eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🌷رعايت آداب 👈یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و بر روی زمين ريخت. 🕊برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی شد و كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. 🕊بر یکی از بالهايش نوشتند: «یک هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» روی بال ديگرش نوشتند: «هر عملی كه از روی باشد محكوم به شكست است.» و در مثل آمده : با با ! https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰داستان مناسب : 🌱حکایت لقمان و میوه ها روزگاری، حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او می ورزیدند و همواره پی ای می گشتند برای کردن لقمان پیش خواجه. 👈روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند. گفتند: میوه ها را لقمان خورده است. خواجه از دست لقمان شد. خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!» لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، به خواجه است!» خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها می دهند که تو میوه ها را خورده ای!» لقمان گفت: «ای خواجه، ما را کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!» خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.» لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید! لقمان گفت: دستور بده تا همه گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم. خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟» لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!» خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند. پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت. خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد. آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است. برچسب ها: ☺️آزمايش ، تهمت، حسد، خيانت، آب برگرفته از : http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰 🌷راهکار کنترل و تغيير اخلاق بد 🔰سخن درد آور 🔵 ✍️پسر بچه ای بود که خوبی نداشت و همه اطرافیان از این او خسته شده بودند روزی پدرش او را صدا کرد وگفت پسر دلم می خواهد کاری برای من انجام بدهی پسر گفت باشه پدر او را به اتاقی برد و جعبه میخی بدستش داد و گفت پسرم از تو می خواهم که هر بار که شدی میخی بر روی این دیوار بکوبی روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ؛ همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد . او فهمید که کنترل عصبانیتش آسانت ر از کوبیدن میخه ها بر دیوار است به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر روز که می تواند عصبانیتش را کنترل کند؛‌ یکی از میخ ها را از دیوار بیرون آورد. روزها گذشت و پسر ک بلاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است . پدر دست پسرک را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : پسرم تو کار خوبی انجام دادی اما به سوراخ های دیوار نگاه کن دیوار هر گز مثل گذشته نمی شود وقتی تودر هنگام عصبانیت حرفی را می زنی ؛ آن حرف ها هم چنینی آثاری را در دل کسانی که دلشونو شکستیم به جای می گذارند که متاسفانه جای بعضی از اونها هرگز با پر نمی شه. 👈ما چطور هیچ تا حالا فکر کردیم چقدر ازاین میخ ها در دیوار دل دیگران فرو کردیم 🌹بیایم از خدا بخواهیم که به ما انقدر و بدهد تا هرگز دردیوار دل دیگران میخی فرو نکنیم .. .: https://eitaa.com/dastan_latifeh 🔰 🔰 🔰 🎂رسوا شده کننده دروغی https://eitaa.com/dastan_latifeh/105 🔰 🔰 🔰 🌷 و و https://eitaa.com/dastan_latifeh/360 🔰 🌷فرشته هم کرد ☺️عجب عزرائیل ! 👈 (ع) روزی نشسته بود و ندیمی با وی ، ملک الموت ( عزرائیل ) در آمد و تیز در روی آن ندیم می نگریست ، پس چون عزرائیل بیرون شد ، آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کسی بود که چنین تیز در من می نگریست ؟ سلیمان گفت : " بود " ندیم ترسید، از سلیمان خواست که به باد فرمان دهد تا وی را به سرزمین برد تا شاید از گریخته باشد ، سلیمان باد را فرمان داد تا ندیم را به هندوستان برد ، پس در همان ساعت باز آمد ، از وی پرسید که آن تیز نگریستن تو در آن ندیم ما ، برای چه بود ؟ عزرائیل گفت : " عجبم آمد ، مرا فرموده بودند تا جان وی را همین ساعت در زمین هندوستان قبض کنم ، در حالی که مسافت بسیار دیدم ، میان این مرد و آن سرزمین ، پس تعجب کردم ! " " بخشی از کتاب حکایت پارسایان ، مولف رضا بابائی " 👈برچسب ها: مرگ https://eitaa.com/dastan_latifeh