🍐نمونه طنز های دو پهلو
👈بعضی شوخ طبع هستند همين طوری يک چيزی می پرانند که مردم بخندند، « در زمان پيامبر (ص) و امامان (ع) هم بودند و ای بسا تشويق هم می شدند»
🛎اما اين هنرمندی به يک شرط خوبه که خط قرمزها را رعايت شود يعنی با مقدسات کاری نداشته باشد متاسفانه در شوخی ذيل که آموزندگی هم دارد، اين شرط رعايت نشده.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
👈از جمله بايدهای مدرسه نبوی (ص)
🔰احترام گذاشتن به #ارزش های دينی
👈يکی از آموزه های دينی ما #احترام گذاشتن به ارزش ها است.
🎂اگر ارزش های دينی را فراموش کنيم دچار مشکلات عديده ای خواهيم شد!
🌷در اين زمينه طنزی مطالعه بفرمائيد.
💦ساده لوحی
🌷از خودشان می پرسم
👈شخصی به نوکرش سفارش کرد اگر #طلبکاری آمد بگو ارباب به اروپا رفته است و سپس از منزل خارج شد. هنگام ظهر که به خانه مراجعت کرد از نوکر پرسيد : کسی نیامد؟ نوکر گفت: چرا یک نفر آمد، ولی من گفتم ارباب در اروپا هستن.
- آفرین، خوب او قانع شد و رفت؟
- بله، فقط پرسید مسافرتشان چقدر طول می کشد و کی بر می گردند.
- خوب توچه جواب دادی؟
- هیچی، گفتم نمی دانم، اما ظهر که ارباب از حجره آمدند از ایشان می پرسم!
☺️اينجا جای شعر حافط است که :
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
💦برای مطالعه کامل شعر و ... از لينگ استفاده کنيد.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ادامه مقدمه
🌷نمونه بستر سازی برای بيان آموزه های دينی
👈موضوع عمل صالح نيز يکی از واژه های معارفی که در دستور کار مؤسسه فرهنگ سازان قرار دارد تا با آيات قرآن و روايات معصومان (ع) و نيز ادبيات مختلف همراه با ريز موضوع بار گزاری شود اين واژه است که بطور مطلق توسط دوستان از چند منبع بار گزاری شده توفيقی باشد تا بار گزاری ديگر منابع نيز اين واژه غنی سازی شود انشاء الله
🌷#حکايت #طنز مانند مستند:
🔰موضوع : عمل خالص
🌼داستان کوتاه
✍️عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
🔔امام جعفرصادق(عليهالسلام):
عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.
📚اصول کافی، ج ۳، ص۲۶
💽 @kotahshenidanie 💽
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰حکايتی در #پاکدامنی #معصومان عليهم السلام
[فرستاده شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا]
#احسن_القصص
داستان #گریه #امام حسن (ع) در برابر زن #کامجو
ابن شهر در مناقب می نویسد که : در ابواء زنی بادیه نشین خدمت حضرت مجتبی (ع) رسید در آن حال امام حسن (ع) مشغول نماز بود نماز کوتاه نمود و فرمود : کاری داشتی ؟ جواب داد : آری . پرسید : حاجت تو چیست ؟ گفت : من زنی بی شوهرم به این مکان وارد شده ام و مایلم از شما کام بگیرم ! حضرت (ع) فرمود : دور شو از من ! می خواهی مرا با خودت در #آتش_جهنم بسوزانی ؟ ولی آن زن پیوسته درصدد دل بردن از آن حضرت بود . حضرت شروع به گریه کرد و در این بین می فرمود : دور شو وای بر تو . کم کم گریه آن جناب شدید شد .
زن که حال امام حسن مجتبی (ع) را مشاهده کرد او هم شروع به گریه نمود . امام حسین (ع) وارد شد، دید برادرش با این زن هر دو گریه می کنند . سیلاب اشک امام حسن (ع) چنان برادر را تحت تاثیر قرار داد که او هم شروع به گریه کرد . عده ای از اصحاب حضرت آمدند هر کدام آن حال را مشاهده می کرد ، گریه آن ها را می گرفت تا این که صدای گریه ایشان بلند شد .
زن بادیه نشین خارج گردید . اصحاب هم متفرق شدند . مدتی از آن پیشامد گذشت . حسین بن علی (ع) از نظر عظمت و جلالت برادر خویش ، سبب گریه را نپرسید . نیمه شبی که امام حسن (ع) خواب بود ، ناگاه بیدار شده و گریه آغاز نمود . امام حسین (ع) پرسید : چه شده برادرجان ؟ امام حسن (ع) فرمود : خوابی دیدم و از آن جهت گریه می کنم . تفضیل #خواب را جویا شد . حضرت فرمود : تا زنده ام به کسی مگو . یوسف صدیق را در خواب دیدم . مردم برای تماشای او جمع شده بودند من هم جلو رفته او را تماشا می کردم ، همین که حُسن و #زیبایی اش را دیدم ، گریه ام گرفت . یوسف به سوی من توجه نمود و گفت : برادرم چرا گریه می کنی پدر و مادرم فدایت باد . گفتم : به یاد آوردم جریان تو را با زن عزیز مصر که چه #رنج و مشقتی کشیدی ، به #زندان افتادی ، #پدر پیر و کهنسالت یعقوب در #فراق تو چه دید ، برای آن گریه می کنم و در شگفتم از نیروی تو چه اندازه خودداری ؟ یوسف گفت : چرا #تعجب نمی کنی از خودت راجع به آن زن بادیه نشین که او در ابواء با تو مصادف شد . چه حالی پیدا کردی ، دیدی چگونه #اشک ریختی ؟
📚مناقب ابن شهر آشوب
#میلادامامحسنمجتبیمبارکباد🎊🎉🪅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰بلای خانمان سوز #نا_آگاهی و #بی_فرهنگی
👈بی فرهنگی و به عبارت دیگر دوری از #فرهنگ_دینی، بلای خانمان سوزی است که بسیاری از ظرفیت ها و #فرصت ها را از دستمان گرفته و می گیرد ما خود متوجه نيسیم و رجوع به اهلش نداریم چه #گرفتاری ها روی گرفتاری اين يک طرف و خنده مردم عالم در پی #رفتار و #گفتار بیمحتوا ها از سوی ديگر روزگار را بدتر از بد کرده و می کند.
👈از جمله باید های کلی که ریشه همه #راهکارها ست مسئله #بصیرت و #آگاهی است که بر ما شفاف سازی عنايت کرده و #همراهی مردم را در پی دارد و بر همگان روشن است که #همکاری مردم بسیاری از #مشکلات #جامعه را می تواند بر طرف سازد.
🎂یکی از معضلات جامعه مسئله #سرقت و #دزدی و #ناامنی است
این معضلات علاوه بر هزینه هایی که در پی دارد .
☺️نمونه این هزینه ها؛ دانشمندی تعریف می کرد، می گفت از مسئول زندان ها، سؤال کردم از هزینه نگاهداری یک زندانی. وقتی که رقم هزینه را گفت حساب کردیم اگر این هزینه را در اختیار یک جوان بگذارند به راحتی میتواند با آن برای خود تشکیل زندگی دهد.
🌷این دغدغه نیاز به #فرهنگ_سازی_دينی دارد و مقدمه #فرهنگ_سازی_دینی #آگاهی_و_بصیرت است.
🔰اهمیت بصیرت و آگاهی
👈در اهمیت بصیرت و آگاهی حکایتی بشنوید با عنوان «حاضر جوابی پیرزن»
☺️حکایت نقل شده، گویای برکات «آگاهی و بصیرت» است. یعنی حتی یک پیرزن بصیر و آگاه می تواند معین یاور مسئولان یک کشور باشد، نابسامانی ها را تذکر دهد؛ تا بسیاری از معضلات جامعه برداشته شود.
👈از این رو تلاش «مدرسه تعلیم و تربیت» بر ب#صیرت_افزایی و #آگاهی_بخشی مثبت به همه #موحدان_عالم است.
🌷همانگونه که قبلا گفته شد، این واژه یعنی «آگاهی بخشی و بصیرت افزایی» یکی از «هزار واژه ای» است که در دستور کار آموزشی اين مدرسه قرار گرفته است. امید است خداوند متعال ما را در انجام وظیفه موفق گرداند.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰اهميت چشم بصيرت
💎 «ابوبصیر» میگوید: با #امام_باقر (علیه السلام) به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالی که امام در کنار من ایستاده بود.
🌹 در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «#ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالی که او نور درخشنده ای است.`
📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
https://eitaa.com/dastan_latifeh