🔰#ارزش
🌷لزوم #احترام گذاشتن به ارزش ها
https://eitaa.com/dastan_latifeh/91
🔰#اسوه
🔰#اسير
🔰#اشاعه فحشاء
🔰#استشفاء
🔰#اشتباه
🔰#اشتقال
🔰#اشك
🔰#اصالت
🔰#اصلاح
🔰#اضطرار
🔰#اطاعت
✅دعايي که مستجاب شد
✍️#داستان_آموزنده
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشتبام بازی میکرد، که در حین بازی پایش لیز میخورد و از بالا به پایین پرت میشود؛
پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او را میگیرد و بر زمین میگذارد!
مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباسهای او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه اینکار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او از اولیای الهی است؟ و...
او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوقالعادهای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارقالعادهای نکردهام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد.
مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد.
🌺بقره آیه ۱۸۶:
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند.
🔰#اطعام
🔰#اطمينان
🔰#اعتبار
🔰#اعتدال
🌷ميانه روى در هزينه
https://eitaa.com/dastan_latifeh/71
🔰#اعتذار
🔰#اعتراض
🔰#اعتراف
🔰#اعتقاد
🔰#اعتكاف
🔰#اعتلاف
🔰#اعتماد
🌷اعتماد به خدا
https://eitaa.com/dastan_latifeh/234
🔰#اعدام
🔰#اغفال
🔰#افترا
🔰#افراط
🔰#اقامه
🔰#اقتصاد
🌷#مشکلات_اقتصادی
https://eitaa.com/dastan_latifeh/122
🔰#اقرار
🔰#اقوام
🔰#اغفال
🔰#اكل
🔰#التجا
🔰#التقاطى
🔰#الفت
🔰#الگو
🔰#امام
✅جايگاه و نقش امام در جامعه https://eitaa.com/dastan_latifeh/396 🌷#دوستان_امام_زمان (عج)-
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
🌷امام نور درخشنده
https://eitaa.com/dastan_latifeh/103
🌷#کرامت_امامان (ع)
https://eitaa.com/dastan_latifeh/105
☺️#اصحاب_مثبت و منفی امامان
https://eitaa.com/dastan_latifeh/107
🔰#امامت
🔰#امان
🔰#امانتدار_واقعی
📚 #حکایتیبسیار زیبا و خواندنی
🔴#همه_پلها_را_خراب_نکنید
👈نقل میکنند عدّهای از کرمانشاه عازم #کربلا بودند که در راه مورد هجوم #راهزنها و #دزدان قرار گرفتند و کاروان غارت شد.
یک نفر از اهل کاروان که جان سالم به در برده بود و امکان و پولی هم به همراه داشت، میگوید: از کنار تپّهای بالا آمدم. سیاه چادرهایی دیدم. پیرمردی آن جا بود. بر او وارد شدم. از من پذیرایی کرد. امانتم را به او سپردم. چیزی نگذشت که غارت کاروان تمام شد.
دیدم که از کنار تپّهها، دزدان به سمت همین سیاه چادرها میآیند و اشیاء #دزدی را در داخل چادرها میگذارند. معلوم شد که پیرمرد، رئیس دزدان این منطقه است. با خودم گفتم: آنها کاروان را غارت کردند، من خودم اموالم را به دستشان سپردم. دزدها که در چادرها جمع شدند، دیدم هوا پس است، یواش یواش به راه افتادم تا لااقل جانم را نجات دهم که پیرمرد صدا زد؛ کجا میروی؟
گفتم اجازه بدهید میروم. پیرمرد گفت بیا امانتت را بگیر. تعجّب کردم. وقتی اموالم را گرفتم، زبانم باز شد. گفتم اگر اجازه بدهید #سؤالی دارم. گفت بگو.
پرسیدم مگر شما رئیس اینها نیستید؟ من که با دست خودم آوردهام؟ پیرمرد گفت درست است که ما دزدی میکنیم، اما #طاغی نیستیم و به خاطر فقرمان دزدی میکنیم و با خود پیمانی بستهایم که در امانت #خیانت نکنیم. این خط را نگه داشتهایم.
آن چه که مهّم است همین است که انسان چیزی برای خود باقی بگذارد و دستاویزی داشته باشد و بر همه چیز نشورد و پشت پا نزند و همۀ درها را به روی خود نبندد و #پلها_را_خراب نکند.
برگرفته از :
📚آیههای سبز،
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
https://eitaa.com/dastan_latifeh
ادامه حرف واو:
🔰#وحدت
☺️تلاش برای وحدت بين مذاهب و فرق
🌷تدبير براي ايجاد وحدت و الفت بين شيعه و سني
👈در يكي از سال ها شب اول ماه رمضان هلال ماه نزد اهل تسنن در شهر سامراء ثابت شد و در نزد ثابت شد مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازي امر فرمودند كساني كه از اهل تسنن ماه را ديده اند حاضر شوند و در نزد ميرزا گواهي بدهند . پس از آنكه حاضر شدند و #شهادت به #رويت_هلال دادند مرحوم ميرزا به ثبوت اول ماه رمضان حكم دادند . بعضي از مردم به عنوان #اعتراض عرض كردند چه سبب شد كه قول آنها را به رويت ماه قبول كرديد ؟
فرمود: من خودم ماه را ديدم ولي چون خواستم بين مسلمانان علاقه و وحدتي ايجاد كرده باشم اين چنين نمودم . (پندهائي از رفتار علماي اسلام ص 48)
🌷نمونه اي ديگر از حلم و تدبير
حكايت مي كنند كه جماعتي از بچه هاي شهر سامراء شروع به آزار و اذيت مرحوم ميرزاي شيرازي (قدس سره ) و شيعه هاي آنجا نمودند و ليكن شيعه ها بنا به دستور ميرزا اين آزارها را تحمل كردند، تا آنكه يك جواني مي خواست ازدواج كند با خود فكر كرد كه به نزد ميرزا رفته و درخواست كمك كند و چنانچه به خواسته اش اعتنا نكرد او را توهين و اذيت كند .
پس آمد به منزل ميرزا و درخواست كمك نمود .
ميرزا فرمود: ازدواج شما چه مبلغ خرج دارد ؟ جوان گفت : بيست ليره .
آن مرحوم تمام آن مبلغ را به او داد .
جوان بسيار خوشحال شده آمد داستان را به پدرش و پدرش هم به ديگران و بزرگان شهر نقل كردند كه همه از شنيدن اين بزرگواري شگفت زده شدند و گفتند سزاوار نيست كه چنين شخصيتي را كه در شهر ماست اذيت و آزار كنند .
جماعتي از آنان با يك شمشير و قرآن به نزد ميرزا آمدند (اين رسم عذر خواهي و توبه آن زمان بوده ) عرض كردند فرزندان ما شما را اذيت و آزار كرده اند چنانكه مايل باشيد از تقصير آنها بگذريد و گر نه با اين شمشير انتقام بگيريد و ما به اين قرآن سوگند مي خوريم كه بعد از اين شما را اذيت نكنيم .
مرحوم ميرزا فرمود: اينها فرزندان من هستند و احتياجي به انتقام نيست و من به خوشرفتاري و حسن همجواري شما اطمينان دارم .
اين حسن تدبير ميرزا سبب شد كه يك الفت و محبتي بين شيعه و سني و بين ميرزا و بزرگان شهر پيدا شد.
(پندهائي از رفتار علماء ص 60)
☺️برچسب ها:
👈اتحاد، همدلی
https://eitaa.com/dastan_latifeh