eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰داستان مناسب : 🌱حکایت لقمان و میوه ها روزگاری، حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او می ورزیدند و همواره پی ای می گشتند برای کردن لقمان پیش خواجه. 👈روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند. گفتند: میوه ها را لقمان خورده است. خواجه از دست لقمان شد. خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!» لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، به خواجه است!» خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها می دهند که تو میوه ها را خورده ای!» لقمان گفت: «ای خواجه، ما را کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!» خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.» لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید! لقمان گفت: دستور بده تا همه گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم. خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟» لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!» خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند. پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت. خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد. آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است. برچسب ها: ☺️آزمايش ، تهمت، حسد، خيانت، آب برگرفته از : http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 https://eitaa.com/dastan_latifeh
ادامه حرف واو: 🔰 ☺️تلاش برای وحدت بين مذاهب و فرق 🌷تدبير براي ايجاد وحدت و الفت بين شيعه و سني 👈در يكي از سال ها شب اول ماه رمضان هلال ماه نزد اهل تسنن در شهر سامراء ثابت شد و در نزد ثابت شد مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازي امر فرمودند كساني كه از اهل تسنن ماه را ديده اند حاضر شوند و در نزد ميرزا گواهي بدهند . پس از آنكه حاضر شدند و به دادند مرحوم ميرزا به ثبوت اول ماه رمضان حكم دادند . بعضي از مردم به عنوان عرض كردند چه سبب شد كه قول آنها را به رويت ماه قبول كرديد ؟ فرمود: من خودم ماه را ديدم ولي چون خواستم بين مسلمانان علاقه و وحدتي ايجاد كرده باشم اين چنين نمودم . (پندهائي از رفتار علماي اسلام ص 48) 🌷نمونه اي ديگر از حلم و تدبير حكايت مي كنند كه جماعتي از بچه هاي شهر سامراء شروع به آزار و اذيت مرحوم ميرزاي شيرازي (قدس سره ) و شيعه هاي آنجا نمودند و ليكن شيعه ها بنا به دستور ميرزا اين آزارها را تحمل كردند، تا آنكه يك جواني مي خواست ازدواج كند با خود فكر كرد كه به نزد ميرزا رفته و درخواست كمك كند و چنانچه به خواسته اش اعتنا نكرد او را توهين و اذيت كند . پس آمد به منزل ميرزا و درخواست كمك نمود . ميرزا فرمود: ازدواج شما چه مبلغ خرج دارد ؟ جوان گفت : بيست ليره . آن مرحوم تمام آن مبلغ را به او داد . جوان بسيار خوشحال شده آمد داستان را به پدرش و پدرش هم به ديگران و بزرگان شهر نقل كردند كه همه از شنيدن اين بزرگواري شگفت زده شدند و گفتند سزاوار نيست كه چنين شخصيتي را كه در شهر ماست اذيت و آزار كنند . جماعتي از آنان با يك شمشير و قرآن به نزد ميرزا آمدند (اين رسم عذر خواهي و توبه آن زمان بوده ) عرض كردند فرزندان ما شما را اذيت و آزار كرده اند چنانكه مايل باشيد از تقصير آنها بگذريد و گر نه با اين شمشير انتقام بگيريد و ما به اين قرآن سوگند مي خوريم كه بعد از اين شما را اذيت نكنيم . مرحوم ميرزا فرمود: اينها فرزندان من هستند و احتياجي به انتقام نيست و من به خوشرفتاري و حسن همجواري شما اطمينان دارم . اين حسن تدبير ميرزا سبب شد كه يك الفت و محبتي بين شيعه و سني و بين ميرزا و بزرگان شهر پيدا شد. (پندهائي از رفتار علماء ص 60) ☺️برچسب ها: 👈اتحاد، همدلی https://eitaa.com/dastan_latifeh