، آیه 30
🌷2 - اميد بخشی
🔰روزی صفیه عمه حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول اله دعا کن تا من به بهشت بروم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به شوخی فرمودند: زنان سالخورده به بهشت نمیروند.
صفیه سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را باور کرد و با حالتی اندوهگین قصد رفتن کرد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: سخنی که گفتم درست است به دلیل اینکه در قیامت پیرزنان ابتدا جوان میشوند آنگاه به بهشت میروند "و زنان زیبا آنها را در کمال حسن و زیبایی بیافریدیم و آنان را شوهر دوست ، جوان و همسال قرار دادیم" (سوره واقعه _ 34 ، 36)
🌷3 - مواظبت فتنه گران
🛑یکی از دانشمندان عرب گوید:
به وزیر خلیفه شکایت کردم که دشمنان بسیاری دارم و همه برای آزار من دست به یکی کردهاند.
وزیر گفت: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ
"دست خدا بالای همه دستهاست" (سوره فتح _ 10)
گفتم: مکر و حیله آنها بسیار است گفت:
وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ
"مکر بد و فکر بد جز صاحبش احدی را هلاک نخواهد کرد"
(سوره فاطر _ 43)
گفتم من تنها یاوری ندارم ولی آنان بسیارند.
گفت:كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ
"چه بسیار آمده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی غالب شدهاند خدا یاور صابران است" (سوره بقره _ 249)
🔰ضرر بيگانه بودن با قرآن
وقتی با مفاهيم قرآن آشنا نباشی دچار مشکلات عديده ای می شوی چرا که:
🎂الف : هر کس به نفع خود فکر می کند
راننده تاکسی يه می گفت بگذار ببرمت تاز دم در خانه ات؛ مگر انسان پول را برای راحتی نمی خواهد؟!
☺️حال اين يکی را ببين!
🎂تقدم مال بر فرزند
خواجهای مال خود را بین فرزندانش تقسیم میکرد و غلامی خردسال داشت.
غلام گفت: ای خواجه اول به من چیزی بده بعد به فرزندانت.
خواجه پرسید چرا؟
غلام جواب داد: برای اینکه خداوند در قرآن میفرماید: "مال و فرزندان زینت زندگانی دنیوی هستند..." (سوره کهف _ 466). و در این آیه مال را از فرزندان مقدم آورده ، من هم که جزو اموال تو هستم پس بر فرزندانت تو تقدم دارم.
خواجه با شنیدن سخن خردمندانه و زیرکانه غلامش ، خوشحال شد و او را آزاد کرد.
🌷ب : اين هم نمونه ديگر!
🎂بخیل زیرک
بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسهای را به کوزهگر داد. کوزهگر پرسید:بر کوزهات چه نویسم؟
بخیل گفت بنویس:«فمن شرب منه فلیس منّی؛ یعنی هرکس از آن بنوشد از من نیست»!
کوزهگر پرسید:بر کاسهات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس:«و من لم یطعمه فأنّه منّی؛ یعنی هرکس از آن نخورد او از من است».
بقره (2)،و آیه 249
🔰پيام لطيفه ها:
🌷الف : هم با بايد زيرک باشی
🎂سهم برادری
👈مسکینی به نزد امیر آمد و گفت بهمقتضای آیه «انماالمؤمنون اخوة؛ مؤمنان برادر یکدیگرند»، مرا در مال تو سهمی است، چرا که برادرت هستم. حجرات (49)، آیه 10
امیر گفت تا یک دینار به او دادند. مسکین گفت: ای امیر این مبلغ کم است. امیر گفت:ای درویش، تنها تو برادر من نیستی، بلکه همه مؤمنان عالم برادر من هستند، پس اگر مال مرا بههمه ایشان قسمت کنند به تو بیش از نرسد.
🌷ب : از باور و اعتقاد خوب برخوردار باشی
👈و اگر با اعتقاد سراغ قرآن بروی! قرآن اهدنا الصراط المستقيم است.
☺️سلطان پابرهنه
سلطان سلیمان، که از سلاطین عثمانی بوده است، روزی قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی(ع) را در نجف کرد. نزدیکی حرم از اسب پایین آمد تا بهاحترام حضرت امیر (ع) تا حرم پیاده رود.
یکی از همراهان او که از دیدن این صحنه به شگفت آمده بود بر سلطان خرده گرفت که شما شأن خود را با این عمل پایین آوردید و سلطان در پاسخ گفت:احترام امیرالمؤمنین(ع) بر من واجب است.
قاضی قانع نشد و اصرار کرد تا بهقرآن تفأل زده شود. سلطان نیز چنین کرد این آیه در اول صفحه ظاهر شد:«فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوی؛ کفشهای خود را درآور چرا که در مکان مقدسی هستی».
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@latayefghorani
https://eitaa.com/dastan_latifeh