eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
94 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان ديگر در همين زمينه 💠بعضی وقتا خدا برای رسوندنت به هاتْ داشته هاتُ ازت میگیره! ❇️حکیمی و شاگردش در سفر بودند. یه شبی خونه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند مهمون شدن و از شیر تنها بزی که داشت خوردند. شاگرد دلش سوخت و پیشه خودش گفت کاش میشد کمکی بشون کنم از این فلاکت در بیان. ، وقتی فکرشو به حکیم گفت بلافاصله پاسخ داد: "اگه واقعا می خواهی بهشون کمک کنی شبانه بزشون رو بکش!" شاگرد خیلی کرد اما چون به حکیم ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز رو کشت ... صبح شد و از و زن بیدار شدن و بعدش به ادامه سفرشون پرداختن. چند سال بعد حکیم و شاگرد وارد روستایی زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و کلی دبدبه کپکپه، وقتی راز موفقیتش رو پرسیدن، زن گفت چند سال ها پیش من از دار دنیا یه داشتم اونم یک بزم بود که با شیرش شکم بچه هامو سیر میکردم و یک روز صبح دیدیم که مرده.! مجبور شدیم برا زنده موندن هر کدوم به کاری مشغول شیم، پسر بزرگم مشغول تو یه زمین شد و پسره دیگم مسئول محصولات. و کم کم زمینای بیشتری خریدیم و محصولات بیشتری فروختیم و حالا هم واسه خودمون کسی شدیم. ✅آره عزیز دل بعضی وقتا خدا جون به دست آوردن ها رو دقیقا پشت از دست دادن ها قایم کرده! 🌸فقط باید دندون رو جیگر بذاری موقعش که برسه جیگرت حال میاد! 💕فعَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً كَثِیراً برچسب ها: ☺️حکمت، مال، کار و تلاش https://eitaa.com/dastan_latifeh
🌹 حضرت یعقوب ( ع ) پس از سال ها فراق حضرت یوسف ( ع ) به دیدار پسرش رفت. 💐 حضرت یوسف ( ع ) به استقبال پدر از مصر بیرون آمد ، اما برای استقبال پدرش از اسب پیاده نشد. 🌿 پس از پایان مراسم دیدار ، جبرئیل از حضرت یوسف ( ع ) خواست که دستش را باز کند. ☀️ نوری از میان انگشتانش به آسمان رفت. حضرت یوسف ( ع ) پرسید این چه بود ؟ ☘️ جبرئیل گفت این نور نبوت بود که از نسل تو به خاطر کیفر پیاده نشدن برای پدرت خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود. 📚بحارالانوار پدرهایمان رابدانیم❤️ https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ادامه اهداف کانال داستنی هاي داستان،طنز لطيفه های آموزنده https://eitaa.com/dastan_latifeh/12 🌷گفتنی چنانچه عرض شد. 👈با اینکه : بسياری از همفکران عزيز از ضعف هایی نيز برخوردارند. 🌷اما، به هر حال در صدد هستند که آموزه های دینی را در قالب های مختلف به مردم ارائه دهند. 👈از اين رو ، ما گاه و بی گاه به يادآوری هشدار گونه آنان خواهيم پرداخت تا بتوان نام اين خدمت ها را دينی گذاشت. 🌷نمونه اول: نقد ها، با ، عنوان لطيفه های قرآنی اينکه : 👈با اين که خود ما «فرهنگ موضوعی لطيفه های قرآنی» در دست تنظيم داريم و در نام و تصويرش در تبلغيات خدمات مؤسسه هم آمده. ليکن طبق آيه شريفه که فرمود: « لاتشتروا آياتی ثمنآً قليل»ا بايد حرمت حفظ شود و اين گونه برداشت به نظر ما به است مگر به عنوان به افراده خوشمزه و باشد که البته در اين صورت بايد همراه با بستر سازی در ابتدا و پيام دهی در آخر باشد. 🎂🎂☺️☺️👎👎👎👎👎👎☺️☺️🎂🎂🎂 👈نمونه اين کم توجهی را در اين حکايت بخوانيد و هرکجا از اين نمونه ها را مشاهده کرديد انتشار آن منع کنيد؟! ☺️نمونه 👈شخصی در قرآن می نگریست و پیوسته می گفت: چقدر ارزان قیمت است، این از فضل خداوند است که با یک درهم هرچه بخواهم می خورم و بهره مندمی گردم. شخصی دیگر قرآن وی را گرفت،پس از مشاهده آن صفحه،دید مقصود او،این آیه است: ﴿ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا﴾؛بگذار آنها بخورند و بهره گیرند. و او آیه را به ،این گونه می خواند: درهم یأکلوا ویتمتّعوا؛ درهمی بدهید، هرچه می خواهید بخورید و بهره بگیرید. گر ،به پیشش بگذرد لفظ «خبر» «خبز» پندار رود هوشش ز سر ☺️پاسخش هم معلوم است: خود قرآن با لحن فرموده : وَلاَ تَشْتَرُواْ بِ‏آيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ سورة البقرة آية 41 و آيات مرا به بهايى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد . 🎂 مخلوط كردن وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ و حق را به باطل درنياميزيد 💦و بالأخره: وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ سورة البقرة آية 42 و را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد 🌷نمونه دوم: نقد و ياد آوری هشدار گونه به در ادبيات طنز و .. را ببين؟! بابام به عموم گفت: یه گوسفند بگیریم قربونی کنیم... عموم گفت چقدی باشه؟ بابامم یه نگا دوروبرش انداخت، چشش به من افتاد، گفت: عین همین باشه خوبه😂😂😂😂 ☺️حالا متوجه شدی چرا ما کانال داستان و طنز و لطيفه آموزنده ايجاد گرديم! 🎂و نمونه سوم که تأسف آور است: اين هم يکی ديگه؟ خانمه یه خط جدید میخره، میخاد شوهرش را سوپرایز کنه؛ از تو آشپزخانه به شوهرش که تو پذیرایی نشسته، اس میده: سلام عزیزم. این خط جدید منه! مرده هم درحالی که بالبخند به خانمش نگاه میکنه، جواب میده: فداتشم بعدا بهت میزنگم. فعلا من تو قرنطینه خانگی ام و این شغال😂 از تو آشپزخونه زل زده به من! رحم الله من یقرا الفاتحه مع صلوات😂 آيا اين برخورد با آموزه های دينی جور در می آيد؟! اسلام احترام گذاشتن به همسر را واجب دانسته حتی گفته صريحا به او بگو دوستت دارم حالا:! 🎂آيا اين حرکت فرهنگی دينی است يا اولين قدم برای جدائی و طلاق خانمان سوز است که خواست بيگانگان و ... بوده و هست 👈البته حال خودش و خانوادش معلومه، چرا که خودش را لو داده. 🎂مشتري اومده بود برای خرید خونه، بابام داشت همه جا رو نشونش ميداد! به اتاق من كه رسيد گفت: اينجا هم محل نگهداري پسرمونه😐😂😂 ☺️پاسخ: بلآخره جونه ديگه می شه چکارش کنی؟ انشاء الله با اين گونه هشدار ها هواسش را جمع می کند تا دفعه ديگر مورد تشويق قرار بگيرد نمونه ديگر: 👈آخه از اول که آنجور تربيت بشه حالا هم اينور زندگی می کنه؟! شوهره با زنش دعواش میشه از خونه میزنه بیرون....بعد یک ساعت تلفن میزنه به زنش.... زنش: بله؟...چته؟ شوهر:...می دونی الان کجام..؟؟ زنش:...کجا ول میگردی...خبر مرگت. شوهر :طلا فروشیه تو خیابون امام یادته که از یه جفت النگو خوشت اومده بود بهم گفتی برای روز زن بخر..؟؟؟ زنش:آره عزیزم..آره عشقم ....آره زندگیم...یادمه.. شوهر :دوتا مغازه اینورترش دارم قلیون میکشم 😂😂😂 👈البته شايد فکر می کنه اين هم يک نوع فرهنگ سازيه؟! مثلا می پرسه:؟ سوال: چرا مردا عینک آفتابی میزنن ؟ . . . جواب: ۷% : بخاطر نور خورشید ۲۳% : بخاطر اینکه خوش تیپ بشن ۷۰% : نمیخوان بقیه بدونن دارن به کجا نگاه میکنن ولی نمی دونه اين اشاعه فحشاست!. به هر حال : 🌷 👈قرآن می فرمايد: و تواصوا بالصبر. 👈مردم را اين گونه دعوت به صبر کنيم https://eitaa.com/dastan_latifeh
🌷نمونه 👈قرآن می فرمايد: و تواصوا بالصبر: مردم را به صبر دعوت کنيد 👈گقتنی است يکی از شيوه های دعوت مردم به صبر دعوت استدلالی است به نمونه اين گونه دعوت به صبر را ملاحضه کنيد. 🌷فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى ‏كرد و سخت مى ناليد. 👈حكيم گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى كنم گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏ تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان ‏هاى اطراف خود مى ‏بينى. پس آنچه تو را داده‏ اند، بسى بيش ‏تر از آن است كه ديگران را داده ‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ ترى هستى! برگرفته از جملات زيبا https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰سفارش به با 👈پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. 🌷اين گذشت 👈 پس از چندی از دنیا رفت و گذشت و پسر هم به سن رسید روزی به گفت: مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. 🎂 نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با به شستن پدر پرداخت. 👈پیرمرد خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. ☺️پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ که چرخ فلک گرد است و میچرخد ☺️کاربرد اين حکايت طنزگونه: مدرسه تعليم و تربيت. https://eitaa.com/dastan_latifeh
نمونه 💎هیتلر با سیگار کشیدن مخالف بود 👈هیتلر در زمان جوانی به شدت سیگار می کشید به نحوی که گاهی روزانه بین 25 تا 40 نخ سیگار دود می کرد. اما بعد از مدتی متوجه شد که این علاوه بر این که برای وی مضر است در واقع دور ریختن ارزشمند است. بدین ترتیب وی سیگار کشیدن را کنار گذاشته و حتی از بوی سیگار نیز متنفر شد. وی در طول جنگ جهانی دوم یکی از بزرگ ترین کمپین های مخالفت با مصرف سیگار را راه اندازی کرد و تمرکز خود را بر روی آسیب هایی که کشیدن سیگار به بدن وارد می کرد قرار داد. وی دوستان نزدیکش را نیز به ترک سیگار کرده و هر کدام از آن ها که سیگار را ترک می کرد یک ساعت طلایی از هیتلر دریافت می نمود. برگرفته از جملات زيبا https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ادامه مقدمه https://eitaa.com/dastan_latifeh/13 🌷انواع و اقسام داستان ها طنز ها و لطيفه ها 👈چنانچه گذشت داستان ها طنز ها و لطيفه های مختلفی وجود دارد برخی تاريخی است برخی .... و بالاخره عده ای از آن ها هم مضمون با اشعار و مثل ها است. در اينجا به نمونه ای از اين گونه حکايت ها را می آوريم. 🌱حکایت 💎مسمع نقل می کند: ما در سرزمین منی محضر امام صادق بودیم، مقداری انگور که در اختیار ما بود، می خوردیم، گدایی آمد و از امام کمک خواست. امام دستور داد یک خوشه انگور به او بدهد! گدا گفت: احتیاج به انگور ندارم اگر پول هست بدهید! امام فرمود: خداوند به تو وسعت دهد. گدا رفت و امام چیزی به او نداد. گدا پس از چند قدم که رفته بود پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید! امام دیگر آن خوشه را هم به او نداد. گدایی دیگری آمد. امام سه دانه انگور به ایشان داد. گدا گرفت و گفت: سپاس آفریدگار جهانیان را که به من روزی مرحمت کرد! خواست برود، امام فرمود: بایست! (برای تشویق وی) دو دست را پر از انگور نمود و به او داد. گدا گرفت و گفت: شکر خدای جهانیان را که به من روزی عطا فرمود. امام باز خوشش آمد، فرمود: بایست و نرو! آن گاه از غلام پرسید: چقدر پول داری؟ غلام: تقریباً بیست درهم. فرمود: آنها را نیز به این فقیر بده! سائل گرفت. باز زبان به سپاسگزاری گشود و گفت: خدایا! تو را شکر گزارم، پروردگارا این نعمت از تو است و تو یکتا و بی همتایی. خواست برود، امام فرمود: نرو! سپس پیراهن خود را از تن بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: بپوش! گدا پوشید و گفت: خدا را سپاسگزارم که به من لباس داد و پوشانید. سپس روی به امام کرد و گفت: خداوند به شما جزای خیر بدهد. جز این دعا چیزی نگفت و برگشت و رفت. راوی می گوید: ما گمان کردیم که اگر این دفعه نیز به شکر و سپاسگزاری خدا می پرداخت و امام را دعا نمی کرد، حضرت چیزی به او عنایت می کرد و همچنان کمک ادامه می یافت. ولی چون گدا لحن خود را عوض کرد بجای شکر خدا، امام را دعا نمود به این جهت کمک ادامه پیدا نکرد و حضرت احسانش را قطع نمود. 📚 بحار ج 7، ص 285. و ج 12 ص 341 گر حکم شود که مست گيرند https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰 🌷برداشتن توشه برای 🌷داستان سنگ 👈روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت «اینها سنگ حسرت هستند». هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد. 👈برخی با خود گفتند:چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می ده پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند:ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی... 👈آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند. زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم واگر برداریم باز هم حسرت چرا کم برداشتیم پس کوشش کنیم هر چه بیشتر از آن بهره بگیریم. https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰بنام خدا 👈جهت آشنايي با کتاب شريف «فرهنگ موضوعی لطيفه های قرآنی» لازم به ذکر است هنگام جمع آوری و تنظيم فرهنگ موضوعی داستان های آموزنده به داستان های برخورديم که علاوه بر آموزنده بود اشاره هم به آيات قرآنی داشت از اين رو تصميم گرفتيم کتابی تنظيم با اين ويژگی تهيه کنيم، پس از جمع آوری مطالب کتاب لطيفه های قرآنی وقتی با نگاه آسيب شناسی، دقت کامل شد، به اين مشکل برخورديم که هرچند بعضی بويژه اساتيد محترم مبلغان و ... بايد ريز ترين اين لطيفه ها آشنا باشند که در مورد لزوم ... اما با اين حال صلاح نيست همه طنزها و لطيفه ها که در آن ها به آيه ای از قرآن اشاره شده در دسترس همگان قرار گيرد از اين رو تصميم بر اين شد پس از تفکيک مطالب با عناوين های مختلف به چاپ برسد که اين قضيه هنوز هم ادامه دارد.! https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰 🌷رعايت آداب 👈یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و بر روی زمين ريخت. 🕊برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی شد و كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. 🕊بر یکی از بالهايش نوشتند: «یک هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» روی بال ديگرش نوشتند: «هر عملی كه از روی باشد محكوم به شكست است.» و در مثل آمده : با با ! https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰بايد ها و نبايد های 🌷توجه به عاقبت کارها 👈 🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است... اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃 📚 در مثل نيز آمده است : از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو https://eitaa.com/dastan_latifeh
و _آموزه_های_دينی_ ✍️امام هادی علیه السَّلام می‌فرمایند: اگر بعد از غیبت قائم ما نبود وجود علمایی که به سوی خدا می‌خواندند و به وجود خدا رهنمون می‌شدند و با حجت‌های الهی از دین او دفاع نمی‌کردند و بندگان ناتوان خدا را از راه‌های ابلیس و پیروان او نمی‌رهاندند، بی‌گمان همۀ مردم از دین خدا بر می‌گشتند. 📚بحارالأنوار 🌺نمونه 🌷 روزى از فحشاء بازش می دارد 👈انس روايت كرده كه جوانى از انصار نمازهاى خود را با رسول خدا (ص) مى‏خواند، و در عين حال مرتكب فحشاء هم مى‏ شد اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد، فرمود: بالاخره نماز او روزى او را از فحشاء باز خواهد داشت مجمع البيان، ج 8، ص 285. الدر المنثور، ج 5، ص 146. بحار الانوار ج 79 ص 198 بر گرفته از آيه شريفه : ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر https://eitaa.com/dastan_latifeh
👈تأييديه لطيفه قرآنی 💠یک شب برای خدا💠 🌀دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. ⚡️خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم، مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی.دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند. 💢روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است. ⚡️احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. 💢گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم، یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت، مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. ⚡️کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت. https://eitaa.com/dastan_latifeh
🌷حکايت آموزنده آمده: در بعض روايات آمده كه چون آيت وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏ نازل شد جمعى از اصحاب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دست از طلب روزى باز گرفتند و در خانه‏هاى خود نشستند و اعتماد بر كرم حق سبحانه و تعالى كردند و به عبادت مشغول شدند و چون اين خبر بسمع شريف پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد عيب فرمود ايشان را و گفت: (انى لأبغض رجلا فاغرا فاه إلى ربه يقول ارزقنى و يترك الطلب). يعنى به درستى كه من هر آينه دشمن مى‏دارم مردى را كه باز كرده باشد دهن خود را بسوى پروردگار خود و مى‏گفته باشد كه روزى ده مرا و بگذارد طلب كردن روزى را. » آيات الأحكام (الجرجاني)، ج‏2، ص: 119 👈گفتنی است اين حکايت در ذيل اين آيه شريفه آمده « هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ سورة تبارك يعنى خداى تعالى آن چنان خدائيست كه گردانيد از براى شما اى فرزندان آدم زمين را نرم و ملايم پس برويد در راه هاى او و جوانب او و بخوريد از روزي هاى خداى تعالى 👈 مراد از رزق او انواع نعمت هاى اوست كه از زمين حاصل گرداند جهت بنده‏هاى خود. 🌷برچسب ها: ☺️ https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰از جمله برکات آشنايي با داستان ها و ... با محتوای قرآنی ؛ آرامش و ... 👈به نمونه ای از اين گونه داستان های تاريخی توجه بفرمائيد. https://eitaa.com/dastan_latifeh
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾ ✨كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ✨و مورد خشم قرار نداده است (۳) 📚سوره مبارکه الضحى ✍️آیه ۳ https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰داستان مناسب : 🌱حکایت لقمان و میوه ها روزگاری، حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او می ورزیدند و همواره پی ای می گشتند برای کردن لقمان پیش خواجه. 👈روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند. گفتند: میوه ها را لقمان خورده است. خواجه از دست لقمان شد. خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!» لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، به خواجه است!» خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها می دهند که تو میوه ها را خورده ای!» لقمان گفت: «ای خواجه، ما را کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!» خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.» لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید! لقمان گفت: دستور بده تا همه گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم. خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟» لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!» خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند. پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت. خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد. آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است. برچسب ها: ☺️آزمايش ، تهمت، حسد، خيانت، آب برگرفته از : http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نمونه خاطره های رفتاری 🍎توجه به كودك 🌷شيوه با 👈گروهى از كودكان مشغول بودند. ☺️ناگهان با ديدن پيامبر (ص) كه به مسجد مى رفت , دست از بـازى كـشـيـدنـد و بـه سـوى حـضـرت دويدند و اطرافش را گرفتند. ☺️آنها ديده بودند اكـرم (ص ), (ع ) و (ع ) را به دوش خود مى گيرد و با آنها بازى مى كند. ☺️به اين اميد, هر يك دامن پيامبر را گرفته , مى گفتند: شتر من باش ! پـيامبر مى خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند, اما دوست نداشت دل پـاك كـودكـان را بـرنـجاند. 🌷بلال در جستجوى پيامبر از مسجد بيرون آمد, وقتى جريان را فهميد خـواسـت بـچه ها را كند تا پيامبر را رها كنند. آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد, به او فرمود: تنگ شدن وقت براى من از اين كه بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است . پيامبر از بلال خواست برود و از منزل چيزى براى كودكان بياورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو بـرگـشـت . 👈پـيـامـبـر(ص ) گـردوهـا را بين بچه ها تقسيم كرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند. - نفایس الاخبار، ص 286. 🌷بيان : توجه به نياز و خواسته هاى از اصول اوليه است . آسان ترين و پسنديده ترين راه , راضـى كـردن كودكان و همان روش متواضعانه پيامبر است كه علاوه بر تامين نياز كودك , به آنها نوعى شخصيت نيز مى بخشد. https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نمونه داستان های تربيتی 🌷مسؤوليت پدران 👈نگرانی (ص) از 🌷روزى عده اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند. پيامبر(ص ) در حين عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ و سنگين آنها را در به همراهانشان گوشزد كند. 🍎فرمود: واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان . اطـرافـيـان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظه اى فكركردند شايد منظور پيامبر, فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند. عرض كردند: يا رسول اللّه , آيا منظورتان مشركين است ؟ - نـه , بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از را به فرزندان خود نمى آموزند و اگـر فـرزنـدانشان پاره اى از رافراگيرند, پدران آنها, ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند. اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن , كردند كه آيا چنين پدران بى مسؤوليتى نيز هستند. پـيامبر كه تعجب آن ها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از دنيا چيزى را به دست آورند.... آنگاه فرمود: من از اين قبيل بيزار و آنان نيز از من بيزارند. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 625. 👈بـيـان : در عـصـر حاضر, دليل دور بودن و قشر عظيمى از و از مسائل مذهبى , بى توجهى والدينشان به اين مساله مهم است . https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نمونه 🌷 قبل از تولد 👈مـلا مجلسى از علماى بزرگ اسلام است . 👈وى در تربيت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نـسـبـت به و , دقت فراوان نشان مى داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال رشدكند. 🌷مـحمدباقر, فرزند ملامحمدتقى , كمى بازيگوش بود. شبى پدربراى و به مسجد جامع اصـفـهـان رفـت . آن كـودك نـيـز همراه پدر بود. 🎂محمدباقر در حياط ماند و به پرداخت . وى مشك پر از آبى را كه در گوشه حياط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ ‌كرد و آب آن را بـه زمـين ريخت . با تمام شدن نماز, وقتى پدر از مسجدبيرون آمد, با ديدن اين صحنه , ناراحت شد. دست فرزند را گرفت وبه سوى منزل رهسپار شد. رو به همسرش كرد و گفت : مى دانيد كه مـن در تربيت فرزندم دقت بسيار داشته ام . 👈امروز عملى از او ديدم كه مرابه واداشت . با اين كه در مورد دقت كرده ام كه از راه حلال به دست بيايد, نمى دانم به چه دليل دست به اين عمل زشت زده است . حال بگو چه كرده اى كه فرزندمان چنين كارى را مرتكب شده است . 👈 كمى فكر كرد و عاقبت گفت : راستش هنگامى كه محمدباقر رادر رحم داشتم , يك بار وقتى به خانه رفتم , درخت انارى كه درخانه شان بود, توجه مرا جلب كرد. سوزنى را در يكى از انارها فروبردم و مقدارى از آب آن را چشيدم . ملامحمدتقى مجلسى با شنيدن سخن آهى كشيد و به رازمطلب پى برد. - آية الله حسین مظاهری، خانواده در اسلام، ص 161. بـيان : اگر در روايات اسلامى تاكيد شده كه خوردن غذاى حرام ولواندك در نطفه تاثير سوء دارد به همين جهت است . 👈لذا بزرگان علم تربيت گفته اند: تربيت قبل از تولد شروع مى شود. https://eitaa.com/dastan_latifeh