eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🌷راهکار کنترل و تغيير اخلاق بد 🔰سخن درد آور 🔵 ✍️پسر بچه ای بود که خوبی نداشت و همه اطرافیان از این او خسته شده بودند روزی پدرش او را صدا کرد وگفت پسر دلم می خواهد کاری برای من انجام بدهی پسر گفت باشه پدر او را به اتاقی برد و جعبه میخی بدستش داد و گفت پسرم از تو می خواهم که هر بار که شدی میخی بر روی این دیوار بکوبی روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ؛ همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد . او فهمید که کنترل عصبانیتش آسانت ر از کوبیدن میخه ها بر دیوار است به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر روز که می تواند عصبانیتش را کنترل کند؛‌ یکی از میخ ها را از دیوار بیرون آورد. روزها گذشت و پسر ک بلاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است . پدر دست پسرک را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : پسرم تو کار خوبی انجام دادی اما به سوراخ های دیوار نگاه کن دیوار هر گز مثل گذشته نمی شود وقتی تودر هنگام عصبانیت حرفی را می زنی ؛ آن حرف ها هم چنینی آثاری را در دل کسانی که دلشونو شکستیم به جای می گذارند که متاسفانه جای بعضی از اونها هرگز با پر نمی شه. 👈ما چطور هیچ تا حالا فکر کردیم چقدر ازاین میخ ها در دیوار دل دیگران فرو کردیم 🌹بیایم از خدا بخواهیم که به ما انقدر و بدهد تا هرگز دردیوار دل دیگران میخی فرو نکنیم .. .: https://eitaa.com/dastan_latifeh 🔰 🔰 🔰 🎂رسوا شده کننده دروغی https://eitaa.com/dastan_latifeh/105 🔰 🔰 🔰 🌷 و و https://eitaa.com/dastan_latifeh/360 🔰 🌷فرشته هم کرد ☺️عجب عزرائیل ! 👈 (ع) روزی نشسته بود و ندیمی با وی ، ملک الموت ( عزرائیل ) در آمد و تیز در روی آن ندیم می نگریست ، پس چون عزرائیل بیرون شد ، آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کسی بود که چنین تیز در من می نگریست ؟ سلیمان گفت : " بود " ندیم ترسید، از سلیمان خواست که به باد فرمان دهد تا وی را به سرزمین برد تا شاید از گریخته باشد ، سلیمان باد را فرمان داد تا ندیم را به هندوستان برد ، پس در همان ساعت باز آمد ، از وی پرسید که آن تیز نگریستن تو در آن ندیم ما ، برای چه بود ؟ عزرائیل گفت : " عجبم آمد ، مرا فرموده بودند تا جان وی را همین ساعت در زمین هندوستان قبض کنم ، در حالی که مسافت بسیار دیدم ، میان این مرد و آن سرزمین ، پس تعجب کردم ! " " بخشی از کتاب حکایت پارسایان ، مولف رضا بابائی " 👈برچسب ها: مرگ https://eitaa.com/dastan_latifeh
🎂ضرر 🌷 🌷نمونه صدقه ♦️مردی به پیامبر خدا، حضرت ، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر می خواهم به من یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ جواب داد: ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را .... 👈روزی دید دو گربه با هم سخن می گفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از می میرم! دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا می میرد، آنگاه آن را می خوریم. 👈مرد شنید و گفت: به خدا نمی گذارم خروسم را بخورید، آنرا فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن می خوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای و و دفن آماده کن! ☺️برچسب ها: https://eitaa.com/dastan_latifeh